موضوع: "تفسیر"
کمال زن در تربیت صحیح فرزند است نه مدال آوری!!
نوشته شده توسطرحیمی 16ام مهر, 1393 به گزارش مشرق، حضرت آیتالله عبدالله جوادی در درس تفسیر خود به تفسیر آیات ابتدایی سوره مبارکه زمر پرداخت و با قرائت آیه «خَلَقَ ٱلسَّمَـٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضَ بِٱلْحَقِّ ۖ یُکَوِّرُ ٱلَّیْلَ عَلَى ٱلنَّهَارِ وَیُکَوِّرُ ٱلنَّهَارَ عَلَى ٱلَّیْلِ ۖ وَسَخَّرَ ٱلشَّمْسَ وَٱلْقَمَرَ ۖ کُلٌّۭ یَجْرِى لِأَجَلٍۢ مُّسَمًّى ۗ أَلَا هُوَ ٱلْعَزِیزُ ٱلْغَفَّـٰرُ»، گفت: خداوند آن چنان قاهر است که « خَلَقَ ٱلسَّمَـٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضَ بِٱلْحَقِّ»، در ساختار آفرینش باطل راه ندارد، اگر کسی خواست در عالم بازی بکند جا ندارد، گرچه دنیا لهو و لعب است اما دنیا غیر از خلقت آسمان و زمین است، عناوین دنیایی بازی است، جهان میرود که نابودی را نابود کند، همه ما به سمتی حرکت میکنیم که مرگ را از پای دربیاوریم و این مرگ را اماته میکنیم و خود برای ابد میمانیم.
مفسر برجسته قرآن کریم خاطرنشان کرد: اگر عالم حساب و کتابی نداشته باشد، عالم یاوه میشود و این یعنی «بالحق»، در سوره مبارکه صاد فرمود ما آسمان و زمین را باطل نیافریدیم، اگر عالم این طور بود که جهان میرفت تا لبه مرگ و بعد نابود میشد، این عالم باطل و یاوه میشد، آیا خوب و بد همه نابود میشوند و خبری نیست، آیا انسان باتقوا با یک فرد فاجر نابود میشود و حساب و کتابی در کار نیست.
وی اظهار کرد: هو الاول است، پس خداوند خالق کل شیء است، چون هو الاخر است، پس عالم بالحق خلق شده است، این بالحق اصرار قرآن کریم است، یعنی نظام فاعلیاش یکی است، نظام ساختار داخلیاش عالمانه است، نظام غاییاش هم حق است، یعنی میروند که به هدف خود دست یابند، خداوند دخان را به صورت شمس درآورد و در نهایت این شمس را تاریک و تیره میکند، این قهاریت خداوند است.
حضرت آیتالله جوادی آملی با اشاره به آیه «خَلَقَکُم مِّن نَّفْسٍۢ وَٰحِدَةٍۢ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَأَنزَلَ لَکُم مِّنَ ٱلْأَنْعَـٰمِ ثَمَـٰنِیَةَ أَزْوَٰجٍۢ ۚ یَخْلُقُکُمْ فِى بُطُونِ أُمَّهَـٰتِکُمْ خَلْقًۭا مِّنۢ بَعْدِ خَلْقٍۢ فِى ظُلُمَـٰتٍۢ ثَلَـٰثٍۢ ۚ ذَٰلِکُمُ ٱللَّهُ رَبُّکُمْ لَهُ ٱلْمُلْکُ ۖ لَآ إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ فَأَنَّىٰ تُصْرَفُونَ» اظهار کرد: هیچ تفاوت و تفاخری انسان بر انسان ندارد، مبدأ فاعلی و مبدأ غایی همه یکی است، ساختار داخلی همه هم یکی است و مبدأ قابلی همه هم یکی است، آدم از حقیقتی خلق شد که حوا هم از آن حقیقت خلق شده است، زن هم مانند مرد از همان حقیقت خلق شده است.
وی ادامه داد: تفاوتی در خلقت انسانها و تفاوتی در خلقت زن و مرد نیست، هزاران آدم آمدند و رفتند، هیچ دلیلی بر تفاخر نیست مگر عمل صالح، به جای این که بفرماید از یک شخص واحد فرمود از یک نفس واحد آفرید، تفاوت بین زن و مرد نیست، اما در برخی از ویژگیها زن نسبت به مرد گاه مساوی مرد است، گاه بیشتر از مرد میبرد، گاه کمتر از مرد است، این ویژگیهای زن و مرد یک اختلافی است برابر خلقتهایی که دارد، او باید مادر بشود و این مادری عاطفه لازم دارد، هرگز مرد این توان را ندارد که فرزند رئوف و مهربان تربیت کند.
