موضوعات: "اهل بیت علیها السلام" یا "رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم" یا "حضرت زهرا سلام الله علیها" یا "فاطمیه" یا "حضرت علی علیه السّلام" یا "نهج البلاغه" یا "نامه ها" یا "خطبه ها" یا "غدیر" یا "امام حسن مجتبی علیه السّلام" یا "امام حسین علیه السّلام" یا "امام سجّاد علیه السّلام" یا "صحیفه سجادیه" یا "امام باقر علیه السّلام" یا "امام جعفر صادق علیه السّلام" یا "امام موسی کاظم علیه السّلام" یا "امام رضا علیه السّلام" یا "امام جواد علیه السّلام" یا "امام هادی علیه السّلام" یا "امام حسن عسگری علیه السّلام" یا "امام قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف" یا "مهدویت"
علی از زبان علی
نوشته شده توسطرحیمی 7ام مرداد, 1392ومن کلام له عليه السلام
يجري مجري الخطبة
وفيه يذکر فضائله - عليه السلام - قاله بعد وقعة النهروان
فقمت بالأمر حين فشلوا، وتطلعت حين تقبعوا، و نطقت حين تعتعوا ومضيت بنور الله حين وقفوا، وکنت أخفضهم صوتاً، وأعلاهم فوتاً، فطرت بعنانها، واستبددت برهانها، کالجبل لا تحرکه القواصف، ولا تزيله العواصف. لم يکن لأحد في مهمز، ولا لقائل في مغمز، الذليل عندي عزيز حتي آخذ الحق له، والقوي عندي ضعيف حتي آخذ الحق منه، رضينا عن الله قضاءه، وسلمنا لله أمره. أتراني أکذب علي رسول الله صلي الله عليه وسلم؟ والله لأنا أول من صدقه فلا أکون أول من کذب عليه. فنظرت في أمري، فإذا طاعتي قد سبقت بيعتي، وإذا الميثاق في عنقي لغيري.
خطبه اى از آن حضرت علیه السلام
ويژگيها و فضائل امام علي علیه السلام
آنگاه که همه از ترس سست شده، کنار کشيدند، من قيام کردم، و آن هنگام که همه خود را پنهان کردند من آشکارا به ميدان آمدم، و آن زمان که همه لب فرو بستند، من سخن گفتم، و آن وقت که همه باز ايستادند من با راهنمايي نور خدا به راه افتادم، در مقام حرف و شعار صدايم از همه آهستهتر بود اما در عمل برتر و پيشتاز بودم، زمام امور را به دست گرفتم، و جلوتر از همه پرواز کردم، و پاداش سبقت در فضيلتها را بردم. همانند کوهي که تندبادها آن را به حرکت درنميآورد، و طوفانها آن را از جاي برنميکند، کسي نميتوانست عيبي در من بيابد، و سخنچيني جاي عيبجويي در من نمييافت. خوارترين افراد نزد من عزيز است تا حق او را باز گردانم، و نيرومندها در نظر من پست و ناتوانند تا حق را از آنها باز ستانم. علت سکوت و کنارهگيري از خلافت در برابر خواستههاي خدا راضي، و تسليم فرمان او هستم، آيا ميپنداريد من به رسول خدا (ص) دروغي روا دارم؟ به خدا سوگند! من نخستين کسي هستم که او را تصديق کردم، و هرگز اول کسي نخواهم بود که او را تکذيب کنم. در کار خود انديشيدم ديدم پيش از بيعت، پيمان اطاعت و پيروي از سفارش رسول خدا (ص) را برعهده دارم، که از من براي ديگري پيمان گرفت (پيامبر (ص) فرمود اگر در امر حکومت کار به جدال و خونريزي کشانده شود، سکوت کن)
منبع: نهج البلاغه /خطبه37 ويژگيها و فضائل امام علي علیه السلام
نجوای آشنا
نوشته شده توسطرحیمی 31ام تیر, 1392بار خدايا
اي آنکه گناهکاران از مهرباني او ياري مي جويند!
و اي آنکه درماندگان به ياد احسان و خوبي و نيکوکاري او فرياد و زاري مي کنند!
اي آنکه خطاکاران به خاطر ترس از او با صداي بلند گريه مي کنند!
