خورشید ری

نوشته شده توسطرحیمی 29ام تیر, 1395

نگاهی کوتاه به زندگی و شخصیت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام
ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی، در چهارم ربیع الثانی سال 173هجری در شهر مدینه چشم به جهان گشود. ایشان فرزند عبداللّه بن علی، از نوادگان امام حسن مجتبی علیه السلام بودکه نسبتش با چهار واسطه به آن حضرت می رسید.
عبدالعظیم، از دانشمندان شیعه و از راویان حدیث ائمه ی معصومین علیه السلام و نیز از چهره های بسیار محبوب و مورد اعتماد، نزد اهل بیت عصمت و طهارت علیه السلام به شمار می رفت. دوران وی، گر چه عصر حاکمیت عباسیان و ایجاد خفقان و سخت گیری نسبت به شیعیان بوده است، ولی مدافعان دین و حافظان مکتب که روایات امامان را ثبت و نقل می کردند، نقش عمده ای در پاسداری و صیانت از فرهنگ والای اهل بیت علیه السلام داشتند و این بزرگوار نیز یکی از سنگربانان عقیده ی تابناک تشیع محسوب می شودکه درحفظ و انتشار سخنان ائمه ی اطهار، سخت کوشا بود و ستایشهای فراوان ائمه علیه السلام از وی نشان دهنده ی شخصیت والای علمی و معنوی وی می باشد.

...

