موضوع: "نکات اخلاقی"

چه کسانی هیزم‌ جهنم‌اند؟!

نوشته شده توسطرحیمی 1ام مهر, 1392

چه کسانی هیزم‌ جهنم‌اند؟!


گاهي انسان از بيرون آسيب مي‏ بيند و گاه از درون. آتش بيرون بر جسم اثر مي‏ كند و همه ما به خوبي اين آتش و راه فرار از آن را مي‏ شناسيم؛ امّا آتش درون جان و روح ما را به آتش مي ‏كشد. جان ما در درون خود، يا آفت‏زاست يا ان‏شاء اللّه نور به همراه دارد.


به گزارش خبرگزاری حوزه، حضرت آیت‌الله جوادی‌آملی در نوشتاری با تاکید بر لزوم شناخت انسان از روش‌های تربیت نفوس چند نکته اساسی را پیرامون به کمال رسیدن انسان متذکر شده‌اند.

*اگر خود را نشناسیم سواد نداریم

يكم. همه علوم مطرح در حوزه يا دانشگاه مستقيم يا غيرمستقيم به انسان شناسي نيازمند است. علومي كه در دانشگاهها مطرح است، يا انساني است يا تجربي. علوم انساني، بدون انسان‏شناسي به نتيجه نمي‏رسد، زيرا عنصر محوري علوم انساني «هويت انسان» است. علوم تجربي هم با انسان شناسي ارتباط مستقيم ندارد؛ ولي براي انسان لازم است. مهندسي كه خانه، شهر، خيابان و… مي‏سازد، به دنبال زندگي بهتر براي انسان است و اخترشناس، زمين‏شناس، گياه‏شناس، جانورشناس يا معدن‏شناس، همه براي بهره ‏برداري بهتر انسان از اين منابع تلاش مي‏ كنند.

بر اين اساس، علوم مطرح در حوزه يا دانشگاه، بدون انسان‏شناسي، يا خود ناقص هستند يا كارايي و كارآمدي آنها دچار نقص است. از اين‏رو بخش وسيعي از آيات قرآن در پي معرفي هويت انسان و عوامل اصلي سازنده انسانيت اوست، پس اگر ما خود را نشناسيم، از علومي كه فرا مي ‏گيريم، بهره‏ اي نمي‏بريم.

*جان آدمی در علوم انسانی است نه تجربی

دوم. در فرهنگ قرآن، انسان فقط در تالار تشريح خلاصه نمي‏ شود. كارايي بدن و جسم، فقط در محدوده طب است؛ امّا آنچه اين بدن يا جسم را تدبير، هدايت و راهنمايي مي‏ كند، جان آدمي است و اين حقيقت در علوم انساني مشخص مي‏ شود؛ نه در علوم تجربي.

*چه کسانی هیزم چهنم‌اند!

سوم. همان‏طور كه اجرام، گاه از درون و گاه از بيرون دچار آفت مي‏ شوند، يا گاه از درون مشتعل مي‏ شوند گاه از بيرون، ارواح نيز چنين‏ اند؛ به‏ هرحال شناخت، درمان و مهار آتش دروني بسيار دشوار است. در امور معنوي نيز وضع همين گونه است؛ گاهي انسان از بيرون آسيب مي ‏بيند و گاه از درون. آتش بيرون بر جسم اثر مي‏كند و همه ما به خوبي اين آتش و راه فرار از آن را مي‏ شناسيم؛ امّا آتش درون جان و روح ما را به آتش مي ‏كشد. جان ما در درون خود، يا آفت‏زاست يا ان‏شاء اللّه نور به همراه دارد.

خداي سبحان نيز در قرآن مجيد درباره سوختن جسم و جان سخن گفته است، چنان كه درباره پر فروغ بودن جسم و جان هم سخن به ميان آورده است. درباره سوختن جسم فرمود: عده‏اي هيزم جهنم هستند:

« وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا».[1] قاسط يعني كسي كه اهل قَسط است و قَسط، به معني ظلم و جور است. اين كلمه در مقابل كلمه قِسط، به معناي عدل و ميانه ‏روي است. در قرآن كريم آمده است: ظالمان هيزم جهنم هستند و خودِ اينها آتش جهنم را تأمين مي ‏كنند و مواد خام آتش جهنم هستند.

عده‏اي هم از درون خود آتش توليد مي‏كنند كه قرآن از آنها به «وقود» ياد مي‏كند. آنها رهبران و امامان كفر هستند كه خداي سبحان در مورد آنها فرموده است: ﴿وقودها الناسُ و الحجارة﴾.[2] اينها آتش‏زنه و آتش گيره ‏اند و از خود آتش دارند. درباره روح و جان هم فرمود: عده‏اي دلهايشان چنين است: ﴿نار اللّهِ المُوقدَةُ ٭ الّتي تطّلع علي الأفئدةِ﴾[3]؛ آتش خدا از دل آنها شعله مي‏كشد.

*خداوند هیچ کس را هیزم خلق نکرده است

چهارم. خداي سبحان هيچ كس را به صورت هيزم يا نظير سنگ چخماق كه از درون آتش داشته باشد نيافريده است. او همه را پاك و شفاف خلق كرده است. عدم مواظبت و مراقبت خوردن هر غذا، نگاه كردن به هر چيز، رفتن به هر جا، گفتن هر حرف يا شنيدن آن كم كم به مشوش شدن درون انسان مي‏ انجامد. جان انسان درياي زلالي است كه اگر با اعمال و افكار ناشايست آلوده نشود، بسياري اسرار عالم هستي در آن منعكس و متجلي مي ‏شود.

خداي سبحان به ما فرمود: من به شما سرمايه‏ اي داده ‏ام كه مانند آب پاك، شفاف و زلال است. اگر تدبّر كنيد، مسئله براي شما روشن مي‏شود. تعبيراتي چون ﴿يعقلون﴾، ﴿يتفكّرون﴾، ﴿يتذكّرونَ﴾ و ﴿يَتدبّرونَ﴾ نيز به همين دليل آمده است؛ امّا اگر آن را آلوده يا مُشوش كرديد، يا هم آلوده و هم مشوش كرديد، چيزي نمي‏ بينيد: ﴿صُمٌّ بُكمٌ عُمْي فَهُمْ لا يَرْجِعُونَ﴾.[4]

اگر كسي بتواند اين كوثر را حفظ كند؛ نه بد كسي را بخواهد و نه به فكر تباه كردن خود باشد، زلال باقي مي‏ماند و از بسياري اسرار آگاه مي‏شود. غذاي حرام، فكر باطل، چاه كندن براي ديگران، زشت گفتن به ديگران و هتك حيثيت ديگران، هم آتش درون است و هم آلوده كننده كوثر جان.