کمال زن در مادر شدن و تربیت فرزند است
مؤلف کتاب مفاتیحالحیاة با بیان اینکه الان باب شده بچهها را ببرند مهد کودک و این خطر است، اظهار کرد: همین که پدر و مادر بزرگ شدند و سالمند شدند آنها را به خانه سالمندان میبرد چون مهر و عاطفه نچشید، هفت سال کودک باید در دانشگاه عاطفه باشد، تنها کسی که میتواند عاطفه را به جامعه ببرد، تنها کسی که میتواند عاطفه را به جان انسان تزریق کند آغوش مادر است، این عواطف که کم شود و زندگی گذشت و قرضالحسنهای کم شود و بانکهای ربوی زیاد شود، نتیجهاش همین ده دوازده میلیون پروندهای است که در دستگاه قضا هست.
وی ابراز کرد: جامعه را هرگز با ربا، فشار و خشونت و افراط نمیشود اداره کرد، ائمه(ع) در روایت فرمودند هیچ سواری حق ندارد به پیادهرو بگوید برو کنار، این عاطفه و گذشت است، این قرضالحسنه که گفتند بدهید همین عاطفه را در جامعه زیاد میکند، این ده دوازه میلیون پرونده مال ماها است، دیگر، ما خیال کردیم اگر ربا گرفتیم یک قدری مالمان زیاد میشود اما ده برابرش باید در دستگاه قضایی شکایت این و آن را بگوییم، این ده دوازده میلیون پرونده گذشته از استرس و سکته فشار اقتصادی هم تحمیل میکند، مگر کم خرج و هزینه دارد این ده دوازه میلیون، هزینه این ده دوازده میلیون کم است؟ بودجه دستگاه قضایی چقدر است؟ دستگاه قضایی گرفتار همینها است.
حضرت آیتالله جوادی آملی با اشاره به نقش عاطفه در تربیت جامعه ابراز کرد: این ده دوازده میلیون هر کدام با سه چهار نفر درگیر هستند که سی چهل میلیون میشود، این بر اثر این است که عاطفه را گم کردیم، ما خیال میکنیم کمال زن در این است که برای ما برود مدال بیاورد، کمال زن در مادر شدن است، در فرزند تربیت کردن است، کمال زن در اصلاح جامعه است، چرا عواطف در جامعه کم است، زن از همین حقیقت خلق شده است، به ما گفتند بیراهه بروید ما هم گفتیم چشم، فضیلت زن در این نیست، که زن و دختر ما برود پایش را دراز کند و یک کسی را بزند و برای ما مدال بیاورد، فأین تذهبون، به کجا داریم میرویم.
رهبری اهلبیت عامل بقای جامعه است
وی بیان کرد: هر کدام از این حیوانات اگر بخواهند چموشی کنند، اگر این شتر رام نشود شما چه میکردید، ما اینها را برای شما نرم کردید، آن روزی که اسب رام نمیشود حرف چه کسی را گوش میدهد، اگر یک وقت بخواهند برمند، لگد میزنند، فرمود دلهای اینها به دست ما است، این زمین که روی گسلها است، فرمود ما این را برای شما نرم کردیم، زمین را ذلول قرار دادیم، همین زمین را در روز قیامت در دستان خودمان میگیریم.
مفسر برجسته قرآن کریم با اشاره به آیه «یَخْلُقُکُمْ فِى بُطُونِ أُمَّهَـٰتِکُمْ» اظهار کرد: برای ساختن برج یک ملات نرمی لازم است، اهلبیت(ع) فرمودند سخنان ما آن ملات جامعه است که جامعه روی هم بند شود، یک ملات نرمی لازم است که برج ساخته شود، رهبری اهلبیت(ع) آن ملات نرم است، الان این عاطفه و ملات گرفته شد، به همین دلیل ده دوازده میلیون پرونده وجود دارد، جامعه را نه بانک ربوی اداره میکند که قرضالحسنه را برمیدارد و نه این خشونتها و مدالگیریهای زنانه، جامعه را زن و عاطفه زنانه اداره میکند.
وی ابراز کرد: هر جا سخن از دستورات قهری هم هست، دستورات مهری هم هست، کار عاطفه برای جلوگیری و دفع این خطرات است نه رفع، اما آن چه که جامعه را روشن و موفق میکند دفع خطر است که به وسیله مادر ممکن است، اگر شما خانه سالمندان را میبینید یک مرگ تدریجی دارند که فرزندان آنان برایشان سالی یکبار گل میآورند، این برای آن میاندازدشان در خانه سالمندان که در مهد کودک تربیت شد و این خلاء هفت ساله را هیچ کس پر نمیکند و این با آغوش مادر و شیر پرمیشود، حق حضانت و شیر از آن مادر است، برای این که فرزند باید این هفت سال را در آغوش مادر زندگی کند، خداوند عاطفه را به مادر داد و عقلانیت و مدیریت را به مرد داد.