yle="color: #000080;">ادب نسبت به ساحت ائمه علیه السلام «شیخ محمّد شریف رازی» در کتاب خود، پیرامون ادب حضرت عبدالعظیم نسبت به ساحت ائمه ی معصومین علیه السلام چنین می نویسد: «رفتار و عادت کریمانه ی حضرت عبدالعظیم علیه السلام این بود که هر وقت وارد مجلس حضرت امام جواد علیه السلام یا امام هادی علیه السلام می شد، با کمال ادب و خضوع و غایت حیا و تواضع، در حالی که دست های خود را از ردا بیرون آورده بود، با کمال ادب به محضر آن امامان سلام عرض می کرد و امام پس از جواب سلام، او را نزدیک خود می خواند و در کنار خویش می نشاند؛ به حدّی که زانوی مبارکش به زانوی مقدّس امام می چسبید و امام، کاملا از احوال او سؤال می کرد که این موجب حسرت و غبطه ی دیگران می شد.»محمّد شریف رازی در ادامه می نویسد: یکی از جنبه های احترام و تعظیم های امام جواد علیه السلام و امام هادی علیه السلام به جناب عبدالعظیم حسنی این بود که هیچ وقت اورا به نام نمی خواندند و پیوسته حضرتش را با کنیه اش - که «ابوالقاسم» بود- خطاب می نمودند و علمای ادب می گویند که کنیه برای تعظیم و تکریم و احترام، وضع شده است؛(2) لذا به خوبی فهمیده می شود که حضرات ائمه ی معصومین علیه السلام تا چه حدّی برای جناب عبدالعظیم، احترام قائل بوده اند و اینها چیزی جز این نیست که تقوا، ورع و علم توأم با عمل عبدالعظیم، باعث شده است که محبوبیت خاصی نزد امامان معصوم بیابد.»مقام و منزلت عبدالعظیم از زبان معصومین علیه السلام شیخ صدوق در کتاب «کمال الدین» می نویسد: «وقتی که حضرت عبدالعظیم علیه السلام خدمت امام هادی علیه السلام مشرف شد و عقاید خود را اظهار نمود، امام فرمود: تو از دوستان حقیقی ما هستی.»(3) و نیز مؤلف کتاب «جنةالنعیم» می گوید: «شخصی به نام ابا حماد رازی - از شیعیان و موالیان شهر ری - با وجود مشکلات آن زمان به سامراء رفت و خدمت امام زمانش حضرت علی النقی علیه السلام رسید و مسائلی را پرسید. امام، ضمن پاسخ به مسائل او، فرمود: «ای ابا حماد! هرگاه مشکلی از امور دینی برایت پیش آمد، جواب مشکل خود را از عبدالعظیم حسنی بخواه و سلام مرا به او برسان.»(4)عبدالعظیم در کلام علمای اسلام سیّد جلیل القدر، حضرت عبدالعظیم حسنی، در میان فرزندان ائمه ی هدی علیه السلام از مقام و منزلت والایی برخوردار است که غالب دانشمندان و نوابغ عالم اسلام، هر کدام به نوبه ی خود، باعباراتی بدیع و بیاناتی لطیف، او را ستایش کرده اند؛ که بیان برخی از آنها در این جا جالب توجه بوده، موجب معرفت بیشتر به آن حضرت می گردد:- شیخ بزرگوار، صدوق می نویسد: «حضرت عبدالعظیم علیه السلام » شخصی خدا پرست، پارسا و پسندیده ی خدا و رسول خدا - صلی اللّه علیه و آله - و مردم بوده است.»(5)صاحب بن عباد - که یکی از علمای اهل تسنن و وزیر فخر الدوله بوده است - می گوید:«عبدالعظیم حسنی علیه السلام مردی با ورع، پارسا و پرهیزگار و دیندار و خدا پرست، معروف به امانت داری و دارای صداقت لهجه، دانای به امور دین و گویای توحید، و عدل بسیار بود. در زمان خودش در علم و ادب و فضل و دانش و تقوا، بعد از امام زمانش، برتمام معاصران خویش برتری داشته، هیچ کس را منزلت او نبوده و به تمام معنا تبعیّت و تقلید از حضرات ائمه علیه السلام می نمود و در اولاد و احفاد حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام کسی به قدر مرتبه و مقام او نرسیده است.»(6)نجاشی نیز در کتاب «رجال» خود درباره ی شخصیت حضرت عبدالعظیم می گوید: «عبدالعظیم علیه السلام در حال خوف و فرار از خلیفه، وارد شهر ری گردید و در سرداب منزل یکی از شیعیان ساکن شد؛ وی در آن زیر زمین، که مخفی گاه او بود، روزها را روزه می داشت و شب ها را به نماز مشغول می شد.»(7)درمحضر سه امام یکی از ویژگی های مهم در زندگی حضرت عبدالعظیم علیه السلام این بود که توفیق یافت محضر پرفیض سه حجّت الهی را - که عبارتند: از امام رضا، جواد و امام هادی علیه السلام - درک نماید، از تعالیم آن بزرگواران بهره مند گردد و سخنان و روایات آنان را به نسل های بعد منتقل نماید. وقتی امام رضا علیه السلام در مدینه به سر می برد، برای حضرت عبدالعظیم علیه السلام امکان دیدار با حضرتش فراهم بود؛ پس از شهادت آن حضرت، که امامت به امام جواد علیه السلام رسید، در آن مدت که امام نهم در مدینه بود، این سعادت و توفیق همچنان برای حضرت عبدالعظیم علیه السلام فراهم بود که با آن حضرت، تماس و دیدار داشته باشد و از دانش آن بزرگوار، بهره گیرد. گاهی نیز سؤالات خود را به صورت نامه از امام می پرسید و جواب مکتوب از امام دریافت می کرد. سرشارترین و حسّاس ترین مقطع حیات حضرت عبدالعظیم، دوران امام هادی علیه السلام بود؛ گرچه امام هادی علیه السلام بخشی از عمر خویش را در یک منطقه ی حفاظت شده ی نظامی و تحت نظر، در «سامرا» گذراند و در آن دوران، امکان ارتباط شیعیان با آن حضرت، کمتر و با مشکلاتی همراه بود؛ امّا عبدالعظیم حسنی علیه السلام درهمان زمان هم به محضر امام هادی علیه السلام می رسید و از او رهنمود می گرفت. علت هجرت به ری علت مهاجرت حضرت عبدالعظیم علیه السلام از مدینه به ری و سکونت در غربت را باید در اوضاع سیاسی و اجتماعی آن عصر، جستجو کرد.خلفای عباسی نسبت به خاندان پیامبر (ص) و شیعیان ائمه علیه السلام بسیار سخت گیری می کردند. یکی از خشن ترین و بد رفتارترین این خلفا، «متوکل» بود که دوران خلافتش، نه تنها چندین بار مزار سیّدالشهداء علیه السلام را در کربلا تخریب کرد، از زیارت قبر آن حضرت نیز جلوگری می نمود. امام هادی علیه السلام با پنج نفر از خلفای عباسی - از جمله متوکّل - هم عصر بود. متوکّل، برای مصون ماندن از خشم انقلابی مردم مظلوم و جلوگیری از تجمع شیعه بر محور وجود امام هادی علیه السلام آن حضرت را از مدینه به سامرا برد، تا تمامی فعالیت ها و ارتباطات آن امام را زیر نظر داشته باشد. حتّی چندین بار مأموران خلیفه به خانه ی امام ریختند و با گستاخی تمام، به تفتیش خانه ی آن حضرت پرداختند. وقتی نسبت به امام معصوم، با آن موقعیت حساس، اینگونه برخوردهای تند وجود داشت، درباره ی پیروان آنان و شخصیت های رده ی بعدی، سختگیری و خوف و خطر بیشتری بود. از آنجا که حضرت عبدالعظیم علیه السلام بعضا به خدمت امام هادی علیه السلام در سامرا می رسید و از محضرش استفاده می نمود، جاسوسان خلیفه ارتباط ایشان را با امام هادی علیه السلام گزارش نمودند و در پی آن، خلیفه دستور تعقیب و دستگیری وی را صادر کرد و لذا حضرت عبدالعظیم حسنی برای مصون ماندن از خطر خلیفه ی عباسی، خودرا از چشم مأموران پنهان می کرد و در شهرهای مختلف به صورت ناشناس، رفت و آمد می کرد و این وضع ادامه داشت تا اینکه حضرت عبدالعظیم به شهر «ری» رسید و در آنجا قصد اقامت نمود.