به هر حال، اگر ما از چنين سرمايه ‏اي محافظت كنيم، در همه علوم (انساني و تجربي) كامياب مي ‏شويم. از پيامبر اكرم ‏صلي الله عليه و آله و سلم نقل شده است: در شبانه روز، انسان بايد زمان كوتاهي با خود خلوت كند و به حساب خود رسيدگي كند.[5]

براي مثال كشاورزي را در نظر بگيريد كه پس از 40 سال تلاش و كوشش، روز درِ انبار را باز كند، چيزي در آن نبيند. آن روز فهميد موشي در انبار بود و همه محصول را برد. وقتي در انبار قفل است و كسي نمي ‏تواند از بيرون بدان دستبرد بزند، معلوم مي‏ شود كه در درون مشكلي وجود دارد. سخن جناب مولوي اين است:

گرنه موشي دزد در انبارِ ماست ٭٭٭٭ گندم اعمال چل ساله كجاست[6]

انسان بايد به گونه‏اي زحمت بكشد كه وقتي از او مي ‏پرسند «چه داري؟»، بتواند پاسخ بدهد: خدايا! من اين كارها را براي تو انجام داده ‏ام؟! اما متأسفانه بعضي از ما فلان كار را براي اينكه نامي پيدا كنيم، انجام داديم و وقتي چند نفر از ما تعريف كردند، خوشحال شديم يا وقتي به ما اعتراض كردند، از صحنه خارج شديم. همه اينها براي خودمان بود. حال آيا عمل نقدي در دست داريم تا بگوييم: خدايا! اين كار را براي رضاي تو انجام داده ‏ايم؟

ما موظفيم هر روز حسابرسي داشته باشيم، زيرا در زواياي درون ما موشها بسياراند؛ رشوه، عشوه، غيبت، تهمت، كبر يا ديگر بيماريها.

البته همه اينها اصلاح شدني است، به خصوص در دوران جواني؛ براي مثال، اگر يكي از دوستان ما در المپياد موفق شد و گفتيم خدايا تو را شكر؛ خدايا! بر توفيقات او بيفزاي و به ما هم توفيق بده كه بهتر از او يا مثل او باشيم و سجده شكر به جاي بياوريم، بايد بدانيم كه در انبار وجود ما موش راه نيافته است؛ امّا اگر بدگويي كرديم يا تهمت زديم، بايد بدانيم كه موش به انبار درون ما راه يافته است. اين موش اعمال را از درون مي ‏پوساند و از بين مي ‏برد. اگر ديگري ترقي كرد و ما خوشحال شديم و «لَكَ الحَمد» گفتيم، معلوم مي‏شود كه قلب ما شفاف است و اين استخر زلال را نه آلوده كرده‏ايم و نه شورانده ‏ايم.

پی نوشت:

[1] ـ سوره جنّ، آيه 15.

[2] ـ سوره بقره، آيه 24.

[3] ـ سوره همزه، آيات 7 ـ 6.

[4] ـ سوره بقره، آيه 18.

[5] ـ وسائل الشيعه، ج 16، ص 97 ـ 96، باب وجوب محاسبة النفس كل يوم.

[6] ـ مثنوي معنوي، دفتر يكم، بيت 382.

حجاب،عفت،زیبایی

نوشته شده توسطرحیمی 26ام شهریور, 1392
دین مبین اسلام به زیبایى، آراستگی و طراوت توجه ویژه‌ای دارد و آن را نه تنها وظیفه متقابل زن و مرد می‌داند بلکه توجه به آراستگی ظاهر را مایه عفت و پاکدامنی و خیانت نکردن زن و شوهر به یکدیگر معرفی کرده است.


توصیه‌‌‌های امام رضا(ع) به آرایش زنان و آراستگی مردان

ائمه اطهار علیهم‏السلام آراستگی ظاهر را یک اصل مهم در روابط زناشویی زن و مرد دانسته و سفارشات آموزنده ای درباره زینت‏های مناسب برای آراستن خود داشته اند و همواره تأکید کرده اند که در این امر کوتاهی نشود.

توصیه به شستن موی سر و محاسن، شانه زدن موی سر، خوش‏بو کردن بدن با عطر، اصلاح سر و صورت، کوتاه کردن ناخن انگشتان، خضاب و رنگ کردن موی سر و صورت، زایل کردن موهای زاید بدن، سرمه کشیدن، روغن زدن به مو و مسواک زدن در همین راستا است.

درباره آراستگی و توجه به مرتب بودن ظاهر، ابو عبّاد می گوید: «امام رضا علیه‏السلام تابستان روی بوریا و حصیر می‏نشست و زمستان روی گلیم. هم‏چنین جامه‏های درشت و زبر می‏پوشید، ولی وقتی در برابر مردم ظاهر می‏شد، خود را می‏آراست».(1)

در روایات ائمه هدی بالاترین زینت و نهایت سعادت برای مرد، برخورداری از همسری شایسته، معرفی شده است. کلینی در فروع کافی این حدیث را از امام رضا(ع) نقل می کند: «عن ابی الحسن علی بن موسی الرضا قال ما افاد عبد و فائدة خیراً من زوجة صالحة اذا رآها سرّته و اذا غاب عنها حفظته فی نفسها وماله»(2) یعنی از حضرت رضا روایت شده که ایشان فرمودند:هیچ فایده ای به کسی نمی رسد بهتر از این که برایش بانویی باشد که نگاه کردن به او و مصاحبت با او موجب شادمانی همسر باشد و در غیاب شوهر امانت دار و حافظ حریم خویش و خانواده و اموال شوهر است.

بر خلاف تصوری که اکثر مردم دارند اسلام آرایش را مخصوص زنان نمی داند و هر دو طرف یعنی هم زن و هم مرد را دستور داده است که خود را برای همسرشا ن آرایش کنند .البته باید دانست که مشی ائمه (علیهم السلام) بر اعتدال استوار است و همواره ما را از افراط و تفریط نهی کرده اند.

از نظر امام رضا علیه السلام نظافت و آراستگی ظاهر و ایجاد جذبه وظیفه ای متقابل برای زن و مرد دانسته شده است. امام رضا(ع) می فرمایند: «لقد ترک النساء العّفة لترک ازواجهن التهیة لهُنّ ؛(3) چه بسا که بی توجهی مرد به آراستگی ظاهر سبب گردد که زن از پاکدامنی فاصله بگیرد.

در همین زمینه حسن بن جهم می گوید : دخلت علی ابی الحسن (علیه السلام) و هو مخضب بسواد. فقلت: جعلت فداک قد اختضبت بالسواد؟ قال: ان فی الخضاب اجراً . ان الخضاب و التهیئه مما یزید فی عفه النساء ولقد ترک النساءالعفه لترک ازواجهن التهیئه لهن ؛ ابن جهم می گوید: نزد امام رضا (علیه السلام) رفتم و او موهایش را رنگ سیاه زده بود. گفتم :فدایت شوم، با رنگ سیاه موهایت را رنگ کردی؟ فرمود: در رنگ آمیزی مو پاداش است. رنگ کردن موی و آمادگی (با آراستن ظاهر) از چیزهایی است که پاکدامنی زنان را افزون می سازد. زنان پاکدامنی ها را رها کردند چون همسرانشان خود را برای ایشان آماده نکردند.(4)

امام رضا (ع) همچنین در بیانی راهگشا در این زمینه تأکید فرموده اند: «من اخلاق الانبیاء التّنظُفُ ؛(5) پاکیزگی از خلق و خوی انبیاست» و ضمن آنکه گام نهادن در این قلمرو را توأم با ثواب می دانند، می فرمایند: زنان بنی اسرائیل از عفت و پاکی دست برداشتند و این مسئله هیچ سببی نداشت جز آن که شوهران آنان، خود را نمی آراستند. سپس آن حضرت افزودند: انّها تشتهی منک مثل الّذی تشتهی منها؛(6) ؛ زن هم از مرد همان انتظاری را دارد که مرد از او دارد..