اي مايه ي آرامش هر بي کس و دل گرفته و غمزده و از همه بريده و از وطن دورافتاده!
اي سبب دل گشايي هر اندوهگين دل شکسته!
اي پناه هر خوار شمرده شده بي کس و تنها!
اي مددکار و بازوي هر نيازمند رانده شده!
توئي آن کسي که دانش و مهربانيش همه چيز را فراگرفته است،
توئي آن کسي که گذشت و آمرزشش از عذاب و کيفرش برتر و فزونتر است.
توئي آن که مهرباني او پيشاپيش غضبش در حرکت است.
توئي آن که بخشش او از محروم کردن و راندنش بيشتر است.
توئي آن که همه آفريده شدگان در فراخي نعمت او در آسايش و خوشي به سر مي برند.
و من،
اي خداي من!
آن بنده تو هستم که او را به دعا کردن امر فرمودي.
خدايا به فرمان تو هستم و در اجراي امرت آماده ام!
اي خدا!
اين منم که در پيش تو به زمين افتاده ام.
منم آن کسي که بار لغزشها و خطاها بر پشت او سنگيني مي کند.
منم آن کسي که گناهان، عمر و دوران زندگيش را سپري کرده و به پايان برده است.
منم آن کسي که با جهل و نادانيش تو را نافرماني کرده!
اي خداي من!
آيا تو به هر کسي که تو را بخواند رحم کننده هستي تا دعاي بيشتر کنم؟
يا تو هر کسي را که پيش تو گريه کند آمرزنده هستي تا گريه زيادي را سر دهم؟
آيا تو کسي را كه از فقر و نداري و بي نوايي اش به تو شکايت کند بي نياز کننده هستي؟
خداي من!
کسي را که جز تو بخشش کننده اي پيدا نمي کند نا اميدش نکن!
و کسي را که به غير از تو بي نياز نمي شود خوارش مگردان.
خداي من!
بر محمد و آل محمد درود فرست و از من روي برنگردان در حالي که من به
تو روي آورده ام.
و نااميدم نکن در حاليکه به سوي تو آمده ام.
و مرا بدون روا کردن حاجت و دادن خواسته ام بر مگردان در حالي که در
پيشگاهت ايستاده ام.
اي مهربان ترين مهربانان
بر من رحم کن.
چرا که تويي آن که خودت را با گذشت و آمرزش نام بردي؛
پس از من درگذر،
چرا که تو بر هر چيز توانايي.
منبع : برگرفته از دعاي 16 صحيفه سجاديه
دانلود کتاب " جوانی و اخلاق در نهج البلاغه"
نوشته شده توسطرحیمی 19ام اردیبهشت, 1392
عناوين اصلی این کتاب عبارتند از: پید آورنده:محمد دشتی |
|||||||||
|
مرا در این بغض مقدس ذوب کن!!
نوشته شده توسطرحیمی 9ام اردیبهشت, 1392ای تمام معنای احساس مادرانه و ای کمال عشق عارفانه!
در راز وجودت نمی دانم چه چیزی نهفته است که شور آن به دنیا و زندگی در آن، معنا بخشیده است …
این روزها را به شوق آمدنت سپری میکنم اما غم مولایم را در فراقت فراموش نمیکنم آنگاه که حیدر کرار ،آن پهلوان میدانهای نبرد، با شنیدن خبر پرکشیدنت چندین بار در راه رسیدن به تو از سنگینی مصیبتت ، بر زمین افتاد…چگونه این دوجمع می شوند :مولا امیر المومنین و زمین خوردن…
اصلا نمی دانم چرا نام تو با بغض برای من عجین شده است که حتی تولدت را با گریه سپری می کنم…
ای کاش آنهمه غربت تو و جگر گوشه هایت را در مدینه ،همان شهر غرباء نمی دیدم …
به من فرصتی دوباره ببخش تا قطره وجودم را به دریای بیکرانت متصل کنم و غرق شوم…
مرا در این بغض مقدس ذوب کن!!
به قلم:رقیه رحیمی
ظهور اتفاق افتاده !!