(8)حضرت عبدالعظیم در «ری» حضرت عبدالعظیم به صورت یک مسافر ناشناس، وارد رِی شد و در محله ی «ساربان» در کوی «سکةالحوالی» به منزل یکی از شیعیان رفت. مدتی در زیر زمین آن خانه به سر می برد و مردم از حضورش بی خبر بودند و تنها افراد انگشت شماری از شیعیان او را می شناختند و از حضورش در آن محله، مطلع بودند که آنان هم می کوشیدند که این خبر، فاش نشود تا خطری جان ایشان را تهدید نکند. امّا با گذشت زمان، افراد بیشتری حضرت عبدالعظیم علیه السلام را می شناختند و به خانه اش رفت و آمد می کردند تا از علوم و روایاتش بهره گیرند وعطر خاندان عصمت را از او ببویند.(9)آری! شیعیان آن خطّه، حضرت عبدالعظیم را یادگاری از امامان خویش می دانستند و پروانه وار به گرد شمع وجودش طواف می کردند و بر موقعیت علمی و دینی او ارج می نهادند و مسائل شرعی و مشکلات دینی خویش، را بوسیله ی او حل می نمودند. غروب خورشیدروزهای پایانی عمر پر برکت حضرت عبدالعظیم (س) با بیماری همراه بود. آن قامت بلند ایمان و تلاش، به بستر افتاده بود و پیروان اهل بیت علیه السلام در آستانه ی محرومیت از وجود پر خیر و برکت این سیّد کریم قرار گرفته بودند. عبدالعظیم حسنی علیه السلام علاوه بر رنجی که از بیماری و غربت و دوری از خویشاوندان می برد، اندوه مصیبتهای پیاپی مردم و روزگار تلخ شیعیان در عصر حاکمیت عباسیان، برایش جانکاه بود. او با ذکر پیوسته خدا و عبادت به روح خود آرامش می بخشید و بار غربت و بیماری را بردوش می کشید. بنابر قول مشهور، خورشید فروزان ری، حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام در پانزدهم شوال 252هجری، غروب کرد(10) و در پی آن شعله ی دیرپای حق و ایمان در آن دیار، فرو خوابید. خبر درگذشت آن بزرگوار، دهان به دهان گشت و مردم شهر، جملگی سیاه پوش شدند و بر در خانه ی آن حضرت صدا به گریه و شیون بلند کردند و پس از آنکه پیکر مطهّر حضرت عبدالعظیم علیه السلام در میان خیل عظیم مردم تشییع شهر، در آن شهر به خاک سپرده شد.قرن هاست که حرم با شکوه حضرت عبدالعظیم علیه السلام ، با جلوه ای ملکوتی و معنوی که داشته، کهربای جانهای مشتاق و دلهای پاک بوده است و همواره قلوب اهل معرفت، کبوتر وار برگرد حرمش طواف کرده است. فضیلت و ثواب زیارت فرهنگ زیارت در مکتب شیعه، از شیوه های اساسی احیای نام و یاد بزرگان، عالمان و اولیای خدا است. حضوریافتن در کنار قبور انسانهای والا و برجسته، هم ارج نهادن به پاکی و صداقت و ایمان و جهاد آنان است و هم الگوگیری از زندگی و الهام جویی از نام ویاد ایشان است، لذا تشویق های بسیاری که در روایات اسلامی پیرامون زیارت مرقد ائمه ی معصومین و امامزادگان بزرگوار آمده است، یک دستور تربیتی و ارشادی است. زیارت حرم باصفای حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام نیز در همین راستا مورد تأکید و توجه بوده است که در روایتی از امام هادی علیه السلام آمده است که هر کس قبر حضرت عبدالعظیم علیه السلام را زیارت کند، خداوند بهشت را به او پاداش می دهد! (11)وهمچنین در نقل دیگری آمده است که مردی از اهل ری، خدمت امام هادی علیه السلام رسید. امام از او پرسید: کجا بودی؟ گفت: به زیارت سیّد الشهدا علیه السلام رفته بودم. حضرت فرمود: بدان که اگر قبر عبدالعظیم حسنی را زیارت کنی، گویا حسین بن علی علیه السّلام را زیارت کرده ای.(12) اینکه زیارت حضرت عبدالعظیم علیه السلام پاداش بهشت دارد و یا همچون زیارت کربلا ارزشمنداست، دلیل و نشانه ی مقام والا و عالی آن سیّد بزرگوار در نزد خدا و اهل بیت عصمت علیه السلام است؛ چراکه وی درآن دوران سخت و پرخطر، مطیع امامان بود و فروغ احادیت و کلمات نورانی ائمه ی اطهار علیه السلام را در شهرهای مختلف می گستراند؛ لذا فعالیت او در چنان شرایط خطیر از ارزش خاصی برخوردار بود.گوهرهای ناب حضرت عبدالعظیم علیه السلام علاوه بر دانش، تقوا، مجاهدت و مقام والای اخلاقی و فضایل معنوی، از موثّق ترین راویان احادیث از اهل بیت عصمت علیه السلام بود. نام وی در سلسله ی سند تعدادی از احادیث، در موضوعات تفسیری، فقهی، اخلاقی و اعتقادی می درخشد. در پایان این نوشتار کوتاه به عنوان تبرّک از کلام معصومین علیه السلام برخی از احادیثی که حضرت عبدالعظیم علیه السلام مستقیما خود از امام معصوم علیه السلام شنیده است، بیان می کنیم. رفتار مکتبی امام رضا علیه السلام خطاب به حضرت عبدالعظیم علیه السلام فرمودند: «ای عبدالعظیم! سلام مرا به دوستانم برسان و به آنان بگو که شیطان را به خودشان راه و سلطه ندهند. آنان را به راستگویی و امانت داری و سکوت و ترک مجادله در کارهای بیهوده و دیدار و توجه به یکدیگر دستور بده؛ چراکه اینها مایه ی نزدیک شدن به من است. خود را مشغول دشمنی با یکدیگر و دریدن هم نکنند! من با خودم پیمان بسته ام که هرکس چنین کند و یکی از دوستانم را به خشم آورد، از خدا بخواهم که او را در دنیا به شدیدترین نحو عذاب کند. در آخرت نیز، وی از زیانکاران خواهد بود.»(13)زیارت امام رضا علیه السلام حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام از امام جواد علیه السلام روایت می کند که آن حضرت فرمودند: «هر کس پدرم -امام رضا علیه السلام - را بامعرفت به حقش، در طوس زیارت کند، بهشت را نزد خداوند برای او ضمانت می کنم.»(14)انتظار فرج حضرت عبدالعظیم می گوید: «امام جواد علیه السلام برای من فرمود: «به درستی که قائم خاندان ما همان «مهدی» است که واجب است در زمان غیبتش، انتظار او کشیده شود و در ظهورش اطاعت گردد. سوگند به خدایی که محمّد را به رسالت برانگیخت و مارا به امامت مبعوث نمود، اگر از دنیا فقط یک روز باقی بماند، آن روز آنچنان طولانی خواهد شد که مهدی علیه السلام از پشت پرده ی غیبت ظهور خواهد کرد و زمین را پر از عدل و داد خواهدنمود. خداوند امور ولی عصر را در یک شب، اصلاح خواهد نمود؛ به همان روشی که امر موسی بن عمران را در یک شب اصلاح کرد….بهترین اعمال شیعیان ما انتظار فرج است.»(15)پی نوشت ها: 1- امام زادگان ری، ج 1، ص 78.2- زندگانی حضرت عبدالعظیم علیه السلام ، ص 30.3- کمال الدین، ج 2، ص 51.4- اختران فروزان ری، ص 37.5- من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 80.6- امام زادگان ری، جلد 1، ص 74.7- رجال نجاشی، ص 247.8- روح و ریحان، ص 248.9- امام زادگان ری، ج 1، ص 120.10- همان منبع، ص 122.11- کامل الزیارات، ص 324.12- همان، ص 324.13- اختصاص، ص 247.14- عیون الاخبار، ص 341.15- کمال الدین، ج 1، ص 188.
منبع:خیمه - آذر 1382- شماره 9