عبادت هدف خالق نیست، هدف مخلوق است
وی با بیان آیه «إِن تَکْفُرُوا۟ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَنِىٌّ عَنکُمْ ۖ وَلَا یَرْضَىٰ لِعِبَادِهِ ٱلْکُفْرَ ۖ وَإِن تَشْکُرُوا۟ یَرْضَهُ لَکُمْ ۗ وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌۭ وِزْرَ أُخْرَىٰ ۗ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّکُم مَّرْجِعُکُمْ فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ ۚ إِنَّهُۥ عَلِیمٌۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ»، ابراز کرد: چون او قهار و قادر مطلق است، آفریدگار مطلق است، چون او حکیم است کار او بیهدف نیست، او چون غنی است خود او هدف ندارد و تمام اهداف به فعل بازمیگردد، آن کسی که کاری میکند تا جود بکند بشر است، آن بشر که وضع مالیاش خوب است بیمارستانی تأسیس میکند تا به فضل جود برسد، خداوند کمال نامتناهی است و چون کمال نامتناهی است از او جود صادر میشود، اگر او داد، جواد است و اگر چیزی نداد باز هم جواد است، ذات اقدس اله کارش «تا» برنمیدارد و برای هدفی نیست
حضرت آیتالله جوادی آملی خاطرنشان کرد: لذا برای همین فرمود اگر همه مردم کافر شوند به حال خداوند تفاوت ندارد، ما خودمان مقصد هستیم، اگر او مقصد، صمد و هوالاخر است، بعد از الله چیزی نیست که الله به دنبال او کار کند، این طور نیست که خداوند به مقصد نرسد اگر همه مردم کافر شوند، آن عبادت که هدف خلقت ذکر شد، هدف مخلوق است نه هدف خالق، کمال نامتناهی فرض ندارد که به جایی برسد که به کمال برسد، این غایت فعل است نه غایت فاعل، چه انسان به مقصد برسد چه نرسد برای او فرقی نمیکند «ان تَکْفُرُوا۟ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَنِىٌّ عَنکُمْ».
قدری تأمل! ای عزیز مسئول
نوشته شده توسطرحیمی 11ام مهر, 1392این روزها که دغدغه تحریم اقتصادی و ارتباط با شیطان بزرگ بیش از آنکه درد دین داشته باشیم چاره کار ما شده است؟
براستی هنوز شهدا ما فراموش نکرده اند و هر از چندگاهی با عطر حضور خویش دل دلداه به دنیایمان را هوایی می کنند!
شاید یاد مان بیایید
زکجا آمده ام آمدنم بهر چه بود
و شاید فرصتی را که هنوز دیر نشده در اراده و ارادتمان تجلّی شود .
آری کربلا همچنان جاریست!
عزیزی می گفت:
دنیا که مشتش را باز کرد ،
شهدا گل بودند و ما پوچ
خدا آنها را برد و زمان ما را !!!
انگار یاد کوفه و تکرار تاریخ است.
پس ای عزیز
فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَا يسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لَا يوقِنُونَ(الروم/60)
پس صبر پيشه كن كه همانا وعدهى خداوند (دربارهى نصرت تو) حقّ است، و كسانى كه (به راه حقّ) يقين ندارند تو را به سبك سرى وادار نكنند.
نکته:
سوره ى مبارکه روم با پیشبینى پیروزى شروع شد وبا وعده الهى به نصرت گروه حقّ پایان یافت.
پیام ها:
- رهبران دينى بايد صبور باشند. «فاصبر»
- ايمان به وعدههاى الهى، عامل صبورى است. «فاصبر انّ وعد اللّه حقّ»
- جوّسازى افراد بىدين، نبايد در تصميمگيرى ما اثر كند. «لايستخفّنّك…»
- یكى از طرفندهاى دشمنان، سبك كردن رهبر است. «لايستخفّنّك»
- كسانى به فكر تضعيف و تحقير رهبر هستند كه به راه حقّ يقين ندارند. «الّذين لايوقنون»
- كسىكه صبر نكند، خفيف مىشود. «فاصبر… لايستخفّنّك
دلنوشته از :رقیه رحیمی با بهره مندی از:تفسیر نور
با ناز و عشوه سخن نگوئید.( آیه های زندگی )
نوشته شده توسطرحیمی 2ام مهر, 1392يَا نِسَاء النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَاء إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي … . ﴿احزاب،۳۲﴾
تفسیر نمونه
در آيات گذشته سخن از موقعيت و مسئوليت سنگين همسران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) بود، در آيات مورد بحث اين موضوع همچنان ادامه مى يابد و طى آياتى دستوراتی مهم به همسران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) مى دهد:
شما به خاطر انتسابتان به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از يك سو، و قرار گرفتنتان در كانون وحى و شنيدن آيات قرآن و تعليمات اسلام از سوى ديگر داراى موقعيت خاصى هستيد كه مى توانيد سرمشقى براى همه زنان باشيد، چه در مسير تقوا و چه در مسير گناه .
بنابر اين موقعيت خود را درك كنيد و مسئوليت سنگين خويش را به فراموشى نسپاريد و بدانيد كه اگر تقوا پيشه كنيد در پيشگاه خدا مقام بسيار ممتازى خواهيد داشت .
بدون شك اين يك حكم عام است، و تكيه آيات بر زنان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) به عنوان تاكيد بيشتر است، درست مثل اينكه به شخص دانشمندى بگوئيم تو كه دانشمندى دروغ مگو، مفهومش اين نيست كه دروغ گفتن براى ديگران مجاز است، بلكه منظور اين است كه يك مرد عالم بايد به صورت مؤ كدتر و جديترى از اين كار پرهيز كند.