نوشته شده توسطرحیمی 31ام فروردین, 1392به گزارش حریم یاس در حالی که برخی از دیرباوران هیچ دورنمای امیدوارکننده ای را برای نزدیکی ظهور نمی بینند بزرگانی مانند علامه حسن زاده آملی با بیاناتی حکیمانه ، آنچنان ظهور را ملموس و در دسترس نشان می دهند که امید و نیروی مضاعفی برای پیمودن اندک فاصله باقیمانده تا آن دوران طلائی در جامعه منتظر ایجاد می نماید ، این بیانات پرمغز و امیدوار کننده که در سال 80 و در جمع برخی از طلاب محقق و مشتاق ظهور ایراد شده است ، از چنان اهمیت بالایی برخوردار است که می طلبد منتظران ظهور بارها و بارها با مطالعه ، پیرامون آن بیندیشند…
« بسم الله الرحمن الرحیم »
اوائل روزهای سال 1380 با جمعی از دوستـــان عازم شهر مقدس قـــم شدیم در ایام حضور در قم با محقق بزرگواری آشنا شدیم که در مورد ظهور و نشانه های آن تحقیقات گسترده ای انجام داده بود و با استدلالهای روائی جالب معتقد بود که ظهور بسیار نزدیک است نکات علمی سخنان ایشان، هر شنونده ای را به تفکر وامیداشت و قضیه فراتر از یک ادعای احساسی و بی بنیان بود تا این که در همان ایام توفیق، یارِ جمع دوستان شد و در صبح یک روز بهاری موفق به حضور در بیت علامه حسن زاده آملی (حفظه الله تعالی) شدیم و از نزدیک این دانشمند گرانقدر را زیارت کردیم داستان چگونگی حضور در محضر ایشان و ساعتی که در خدمت معظم له بودیم خود جریانی شیرین و درس آموز است که وقت مستقلی برای بیان میخواهد که در این مقاله مختصر نمی گنجد.
اما آنچه باعث شد آن جلسه برای این حقیر به یاد ماندنی و سرنوشت ساز شود مطرح شدن ماجرای تحقیق برادر محققمان درمورد ماجرای ظهور ونشانه های آن بود آن طلبه فاضل به تفصیل موضوع را برای حضرت علامه شرح دادند و ایشان با ادب و حوصله مثال زدنی به دقت به سخنان ایشان گوش دادند همه دوستان حاضر در جلسه لحظه شماری میکردند تا عکس العمل علامه حسن زاده را در قبال مسائل مطرح شده مشاهده کنند بعد از پایان سخنان برادر بزرگوار، استاد لحظه ای تامل کردند و سپس با خنده شیرین و معنا داری به جمع نگاه کرده و با آن لهجه شیرین فرمودند خلاصه عرائض حضرات این است که میخواهید بفرمایید که ظهور حضرت نزدیک است؟ با تایید دوستان ایشان فرمودند:
اگر بــــگویم ظــــهور اتفـــاق افتـــــاده چه؟
همه جا خوردیم. اصلا انتظار چنین مطلبی را از ایشان نداشتیم همه مات و متحیر این سخن ایشان بودیم و نمیدانستیم چه بگوییم؛
علامه که متوجه تحیر جمع شده بود با بیانی حکیمانه این گونه مطلب را توضیح دادند برای توضیح مطلب باید مثالی بیان شود پرودگار متعال قواعد عالم ملکوت را نظیر و شبیه قواعد عالم ملک قرار داده و عالم تکوین را منطبق با عالم تشریع خلق کرده تا بشر با پی بردن به اسرار و قواعد عالم ملک و تکوین، پی به اسرار ملکوت و تشریع ببرد و از این هماهنگی و شباهت حکمتهایی استفاده کند یکی از این قواعد مسلم و عمومی طبیعت، تدریجی بودن تحولات میباشد فی المثل حرکت وضعی زمین و در پی آن طلوع و غروب خورشید یک فرایند تدریجی است اگر خورشید به یک باره در آسمان زندگی مادی و طبیعی طلوع یا غروب کند در روند حیات اختلال ایجاد میشود و هیچ موجود زنده ای قادر به تطبیق خود با تغییر وضعیت نور در میدان حیات نخواهد بود و نظم زندگی به هم می ریزد.