فرم در حال بارگذاری ...

چرا به حضرت حمزه(علیه السلام) لقب سيدالشهدا داده ‏اند؟

نوشته شده توسطرحیمی 29ام تیر, 1395

لقب سيدالشهداء نخستين بار از سوی رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله به حضرت حمزه بن‌ عبدالمطلب پس از شهادتش در جنگ اُحد داده شد و بعد از آن بر اساس روايات متعدد، اين لقب از سوی رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله به حسين‌ بن‌ علی داده شد.

 حمزه سیدالشهدا










برخی ازپرتعدادترین سؤالاتی که توسط مردم از مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی پرسیده می شود را برای آگاهی مخاطبان ارائه می کند.

آیا عزادارى پیامبر صلی الله علیه و آله در سوگ شهداى احد و حمزه سیدالشهدا حقیقت دارد؟

جنگ احد یکى از جنگهاى بسیار مهم عصر پیامبر صلی الله علیه و آله است که پس از پیروزى اولیه در نهایت به شکست نسبى مسلمین انجامید و در آن حدود ۷۰ کشته از سپاه اسلام بر جاى ماند و بر وجود نازنین پیامبر صلی الله علیه و آله آسیب وارد شد. یکى از شهداى بزرگ این جنگ، حمزه عموى پیامبر صلی الله علیه و آله سردار رشید، شجاع و جان برکف اسلام بود که پشتوانه نیرومندى براى آن حضرت به شمار مى‌رفت. آن جناب پس از شهادت، به دست هند به فجیع‌ترین وضع مثله شد.

شهادت مجاهدان فداکار به ویژه شهادت دردناک حضرت حمزه براى مسلمانان و پیامبر صلی الله علیه و آله بسیار گران بود به طورى که زمانى که رسول گرامى اسلام پس از بازگشت به مدینه از کنار خانه انصار مى‌گذشتند، صداى نوحه و گریه زنان انصار را که بر شهداى خود مى‌گریستند شنیدند، چشمان مبارکشان پر از اشک شد، آنگاه فرمودند:… ولى عمویم حمزه گریه کننده ندارد؛ «فسمع بکاء النوائح على قتلاهم‌ فذرفت عینا رسول اللّه صلی الله علیه و آله ثم قال: لکن حمزة لابواکى له» (۱).

...

ابن مسعود مى‌گوید: «ما رأینا رسول اللّه صلی الله علیه و آله باکیاً أشد من بکائه على حمزة وضعه فى القبلة ثم وقف على جنازته و انتحب نشق یقول: یا عم رسول اللّه! و اسداللّه! و اسد رسول اللّه! یا حمزة! یا فاعل الخیرات، یا حمزة! یا کاشف الکربات، یا ذاب، یا مانع عن وجه رسول اللّه»؛ (۲) رسول خدا صلی الله علیه و آله در شهادت حمزه به شدت گریست به گونه‌اى که مانند آن را از آن حضرت ندیده بودیم. جنازه او را در قبله نهاد، آنگاه ایستاد و با صداى بلند گریه سر داد تا این که بیهوش شد و پس از آن مى‌فرمود: اى عموى رسول خدا! اى شیر خدا و شیر رسول خدا! اى حمزه! اى بجا آورنده کارهاى خوب! اى‌حمزه! اى برطرف کننده سختیها از پیامبر، اى کسى که دشمن را از برابر رسول خدا دور کردى و وجود او را نگهدارى نمودى.