در همین راستا امام رضا (ع) استفاده از عطر را باعث انبساط روحی دانسته می فرماید: «چهار چیز است که دل را باز می کند و غم را از بین می برد: عطر زدن، عسل خوردن، سوارى کردن و به سبزه نظر کردن!» و نیز در توصیه ای دیگر به مردم می فرمایند: « برای مرد سزاوار نیست که استفادی هر روزه از بوی خوش را ترک کند پس اگر نتوانست، یک روز در میان و باز اگر نتوانست، در هر جمعه خود را خوشبو سازد و هیچ گاه این عمل را رها نکند».

پانوشتها:

1. فروع کافی ج 6، ص 2298، ح 7996
2. وسایل الشیعه، ج 14، ص 22
3. مکارم الاخلاق، ص 489
4. وسایل الشیعه جلد 14 صفحه ی 183 باب 141
5. میزان الحکمه، ج 10، ص 95
6. بحار الانوار، ج 100، ص 249
7. بحارالانوار، ج73، ص140

منبع: خبرگزاری اهل بیت علیهما السلام


توجه ! برای خدایی شدن کلیک کن .

نوشته شده توسطرحیمی 21ام شهریور, 1392

قال الله تعالی:

قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ(آل عمران/31)

بگو: «اگر خدا را دوست مي‌داريد، از من پيروي کنيد! تا خدا (نيز) شما را دوست بدارد؛ و گناهانتان را ببخشد؛ و خدا آمرزنده مهربان است.»

دل خانه خداست، به شیطان اجاره اش ندهید.

شرط زیارت آسمان، وداع با زمین است.

وقتی با خدا شروع نکنیم، با شیطان پایان می یابیم.

عاشق خدا باش، تا معشوق خلق باشی. فرشی، عرشی نمی شود.

سجده، قله عبادت ها است.

نمازگزاری که از دنیا دل نکنده است، مانند، خلبانی است که همیشه روی زمین زندگی می کند.

توپ دلت را به هر کس پاس نده.

عرفان، بلوغ روح است.

مزرعه دلتان را وجین کنید.

در دستور زبان عرفان، فعل این گونه صرف شود: من نیستم، تو نیستی، او هست.

وقتی پاها رفتن بشناسند، دستها نیازمند التماس نیستند.

تنها در یک معامله است که بازماندگان برنده اند: معامله با خدا.

دل های شعله ور، گلستان خدا در زمین اند.

دل معبد فرشتگان است، به شیطان اجاره اش ندهید.

زمستان را تحقیر نکنید، بهار هر چه دارد از زمستان است.

بهشتی ها، بدی های خود را در همین دنیا به جهنم می افکنند.

کارها را سخت نگیرید، سرسخت تر از اراده انسان چیزی نیست.

چقدر بیچاره اند آنها که چاره دردهای خویش را در خاک می جویند.

کسی که لیاقت درک آسمان را ندارد، زمین نیز تحویلش نمی گیرد.

خداوند قرآن را بر قلب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرو فرستاد، ما نیز آیات قرآن را بر صفحه قلبمان بنویسیم.

از روزنه معنویت، چشم انداز ابدیت تماشایی تر است.

دامن دل عاشقان، سرشار از مروارید اشک است.

اگر وقت کردید، به خودتان هم سری بزنید.

در کارگاه آفرینش، آن که بیشتر خراشیده می شود، قیمتی تر است.

آرمان ها ذکر دل ماست، اگر آسمانی باشد ما را آسمانی می کند و اگر زمینی باشد، ما را زمینی می کند.

اگر شب ها همه اش قدر بودی، شب قدر بی قدر بودی.

شب قدر، زمین بوی آسمان می گیرد.

عاشق شو ار نه روزی کار جهان سرآید

منبع:http://www.hawzah.net

این گناه کبیره ممنوع!!!

نوشته شده توسطرحیمی 20ام شهریور, 1392

 

غیبت پیامدهای زشت و آزاردهنده‌ای برای غیبت‌شونده و غیبت‌کننده به بار خواهد آورد و به خاطر آثار سوء فردی و اجتماعی آن به عنوان یکی از بزرگ‌ترین گناهان کبیره شمرده شده است.


معناي غيبت

غیبت در اصطلاح علم اخلاق آن است که در غیاب کسی به بیان آن چه نقلش مایه ناخشنودی او می‌شود بپردازند. خواه آن نقص در بدن او باشد یا در نسب یا در صفات و افعال و اقوال او یا در چیزی که متعلق به او باشد مثل خانه، لباس و… .

*تفاوت غیبت و تهمت

حضرت صادق عليه‌السلام ‌فرمود:«غیبت آن است که درباره برادرت چیزی بگويی که خدا آن را پوشانده است، اما چیزی را که در وجود او آشکار و ظاهر است، مثل تندخوئی و شتابزدگی، (گفتن آن) غیبت نیست اما بهتان آن است که درباره شخصی چیزی گفته شود که در او نیست.».(1(

*شرایط حرمت غیبت:

۱- شخصی که در غیاب او عیبش بازگو می‌شود، مسلمان باشد.

۲- غیبت در صورتی است که عیب او را بگوید، اما اگر کمال او را ذکر کند، غیبت شمرده نمی‌شود.

۳- آن عیب نزد عموم ناپسند باشد.

۴- غیبت شونده به آن عیب نزد مردم معروف نباشد.

۵- قصد کاستن از وجهه او را داشته باشد.

۶- شنونده داشته باشد.(2(

*انواع غیبت

غیبت بر چند قسم است:

* گفتاری: یعنی انسان نقص برادر مؤمنش را به دیگری بگوید.

* نوشتاری: یعنی عیوب مسلمانی را بنویسد و یا در مجلّه و روزنامه منتشر شود.

* کرداری: مثل راه رفتن شبیه كسي كه لنگ است، یا به چشم و ابرو و حرکت دست و سر و امثال این‌ها اشاره به نقص کسی کند که این‌را «محاکات» مي‌گویند.

* کنایی: مثل این‌که بگوید فلان کاسب آدم خوش انصاف! و ارزان فروشی است! و طوری بگوید که کنایه از بی‏انصافی و گران فروشی فرد مورد نظر باشد.