درباره ی خانواده های محترم طلاب و اهل علم نیز همین طور است.
به هر حال اين تعبير نشان مى دهد كه جاهليت ديگرى همچون جاهليت عرب در پيش است كه ما امروز در عصر خود آثار اين پيش گوئى قرآن در دنياى متمدن مادى را مى بينيم ، ولى مفسران پيشين نظر به اينكه چنين امرى را پيش بينى نمى كردند، براى تفسير اين كلمه به زحمت افتاده بودند لذا جاهليت اولى را به فاصله ميان آدم و نوح ، و يا فاصله ميان عصر داود و سليمان كه زنان با پيراهنهاى بدننما بيرون مى آمدند، تفسير كرده اند، تا جاهليت قبل از اسلام را جاهليت ثانيه بدانند!.
ولى چنانكه گفتيم نيازى به اين سخنان نيست ، بلكه ظاهر اين است جاهليت اولى همان جاهليت قبل از اسلام است كه در جاى ديگر قرآن نيز به آن اشاره شده است (سوره آل عمران آيه 143 و سوره مائده آيه 50 و سوره فتح آيه 26) و جاهليت ثانيه ، جاهليتى است كه بعدا پيدا خواهد شد.
تفسیر المیزان
در تفسیر گرانسنگ المیزان پس از ترجمه ی این آیه و بیان مقدماتی، مرحوم علامه ی طباطبائی (رحمة الله علیه) با اشاره به آیه ی (وَ مَنْ يَقْنُتْ مِنْكُنَّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صالِحاً نُؤْتِها أَجْرَها مَرَّتَيْنِ) می فرمایند: كلمه” قنوت” به معناى خضوع است و بعضى گفته اند: به معناى اطاعت است، بعضى ديگر به معناى ملازمت و مداومت در اطاعت و خضوع گرفته اند، و كلمه “اعتاد” به معناى تهيه كردن است، و رزق كريم مصداق بارزش بهشت است.
و معناى آيه اين است كه:
هر يك از شما همسران رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) براى خدا و رسول او خاضع شود، و يا ملازم اطاعت و خضوع براى خدا و رسول باشد، و عمل صالح كند، اجرش را دو باره مىدهيم، يعنى دو برابر مىدهيم، و برايش رزقى كريم، يعنى بهشت آماده مىكنيم.
با اينكه اين امور بين زنان پيغمبر و ساير زنان مشترك است. پس از اينجا مى فهميم كه آوردن جمله «شما مثل ساير زنان نيستيد» براى تاكيد است، و مى خواهد اين تكاليف را بر آنان تاكيد كند، و گويا مى فرمايد شما چون مثل ديگران نيستيد، واجب است در امتثال اين تكاليف كوشش و رعايت بيشترى بكنيد، و در دين خدا بيشتر از ساير زنان احتياط به خرج دهيد.
بنابراین همسران طلاب و اهل علم در قبال سنگین تر بودن بار مسئولیت شان، از نعمت ها و برکات الهی بیشتری برخوردارند.
تفسیر نور
1. حساب خانوادهى رهبران دينى از سايرين جداست و بايد بيش از ديگران مراقب رفتار خود باشند. (يا نساء النبى لستن كاحد من النساء) موقعيّت اجتماعى، محدوديّت آور است.
2. وقتى به زنان پيامبر كه بيشترشان پير و سالخورده بوده و زندگى سادهاى داشتند هشدار داده مىشود كه با كرشمه و ناز سخن نگويند، زنان جوان و زيبا بايد حساب كار خود را بكنند. (يا نساء النبّى… فلا تخضعن…)
3. با كرشمه سخن گفتن زن، بى تقوايى است. (اِن اتّقيتنّ فلا تخضعن بالقول)
4. قرآن براى سخن گفتن نيز آدابى بيان مىكند. (فلا تخضعن بالقول)
5. تنها طمع بيمار دلان، براى آنكه زن خود را كنترل كند، گرچه تصميم جدّي نداشته باشند. (لاتخضعن… فيطمع)
6. افراد آلوده، از مقدّسات نيز دست طمع بر نمىدارند. (يا نساء النبّي… فيطمع الّذي فى قلبه مرض)
7. نبايد گفتار و رفتار زن تحريك كننده باشد. (فيطمع الّذى فى قلبه مرض)
8. در جامعهى نبوى نيز همهى افراد سالم نيستند. (فيطمع الّذي فى قلبه مرض)
9. نبايد كارى كنيم كه حتّى يك نفر دچار گناه و فساد شود. (الّذي فى قلبه مرض) و نفرمود (الّذين فى قلوبهم)
10. چشم چرانى و هوسبازى يك بيمارى روحى است. (فى قلبه مرض)