واقدى که از تاریخ نگاران صدر اسلام است مى‌نویسد: «پس از حادثه احد، صفیه خواهر حمزة، خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله آمد. گروهى از انصار بین او و رسول خدا صلی الله علیه و آله فاصله انداختند. آن حضرت فرمود، اجازه دهید بیاید. آنگاه در نزد پیامبر صلی الله علیه و آله نشست و هرگاه گریه مى‌کرد آن حضرت نیز گریه مى‌کردند، هرگاه با صداى بلند گریه مى‌کرد آن حضرت نیز با صداى بلند مى‌گریستند و هرگاه حضرت فاطمه گریه مى‌کرد آن حضرت نیز گریه مى‌کردند». (۳)

تاریخ نگار معروف محمد بن جریر طبرى از شیوخ بنى سلمه روایت مى‌کند: «انه مرّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله بدار من دورالانصار من بنى عبدالأشهل و بنى ظفر فسمع البکاء و النوائح على قتلاهم فذرفت عینا رسول اللّه صلی الله علیه و آله فبکى ثم قال: لکن حمزة لابواکى له. فلما رجع‌ سعد بن معاذ و أسید بن خضیر الى دار بنى عبداالاشهل أمر نساء هم أن ینخر منّ ثم یذهبن فیبکین على عم رسول اللّه صلی الله علیه و آله ؛ (۴) پیامبر صلی الله علیه و آله از کنار خانه دو گروه از انصار به نام بنى عبدالاشهل و بنى ظفر گذشتند که بر شهیدان احد گریه و عزادارى مى‌کردند. چشمان مبارکش پر از اشک شد و آنگاه فرمود: حمزه گریه کننده کافى ندارد. سعد بن معاذ و اسید بن خضیر که از یاران آن حضرت بودند در هنگام بازگشت به خانه‌اى از بنى عبدالاشهل دستور دادند زنان جلسه گریه و عزادارى را رها ساخته و به خانه حمزه بروند و براى عموى پیامبر صلی الله علیه و آله گریه و عزادارى کنند.

ابن عبدالبر مى ‌گوید: «سخن پیامبر لکن حمزه لابواکى له - به گونه‌اى تأثیر گذاشت که از آن پس هیچ خانمى بر مرده خود گریه نمى‌کرد جز آنکه در آغاز براى حمزه و آنگاه بر عزیز خود گریه مى‌کرد». (۵)

ابن هشام - از سیره نویسان مشهور مى ‌نویسد: «پس از حادثه احد، شعراى فراوانى براى شهیدان بویژه سالار شهیدان حمزه، مرثیه سرودند»؛

۱. حسّان بن ثابت که از شعراى مشهور عصر پیامبر صلی الله علیه و آله است، مى ‌گوید:

أظلمت الأرض لفقدانه‌و اسّود نورالقمر الناصل‌صلى علیه اللّه فى جنةعالیة مکرمة الداخلکّنا نرى حمزة حرزاً لنافى کّل أمرنا بنا نازل‌(۶)

از فقدان حمزه زمین تاریک شد و نور ماه در حالى که بیرون از ابر بود سیاه شد. خداوند متعال او را بهشتى عالى و بزرگ جاى داد و بر او درود فرستاد. حمزه کسى بود که در سختى و بلا پناهگاه ما بود.

۲. کعب بن مالک در حالى که گریه مى‌کرد، چنین گفت: صفیة قومى و لا تعجزىو ابکى الناس على حمزةو لا تسأمى أن تطیلى البکاءعلى أسد اللّه فى الهزّة(۷)

صفیه! - خواهر حمزه به پاخیز و هرگز عاجز نشو و مردم را بر مصیبت حمزه بگریان و هرگز ملول و خسته مباش از طولانى شدن گریه بر شیر خدا.

۳. عبد اللّه بن رواحه نیز در حالى که بر حمزه گریه مى‌کرد چنین سرود:

بکت عینى و حّق لها بکاءهاو ما یغنى البکاء و لا العویل‌ (۸)

۴. از ضرار بن خطاب نیز چنین نقل شده که مى‌ گفت: قتلى کرام بنوا النجّار و سطهمو مصعب من قنانا حوله قصدحمزة القرم مصروع تطیف بهثکلى و قد حّز منه الأنف و الکبدتبکى علیهم نساء لا بعول لهامن کل سالبة اثوابها قدد (۹)

کشتگان گرامى و ارجمندى که در میان آنان بنى نجار قرار دارند و بالاتر از همه آنها جگرش را بریده‌اند و زنان عزیز از دست داده گرد پیکرش مى‌چرخند. زنان شوى مرده که لباس سیاه پوشیده و جامه‌هاى خویش را چاک داده‌اند، برکشته‌ها زارى مى‌کنند.

۵. صفیه خواهر حمزه مى گوید: فو اللّه لا أنساک ما هبّت الصبابکاء و حزناً محضرى و مسیرى‌على أسداللّه الذّى کان مدرهایذود عن الاسلام کل کفور(۱۰)

سوگند به خدا تا زمانى که بادهاى شرقى بوزد تو را فراموش نخواهم کرد. در سفر و حضر بر شیر خدا که همواره شر هر کافرى را از اسلام دفع مى‌کرد، گریه خواهم کرد.