خورشید باید به تدریج غروب و طلوع کند تا موجوداتِ تحت تاثیر خورشید بتوانند خود را با تغییرِ رخ داده تطبیق کرده و حیات به چرخه ی نظم خود ادامه دهد نظیر همین اتفاق نیز در حیات معنوی و ملکوتی بشر، در حال، اتفاق افتاده است.
علامه بزرگوار در توضیح این مطلب فرمودند :
امام معصوم، خورشید آسمان حیات معنوی بشر است و طلوع و غروب ایشان در صحنه حیات بشر تابع قواعدی شبیه قواعد طبیعی خورشید است اگر مقوله غیبت و ظهور حضرت بطور دفعی و بدون هیچ زمینه ای واقع شود، مسلما جوامع بشری تاب این تحول شدید را نخواهد داشت.
بدین علت حکمت الهی مقتضی تدریجی بودن این اتفاق عظیم است با بررسی تاریخ حیات با برکت حضرت در میابیم که این اتفاق درمورد غیبت حضرت واقع شده است غیر از اینکه حیات سه امام همام قبل از امام عصر(عج) تقریبا به حالت غیبت بوده و نوعی تمرین برای شیعیان برای زندگی مومنانه بدون ارتباط فیزیکی با امام بود.
غیبت حضرت به دو مرحله غیبت صغری و کبــــــری تقسیم میشود مرحله غیبت صغری به مثابه آماده کردن مردم برای غیبت اصلی و طــــــولانی حضرت بوده است.
همین حکمت در دوران ظهور حضرت هم رعایت خواهد شد بشری که در طول صد ها سال در دل ظلمت زندگیِ بدون حاکمیت فرهنگ توحیـــــدی-ولایــــــی نشو و نما پیدا کرده ظرفیت تحمل ناگهانی نور وجودی که به تعبیر قرآن زمین را اشراق میکند “اشرقت الارض بنور ربها…” را ندارد لذا باید واسطه در این بین وجود داشته باشد بدین معنا که مجالی برای تجلی نور ایشان در وسعت های محدود بوجود آید، که مردم بتوانند خود را برای حضور آن مقام رفیع آماده کنند.
سپس آن عارف روشن ضمیر تاملی کرده و با قاطعیت، جملاتی فرمودند که باعث شد جمع حاضر به وجد آمده و طوفانی از شادی و سرور در دل و جان حضار پدید آید؛
و آن از این قرار بود :
قرائن و شواهد نشان می دهد انقــــلاب اســـلامی و نــــظام مقـــــدس جمهـــــوری اســـــلامی ایران ظهور صغرای حضرت بقیه الله الاعظم
و بین الطلوعین حکومت جهانی امام زمان ارواحنا فداه می باشد.
آنگاه این مژده بزرگ را بیان مثال هایی شرح دادند ایشان فرمودند:
مثلا این مراسمات عبادی و معنوی را ببینید
روزی در همین شهر قم، اگر چند طلبه بصورت انفرادی و با هزینه شخصی چند روزی اعتکاف میکردند، میگفتیم الحمد الله معنویت در حوزه پیشرفت کرده ولی اکنون میبینیم چند هفته قبل از ایام اعتکاف شاهد جوانانی هستیم که چندین شبانه روز و در سخت ترین شرایط و با کم ترین امکانات در مساجد و حرمها معتکف میشوند و عمده هدف خود را خود سازی برای آمادگی ظهور اعلام میکنند مگر در ایام رژیم گذشته عموم مردم از معارف اهل بیت و ادعیه ایشان اینقدر اطلاع داشتند!؟
در روز عرفه در غیر صحرای عرفه شاید خواصی پیدا میشدند که دعای عرفه سید الشهدا را با آن مضامین بلند و عرشی را قرائت میکردند؛ اما اکنون چه؟ از ظهر تا عصر عرفه، مساجد ، حرمها و خیابانهای اطراف و رسانه ها بسیج می شوند تا میلیونها انسان اعم از نوجوان و جوان و پیر و زن و مرد و عامی و عالم در کنار هم نشسته و با ناله و تضرع، این دعای به این حجم را قرائت می کنند ،
اینها فرج امام زمان نیست، پس چیست؟
زمانی بر این ملت گذشت که حتی در میان خواص کمتر کسی پیدا میشد که بتواند قرآن را از روی مصحف، به درستی قرائت کند
تا چه رسد به درک معانی و معارف قرآن
اما اکنون میبینیم که درسراسر کشور دهها هزار حافظ و قاری قرآن تربیت شده اند که بدنبال درک حقائق قرآن و عمل به آنها هستند ،
آیا اینها جلوه های ظهور نیست؟
نمـــاز جمـــعه ها، راهپیـــمایی ها، جهـــادها و شهــــادت ها، احیـــاء مهـــدیه ها و جمـــکران، اقـــــبال مردم به دعـــــای ندبــــه و…
همه و همه نشان از یک خیزش عظیم و تحولی بی سابقه در تاریخ تشیع و همه جلوه هایی از ظهور صغری است
انقـــــلاب اســـــلامی ایـــــران
ظهـــــور برنــــامه ای، شخصیـــــتی و حقــــوقی حضرت مهـــــــدی موعـــــود(عج) بوده و
ظهــور جهانی و اصلی حضرت، ظهـــور شخصی و حقیـــقی ایشــان میباشد
هر کس هر کاری میخواهد در دوران ظهور انجام دهد الان شروع کند
چون وقتش فرا رسیده و زمینه اش از هر جهت آماده است.