11. گرچه كسى كه بيمار دل است مشكل دارد، (فى قلبه مرض) امّا من نبايد كارى كنم كه او را تحريك كند. (فلا تخضعن… فيطمع)
12. طورى سخن بگوييد كه هم محتوا خوب باشد (قولاً معروفا) و هم شيوه، سالم باشد. (فلا تخضعن بالقول) چند اصل مهم در نهى از منكر كه از اين آيه استخراج مىشود:
1- از موقعيّت خانوادگى افراد كمك بگيريم. (يا نساء النّبيّ)
2- از موقعيّت اجتماعى افراد استفاده كنيم. (لَستُنّ كاَحدّ من النساء)
3- القابى را به كار ببريم كه محبوب همه است. (اِن اتّقيتُنّ)
4- از سادهترين كار شروع كنيم. (فلا تخضعن بالقول)
5- از بزرگان و خودىها شروع كنيم. (يا نساء النّبيّ)
6- از سرچشمهى گناهان نهى كنيم. (فلا تَخضعنَ بالقول فيطمع)
7- از رفتارها و انحرافات كوچك غافل نباشيم. (فلا تَخضعنَ بالقول)
8- عوارض و پيامدهاى فساد و انحراف را بيان كنيم. (فيطمع الّذي فى قلبه مرض)
9- امر به معروف و نهى از منكر در كنار هم باشد. (فلا تخضعن - قلن)
10- حتّى براى جلوگيرى از يك منكر از يك فرد اقدام كنيم. (فيطمع الّذي) نفرمود: «فيطمع الّذين»
11- با هوس و آرزوى گناه هم بايد مبارزه كرد تا چه رسد به خود گناه. (فيطمع)
دانلود متن کامل تفسير نور به صورت PDF بر اساس سوره هاي قرآن
نوشته شده توسطرحیمی 13ام شهریور, 1392شماره سوره | نام سوره | شماره سوره |
نام سوره |
1 | حمد | 58 | مجادله |
2 | بقرة | 59 |
حشر |
3 |
آل عمران | 60 |
ممتحنه |
4 |
نساء | 61 |
صف |
5 |
مائده | 62 |
جمعه |
6 |
انعام | 63 |
منافقون |
7 |
اعراف | 64 |
تغابن |
8 |
انفال | 65 |
طلاق |
9 |
توبه | 66 |
تحريم |
10 |
يونس | 67 |
ملک |
11 |
هود | 68 |
قلم |
12 |
يوسف | 69 |
حاقه |
13 |
رعد | 70 |
معارج |
14 |
ابراهيم | 71 |
نوح |
15 |
حجر | 72 |
جن |
16 |
نحل | 73 |
مزمل |
17 |
اسراء | 74 |
مدثر |
18 |
کهف | 75 |
قيامت |
19 |
مريم | 76 |
انسان |
20 |
طه | 77 |
مرسلات |
21 |
انبياء | 78 |
نبأ |
22 |
حج | 79 |
نازعات |
23 |
مؤمنون | 80 |
عبس |
24 |
نور | 81 |
تکوير |
25 |
فرقان | 82 |
انفطار |
26 |
شعراء | 83 |
مطففين |
27 |
نمل | 84 |
انشقاق |
28 |
قصص | 85 |
بروج |
29 |
عنکبوت | 86 |
طارق |
30 |
روم | 87 |
اعلي |
31 |
لقمان | 88 |
غاشيه |
32 |
سجده | 89 |
فجر |
33 |
احزاب | 90 |
بلد |
34 |
سبأ | 91 |
شمس |
35 |
فاطر | 92 |
ليل |
36 |
ياسين | 93 |
ضحي |
37 |
صافات | 94 |
شرح |
38 |
ص | 95 |
تين |
39 |
زمر | 96 |
علق |
40 |
غافر | 97 |
قدر |
41 |
فصلت | 98 |
بينه |
42 |
شوري | 99 |
زلزال |
43 |
زخرف | 100 |
عاديات |
44 |
دخان | 101 |
قارعه |
45 |
جاثيه | 102 |
تکاثر |
46 |
احقاف | 103 |
عصر |
47 |
محمد | 104 |
همزه |
48 |
فتح | 105 |
فيل |
49 |
حجرات | 106 |
قريش |
50 |
ق | 107 |
ماعون |
51 |
ذاريات | 108 |
کوثر |
52 |
طور | 109 |
کافرون |
53 |
نجم | 110 |
نصر |
54 |
قمر | 111 |
مسد |
55 |
رحمان | 112 |
اخلاص |
56 |
واقعه | 113 |
فلق |
57 | حديد | 114 | ناس |
منبع:http://gharaati.ir
تفسیر (تقوای الهی و محاسبه عمل )
نوشته شده توسطرحیمی 9ام آبان, 1391يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ (الحشر/18)
بر کسى که ايمان به خدا و رسول و روز جزا دارد واجب است که پروردگار خود را به ياد آورد، و او را فراموش ننمايد، و ببيند چه عملى مايه پيشرفت آخرت او است ، و به درد آن روزش مى خورد که به سوى پروردگارش برمى گردد. و بداند که عمل او هر چه باشد عليه او حفظ مى شود، و خداى تعالى در آن روز به حساب آن مى رسد، و او را بر طبق آن محاسبه و جزا مى دهد، جزائى که ديگر از او جدا نخواهد شد.