برخى دیگر از صحابه و بزرگان صدر اسلام در این زمینه اشعار فراوانى سروده ‌اند. (۱۱)

از این رخداد به خوبى مسأله عزادارى و گریه، و چگونگى آن در صدر اسلام نمایان است و نشان مى‌دهد هیچ گونه منعى در مورد آن از جانب پیامبر صلی الله علیه و آله صورت نگرفته و بلکه آن حضرت بر گریه و عزادارى براى عمویشان حمزه تشویق مى‌نموده‌اند. آیا اگر براى اقامه عزاداریها هیچ دلیلى جز سنت و روش پیامبر صلی الله علیه و آله و اصحاب درباره سیدنا حمزه نبود ما را کفایت نمى‌کرد؟

پی نوشت ها:

(۱) - سیرة الحلبیه، حلبى، ج‌۲، ص‌۲۶۰ «حوادث جنگ احد، شهادت حضرت حمزه»؛ مسند، بهامشة منتخب‌

(۲) - سیرة الحلبیة، حلبى، ج‌۲، ص‌۶۰ «حوادث جنگ احد».کنز

(۳) - مغازى، واقدى، ج‌۱، ص‌۳۱۷-۳۱۵؛ استیعاب، ابن البّر و اسدالغابه، ابن اثیر «شرح زندگانى حمزه».

(۴) - تاریخ طبرى، طبرى، ج‌۲، ص‌۲۷، حوادث سنه سوم هجرى، غزوه احد.

(۵) - الاستیعاب، عبد اللّه محمد بن عبدالبر قرطبى، ج‌۱، ص‌۴۲۶ و مسند، احمد، ج‌۲، ص‌۴۰ با این مضمون‌

(۶) - سیرة النبویة، ابن هشام، ج‌۳، ص‌۱۵۹. «قال‌

(۷) - همان، ص‌۱۶۶.

(۸) - همان، ص‌۱۷۱.

(۹) - همان، ص‌۱۷۳.

(۱۰) - همان، ص‌۱۶۷.

(۱۱) - براى آگاهى بیشتر ر. ک: به سیره ابن هشام و حلبى.

چرا به حضرت حمزه لقب سيدالشهدا داده ‌اند؟

در تاريخ اسلام دو شخصيت بزرگ با لقب سيد‌الشهداء شناخته مي‌شوند: حمزة‌ بن‌ عبدالمطلب وحسين‌بن‌علي. روشن است كه اين لقب به معناي برتري و فضيلت يك شهيد بر ساير شهيدان است. چنانكه در برخي روايات دركنار سيد‌الشهداء، افضل‌الشهداء نيز درباره امام حسین علیه السلام آمده است. [۱] نخستين بار اين لقب از سوي رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله به حمزة‌ بن‌ عبدالمطلب، عموي پيامبر كه در جنگ اُحد به شهادت رسيد، عطا شد و از آن پس از حمزه با لقب سيد‌الشهداء ياد مي‌شد. [۲]

حضرت حمزه به سبب ايمان بالا و سابقه درخشان، در حمايت از اسلام، ياري و دفاع از شخص رسول‌خدا صلی الله علیه و آله همواره مورد توجه و علاقه ايشان بود. ايثار و فداكاري‌هاي حمزه و همچنين شجاعت فوق‌العاده او در تاريخ اسلام مشهور است. همچنان كه در جنگ اُحد نيز صحنه‌هايي از اين ايمان و ايثار و شجاعت و دلاوري را به نمايش گذاشت. دركنار اين فضايل، چگونگي شهادت او و اوج غربت و مظلوميت او نيز در ميان شهيدان اُحد و قبل و بعد از آن كم نظير بوده است. [۳] گويا با توجه به موارد فوق، حمزه، ملقب به سيد‌الشهداء گرديد و بر ساير شهيدان والامقام اسلام برتري يافت. امامان شيعه نيز بر تكرار لقب سيد‌الشهداء براي حمزة‌بن‌عبدالمطلب تأكيد مي‌ورزيدند و همواره يكي از افتخارات و ارزش‌هاي والاي معنوي خاندان رسول‌خداˆ را، انتساب‌شان به حمزه سيدالشهداء ذكر مي‌كردند. [۴]

لقب سيد‌الشهداء براي اباعبدالله الحسين علیه السلام نيز داراي چنين زمينة فكري، معنوي و سياسي است. يعني هم شخصيت امام حسين علیه السلام در ميان شهيدان عالم، بي‌نظير و بي‌همتا است و هم نحوه شهادت و غربت و مظلوميت او، و هم تابندگي و اثربخشي خون او بي‌مانند است. از اين رو حقيقتا امام حسين علیه السلام ، سيد وسرور و مولاي همه شهيدان عالم است و خون او بر همه خون‌ها فضيلت و برتري دارد. اما سؤال اين است كه نخستين بار لقب سيد‌الشهداء كي و از سوي چه كسي به امام حسين علیه السلام داده شد؟

طبق پاره‌اي ازروايات، لقب سيد‌الشهداء براي امام حسين علیه السلام نخستين بار از سوي جبرئيل به كار برده شد. پيامبر صلی الله علیه و آله بارها خبر شهادت امام حسين علیه السلام را كه از فرشتگان مقرب الهي دريافت كرده بود، براي مردم به ويژه خواص و ياران نزديك و برخي خويشان بيان كرده بود. [۵]

ضمن يكي از اين روايات، پيامبر صلی الله علیه و آله از طرف خداوند حسين‌بن‌علي علیه السلام را سيدالشهداء معرفي كرد و فرمود: انه سيدُ‌الشُّهداء مِن الاوَّلينَ و الاخِرينَ فِي الدُّنيا وَ الاخرةِ، وَ سيِّد شَبابِ اهلِ الجَنَّةِ مِنَ الخَلْقِ اَجمَعِينَ [۶]؛ «او (حسين) سرور شهيدان از نخستين تا آخرين آنها در دنيا و آخرت است و سرور جوانان همه اهل بهشت است.»