راوی : حجت الاسلام حسین نژاد
مهدى به مفهوم و اصطلاح خاص
نوشته شده توسطرحیمی 30ام فروردین, 1392مهدى يك عنوان و لقب خاص است كه بر شخص خاص با اوصاف و خصايص خاص اطلاق شده است يا مفهوم و لقب عام است كه بر هر كس كه خدا او را هدايت كرده باشد اطلاق مى شود و به عبارت ديگر مهدى و اعتقاد به مهدويت شخصى و يا نوعى است؟
مفهوم لفظ مهدى مفهومى عام است كه در عرف و لغت به كار بردن آن به هرفرد كه خدا او را هدايت كرده باشد جايز است. با اين مفهوم همه انبيا و اوصيا مهدى هستند و به كار بردن آن در حقّ شخص پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و اميرالمؤمنين و امام حسن و امام حسين و ساير ائمه(عليهم السلام) جايز است زيرا همه مهدى و هدايت شده بودند. بلكه به كار بردن اين واژه درباره افراد ديگرى كه در مكتب آن بزرگواران تربيت شده و هدايت يافته اند جايز است. به عنوان مثال اصحاب امام حسين(عليه السلام) همه هدايت شده بودند. همچنين به كار بردنش نسبت به شيعيان خاص و بلكه همه شيعيان و هركس كه به حق هدايت شده باشد و در حال هدايت باشد جايز است. ولى همه مى دانند كه مقصود از مهدى كه بر لسان مبارك حضرت رسول(صلى الله عليه وآله وسلم) جارى شده ـ مانند:
«المهدى من ولدى»مهدى از فرزندان من است»(1).
يا «المهدى من عترتى من ولد فاطمه»مهدى از اهل بيت من و از فرزندان فاطمه است»(2).
يا «المهدى من ولدك»مهدى از فرزندان تو است»(3).
اين يك عنوان خاص و لقب مختص شخص معيّن و فوق العاده عزيزى است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)به ظهور او بشارت داده است و اهل بيتش (عليهم السلام) و همه مسلمانان را فراخوانده است كه در رديف منتظران ظهور آن حضرت باشند.
مهدى به معناى هدايت شده به حسب معانى متعدد هدايت از قبيل ارائه طريق و ايصال الى المطلوب و موارد ديگر در غير انسان نيز به كار مى رود و آيه
(رَبُّنَا الَّذى اَعطى كُلَّ شَىء خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى)(4).
(«گفت: پروردگار ما همان كسى است كه به هر موجودى، آن چه را لازمه آفرينش او بوده داده; سپس هدايت كرده است!».)
به اين معنى دلالت دارد.
با اين همه به نظر مى رسد از بررسى مواردى كه اين كلمه در آن ها به كار رفته است، اين نتيجه به دست مى آيد كه هدايت، اغلب در افرادى كه هدايت خدا در آن ها مؤثر بوده است به كار مى رود.
بر اين اساس بايد گفت:
«المهدى من هداه الله و قبل هدايته و اهتدى بها بعناية منه و توفيقه».