* تعریض: مثل این‌که بگوید الحمدلله من مبتلا به فلان خصلت و یا فلان عمل نیستم و نظرش گوشه زدن به کسی است که دارای فلان خصلت یا فلان عمل است.(3(

* اشاره‌‌ای: روایت است «زنی بر عایشه وارد شد چون بیرون رفت، عایشه با دست خود اشاره کرد که این کوتاه است. رسول خدا صلي‌الله‌عليه‌وآله فرمود:«غیبت او را کردی».(4(

*استماع غیبت:

گوش دادن به غیبت مانند خود آن به اتفاق جمیع فقها حرام است بلکه بدتر از غیبت است. زیرا شنونده غیبت یا با شنیدن غیبت شاد نمی‌شود ولی با زبان نیز آن‌را بد نمی‌شمارد و در دل نیز بدش نمی‌آید، یا از شنیدن آن خوشحال می‌شود، اما از راه تظاهر به زهد تصدیق نمی‌کند و گاهی از روی ریاء منع هم می‌کند در حالی‌که قلباً طالب آن است و چه بسا حیله‌ها به كار مي‌برد که غیبت‌کننده، بیشتر غیبت کند مثل اظهار تعجب.(5(

حضرت علی عليه‌السلام فرمودند:«شنونده غیبت یکی از دو طرف غیبت کننده است.».(6) پس شنونده غیبت از گناه غیبت بر کنار نیست، مگر این‌که با زبان آن‌را رد کند.

*‌ رد غیبت:

ردّ نمودن غیبت بر کسی که امكان آن را داشته باشد واجب است و ظاهراً رد غیبت غیر از نهی از غیبت است و مراد یاری کردن از شخص غیبت شده است.(7(

رد غیبت باید با نوع غیبت متناسب باشد؛ اگر عیب نفسانی کسی بازگو می‌شود، بگوید: تو چگونه از درون کسی خبر داری؟

اگر عیب درباره بدن شخص باشد، بگوید: عیب آن است که نزد خدا نقص شمرده شود. گاه عیب در زمینه دینی است. در این صورت تا می‌تواند حمل بر صحت کند و اگر راهی برای توجیه نبود، بگوید: هر مؤمنی غیر از معصومین ممکن است به خطا بیافتد، شاید توبه کند.(8(

* آثار رد غیبت

در روایات برای رد غیبت آثاری ذکر شده است:(9(

نصرت دنیا و آخرت و نوید رفتن به بهشت از آثار و برکات رد غیبت است

* دفع بلایا

پیغمبر صلي‌الله‌عليه‌وآله فرمود:«هر کس غیبت برادرش را در مجلسی بشنود و از او دفاع کند و جلوی غیبت او را بگیرد خداوند هزار نوع شر را در دنیا و آخرت از او دور می‏کند و اگر جلوی غیبت را نگیرد، بلکه خوشش هم بیاید، گناه و کیفرش به اندازه معصیت غیبت‏کننده خواهد بود».(10(

صفحات: 1· 2

توصیه و پیشنهاد برای دختران مجرد در سن بالا

نوشته شده توسطرحیمی 18ام شهریور, 1392

حجت الاسلام شهاب مرادی، کارشناس خانواده، ازدواج و جوانان با اشاره به مشکلات دختران برای ازدواج در سن بالا، هشت راهکار را برای حل این مشکل ارائه کرد.

چندی قبل دختر جوانی که به دلیل ازدواج نکردن تا سن ۳۷ سالگی با مشکلاتی رو به رو شده بود، با مطرح کردن مشکلاتش در سایت حجت الاسلام شهاب مرادی درخواست کرد او را برای حل مشکلش راهنمایی کند. جالب توجه است که این پیام ۱۱۸ هزار و هفتصد و بیست و نهمین پیامی است که این صاحبنظر مورد توجه جوانان دریافت کرده است.

این دختر جوان در نامه خود اعلام کرده بود، دختري ۳۷ ساله و مجرد، داراي بالاترين مدرک تحصيلي از بهترين دانشگاه کشور، دارای يک شغل خيلي خوب دارم و استقلال مالي در زندگي هستم. با پدرو مادر پيرم زندگي مي کنم و از نظر خانوادگي زندگي سطح متوسط رو به پاييني داريم. خانواده اي مذهبي و مقيد دارم هيچگاه در رفتار و گفتار و ظاهر به طريقي عمل نکردم که جلوه گري باشد…


از زمان دبيرستان خواستگاراني داشتم ولي به دلايل زير هنوز ازدواج نکردم:

*اوايل مي گفتم مي خوام برم دانشگاه و رد مي کردم.

*کمي بعد تر به دلايل بچه گانه آنها را رد مي کردم.

*چند سال بعد جدي تر به مساله ازدواج فکر کردم اما خيلي از آنها از نظر معيارهاي اصلي و مهم با من همخوان نبودند.

* مواردي هم بودند که خودشان ديگر پيگيري نمي کردند.

*کمي که سنم بالاتر رفت تعداد خواستگارها کم شد.

الان خيلي احساس تنهايي مي کنم و واقعا نياز عاطفي دارم که ازدواج کنم اما نمي توانم از معيارهايم پايين بيايم که مهمترين آنها ايمان، شخصيت، اخلاق، تطابق فرهنگي، تناسب سني و تا حدودي تحصيلي، مجرد بودن و خانواده خوب داشتن است.

شما راهنمايي کنيد چه کنم. من که به عنوان يک خانم نمي توانم پا پيش بگذارم و خودم دنبال همسر بگردم حتي غرورم اجازه نمي دهد با کسي از اطرافيان مطرح کنم و مثلا بگويم مورد مناسب مي شناسند يا خير، عزت نفسم چه مي شود؟ پس چه کنم؟

همسريابي اينترنتي را هم با توجه به پيامدهاي احتمالي کار درست و معقولانه اي نمي دانم اگر چه از سر استيصال چند بار اين فکر به ذهنم رسيده… نظر شما چيه؟ در هر حال بگوييد چه کنم؟


هشت توصیه حجت الاسلام مرادی برای حل مشکل

حجت الاسلام شهاب مرادی نیز پس از بررسی مشکلات این دختر جوان و به دلیل اینکه افراد زیادی با مشکل او رو به رو هستند هشت راهکار را برای حل این مشکل پیشنهاد کرد. وی در بخشی از این توصیه‌ها با پیشنهاد چند دیالوگ، توصیه کاربردی خود را با سبکی ابتکاری تکمیل کرده است که خواندن آن خالی از لطف نیست.

۱. نگرانی شما در مورد تاخیر در ازدواج خردمندانه و منطقی است.

۲. بی تردید ازدواج مهم است اما مسلما همه زندگی نیست! اجازه ندهید نگرانی از این مسئله تمام زندگی شما را مختل کند. بین یک دختر خانم مجرد با مشکلات روحی و خُلقی و یک دخترخانم مجرد با روح و روان سالم حتما سلامت را انتخاب کنید و مراقب سلامت روح و جسم تان باشید. کم نیستند افرادی که در سنین بالا ازدواج می کنند و ازدواج موفقی هم دارند. اگر احساس ناخوشایند و یا افکار آزاردهندی دارید و ناامیدی یا حس افسردگی که در پیام قبلی بیشتر به آن اشاره کردید مانع انجام عملکردهای شماست و آرامش شما را مختل می کند حتما به مشاوری متدین مراجعه کنید.

