موضوعات: "در محضر علما" یا "مقام معظم رهبری" یا "آیت الله مکارم شیرازی" یا "علامه حسن زاده آملی" یا "امام خمینی (ره)" یا "آيت‌الله محمدتقي مصباح يزدي" یا "آیت الله بهجت (ره)" یا "آیت الله جوادی آملی"

تشخص واقعى و شرف واقعى

نوشته شده توسطرحیمی 6ام دی, 1391

     نامها و عنوان ها و جايگاه ها و كرسي ها به انسان تشخص نميدهد؛ تشخص واقعى و شرف واقعى در معانى ديگرى است؛ همچنانى كه در روايت داريم كه «اشراف امّتى حملة القران و اصحاب اللّيل». اشرافيت در نظامهاى مادى معنايى دارد، ولى در نظام اسلامى اشرافيت معناى ديگرى دارد. آن كسانى كه اصحاب‏الليل‏اند - كسانى هستند كه براى خدا در شب قيام ميكنند - يا كار دشوار را براى مردم در شب انجام ميدهند، يا آن كسانى كه حملةالقرآن هستند و با قرآن انس دارند و با نور قرآن و هدايت قرآن حركت ميكنند، «اشراف» اينها هستند. كسانى كه پول دارند، ثروت دارند و جايگاه اجتماعى دارند، آنها در منطق و در نظام ارزشى اسلامى «اشراف» محسوب نميشوند.

بیانات رهبر در ديدار رئيس‏ جمهوری و اعضاى هيئت دولت 1387/06/02 

اگر در نمازتان تمرکز ندارید، بخوانید!

نوشته شده توسطرحیمی 4ام دی, 1391

     به هنگام نماز طورى نماز بخوان كه گویا این آخرین نمازى است كه مى‌خوانى.

     بهره‌اى كه هر كس از نماز خود مى‌برد و تعالى و تكاملى كه در اثر آن براى نفسش حاصل مى‌شود وابسته به روح نماز است. برخى فقط از پیكر بى روح نماز استفاده مى‌كنند. اثر پیكر بى روح نماز همین است كه در قبر و قیامت به او نمى‌گویند چرا نماز نخوانده اى، و از این بابت مۆاخذه‌اى نخواهد شد؛ اما بیش از این اثرى ندارد. كسانى نیز از مراتب نازله این روح بهره مى‌برند. برخى نیز با نمازشان به معراج مى‌روند و به «لقاء الله» نایل مى‌شوند. این تفاوت درجات، بسته به این است كه تا چه حد در نماز حضور قلب داشته باشیم و نمازمان را براى خدا خالص كنیم. در باره اهمیت و نقش «نیت» در نماز، چگونگى و مراتب مختلف آن در جلسات گذشته بحث هایى را مطرح كردیم.

      نكته اساسى كه در این جا وجود دارد این است كه ما با آن‌كه در حرف و روى كاغذ به اهمیت نماز واقفیم، اما به هنگام نماز خواندن، دانسته هاى خود را فراموش مى‌كنیم و آن‌گونه كه باید و شاید به آن اهتمام نمى ورزیم. غالباً نهایت هنر ما این است كه سعى كنیم نمازمان را اول وقت بخوانیم و احیاناً علاوه بر واجبات برخى از مستحبات آن را نیز رعایت كنیم. اما همه اینها جزو پیكره نماز است و روح نماز چیز دیگرى است.

     از همین رو ما غالباً وقتى وارد نماز مى‌شویم به جاى آن‌كه توجهمان به خدا و نماز باشد، مشغول فكر كردن به كارها و مسایل زندگى مى‌شویم. حتى برخى ـ نعوذ بالله ـ در حال نماز به فكر گناه و چگونگى فراهم كردن مقدمات معصیت هستند! اگر خیلى آدم هاى خوبى باشیم، در حین نماز به فكر درس و بحثمان هستیم یا به فكر این كه، مثلاً، در منبر و سخنرانى امشب چه بگوییم! معمولاً دل و قلب ما در نماز با زبان و اعضا و جوارحمان همراه نیست و هر كدام رو به سویى دارند! بسیارى از ما وقتى «السلام علیكم و رحمة الله» را مى‌گوییم تازه یادمان مى‌آید كه نماز مى‌خوانده ایم!