يعنى كسى كه هدايت خدا شامل حال او شده، مهدى است. به عبارت ديگر هدايت به معناى ارائه طريق، متوجه او شده است و به واسطه عنايت و توفيق الهى در او نتيجه بخش واقع شده است كه عالى ترين مصاديق آن انبيا و ائمه (عليهم السلام) هستند.
بر حسب اخبار معتبر، «مهدى» لقب همان موعود آخرالزمان است كه حتى نسب و اوصاف او در احاديث معتبر مورد اشاره قرار گرفته است كه آن جز بر امام دوازدهم فرزند حضرت امام حسن عسگرى(عليه السلام) بر احدى قابل تطبيق نيست و لقب مهدى به اين معنى كه مورد هدايت خدا و احياء كننده اسلام و پر كننده جهان از عدل و داد و داراى صفات ممتاز، است ـ اولين بار در مورد آن حضرت به كار رفت و اين كار در عصر خود پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) به توسط شخص آن حضرت انجام گرفت و مهدى به عنوان منجى و رهايى بخش ـ و الفاظ مترادف ديگر از اين قبيل از جانب خدا تنها ـ لقب اوست.
و مهدويت به مفهوم نوعيّه از هيچ يك از روايات نقل شده از پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) و ائمه (عليهم السلام) قابل استفاده نيست.
- بحارالانوار، ج 36، ص 309، ح 148.
- بحارالانوار، ج 51، ص 102.
- بحارالانوار، ج 51، ص 78.
- سوره طه (20)، آيه 50.
منبع:گفتمان مهدويّت/آيت الله العظمى صافى گلپايگانى
الهی انت الذی ...
نوشته شده توسطرحیمی 26ام فروردین, 1392فتحت لعبادك بابا الى عفوك سميته التوبه
خدايا تويى که درى از عفو و بخششت به روى بندگان باز کردى
و نامش توبه نهادى!
خدايا خطا و گناهان، مرا لباس خوارى و ذلت پوشانيده و دورى تو جامه عجز و بينوايى بر تنم انداخته و جنايت بزرگ (هواى نفس پرستى) مرا دل مرده ساخته؛ تو اى خدا از رجوع به لطف و کرمت باز اين مرده دلم زنده گردان!
اى مقصد و مقصود و مطلوب و آرزوى من.
قسم به عزّتت که من کسى که گناهانم را ببخشد غير تو نمى دانم
و آنکه در هم شکستگي هاى امورم را جبران کند جز تو نمى بينم
من با آه و ناله و کمال خضوع به درگاهت آمده ام و به خوارى و مذلّت به سويت رو آورده ام؛
پس اگر تو مرا از در برانى ديگر به که رو آرم و اگر تو مرا در کنى به که پناه برم
پس آه از تأسّف و حسرت خجلت و افتضاح من
و واى از اندوه و غم مصائب و کردار زشت من.
از تو درخواست مى کنم اى بخشنده گناه بزرگ و اى جبران کننده هر شکسته استخوان که ببخشى گناهان مهلک خطرناکم و بپوشانى زشتيهاى پنهانى فضاحت آورم و مرا در عرصه قيامت از نسيم خوش عفو و عنايتت جدا مساز و از نيکويى بخشش و پرده پوشش محرومم مگردان.
خدايا سايه ابر رحمتت را بر سر گناهان سوزان من بينداز و باران لطف و محبّتت را بر عيوب و پليديهاى اعمالم بباران
خدايا آيا بنده گريخته به جايى جز به درگاه مولايش رجوع تواند کرد يا از خشم و غضب مولايش غير او احدى حمايتش تواند نمود.
خدايا اگر پشيمانى از گناه، توبه است قسم به عزّتت که من از پشيمانانم و اگر استغفار و طلب آمرزش کردن موجب محو گناه است به لطفت قسم که من از آمرزش طلبانم؛ تو را سزد که بر ما عتاب کنى تا باز خوشنود گردى.
خدايا قسم به قدرتت بر من که توبه ام بپذير و به حلمت بر عصيانم که از من درگذر و به علمت به احوالم که با من به رفق و محبت نظر فرما.
خدايا تويى که درى از عفو و بخششت به روى بندگان باز کردى و نامش توبه نهادى و در کتابت فرمودى: اى بندگان به درگاه من به توبه با حقيقت باز آييد (تا از گناهانتان درگذرم)؛ پس عذر آنکه از اين در که باز کردى، غافل است چه خواهد بود!