۳. شاید یکی از علل عدم حضور خواستگار با توجه به شرایطی که شما دارید سطح بالای تحصیلات و موقعیت اجتماعی خوب شما است و نگرانی آنها از بابت بالا بودن سطح توقعات شما که دور از ذهن نیست و حتی برخی از خواستگارهای بالقوه در چنین شرایطی در قبال دختر خانمی با شرایط تحصیلی و اجتماعی شما -شاید- احساس حقارت می کنند.

۴. لازم است با توجه به سن و شرایطِ امروزتان، دوباره تمامی معیارها و ملاک ها و سلیقه های خود را بازبینی کنید و با حفظ مبانی ملاک ها و معیارها و حتی برخی سلیقه ها را تعدیل و به روز کنید. مثلا بر اساس معیارهای ۲۰ سال پیش شما خواستگار امروزتان با تفاوت سنی ۴-۳ سال، باید ۴۱-۴۰ ساله باشد و حتما مجرد. اما اولا این معیار امروز برای یک دوشیزه ۳۷ ساله، واقع بینانه نیست! ثانیا احتمال مشکلات شخصیتی برای پسر ۴۰ ساله مجرد به مراتب بیشتر از یک مرد ۴۰ ساله ایست که تجربه طلاق دارد.

۵. نسخه ی به روز شده معیارها و ملاک هایتان را در خلال صحبت هایتان راحت با دوستان و نزدیکان و اطرافیان در میان بگذارید، نقش آنها را به عنوان معرف نادیده نگیرید. روشن است که منظورم درد دل با بدخواهان و دشمنان نیست!

۶. به صورت غيرمستقيم درصحبت هایتان عدم مخالفت تان را براي ازدواج ابرازکنید. مثلا در مورد خواستگاری که -مثل دشمن فرضی- به علت بی نماز بودن او را رد کردید صحبت کنید و با دیالوگی مانند این شماره ۵ را هم اجرایی کنید: «یکی دو جلسه صحبت کردم مرد محترمی بود و من مشکلی با شرایط سن و سالش نداشتم تقریبا از من ۱۳ سال بزرگتر بود اما خب متاسفانه نمازخون نبود و اظهار بی اعتقادی کرد. من هم ردش کردم» یا «خواستگار محترمی بود با اینکه تجربه یک عقد و طلاق داشت اما با این موضوع مشکل چندانی نداشتم ولی اصل موضوع این بود که در مورد شُربِ خَمر اظهارات مناسبی نداشت و گفت نمی تونه قول بده که هیچ وقت مشروب نخوره! خب شرب خمر هم می دونی یه خطِ قرمزِ جدی است. من هم ردش کردم» دو سه تا از این اظهارات را می توانید بیان کنید و اگر مصداق ندارد به نحوی بیان کنید که اصلا دروغ و کذب نباشد این طوری: «من که با ازدواج مشکلی ندارم اما از شما می پرسم به نظرت اگر دختری توی شرایط من خواستگاری داشته باشه که خدای ناکرده مشروب خور باشه و حاضر هم نیست توبه کنه اون دختر باید قبول کنه؟ ــ اگر طرف صحبت شما با پُر روی گفت: بله قبول کنه و دلیل و توجیه آورد، شما هم محکم بگید: نه رسول خدا صریحا نهی کرده از چنین ازدواجی» و …

۷. مراجعه به مشاور برای پاسخ نهایی مثبت یا منفی به خواستگار را برای خودت لازم و ضروری بدان. دقت بفرمایید حتی پاسخ منفی. و خیلی به صرفه است مشاورتان ثابت باشد. مومن و از لحاظ تاهل و خانوادگی موفق و شاداب.

۸. از دعا و توسل غافل نیستید خوب است. از خدا بخواهید که همسری مناسب و لایق نصیب کند که لیاقت شما را داشته باشد. برای امر ازدواج توسل و نذر به امام هادی علیه السلام مجرب است. نذر ایشان کنید.

منبع:خبرگزاری مهر

«دخترِ بد با خواستگار بد» یا «دختر خوب و خواستگار بد»؟

نوشته شده توسطرحیمی 16ام شهریور, 1392

اخیرا سریالی از یکی از شبکه های سیما پخش شد که قصد نقد آن و سایر سریال ها را ندارم؛ به جز بی ارتباط بودن آنها با ماه مبارک رمضان که عرض کرده ام…

اما در دل داستان آن سریال، ماجرای “انتخاب همسرِ” یک دختر خانم جوان، نقد شد و خیلی جدی به مخاطب پیامی اخلاقی داده شد که «یک دختر خانم معتاد به شیشه، با خانواده ای گسیخته و نابسامان و پدری خلافکار» نباید با یک پسر خلافکار ازدواج کند؛ بگو خب

اما پیام دیگر سریال مذکور این بود که «یک خانم معلمِ متدین، فرهنگی و عاقل با خانواده ای خوب و بسامان و پدری با مرام و پهلوان و برادری غیرتی» هیچ اشکالی ندارد که با یک مرد خلافکار ازدواج کند! بگو خب

حالا باید پرسید جوان ها در موقعیت های مشابه، برای تصمیم گیری در قبال ازدواج با عشق شان! خودشان را جای کدام گزینه قرار می دهند؟ «دخترِ بد با خواستگار بد» یا «دختر خوب و خواستگار بد»؟

شاید به بهانه ی این سریال ذکر سه نکته مهم مرتبط به انتخاب همسر و ازدواج، ضروری به نظر می رسد:

۱. دخترم؛ پسرم؛

آیا یک دختر خوب و مومن و سربه راه ،باید ازدواج کند تا قربانی شود؟! زخم روی زخم بخورد و صبوری کند؟!

دخترم! تو ازدواج نمی کنی که قربانی شوی، زخم بخوری و منتظر زخمهای بعدی باشی،-اشاره به دیالوگ های خانم خوبه- نباید در مرحله انتخاب همسر و قبل از عقد! ترحم کنی، نباید تصمیمت این باشد که نقش پدر یا مادر را برای شوهر آینده ات ایفا کنی.

دخترم؛ پسرم؛

ازدواج؛ مددکاری نیست!

ازدواج؛ روان درمانی نیست!

ازدواج؛ ایفای نقش پدر و مادر برای خواستگار نیست!

ازدواج؛ ترحم کردن و اعانه دادن نیست!

ازدواج؛ هدفش آرامش است؛ آرامش دو نفر! نه فدا شدن و نابودی تو برای آرامش دیگری!

ازدواج؛ راهی است به سوی کمال؛ کمال ایمان و اخلاق نه آغازی به سمت مشکلات و تباهی.