     اكنون سۆال این است كه آیا این مشكل چاره‌اى دارد؟ و چه مى‌توانیم بكنیم تا از روح نماز برخوردار گردیم؟

     در روایتى، پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) در ضمن نصایحى به یكى از اصحاب به نام «ابوایوب خالد بن زید»، یكى از مطالبى كه اشاره فرموده‌اند همین مطلب است:

فَصَلِّها صَلاةَ مَوَدِّں

یعنى به هنگام نماز طورى نماز بخوان كه گویا این آخرین نمازى است كه مى‌خوانى؛

نماز خداحافظى تو است

صفحات: 1· 2

خطر دنيا دوستى‏

نوشته شده توسطرحیمی 3ام دی, 1391

اى برادر من!

     براى خودت توشه‏ اى براى روز فقر و بيچارگى ‏ات برگير، بلكه براى حال گرفتارى و بلايت،

     و اگر حالت براى گريه مساعد نيست، پس لامحاله تباكى كن

     و اگر قساوت نگذاشت كه حتى تباكى كنى، پس بدان كه گناهان، تو را بيمار كرده و كدورت عيب‏ها، قلبت را فاسد نموده؛ مخصوصاً به زينت اين دنياى پست و زيور و ظاهر فريبنده‏ اش مغرور شدن و با اين عادت‏هاى پست از قبيل:

     خوش گذرانى با لذت‏ها و حظه اى دنيا انس گرفتن، كه در اخبار آمده است كه:

دوستى دنيا سرآمد هر گناه خطرناكى است

      [كه‏] ديگر در قلب تو جايى براى ذكر خدا و فكر آخرت باقى نگذاشته است.

باده گلگون / آية الله حاج ميرزا جواد آقا ملكي تبريزى(ره)

عشق و رؤيا (عدم انطباق تخيّلات عاشقانه با زندگى واقعى )

نوشته شده توسطرحیمی 2ام دی, 1391

    

بسيارى از فرارها، جدايى ها و انتحارها ناشى از عدم انطباق تخيّلات عاشقانه پيشين با زندگى واقعى آينده است.

     هر جوانى در معرض اين خطر قرار دارد كه روزى گرفتار عشق آتشين نامقدّس و بى سرانجامى گردد، و بدون اين كه خودش بخواهد همه چيز حتى هستى خود، و شايد بعضى از بستگان دور و نزديك خود را، بر سر اين كار نهد!

     بنابراين بايد همه جوان ها - و پدران و مادران - را از اين خطر آگاه ساخت تا بهنگامى كه پيشگيرى امكان دارد اقدام به پيشگيرى كنند.

     «عشق» بر خلاف ساير نهال ها خيلى زود بزرگ و بارور مى گردد و دقيقه ها در آن كار سال ها را انجام مى دهد، و همان طور كه گفتيم گاهى با يك نگاه، در افرادى كه استعداد خاصى براى اين موضوع دارند، بذرى به صورت درخت تنومندى درمى آيد،آرى فقط در يك لحظه و با يك نگاه.

     همين كيفيت خاص اين پديده روحى، ايجاب مى كند كه بيشتر مورد مطالعه قرار گيرد و به خطرات آن كاملا اهمّيت داده شود، اينك به دنبال بحث گذشته درباره خطرات عشق، خطرات ديگر را مورد بررسى قرار مى دهيم.

* * *

عشق و خيال!

     هيچ چيز مانند عشق خيال انگيز نيست.

     رابطه ميان اين دو موضوع از دورترين ازمنه تاريخ شناخته شده است.