اى خدا! اگر گناه از من زشت است عفو از تو زيباست!
اى خدا من اولين بنده نيستم که گنه کرده از او تو درگذشتى و به درگاه کرمت آمد و به او احسان کردى.
اى دادرس پريشان دلان؛ اى برطرف سازنده غم و رنج و زيان؛ اى بزرگ احسان؛ اى آگاه از سر بندگان؛ اى نيکو پرده پوش بر گناهان.
جود و رحمت نامنتهاى تو را بسوى تو شفيع مى گردانم و به جناب تو و مهربانيت نزد تو توسّل مى جويم پس دعايم مستجاب کن و از اميدى که به لطف تو دارم محرومم نگردان و توبه ام قبول فرما و خطاهايم به کرم و رحمتت محو گردان .
اى مهربانترين مهربانان عالم.
مناجات تائبين/ صحيفه سجاديه
گزيده ای از سخنان امام سجاد عليه السلام
نوشته شده توسطرحیمی 26ام فروردین, 1392
أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ ( ابراهيم- 24):
آيا نمى بينى خدا چگونه مثل زد! كلمه اى پاكيزه همچون درختى پاكيزه.
از امام على بن الحسين، جز صحيفه سجاديه كه مشهور است و رساله حقوق، سخنانى كوتاه مانده است. اين سخنان همچون گفتار ديگر امامان بليغ، پرمعنى، آموزنده و بيشتر در موضوع هاى اخلاقى و تربيتى است. نوشتن همه آنها در اين مختصر لازم نمى نمايد. در اينجا تنها گفتارى چند از مأخذهاى دست اول را فراهم آوردهايم:
محبوبترين شما نزد خدا كسى است كه كردارش بهتر باشد
وآنكه رغبتش بدانچه نزد خداست بيشتر است كردار او نزد خدا ارجمندتر است.
و آنكه (از خدا) بيشتر ترسد، از عذاب خدا زودتر رهانيده شود
و آنكه خوشخوى تر است بخدا نزديكتر است
و آنكه نعمت بر زن و فرزند خود گسترده تر دارد خدا از او خوشنودتر است
و گرامى ترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شماست.
پسرك من! خشم خود را بر مردمان، اندك اندك فرو خور! كه داشتن شتران سرخ مو، پدرت را چنان شادمان نمىكند كه خشم خود را بر مردمان فرو خورده و بردبارى يارى بزرگ و ياورى نيرومند است.
پسرك من بر بلا شكيبا باش و به حقوق ديگران تجاوز مكن و كسى را در كارى يارى مكن كه زيان آن براى تو بيش از سود آن براى اوست.
فرزند خود امام باقر (ع) را چنين وصيت كرد:
با پنج كس دوستى مكن و سخن مگو و هم سفر مباش.
- اين پنج كس كيانند؟
1. فاسق چه او تورا به لقمهاى يا كمتر از لقمهاى مى فروشد.
- كمتر از لقمه چيست؟
- تو را به اميد لقمهاى مى فروشد.
2. بخيل، كه بدانچه از مال او سخت نيازمندى از تو مضايقت مي كند.
3. دروغگو، كه دور را به تو نزديك و نزديك را از تو دور مى سازد.
4. احمق، چه او مى خواهد به تو سود رساند و زيان مىرساند
5. كسى كه قطع رحم كند، چه او را در سه جاى كتاب خود لعنت شده يافتم.
صفحات: 1· 2
فاطمه (س) پاره ی تن پیامبر عظیم الشأن اسلام
نوشته شده توسطرحیمی 25ام فروردین, 1392شاید بارها و بار ها نام خطبه معروف بی بی دو عالم حضرت صدیقۀ کبری فاطمۀ زهرا(س) را شنیده و یا آن را دیده و خوانده باشیم. خطبه ای که بزرگان شرح های زیادی بر آن نوشته اند، اما گاه مطلبی یا چیزی به خاطر معروفیت و در دسترس بودن آن، باعث می شود که آن را نبینیم یا اینکه نسبت به آن دوچار یک نوع روزمرگی شویم .