طبق روايت مشهور ديگري كه بيشتر منابع آن را نقل كرده‌اند، رسول‌خدا صلی الله علیه و آله كه به نقل از جبرئيل، از شهادت فرزندش خبر مي‌داد، درضمن دعايي، درخواست مقام سيدالشهدايي براي حسين كرد و از خدا خواست كه حسين را از سادات و سرور شهيدان قرار دهد. تعبير «سادات الشهداء» در اين روايت بيانگر همين معنا (سيدالشهداء) است. [۷]

بنابراين لقب سيدالشهداء براي نخستين بار از سوي رسول‌خدا صلی الله علیه و آله به سبط بزرگوارشان عطا شد و پس از آن ساير امامان بر تكرار آن تأكيد كردند. در روايتي، امام علي‌بن‌الحسين علیه السلام در بيان فضيلت و قداست سرزمين كربلا بر ساير زمين‌ها به اين نكته اشاره مي‌كند كه فضيلت كربلا به اين است كه پيكر پاك سيدالشهداء علیه السلام را در آغوش گرفته است: قال علي‌بن‌الحسين علیه السلام : اِتَخَذَاللهُ اَرضَ كَربلا حَرَماً آمِناً مُبارَكا …الَّتي تَضَمَّنَتْ سيدَ‌الشُّهداء و سيدَ شبابِ أهلِ الجَنَّة [۸]: «خداوند زمين كربلا را حرم امن و پر بركت قرار داده …كه سيد‌الشهداء علیه السلام و سرور جوانان اهل بهشت را در خود جاي داده است.» افزون براين، بر اساس روايات متعدد، امام صادق علیه السلام ، امام حسين علیه السلام را سيدالشهداء خوانده است. [۹]

حتي پيش از آن نيز ميثم تمّار در سخناني كه با جَبَلة مَكيَّه داشت، اين تعبير را در باره آن حضرت به كار برده است [۱۰] كه نشان مي‌دهد علاوه بر اين كه افراد نزديك به اهل‌بيت از شهادت امام خبر داشته‌اند، با لقب سيد‌الشهداء براي آن حضرت نيز آشنا بوده‌اند. پس از آن در روايات فراواني كه ازامام صادق عليه السلام نقل شده بر اين لقب شريف تاكيد زيادي شده است ودر حقيقت اين لقب براي امام حسين علیه السلام از اين دوره رواج فراوان يافته است.

طبق روايتي امام صادق عليه السلام به ام‌سعيد اَحمَسِيَّه كه مركبي كرايه كرده بود تا در مدينه بر سر قبور شهدا برود، فرمود: چرا به زيارت سيدالشهداء نمي‌روي؟. پرسيد: سرور شهيدان (سيدالشهداء) كيست؟ فرمود: حسين‌ بن‌ علي است …[۱۱]

بنابراين لقب سيدالشهداء نخستين بار از سوي رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله به حضرت حمزة‌ بن‌ عبدالمطلب پس از شهادتش در جنگ اُحد داده شد، و بعد از آن بر اساس روايات متعدد، اين لقب از سوي رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله به حسين‌ بن‌ علي عليه السلام قبل از شهادتش و هنگام خبر دادن از شهادت وي، عطا شد و عمدتا پس از شهادت مظلومانه آن حضرت دركربلا از سوي امامان شيعه مورد تأكيد قرار گرفت و در برخي دعاها و زيارت‌نامه‌ها تكرار شد تا آنجا كه از مشهورترين القاب آن حضرت، لقب سيدالشهداء مي‌باشد.

منبع:خبرگزاری مهر

پی نوشتها:

[۱] . شيخ صدوق، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص۱۲۲.

[۲] . الإصابة، ج۲، ص۱۰۶. متقي هندي، ‌ كنزل‌العمال، ج۱۱، ص۶۷۵؛ سيوطي، الدر المنثور، ج۲، ص۹۷.

[۳] . ابن‌هشام، السيرة النبوية، ج ۳، ص۷۴-۷۶.

[۴] .شيخ صدوق، الامالي، مجلس ۳۰، ص۲۲۲؛ طبري، تاريخ الامم و الملوك، ج۵، ص۴۲۴؛ شيخ مفيد، الإرشاد، ج۱، ص۳۸.

[۵] . ابن قولويه، كامل‌الزيارات، باب ۲۱، ص ۱۴۲ و ۱۴۸.

[۶] . ابن‌قولويه، كامل‌الزيارات، ص۱۴۸؛ مجلسي، بِحار الأنوار، ج ۴۴، ص ۲۳۸.

[۷] . ابن‌اعثم، كتاب الفتوح، ج۴، ص۳۲۵؛ ابن‌نما، مثير الاحزان، ص۱۹؛ همو، ذوب النضار، ص۲۱.

