« فاطمه (س) پاره ی تن پیامبر عظیم الشأن اسلامرقم زدن سرنوشت امت ... »

دلنوشته: "زبان حال فاطمه علیها السلام"

نوشته شده توسطرحیمی 25ام فروردین, 1392

علی جان خویش را اندوهگین مکن، که هر چه کردم برای دفاع از ولایت بود.

امام غریبم:

           چرا مردم نمیدانند راه بهشت را بر خود میبندند،نگران فدک نبودم، نگران تو بودم که نبوت تمام شد و امامت آمد، و تو شروع غربت اولاد منی.

صاحب کاشانه ام:

         سختی در و دیوار برای من دشوار نبود و میخ شهدی بود که در جانم فرو رفت. محسنم اولین شهید بود در راه ولایت. اما آنگاه که دست های امام را بسته دیدم، گویی راه نفسم تنگ شد. به خدا سوگند علی جان اگر مانعم نمیشدی دست هایم را به آسمان میسپردم و از این همه نامهربانی به خدا شکایت میکردم آخر مگر ما اهل بیت رسول خدا"صلی الله علیه وآله وسلم” نبودیم.      

فاتح خیبرم:

       چهل تن بودند، وگرنه حریف تو نمیشدند. تو پهلوان جنگ های محالی.آنگاه که تو را میبردند من و حسن به دنبالت آمدیم، آخر اماممان را میبردند.                                

عزیزم:

     آنگاه که سیلی به صورتم خورد، باز هم به تو می اندیشیدم. این ها برایم سخت نبود امام مهربانم.

سخت ترین چیز برایم غربت توست مولا جان .

علی جان شب هایی که پس از من به چاه درد و دل میکنی مهتاب خواهم شد و خواهم تابید تا مبادا خاری پای امامم را بیازارد.

هانیه خدانی/طلبه پایه چهارم

نظر از: مدرسه علمیه الزهرا س محمود آباد [عضو] 
مدرسه علمیه الزهرا س محمود آباد

فاطمه زهرا (سلام الله علیها) یارتان باد.

1392/01/27 @ 09:02
نظر از: یادگاری [عضو] 

سلام علیکم خدمت خواهران عزیزم بویژه خ خدایی عزیز به خاطر این متن ادبی زیبا طیب الله احسنت بر قلم سبزتان. بی بی دو عالم حافظ و نگهدارتان در زندگی
یادگاری _یزد منتطر امدنتان به وبلاگم هستم تشکر

1392/01/26 @ 15:12


فرم در حال بارگذاری ...