     گرفتاران اين «كمند» دائماً در يك عالم رؤيايى به سر مى برند كه همه چيز آن با اين جهان فرق دارد.

     مقياس هاى آن غير از مقياس هاى اين جهان و نمودها و پديده هاى آن طورى است كه به گفته خودشان «ديدنى» است نه «گفتنى» و به هر حال، الفاظ و كلماتى كه براى اين زندگى معمولى ساخته شده قادر بر توصيف زندگى عاشقان نيست!

     اين همه خيال پردازى «شاعران غزل سرا» و ريزه كارى هاى جالب اشعار آن غالباً مديون همين تخيلات عشق هاى حقيقى يا مجازى آنهاست.

 

صفحات: 1· 2

ضرورت معرفی شخصیت ‌های برجسته به عنوان الگو برای نسل جوان امروز/ در دوران شکوفایی جریان علمی در کشور ما، در غرب و اروپا خبری نبود

نوشته شده توسطرحیمی 2ام دی, 1391

     حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیام به کنگره بین المللی علامه حکیم قطب الدّین شیرازی با تاکید بر ضرورت تبیین دوران شکوفایی علمی در کشور و همچنین معرفی شخصیتهای برجسته به عنوان الگو برای نسل جوانِ امروز افزودند: با وجود این الگوها، لزومی ندارد که ما افرادی را از اعماق تاریکی‌های قرون وسطای اروپا بیرون بکشیم و آنانرا به عنوان یک شخصیت معرفی کنیم.

     به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیامی به کنگره بین المللی علامه حکیم قطب الدّین شیرازی که صبح روز(چهارشنبه 91/09/29) از سوی آیت الله ایمانی نماینده ولی فقیه در استان فارس و امام جمعه شیراز در این کنگره قرائت شد، به شرح زیر است:

بسم الله الرّحمن الرّحیم*
     بزرگداشت کسانی از قبیل قطب الدّین شیرازی کار بسیار مفیدی است. من در ذهنم بود که پزشک ها، زرنگی کردند و قطب شیرازی را برده اند به عالم پزشکی؛ چون ایشان در درجه اوّل فیلسوف است، شاگرد خواجه نصیر و شارح شرح حکمت الاشراق و اینها است؛ و البتّه طبیب هم هست، طبیب برجسته ای است؛ [و هم] منجم است، ایشان در ساخت رصدخانه معروف مراغه سهیم بوده؛ یعنی یک انسان بزرگی است. امّا این بیان آقای دکتر لنکرانی، بیان خوبی بود. یعنی همین که ما توجّه بکنیم که دانشمندان بزرگ ما در دوران های مختلف اسلامی، در رشته های مختلف تبحّر داشته اند؛ صِرف این نبود که یک لقمه از اینجا، یک لقمه از آنجا، یک لقمه از آنجا؛ نه، ایشان در عالم پزشکی یک آدم برجسته است؛ همانطور که اشاره کردید، مهمترین شرح قانون بوعلی را او نوشته؛ در زمینه فلسفه، یک فیلسوف به معنای حقیقی کلمه؛ در زمینه ی نجوم و هیئت، یک انسان وارد و متخصّص است؛ ادیب است، شاعر است: شعر عربی، شعر فارسی؛ و شاید علوم دیگری. یعنی این نکته مورد توجّه باشد که تخصّص گرایی به معنای محدود کردن ذهن و فکر انسان، یک نکته برجسته ای نیست -که همین طور تخصّصها پشت سر هم همدیگر را میشکافند و یک تخصّص کوچکتری، دائره ی محدودتری به وجود می آید؛ به یک معنا به خاطر رسیدگی به وضع زندگی انسان در آن تخصّص خاص چیز خوبی است، امّا به یک معنا محدود کردن انسان است- چون ظرفیّت ذهن انسان خیلی وسیع است و میتواند در همه ی این امور صاحب نظر باشد. این‌جور نباشد که کسی که پزشک است، مثلاً در زمینه ی علوم دینی یا در زمینه ی فلسفه، یک آدم عامی ای محسوب بشود؛ نه، چقدر خوب است که یک پزشک، در زمینه ی علوم دیگر- در زمینه ی علوم عقلی، در زمینه ی علوم دقیقه، مسائل گوناگون طبیعی- حداقّل صاحبِ اطّلاع باشد و این کار را ما بتوانیم در کشورمان پیش ببریم. البتّه این به معنای تعطیل کردن تخصّصها به هیچ وجه نیست، بلکه به معنای بهره مند کردن ذهن متخصّصین از محیط های فراتر از حدّ تخصّص آنها است.