در اهمیت این خطبه همین بس که اگر شیعه و سنی، بدون تعصب و با انصاف در آن تدبُّر کنند قطعاً حقایق عظیمی بر آنان مکشوف خواهد شد و به نتایج مطلوبی از وقایع پس از رحلت پیامبر عظیم الشأن اسلام دست پیدا خواهند کرد. خطبه ای که تنها ده روز پس از وفات رسول خدا(ص) توسط تنها یادگار آن حضرت در مسجد پیامبر قرائت گردید. یادگارِ پیامبری که مکرّر و به اندک مناسبتی دخترش فاطمه را ستایش می فرمود. دختِ پیامبری که وقتی وارد می شد پیامبر جلو پایش بلند می شد و پیشانی اش را می بوسید آن گاه می فرمود: «فاطمه پاره ی تن من است! و دل و جانِ درون من است. پس هر کس او را بیازارد، مرا آزارده و هر کس مرا آزار دهد،خدا را آزار داده است.»(1)
اما این خطبه را با واقع نگری و مطالعه در روایات دیگر و گوشه های تاریخ باید از حدّ یک سخنرانی حماسه ای و یا اظهار مصیبت و شکایت از این که اوضاع عادی که در عصر حیات پیامبر وجود داشته و پایان یافته است خارج کرد، حتی نباید به عنوان اعتراض به سیاست مالی و اقتصادی دولت انتخابی – که بر اساس شورا شکل یافته – یا به عنوان موضوع شخصی، یعنی درخواست مساحتی از زمین که ذخیره اقتصادی یک خانواده است و یا نزاع مادی بر سر سرزمین معین به اسم «فدک» و یا دست یابی به سرزمین «غله خیز» تلقی کرد، بلکه «فدک»، رمز قیامی تاریخی است که از حدود حجاز گذشته و پایه ریز حکومت جهانی می باشد.
«فدک»، انقلابی است که تاریخِ پس از خود را تشکیل خواهد داد. فدک، انقلاب علیه سیاست دولتِ وقت و برای برگرداندن خلافت عظمای الهی و اصلاح ملتی است که با نادیده گرفتن همه ی زحمات و خون دل ها می خواهد به جاهلیّت نخست برگردد. اگر در طی خطبه صحبتی از مطالبه ی میراث و یا نحله (پیش کشی) به میان آمده مربوط به آن مقداری است که مرتبط به زعامت کبری و حکومت جهانی می شود و به عبارت واضح تر صحبت از اسلام و کفر و نفاق و مسئله نص و شورا است.
صفحات: 1· 2
دلنوشته: "زبان حال فاطمه علیها السلام"
نوشته شده توسطرحیمی 25ام فروردین, 1392علی جان خویش را اندوهگین مکن، که هر چه کردم برای دفاع از ولایت بود.
امام غریبم:
چرا مردم نمیدانند راه بهشت را بر خود میبندند،نگران فدک نبودم، نگران تو بودم که نبوت تمام شد و امامت آمد، و تو شروع غربت اولاد منی.
صاحب کاشانه ام:
سختی در و دیوار برای من دشوار نبود و میخ شهدی بود که در جانم فرو رفت. محسنم اولین شهید بود در راه ولایت. اما آنگاه که دست های امام را بسته دیدم، گویی راه نفسم تنگ شد. به خدا سوگند علی جان اگر مانعم نمیشدی دست هایم را به آسمان میسپردم و از این همه نامهربانی به خدا شکایت میکردم آخر مگر ما اهل بیت رسول خدا"صلی الله علیه وآله وسلم” نبودیم.
فاتح خیبرم:
چهل تن بودند، وگرنه حریف تو نمیشدند. تو پهلوان جنگ های محالی.آنگاه که تو را میبردند من و حسن به دنبالت آمدیم، آخر اماممان را میبردند.
عزیزم:
آنگاه که سیلی به صورتم خورد، باز هم به تو می اندیشیدم. این ها برایم سخت نبود امام مهربانم.
سخت ترین چیز برایم غربت توست مولا جان .
علی جان شب هایی که پس از من به چاه درد و دل میکنی مهتاب خواهم شد و خواهم تابید تا مبادا خاری پای امامم را بیازارد.
هانیه خدانی/طلبه پایه چهارم