ازدواج و تشکیل خانواده و ایفای نقش والد برای فرزندانت به جا و مقدس است نه برای همسرت.

ازدواج و عشق ورزی و فداکاری برای همسرت و خانواده ات مقدس است و ستودنی -خدای مهربان روزی همه شما کند- بله این عشق و فداکاری مقدس است اما نه با نقشه قبلی او؛ با این زبان حال: با من ازدواج کن فدام شو.

۲. «انتخاب آگاهانه» و دور از هیجانات تنها راه درست و قابل اطمینان برای رسیدن به یک «ازدواج موفق و زندگی عاشقانه» است.

اگر کسی به قصد رسیدن به ازدواج موفق و عاشقانه، از راه انتخاب آگاهانه و خردمندانه حرکت کند و خدای نکرده به هر علتی قبل یا بعد از ازدواج، متحمل رنجی شود، در پیشگاه خدا معذور و مغفور است ان شاءالله و الا هم کامش تلخ شده و هم باید به خدای متعال بابت تلخ کامی هایش پاسخ دهد. (این به یک توضیح کوتاه نیاز دارد: اگر کسی جوری ازدواج کند که از پیش برایش معلوم باشد و یا عقلاء به او تذکر دهند که این ازدواج و زناشویی، پر دردسر و دردسر آفرین است؛ بابت اعصاب خوردی ها و هر رنج و مشقتی که به خود و یا همسرش و دیگران تحمیل کند، باید پاسخگوی خدا باشد. چرا که جسم و روح ما امانتی الهی است در دست ما و کسی حق ندارد به خودش ظلم کند و موجبات غم و غصه خودش را فراهم کند. البته آدمی مادامی که زنده است می تواند بابت ظلم ها و خطاهایش و تمام گناهانش از طریق توبه و استغفار با خدا در دنیا تسویه حساب کند. انّه هو الغفور الرحیم)

چقدر خوب است هر کسی، در مواقع خاص و حساس زندگی خود مثلا قبل از تصمیم های مهم؛ خلوتی کند و یا با یک مشاور خردمند، انتخابها و آرزوهایش را بررسی و تحلیل کند. خصوصا با توجه به “تاریخ تولید” آنها؛ شاید زمانی که آرزو کرده، یا تصمیم گرفته و یا انتخاب کرده، آن انتخاب؛ کودکانه و یا خشم گینانه و یا ناآگاهانه و … خلاصه تحت تاثیر هیجان بوده، ولی خودش می تواند از سر شعور و آگاهی “تاریخ انقضاء” آن را تعیین کند چون بعضی از آرزوها، هدف ها و انتخابهای “تاریخ گذشته” حتما خطرشان از مصرف شیر و شکلات “تاریخ گذشته” بیشتر است!

۳. وقتی فرد بزرگ تر می شود حتی اگر تحصیلاتش را ادامه ندهد، تجربیاتش بیشتر میشود، موقعیت اجتماعی او و نظام پسندهایش نیز تغییر میکند و … معمولا افراد بعد از دوران جوانی باید بتوانند عشق و نفرت را شناسایی و کنترل کنند و به این باور نادرست ادامه ندهند که «عشق اول» بهترین و کاملترین عشق است. «هیچ چی عشق اول نمیشه!»

اگر کسی پذیرفت که عشق اول اشتباه بوده، نباید خودش را سرزنش کند و نباید دوباره آن اشتباه را تکرار کند!

در چنین شرایطی نباید با عشق اول خاطره بازی کرد.

اساسا اگر ازدواجی غلط بوده و یک طرف یا دو طرف به هم ظلم کرده اند و کینه به دل گرفته اند؛ نباید «رفتار اسلامی و پسندیده ی عفو و گذشت» را، با تکرار آن اشتباه و خطا و «ازدواج مجدد» اشتباه گرفت. عفو کن ولی خطا را تکرار نکن! عاقل از یک سوراخ دوبار گزیده نمی شود.

اشتباهی که شاید در برخی داستان های مکتوب یا نمایش ها ستوده شود و تکرار مجدد یک اشتباه، به غلط «فداکاری» و ایثار جلوه داده می شود و به سادگی! تعقل، درایت و تجربه فرد عاقل در داستان، نادیده گرفته می شود و تحت تاثیر درام این غفلت معمولا به چشم نمی آید.

یاعلی

منبع:حجت السلام شهاب مرادی

آیه های زندگی

نوشته شده توسطرحیمی 16ام شهریور, 1392

وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيتًا فِي الْجَنَّةِ وَ…(التحريم/11)

و خداوند براي مؤمنان، به همسر فرعون مثل زده است، در آن هنگام که گفت: «پروردگارا! خانه‌اي براي من نزد خودت در بهشت بساز، و مرا از فرعون و کار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهايي بخش!»

معروف اين است كه نام همسر فرعون «آسيه» و نام پدرش «مزاحم» بوده است، گفته اند هنگامى كه معجزه موسى (عليه السلام) را در مقابل ساحران مشاهده كرد، اعماق قلبش به نور ايمان روشن شد، و از همان لحظه به موسى (عليه السلام) ايمان آورد. او پيوسته … .

تفسیر نمونه

الگوهائى از زنان مؤمن و كافر

از آن جا كه منافقان از افشاى اسرار درونى خانه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) و بروز مشاجرات و اختلاف هایى در ميان همسران او كه در آيات قبل به آن اشاره شده قطعا خوشحال بودند، بلكه به شايعات در اين زمينه دامن مى زدند شايد به همين مناسبت در نخستين آيه مورد بحث دستور شدت عمل درباره ی آنها داده، مى فرمايد: يا ايها النبى جاهد الكفار و المنافقين و اغلظ عليهم و ماواهم جهنم و بئس المصير؛ اى پيامبر با كفار و منافقان پيكار و جهاد كن و بر آن ها سخت بگير جايگاهشان جهنم و بد جايگاهى است.

سپس بار ديگر به ماجراى همسران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) باز مى گردد، و براى اينكه درس عملى زنده اى به آن ها بدهد به ذكر سرنوشت فشرده دو نفر از زنان بى تقوا كه در خانه دو پيامبر بزرگ خدا بودند، و سرنوشت دو زن مؤ من و ايثارگر كه يكى از آنها در خانه يكى از جبارترين مردان تاريخ بود مى پردازد.

نخست مى فرمايد: ضرب الله مثلا للذين كفروا امراءت نوح و امراءت لوط …؛ خداوند مثلى براى كافران زده است، مثلى به همسر نوح و همسر لوط. آن ها تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولى به آن دو خيانت كردند «…َانَتَا تَحْتَ عَبْدَينِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَينِ فَخَانَتَاهُمَا …)(التحريم/10)
…آن دو تحت سرپرستي دو بنده از بندگان صالح ما بودند…

صفحات: 1· 2

برای سفر آماده اید؟

نوشته شده توسطرحیمی 14ام شهریور, 1392

زهري مي گويد:

در شبي بسيار سرد و باراني حضرت امام سجاد را ديدم که بر پشتش کيسه‌اي آرد بود و در کوچه‌ها راه مي‌رفت.