صفحات: 1· 2

«عشق» از اوّل سركش و خونى بود...

نوشته شده توسطرحیمی 1ام دی, 1391

 

     «سركشى عشق» هميشه ميان نويسندگان و شعرا معروف بوده است.

     عشق - مخصوصاً اگر آتشين باشد - (و شايد غير آتشينش را نتوان عشق ناميد) هيچ حدّ و مرزى را به رسميت نمى شناسد.

     قيود اجتماعى را در هم مى كوبد.

     مسائل اخلاقى را به بازى مى گيرد.

     با مصلحت انديشى و پند و اندرز ابداً سازگار نيست.

     و شايد به همين سبب گفته مى شود: «هنگامى كه عشق از يك در وارد شد عقل از در ديگر فرار مى كند»!

     حديث «عشق» و «عقل» و تضاد اين دو تازگى ندارد و غالباً آن را در آثار ادبى ديده ايم.

     و اگر مشاهده مى كنيم كارلايل فيلسوف معروف انگليسى بى پروا به عشق مى تازد، و آن را يك نوع جنون، و يا «تركيبى از چند جنون» مى داند، از همين رهگذر است.

     و الا عظمت و شكوه عشق در صورتى كه به عنوان يك عامل نيرومند و خلاّق در مسير صحيح و مشروع به كار گرفته شود قابل انكار نيست.

     و باز از همين رهگذر است كه از قديم «عاشقى» را با «رسوايى» قرين دانسته اند، و داستان ها از رسوايى «عاشقان دل خسته» در ميان مردم ديروز و امروز بر سر زبان هاست.

     تا آن جا كه شاعر شيرين زبان «فروغى بسطامى» مى گويد:

رسواى عالمى شدم از شور عاشقى

ترسم خدا نكرده كه رسوا كنم تو را!

     بد نيست در اين جا كمى به عوامل روانى اين موضوع بپردازيم و سرچشمه اين حالت خاص روانى را كه از لوازم عشق است پيدا كنيم:

     عشق همچون آتشى است كه سراسر وجود عاشق بى قرار را شعلهور ساخته و همه را به رنگ آتش، يعنى به رنگ خود، درمى آورد، گويا تمام نيروهاى وجود او به يك نيرو تبديل مى گردد و آن نيروى عشق است.

صفحات: 1· 2

خطرات عشق

نوشته شده توسطرحیمی 29ام آذر, 1391

 

     گفتيم «عشق» به معناى «يك كشش و جاذبه فوق العاده نيرومند» ميان دو انسان، يا دو موجود به طور كلى، در راه رسيدن به يك هدف پاك، يكى از عالى ترين تجليّات روح انسانى، و از پرشكوه ترين شاهكارهاى آفرينش است.

     اگر زيربناى ازدواج دو همسر بر چنين علاقه اى، باشد علاقه اى ريشه دار و واقعى، نه دروغين و سطحى، مسلّماً چنين بنايى بسيار استوار خواهد ماند، و در حالى كه «خلل پذير بود و هر بنا كه مى بينى» اين چنين بنايى كه بناى محبّت و عشق پاك است خالى از خلل مى باشد، و چنين ازدواج هايى پرثمر، مفيد، قابل اطمينان، و آرام بخش خواهد بود.