و اين همان هدفى است که آيه (يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ)(الحشر/18) دنبال نموده ، مؤمنين را وادار مى کند که به ياد خداى سبحان باشند، و او را فراموش نکنند، و مراقب اعمال خود باشند، که چه مى کنند، صالح آنها کدام ، و طالحش کدام است ، چون سعادت زندگى آخرتشان به اعمالشان بستگى دارد. مراقب باشند که جز اعمال صالح انجام ندهند، و صالح را هم خالص براى رضاى خدا به جاى آورند، و اين مراقبت را استمرار دهند، و همواره از نفس خود حساب بکشند، و هر عمل نيکى که در کرده هاى خود يافتند خدا را شکرگزارند، و هر عمل زشتى ديدند خود را توبيخ نموده ، نفس را مورد موأخذه قرار دهند، و از خداى تعالى طلب مغفرت کنند. و ذکر خداى تعالى به ذکرى که لايق ساحت عظمت و کبريائى او يعنى ذکر خدا به اسماى حسنى و صفات علياى او که قرآن بيان نموده تنها راهى است که انسان را به کمال عبوديت مى رساند، کمالى که انسان ، ما فوق آن ، ديگر کمالى ندارد.
صفحات: 1· 2
هدفدار بودن زندگي در بينش الهي
نوشته شده توسطرحیمی 8ام آبان, 1391اينجا اصلاً هدفدار شدن زندگي يك از نتايج اين بينش است و تلاشگر بودن در زندگي هم يك نتيجهي ديگر است. يعني انسان معتقد به بينش الهي آنوقتي كه احساسات بر او غلبه نكرده، و آنوقتي كه هيچ نيازي هم ندارد، و آنوقتي كه تسليم هيچ عادتي هم نيست، در آن لحظه هم باز تلاش ميكند. يعني اگر مثلاً يك مسئوليتي را در جمهوري اسلامي به شما سپردند، اعم از مسئوليت كوچك يا بزرگ و هيچكس هم مراقب شما نيست، و هيچ هم اسير احساسات نيستند، آيا با خودتان فكر ميكنيد من نيم ساعت ديگر هم براي اين موضوع كار بكنم يا نه؟ اينجا آنجايي است كه بينشالهي خودش را نشان ميدهد. اگر داراي بينشالهي باشيد، يعني معتقد به غيب و معتقد به خدا و معتقد به فرشتگاني كه بر شما ناظر هستند و معتقد به جايگاهي كه از شما با كمال بصيرت، كوچك يا بزرگ كار شما را سئوال ميكنند و به آنها پاداش ميدهند، اگر معتقد به اين باشيد ميگوئيد:
چه ببينند و چه نبينند، جه بدانند و چه ندانند، شما در عين خستگي و در عين تنهائي و در عين بيخبري ديگران از شما، صرفاً به همان علت كه ميدانيد خدا شاهد و ناظر است كارتان را ادامه ميدهيد. يعني براي كاركردن انگيزه داريد، چون خدا هست و چون او ميبيند. در روز عاشورا كه امام حسين(ع) در غربت محض بود، نه غربت در آن بيابان، بلكه غربت در دنياي آنروز كه هيچكس از آن كساني كه سرشان به تنشان ميارزيد كار امام حسين(ع) را قبول نداشتند و قبول هم نميكردند يا از روي يك منطق غلط، يا از روي راحت طلبيها و تنپروريها، كه اگر ميخواستيم با چشم مادي نگاه كنيم اين خون هدر شده بود، در چنين صحنهاي يك حادثهاي اتفاق ميافتد و آن كشته شدن علياصغر است، و حال اينكه مطلقاً هيچ احساساتي انسان را وادار به اين كار نميكند، بله احساسات وادار ميكند آدم خودش برود عاشقانه در ميدان جنگ كشته شود، اما چه احساساتي آدم را وادار ميكند بچه ششماهه را ببرد در جنگ؟!
صفحات: 1· 2
نشاط و دلخوشى مؤمنين
نوشته شده توسطرحیمی 8ام آبان, 1391خداى متعال مىفرمايد:
«… نَعيمُهُمْ فِى الدُّنْيا ذِكْرى و مَحَبَّتى وَ رِضائى عَنْهُمْ…»
دل خوشى آنان در دنيا به سه چيز است:
الف: ياد خدا
كسى كه به خدا محبّت دارد طبيعتاً به ياد اوست و از ياد او لذّت مىبرد و تا زمانى كه به وصال او نرسيده و با او فاصله دارد، تمام دل خوشى و لذّتش به اين است كه به ياد او مشغول باشد. چنانكه در دعاى سحر حضرت سجاد(عليه السلام)مى خوانيم: «بِذِكْرِكَ عاشَ قَلْبى»1 يعنى زندگى من و دل من زنده به ياد توست، اگر ياد تو نباشد دل مىميرد، چون به غير تو دلخوشى و اميدى ندارم.
آرى مؤمن زنده دل است، امّا شادى و حيات دلش در گرو ياد خداست، نه لذّت هاى فانى دنيا.