عرض کردم:« يا بن رسول الله اين چيست؟»

فرمود:«عازم سفري هستم و براي آن زاد و توشه آماده کرده‌ام.»

من گفتم:« کيسه را به غلام من بدهيد تا برايتان ببرد.»

ولي امام نپذيرفت.

عرض کردم:« خودم آن را برايتان مي‌برم.»

امام فرمود:« تو را به حق خداوند سوگند مي دهم که به دنبال کار خود برو.»

من نيز با امام خداحافظي کردم و رفتم.

چند روز بعد امام را ديدم و عرض کردم:« يا ابن رسول الله، گويا به سفري که گفتيد، نرفتيد!»

فرمود:«آن چنان که تو گمان کرده اي نيست. سفري که گفتم سفر « مرگ » است، و من براي آن آماده مي شوم. و راه آماده شدن براي «مرگ» دوري از گناه و انفاق است.»

بحارالانوار، ج 46، ص 15، حديث 27 به نقل از علل الشرايع

بازپرسي در قيامت !!!

نوشته شده توسطرحیمی 12ام شهریور, 1392

 

 

حضرت امام رضا«سلا‌م‌الله‌عليه» از قول پيامبراکرم«صلي‌الله‌عليه وآله وسلّم» نقل فرمودند:

 

«إِذَا کَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ لَا يَزُولُ الْعَبْدُ قَدَماً عَنْ قَدَمٍ حَتَّی يُسْأَلَ عَنْ أَرْبَعَةِ أَشْيَاءَ عَنْ عُمُرِهِ فِيمَا أَفْنَاهُ وَ عَنْ شَبَابِهِ فِيمَا أَبْلَاه وَ عَنْ مَالِهِ مِنْ أَيْنَ اکْتَسَبَهُ وَ فِيمَا ذَا أَنْفَقَهُ وَ عَنْ حُبِّنَا أَهْلَ الْبَيْت»[1]

 در قيامت قبل از آن که کسي وارد حساب و کتاب شود، راجع به چهار چيز از او بازپرسي مي‌شود. اگر بتواند پاسخ قانع کننده‌اي ارائه بدهد، به جلو مي‌رود و انشاءالله مورد شفاعت اهل‌بيت«سلام‌الله‌عليهم» واقع مي‌شود. اما اگر قادر به پاسخ‌گويي سؤالات اين بازپرسي نباشد، قيامت سختي خواهد داشت.

 

 سؤال از چگونگي گذران عمر و جواني

 بيش از نود درصد مردم عمر خويش را تلف مي‌کنند. از اين عمر بسيار مي‌شود استفاده کرد تا جايي که اگر کسي در راه مستقيم بيفتد و از عمر خويش به خوبي بهره‌برداري کند، مي‌تواند به مقام عنداللّهي برسد. مقامي که بهشت و نعمت‌هاي آن در مقابل او کوچک و ناچيز است. به چنين کسي خطاب مي‌شود:

 

«يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعي‏ إِلى‏ رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً»[2]

 به واسطۀ عمر به جايي مي‌رسد که خداوند متعال به او مي‌گويد: «بيابيا پيش خود من بيا».

 اما بسياري از مردم عمر خويش را هدر مي‌دهند و شقاوت‌مند مي‌شوند. هنگامي که به جهنّم مي‌افتند، درمي‌يابند که چه بهره‌اي مي‌توانسته‌اند از عمر خويش ببرند و نبرده‌اند. از اين‌رو ناله و فرياد آنان بلند مي‌شود و افسوس مي‌خورند. قرآن کريم مي‌فرمايد:

 «وَ هُمْ يَصْطَرِخُونَ فيها رَبَّنا أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَيْرَ الَّذي كُنَّا نَعْمَلُ أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْكُمْ ما يَتَذَكَّرُ فيهِ مَنْ تَذَكَّرَ وَ جاءَكُمُ النَّذيرُ فَذُوقُوا فَما لِلظَّالِمينَ مِنْ نَصير»[3]

 در جهنّم مي‌سوزند و التماس مي‌کنند که به دنيا بازگردانده شوند ولي التماس آنان ديگر نتيجه‌اي ندارد و ياوري پيدا نمي‌کنند.

 اگر براي ضرورت استفاده از عمر، فقط همين يک آيه را داشتيم، بس بود که بگوييم: عمر بسيار ارزشمند است. ارزش و منزلت عمر، به هيچ چيز ديگري قابل مقايسه نيست. حتي اين‌که مشهور است مي‌گويند: «عمر طلا است»، جسارت به عمر است و از ارزش عمر مي‌کاهد.

 لذا از همه به خصوص نسل عزيز جوان تقاضا دارم که به عمر خويش اهميّت دهيد. علّامۀمجلسي«ره» شصت و چهار سال عمر کرده است.

ولي در اين شصت و چهار سال که حدود سي سال آن براي تحقيق و مطالعه مفيد است، خدمات فراوان و ارزشمندي ارائه کرده است. در حالي‌که ايشان بنابر مصالح زمان خويش، مجبور بوده است با دربار صفويّه نيز ارتباط داشته باشد و بخشي از وقت خويش را در اين ارتباط صرف کند.

نظير علّامۀ مجلسي در بين علما و مراجع تقليد، فراوان وجود دارد. فصل مشترک سيرۀ همۀ آن بزرگواران اين است که از دقايق و لحظات عمر خويش، بهترين بهره‌برداري را کرده‌اند. نسل کنوني بايد پاسخ قانع کننده‌اي در خصوص سؤالي که راجع به اتلاف عمر از آنان مي‌شود، ارائه کنند وگرنه در قيامت گرفتار مي‌شوند.

بسياري از مردم دچار روزمرّگي هستند. برنامۀ زندگي روزانۀ آنان فقط خوردن و خوابيدن و ارضاي غرايز است. بدتر از آن، سرگرم شدن به فيلم‌ها و موسيقي‌هايي که اگر حرام نباشد، دست‌کم بيهوده است. چند ساعت يک خانواده صرف ديدن يک فيلم مي‌شود، اما به فکر خواندن نماز شب نيستند. براي شيعيان ننگ است که نماز شب نخوانند، اما متأسّفانه اهميّت لازم به نوافل و نماز شب و ارتباط با خداي متعال داده نمي‌شود.