     ولى اين، غير از عشق هاى دروغين و قلابى است كه غالباً بى اندازه به ظاهر آتشين و سوزان هم هستند!، و غير از هوس هاى زودگذرى است كه نقطه نهايى هدف كامجويى هاى نامشروع و بى قيد و شرط و سپس به گوشه اى خزيدن و همه چيز را فراموش كردن مى باشد، و معمولا به جاى عشق هاى پاك و مقدّس قالب زده مى شود.

     در همان عشق ها و علاقه هاى پاك واقعى هم خطرات بزرگى هست كه هرگز نبايد آنها را از نظر دور داشت:

نخستين خطر:

محبّت هاى عادى تا چه رسد به علاقه هاى شديد و فوق العاده اثر «عيب پوشى» و پرده افكنى عجيبى دارند.

يعنى اگر فى المثل انسان دو چشم داشته باشد يكى چشم «رضا» و ديگر چشم «نفرت» چشم دوّم به هنگام عشق به كلى بسته مى شود كه حتى بدترين «عيوب» را - با توجيه و تفسيرهاى عجيب و شگفت آورى ـ بهترين «حسن» معرفى مى كند.

صفحات: 1· 2

ايمان و عمل، دو دوست هميشگى

نوشته شده توسطرحیمی 29ام آذر, 1391

 

قال على (عليه السلام):

     «اَلاْيمانُ وَ الْعَمَلُ اَخَوانِ تَوْأمانِ وَ رَفيقانِ لايَفْتَرِقانِ»:

     «ايمان و عمل همزاد يكديگر و دو قلو هستند و همچون دو رفيقى هستند كه از يكديگر جدا نمى شوند»(1).

شرح و تفسير
     بحث هاى فراوانى پيرامون رابطه ايمان و عمل در روايات اسلامى مطرح شده است، مى دانيم تعليمات اسلام را معمولا به دو قسم اصول و فروع دين تقسيم مى كنند; يعنى دين شبيه به درختى است كه ريشه ها و شاخه هايى دارد. اصول دين همان ريشه هاى درخت هستند كه آب و موادّ غذايى را از زمين مى گيرند و به شاخه ها مى رسانند، اگر ريشه ها بخشكد شاخه ها هم مى خشكد. و فروع دين همان شاخه هاست و روشن است كه درخت بدون شاخه نيز درخت نيست و دوامى نخواهد داشت. ميوه درخت دين مقامات معنوى، اخلاق و قرب الى الله است. صفات و ويژگى هاى انسانى، ميوه هاى اين درخت است. اين درخت با اين سه بخش، مفيد است و بدون آن بى اثر، يعنى هر سه بخش آن ضرورى است.
    شايد مسأله اصول و فروع دين را از همين درختى كه ذكر شد و به صورت يك مثال بسيار زيبا در قرآن مجيد آمده گرفته باشند.
    دشمن اگر در گذشته به سراغ شاخه هاى اين درخت مى رفت و آن ها را قلع و قمع مى كرد، اكنون ريشه اين درخت پربار را هدف قرار داده است، و عجيب اين كه با تمام قدرت و تجهيزات به جنگ دين آمده و خطرناك ترين سلاح او در اين نبرد، استفاده از خود دين است! با تفسيرهاى غلط و نابه جايى كه از دين مى كند مى خواهد ريشه دين را بزند. در اين جاست كه همه مسلمان ها بايد بسيار هوشيار و بيدار باشند و از ملامت هيچ ملامت كننده اى نهراسند.
     با توجّه به اين مقدّمه معناى حديث فوق روشن مى شود كه ايمان و عمل نيز بسان اين درخت مورد نياز هستند و اگر از هم جدا شوند ثمره اى نخواهند داشت. تعبير به «توأمان» مفهوم خاصّى دارد; يعنى از هم تفكيك ناپذير هستند. بنابراين معنى ندارد كه انسان ايمان داشته باشد; ولى به دنبال آن عمل نباشد. اگر ايمان در پى خود عمل به همراه نداشته باشد، بايد در آن ايمان شك و ترديد كرد! شايد به همين جهت است كه در قرآن مجيد معمولا هر جا كه سخن از ايمان به ميان مى آيد به دنبال آن مسأله عمل صالح نيز مطرح مى شود.
     شخصى، كه رابطه ايمان و عمل را نمى دانست، خدمت امام صادق (عليه السلام)رسيد و از آن حضرت پرسيد: «اَلا تُخْبِرُنى عَنِ الاْيمانِ، أقَوْلٌ هُوَ وَ عَمَلٌ، اَمْ قَوْلٌ بِلا عَمَل؟; آيا ايمان تركيبى از عقيده و عمل است، يا تنها عقيده است و اعمال جزء ايمان محسوب نمى شود؟».
امام در جواب فرمود: «اَلاْيمانُ عَمَلٌ كُلُّهُ(2); ايمان تمامش عمل است» نه اين كه شاخه اى از آن عمل باشد.