اينكه در حديث مزبور كلمه «فِى الدُّنْيا» آمده است شايد بدان جهت است كه در جهان آخرت احتياجى به ذكر و ياد او نيست، چون آنجا عالم حضور و ديدار است و انسان به لقاى او مىرسد و اين دنياست كه عالم جدايى و فراق است و تا زمانى كه لقاى او حاصل نگشته، مؤمن دل را به ياد او مشغول ساخته و لذّت و خوشى دل را در پرتو ياد او مىيابد.
رابطه ذكر خدا با محبّت الهى
ذكر و ياد خداوند از محبّت به او نشأت مىگيرد پس هر اندازه محبّت به خداوند بيشتر باشد، انسان بيشتر به ياد او خواهد بود. اين رابطه را در امور عادى دنيوى نيز مىتوان تجربه نمود. هر شخصى به هر اندازه به كسى علاقه مند باشد، به همان اندازه به ياد او خواهد بود و علاقه زياد سبب مىگردد كه بيشتر به ياد او باشد و از طرف ديگر، اگر او را فراموش كند از محبّت وى كاسته شده و به تدريج ياد او از دل بيرون مىرود. و بر عكس هر قدر به ياد او باشد بر محبّتش افزوده مىگردد، لذا كسانى كه در اين دنيا دلخوشى آنها به ياد خداوند است، هر اندازه كه ياد و توجه آنها به خدا بيشتر و عميقتر شود، محبتشان به خداوند متعال افزون مىگردد.
صفحات: 1· 2
حكايت توبه كردن جوان كفن دزد
نوشته شده توسطرحیمی 3ام آبان, 1391
درتفسير صافى در شأن نزول آيه مباركه:
«وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَنْ يغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَلَمْ يصِرُّوا عَلَى مَا فَعَلُوا وَهُمْ يعْلَمُونَ»(آل عمران/135)
و آنها كه وقتى مرتكب عمل زشتى شوند يا به خودستم كنند، به ياد خدا مى افتند و براى گناهان خود، طلب آمرزش مى كنند و كيست جز خداكه گناهان را ببخشد؟…
ازمجالس صدوق(1)، روايت كرده از حضرت صادق (عليه السلام)كه معاذ بن جبل داخل شد خدمت حضرت رسالت پناه (صلى الله عليه و آله و سلم)،باكياً (2) و سلام عرض كرد و جواب شنيد پيامبرفرمودند:
چرا گريه مى كنى؟
عرض كرد: يا رسول الله، دم در، جوانى هست خوش صورت ورنگ خوب، چنان بر جوانى خودش گريه مى كند كه مثل زن پسر مرده و مى خواهد و به حضورمبارك مشرف بشود؛ فرمودند: بياور آن جوان را؛ معاذ رفت و جوان را حاضر كرد؛ پس جوان سلام عرض كرد، حضرت جواب فرمودند، سپس فرمودند كه چه چيز تو را سبب گريه شده است؟
صفحات: 1· 2
انفاق در راه خدا و فايده آن
نوشته شده توسطرحیمی 29ام مهر, 1391ومما رزقناهم ينفقون: و از آنچه كه ما روزي آنها كردهايم انفاق ميكنند. حالاآيا اين انفاق همان زكاتي است كه در كتابهاي فقهي گفته شده به 9 چيز تعلق ميگيرد ودر غير آن 9 چيز زكوه نيست؟ نه اين آن نيست. البته ممكن است در مورد زكوه هم مانظرات فقهيي ديگري را هم سراغ داشته باشيم. و بشناسيم كه دايره زكوه را بسيوسيعتر گرفته باشند و از آنچه كه در اين 9 چيز وجود دارد و ممكن است وجود داشتهباشد اما به هر حال اين آن انفاق نيست و فراتر از آن است.
انفاق كردن يعنيخرجكردن از مال، و بديهي است كه مراد از اين خزجكردن، آن خرجي نيست كه انسان برايخودش ميكند، چون خرج كردن براي خود را هر انساني ميكند و بيتقواها بيشترش رابراي خورد و خوراك و لذت و شهوتراني خودشان خرج ميكنند. پس مقصود آن نيست، بلكهمقصود انفاق در راه خداست. يعني در راه هدفهاي والا و در راه آرمانهاي الهيخرجكردن بسيار مهم است! و اين انفاق داراي دو فايده است:
صفحات: 1· 2
رابطهي درهاي دوزخ با ملكات نفساني
نوشته شده توسطرحیمی 27ام مهر, 1391
از آيات قرآن حكيم و احاديث پيشوايان دين عليهالسلام استفاده ميشود كه درهاي دوزخ و طبقات آن كه به عنوانهاي مختلف از آنها سخن رفته است ريشه در اخلاق و ملكات انسان دارد؛ يعني انسان هر اندازه ارزشهاي والاي معنوي و الهي را بيشتر مورد تهاجم و ستيز قرار دهد، در طبقهي سختتري از عذاب قرار خواهد گرفت، و اگر «ارزش ستيزي» ملكهي او گردد ناچار از دري از درهاي دوزخ وارد گشته، بلكه وجودش جهنم كوچكي است كه بر جهم بزرگوار شده است.