صفحات: 1· 2

پيروى از اهل بيت(عليهم السلام) ، راه رسيدن به عرفان حقيقى

نوشته شده توسطرحیمی 9ام شهریور, 1392

هرچه شيئى نفيس تر و باارزش تر باشد، دشمن بيش ترى دارد. هر قدر كالايى گران بهاتر باشد، نوع تقلّبى و غير واقعى آن بيش تر ساخته مى‌شود؛ مثلا، الماس چون سنگى قيمتى است، زياد سعى مى‌كنند تا سنگ‌هاى ديگرى را مانند آن درست كنند و به جاى الماس بفروشند. اين مسأله به دليل كمياب بودن كالاى اصلى از يك سو و ارزش مند بودن آن از سوى ديگر است. عرفان و سير و سلوك واقعى راهى است دشوار و صعب الوصول كه پيمودن آن نياز به اخلاص كامل، استقامت و پشتكار دارد. گذشته از اين، هركس به قدر همت و ظرفيت خويش مى‌تواند مراحلى از آن را بپيمايد. ممكن است در ميان ميليون‌ها انسان، تنها چند نفر انگشت شمار بتوانند به مراتب عاليه آن دست پيدا كنند. به دليل محبوبيت اين كالا و پرمشترى بودنش، زيادند افرادى كه نوع بدلى و تقلّبى آن را عرضه مى‌كنند. متأسفانه امروز بازار عرفان‌هاى تقلّبى در دنيا رواج زيادى دارد، و اين خلاف انتظار نيست. اكنون در اين ميان، چه بايد بكنيم تا اين نياز فطريمان را اشباع كنيم و در رسيدن به كمال نهايى خود كامياب باشيم؟

به نظر ما تنها راه براى رسيدن به اين مهم شناخت هرچه بهتر و بيش تر اهل بيت(عليهم السلام) و مكتب و روش آنان و محك زدن ساير چيزها با آن است. هر معرفتى كه عرضه مى‌شود و هر دستورالعملى كه ارايه مى‌گردد، بايد با معارف و دستورات آنان بسنجيم؛ اگر متناسب با آنها بود حقيقى است، وگرنه بدلى و از نوع غير واقعى است. با اين محك، مى‌توانيم بفهميم در ميان روش‌هايى كه براى سير و سلوك و تكامل انسان عرضه مى‌شود، كدام يك سالم تر و مفيدتر است.

يكى از رواياتى كه در اين زمينه وجود دارد، وصيت امام صادق(عليه السلام) به يكى از اصحاب خاصّشان به نام عبداللّه بن جندب است كه مقامات والايى در معنويات و معارف داشته است. در اين وصيت، حضرت ابتدا هشدار مى‌دهند و متذكر مى‌شوند، كسانى كه در مسير صحيحى قرار مى‌گيرند و مى‌خواهند راه درست خداشناسى را طى كنند، بايد توجّه داشته باشند كه خطرات بسيارى در پيش رويشان وجود دارد. طرح اين نكته از سوى امام صادق(عليه السلام) در ابتداى اين روايت براى توجه دادن به اين نكته است كه گرچه بحمداللّه، خداوند ايمان به خود را در دل ما قرار داده و ما در ميان تمام اديان آسمانى، كامل ترين آنها، يعنى اسلام را پذيرفته ايم؛ هم چنين در ميان مذاهب منسوب به اسلام نيز مذهب اهل بيت(عليهم السلام) را انتخاب كرده ايم و ظاهراً راه خود را يافته ايم و هيچ مشكلى نداريم، اما از يك نكته نبايد غفلت كنيم.

بزرگ ترين خطر تهديد كننده سالك

راحت طلبى و تنبلى هميشه در انسان وجود دارد. همين موجب مى‌شود انسان وقتى به جايى مى‌رسد تصور كند ديگر مشكلى ندارد و كار تمام است، در حالى كه اگر خوب بينديشد، مى‌بينيد كه تازه اول مشكل است. هر قدر انسان در نردبان تكامل بالاتر مى‌رود، سقوطش خطرناك تر مى‌شود. كوه بزرگى را تصور كنيد كه عده‌اى قصد دارند به قلّه آن صعود كنند. كسانى كه در دامن كوه سير مى‌كنند، خطر چندانى تهديدشان نمى‌كند. آنها كه كمى بالاترند، اگر بلغزند، ممكن است فقط يكى دو متر سقوط كنند، ولى بالاخره جان سالم به در مى‌برند. اما آنها كه تا نزديكى قلّه بالا رفته اند، اگر سقوط كنند، به هيچ وجه نجات نخواهند يافت.

وضعيت ما در مسير تكامل نيز به همين ترتيب است. درست است كه بسيارى از مراحل كمال را طى كرده ايم و راه درازى را پيموده ايم، و اگر ادامه دهيم به مقصد مى‌رسيم، ولى در چنين مرحله‌اى اگر در بين راه سقوط كنيم، خطر هلاكتمان قطعى است.

شيطان دشمن بزرگ انسان است. او سوگند خورده كه  «قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِينَّهُمْ أَجْمَعِينَ»(ص/82)گفت: «به عزتت سوگند، همه آنان را گمراه خواهم کرد»، سعى و تلاش او بر اين است كه انسان‌ها را از مسير حق منحرف كند. هر قدر انسان در راه صحيح پيش تر برود، شيطان بيش تر تلاش مى‌كند تا او را منحرف سازد. شيطان با كسانى كه از ابتدا قدم در اين راه نگذاشته اند، كارى ندارد. آنها خودشان منحرف هستند؛ لازم نيست شيطان آنها را منحرف كند. به محض آن كه كسى يك قدم در راه صحيح برمى‌دارد، شيطان متوجه او مى‌شود و سعى مى‌كند تا از همان ابتدا او را منحرف نمايد. اگر دو قدم به پيش رفت، تلاش شيطان مضاعف مى‌شود. هر قدر در اين راه جلوتر برود، شيطان سعى بيش ترى براى گمراهى او مى‌نمايد.

بنابراين ما كه راه حق را شناخته ايم و در بين اديان و مذاهب، صحيح ترين آنها را انتخاب كرده ايم، شيطان دشمنى بيش ترى با ما دارد و نيروهايش را صرف مى‌كند تا منحرفمان سازد. پس بايد توجه داشته باشيم كه دچار لغزش نشويم و در مبارزه با شيطان كاملا حواسمان را جمع كنيم. به هدايت فعلى خودمان هم نبايد مغرور باشيم؛ زيرا از عاقبت كار خود خبر نداريم. بايد نسبت به آينده بيم ناك باشيم؛ چون شيطان تمام نيروهايش را براى گمراه ساختن ما صرف خواهد كرد. اين اولين نكته‌اى است كه در اين حديث بر آن تكيه شده است. البته چون مخاطب امام صادق(عليه السلام) يكى از ياران خاص آن حضرت بوده، نيازى نبوده به تفصيل اين مطالب را ذكر كنند؛ فرموده اند:

يا عبداللّهِ لَقَدْ نَصَبَ ابليسُ حبائِلَهُ في دارِ الغرورِ؛‌اى عبداللّه، شيطان در اين عالم فريب كارى، دام‌هاى خود را گسترده است. فما يَقْصُدُ فيها اِلاّ اولياءَنا؛ از اين كار هم هيچ مقصودى ندارد، جز آن كه دوستان ما را به دام بيندازد. به عبارت ديگر، هدف اصلى شيطان به دام انداختن دوستان ما است.

منبع: پندهای امام صادق علیه السلام به ره جویان صادق/آیت الله محمد تقی مصباح یزدی