——————————————————————————–

1. غرر الحكم، جلد 2، صفحه 136، حديث 2094; شبيه اين روايت از پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله)نيز نقل شده است. به ميزان الحكمه، جلد اوّل، صفحه 306 (باب 262، حديث 1289) مراجعه كنيد. روايات ديگرى به همين مضمون در مأخذ مذكور خواهيد يافت.
2. سفينة البحار، جلد اوّل، صفحه 152.

منبع:

110سرمشق از سخنان حضرت على علیه السلام - آیت الله مکارم شیرازی

عشق هاى آتشين ( يك رهگذر خطرناك و صعب العبور در مسير زندگى جوانان)

نوشته شده توسطرحیمی 28ام آذر, 1391

 

 

     درباره عشق، عظمت و شكوه عشق، و يا جنون و بيمارى عشق، سخن بسيار گفته اند، و شايد كمتر كلمه اى باشد كه اين همه تعبيرات مختلف و متناقض درباره آن شده باشد.

     بعضى از نويسندگان بزرگ گاهى آن را به قدرى بالا برده اند كه گفته اند:

«عشق افسر زندگى و سعادت جاودانى است».

(گوته آلمانى)

     و يا به گفته «هزيه» عشق معمار عالم است.

     «توماس مان» از اثر معجزه آساى عشق سخن گفته و معتقد است كه: «عشق روح را تواناتر و انسان را زنده دل نگه مى دارد».

     عدّه اى از فلاسفه بزرگ شرق، پا را از اين هم فراتر نهاده و عقيده دارند: «هر حركت و جنبشى در جهان است ناشى از يك نوع (عشق) مى باشد، حتى حركات افلاك و كرات عالم بالا»!

     و البتّه اگر اين كلمه را به معناى وسيع خود - يعنى هر نوع كشش و جاذبه فوق العاده - تفسير كنيم بايد گفتار آنها را تأييد كرد، چه جاذبه اى از جاذبه عمومى نيرومندتر و بنابراين چه عشقى از آن آتشين تر؟!

     در برابر اين همه تعبيرات و تفسيرهاى جالب، عده اى ديگر از نويسندگان و فلاسفه، زننده ترين حملات و اتهامات را نثار «عشق» كرده و آن را تا سرحدّ يك بيمارى نفرت انگيز تحقير نموده اند.

     يكى از نويسندگان معروف شرق گويد: «عشق مانند سل و سرطان و نقرس، بيمارى مزمنى است كه آدم عاقل بايد از آن فرار كند»! «عشوه گرى هاى شامپانى عشق است»!

     بعضى ديگر همچون «كوپرنيك» دانشمند معروف فلكى كه خواسته است در تحقير خود، جانب عشق را كمى نگه دارد گفته است: «عشق را اگر يك نوع جنون ندانيم لا اقلّ عصاره اى از مغزهاى ناتوان است»!