اميرالمؤمنين(ع) حديث ميكند رسول خدا فرمود: چهار گروه آنچنان عذابي را تحمل ميكنند كه اهل آتش از عذاب آنان در اذيت قرار ميگيرند؛ زيرا كه از آب جوشان جحيم به آنان مينوشانند و صداي شيون آنان بلند ميشود و … اهل آتش برخي به برخي ديگر ميگويند: اين چهار گروه چه گناهاني دارند كه عذابشان ما را كه خود در عذابيم اذيت ميكند؟ پس مردي از آنان در تابوتي از آتش آخته معلق، و گروهي امعا و احشا آنان كشيده ميشود. گروه سوم، از دهانشان چرك و خون جاري است، و گروه چهارم گوشت خويش را ميخورند و چون از عذاب اينان پرسيده شود، چنين پاسخ ميشنوند:
1- آنان كه در تابوت آتشين به دوزخ آويخته كساني هستند كه به مال مردم تجاوز كرده و آنها را ميخورند و فكر بازپرداخت آنها نيستند.
2- آنان كه امعاد و احشاء آنها كشيده ميشود، كساني هستند كه در امر طهارت و نجاست بيمبالاتاند، بدن و لباس آنان آلوده به بول و … است.
3- آنان كه از دهانشان، چرك، كثافت و خون جاري است، همان گروهي هستند كه هرزهگو، هرزهزبان، ياوهسرا و دهانناپاكند.
4- گروهي كه گوشت بدن خود به دندان ميخايند همان غيبت كنندگان و خورندگان گوشت مردم به غيبت، و تهمت زنندگان و سخن چينان هستند.
اشاره: گاهي گناه در حد حال است و زماني در مرز ملكه و گاهي از مراحل قبل افزونتر شده به مرتبه تقويم هويت نه ماهيت ميرسد، كه در اين حال به مثابه مقوم وجودي گنهكار خواهد بود و زمينهي خلود او را فراهم ميسازد
نامهاي طبقات و درهاي دوزخ
در برخي روايات از هفت در، اشاره به هفت طبقهي دوزخ است و گويا هر طبقهاي براي خود در ويژهاي دارد. از اين رو در روايتي از حضرت محمد باقر (ع) آمده است. حق تعالي جهنم را هفت طبقه آفريده وهر طبقه نام ويژهاي دارد:
1- جحيم: اهل اين طبقه بر سنگي آتشين ميايستند و مغز سرشان چونان ديگ جوشان ميجوشد.
2- لظي: آتش زبانه ميكشد. پوست سر واندام را ميكند. هر كه را در دنيا به حق پشت كرده و از آن روي بر تافته و حرام را گردآورده و جاسازي و ذخيره كرده است، فرا ميخواند.
3- سقر: و تو چه داني كه آن سقر چيست؟ شرارهي سقر از دوزخيان هيچ باقي نگذارد و همه را بسوزاند و محو گرداند، آن آتش برآدميان دو نمايد و روي آنان را درگرگون كند.
4- الحُطَمه: در هم كوبنده وخرد كننده و شرارههاي آن چونان قصر است اين آتش وارد شوندگان به آن را مانند سرمه در هم ميكوبد و خرد ميكند. اما جان انسان نميميرد، و هر بار كه بدن مانند سرمه گشت دوباره به حال اول باز ميگردد تا به عذاب جديد معذب شود.
5- هاويه: آنگاه كه در آتش سقوط كند گويد: اي مالك دوزخ به فرياد ما برس در اينگاه ظرفي ازجنس مس گداخته پر از آتش و چرك وكثافت كه از پوست بدنهاشان انباشته شده به آنان خواهد داد و چون بياشامند گوشت صورتهايشان از شدت حرارت در آن خواهد ريخت.
6- السعير: يعني آتش فروزان. اين طبقه داراي سيصد سراپرده آتشين و در هر يك سيصد كاخ آتشين، و در هر يك سيصد اطاق آتش است كه در هر يك از اين اطاقها سيصد گونه عذاب غير از آتش همچون مارهاي آتشين، عقربها، غلو زنجيرهاي آتشين وجود دارد.
7- جهنم: در اين دوزخ چاهي است به نام فلق كه وقتي باز شود جهنم شعلهور ميگردد. در وسط جهنم كوهي است به نام «صعود» از جنس مس گداخته و آتشين. در دامنهي اين كوه بياباني است از مس آب شده و اطراف اين كوه جاري است و شديدترين آتش را جهت عذاب دارا است.
در حديث ديگري آمده كه از اميرمؤمنان دربارهي اين هفت طبقه پرسيدند، فرمود: اين هفت طبقه برخي فوق برخي ديگر است و يكي از دستها را روي دست ديگر قرار داد. آنگاه افزود: حق تعالي بهشتها را در عرض هم قرار داده و طبقات آتش را بالا و پايين.
منبع:
- تفسير موضوعي قرآن كريم: معاد در قرآن- جلد5- آيتالله عبدالله جوادي آملي