     بالاخره بعضى هم مانند «كارلايل» بى پروا به عشق تاخته و معتقد است: يك ضرب المثل خارجى نيز مى گويد: «عشق تنها يك نوع جنون نيست بلكه تركيبى است از چند نوع جنون!».

     اين تفسيرهاى فوق العاده ضد و نقيض را آن هم درباره كلمه اى كه از متداول ترين كلمات در ادبيات و شعر، و حتى سخنان روزمره است، نبايد حمل بر تناقض در قضاوت در مورد يك واقعيت معين دانست بلكه اين اختلاف، در واقع، از اختلاف در زوايه ديد قضاوت كنندگان سرچشمه مى گيرد.

     يعنى هر يك از اين نويسندگان و دانشمندان در واقع يكى از چهره هاى عشق را كه شايد در زندگى خود بيشتر با آن مواجه بوده است مورد بحث قرار داده، در اين صورت بايد اعتراف كرد كه:

اگر منظور از عشق يك كشش و جاذبه نيرومند و خارق العاده ميان دو انسان، يا به طور كلى دو موجود (اعم از انسان، حيوان، گياه و موجود بى جان) در مسير يك هدف عالى بوده باشد چه از آن بالاتر تصوّر مى شود؟!

صفحات: 1· 2

با چه كسى مشورت كنيم؟

نوشته شده توسطرحیمی 28ام آذر, 1391

 

قال على (عليه السلام):

     «لا تُدْخِلَنَّ فى مَشْوَرَتِكَ بَخيلا يَعْدِلُ بِكَ عَنِ الْفَضْلِ، وَ يَعِدُكَ الْفَقْرَ، وَ لا جَباناً يُضْعِفُكَ عَنِ الاُْمُورِ، وَ لا حَريصاً يُزَيِّنُ لَكَ الشَّرَهَ بِالْجَوْرِ»:

     «با افراد بخيل مشورت مكن كه تو را از خدمت به خلق خدا بازمى دارند و از تهيدستى مى ترسانند، و با افراد ترسو مشورت مكن كه اراده تو را براى انجام كارهاى مهمّ تضعيف مى كنند، و اشخاص حريص را مشاور خود قرار مده كه حرص را با ستمگرى در نظر تو زينت مى بخشند»(1).

شرح و تفسير
     مشورت از دستورات مهمّ اسلامى است و انعكاس وسيعى در قرآن مجيد و روايات اسلامى دارد، به گونه اى كه يكى از سوره هاى قرآن مجيد به اين مضمون نامگذارى شده است. مشورت با افراد واجد شرايط به پيشرفت برنامه هاى صحيح و سازنده انسان كمك شايانى مى كند و آثار و فوايد زيادى به همراه دارد.
     امّا به همان اندازه كه مشورت با افراد ارزنده، به پيشرفت برنامه هاى صحيح كمك مى كند، مشورت با افرادى كه نقاط ضعف روشنى دارند، زيان بخش است و نتيجه معكوس دارد، به همين دليل امام اميرمؤمنان (عليه السلام)مؤكّداً توصيه مى كند كه از انتخاب سه دسته به عنوان مشاور، مخصوصاً در امور مهمّ اجتماعى، خوددارى شود: بخيلان، ترسوها، حريص ها; يكى دست انسان را مى گيرد تا انسان از مواهب خدا داد بذل و بخشش نكند، ديگرى اراده او را سست مى كند تا سراغ كارهاى مهمّ نرود و سومى انسان را براى حرص و ولع بيش تر تشويق به تجاوز به حقوق ديگران مى نمايد(2).

——————————————————————————–

1. نهج البلاغه، نامه 53.
2. يكصد و پنجاه درس زندگى، صفحه 87. مشروح مباحث مربوط به مشورت را در ذيل آيه شريفه (و شاورهم فى الامر) در جلد سوم تفسير نمونه، صفحه 142 به بعد، مطالعه فرماييد.

 

110سرمشق از سخنان حضرت على عليه السلام - آیت الله مکارم شیرازی