[۸] . حر عاملي، وسائل‌الشيعة، ج۱۰، ص۴۰۳.

[۹] . ابن قولويه قمي، كامل‌الزيارات، باب ۲۸، ص ۱۸۴ و باب۳۷، ص ۲۱۶ـ ۲۲۰.

[۱۰]. شيخ صدوق، الامالي، مجلس بيست و هفتم، ص ۱۹۰.

[۱۱] . ابن قولويه قمي، ‌ كامل‌الزيارات، ‌ ص ۲۱۷؛ شيخ صدوق، ثواب الاعمال، ص۱۲۲.



فرم در حال بارگذاری ...

​یا سید الشهدا....

نوشته شده توسطرحیمی 29ام تیر, 1395

عبا رسید که گرما به پیکرت نرسد

و گرد خاک به موی مطهرت نرسد

عبا رسید به جسمت قبول حرفی نیست

ولی خدا کند از راه خواهرت نرسد

اگر رسید به مقتل دعا کن آن لحظه

کسی برای جدا کردن سرت نرسد

تلاش کن به روی خاک تشنه هم بودی

صدای وا عطشایت به مادرت نرسد

تنت توسط سر نیزه جا به جا نشود

خدا کند که دگر حرف بوریا نشود

به روی حنجرت از زخم بود اثر یا نه؟

تو نیزه خوردی اصلا از پشت سر یا نه؟

به جای دفن زمانی که بر زمین بودی

سوار اسب رسیدند ده نفر یا نه؟

تنت به روی زمین مانده است به روی گودال؟

شدی مقابل خواهر بدن سر یا نه؟

عبور کرده ای از کوچه ی یهودی ها

زدند سنگ به سمتت ز هر گذر یا نه؟

به غیر شام که در آن نبود هم نفسی

سری به نیزه نبود بلند پیش کسی

به شام قافله را با عذاب آوردند

برای دست یتیمان طناب آوردند

گر که تشت زر و چوب خیزران کم بود؟

که بعد از چند دقیقه شرا آوردند

به روی نیزه سر شیر خواره را عمداً

درست پیش نگاه رباب آوردند

برای آنکه دلش بیشتر به درد آید

مدام روبرویش ظرف آب آوردند

به روی نیزه دشمن تمام هستش رفت

نه شیر خواره که گهواره از دستش رفت

سید علی اصغرپور


فرم در حال بارگذاری ...

حمزه، مظهر رشادت و جهاد (شهادت حضرت حمزه علیه السلام)

نوشته شده توسطرحیمی 29ام تیر, 1395

محبوب پیامبر

بدون شک حضرت حمزه، از محبوب ترین شخصیت هایی است که رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله بیشترین محبت و علاقه را به آنان ابراز داشت و پیوسته فضیلت های آنان را برای همگان اعلام کرد. ابوالفرج اصفهانی در روایتی از رسول خدا صلی الله علیه و آله آورده که آن حضرت فرمود:

«بهترین مردم، حمزه و جعفر و علی علیه السلام هستند». همچنین جابربن عبداللّه انصاری می گوید: یکی از یاران ما صاحب فرزندی شد. پس خدمت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله رسید واز ایشان پرسید چه نامی بر او بگذارد؟ حضرت صلی الله علیه و آله در پاسخ فرمود: «محبوب ترین نام ها را نزد من برای او انتخاب کن؛ نامش را حمزه بگذار».

ویژگی های حمزه

نام حمزه که به معنای شیر ژیان است، به حق آینه تمام نمای خصلت ها و منش های والای شخصیت حضرت حمزه می باشد. او قامتی افراشته، قدی رسا، اعضایی در حد اعلای تناسب و اندامی چهارشانه داشت. ابن سعد درباره او می نویسد: «او مردی میان قامت بود؛ نه بسیار بلند قد و نه کوتاه».

حمزه در میان جوانان قریش در دلاوری و ارجمندی بی نظیر و در راست قامتی، آزادمنشی و ظلم ستیزی سرآمد همگان بود. حمزه در عین زیبایی اندام در درون سینه اش قلبی تپنده از شهامت و سلحشوری داشت.

...

حمایت های دیرینه از پیامبر صلی الله علیه و آله

حضرت حمزه پیش از آنکه به دین اسلام بگراید، همواره پشتیبان رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله بود. او در برابر مخالفان و بدخواهان اسلام و پیامبر صلی الله علیه و آله قاطعانه می ایستاد و مانع اذیت و آزارهای آنان می شد. نقل شده است ابولهب برادر حمزه، یکی از دشمنان سرسخت رسول خدا صلی الله علیه و آله به شمار می رفت که لحظه ای در اظهار دشمنی با اسلام و پیامبر فروگذار نمی کرد و پیوسته به آزار و اذیت رسول خدا می پرداخت تا جایی که خداوند سوره ای در نکوهش او و همسرش «ام جمیل» نازل فرمود. ابولهب در همسایگی رسول خدا صلی الله علیه و آله می زیست و پیوسته زباله ها و اشیای گندیده را کنار خانه پیامبر صلی الله علیه و آله می ریخت و بااین رفتار زشت، آن حضرت را می آزرد. روزی حمزه او را در آن حال دید. پس به طرفش رفت و زباله ها را از دستش گرفت و بر سر خود او ریخت و با این عمل، هم بستگی خویش را با رسول خدا صلی الله علیه و آله نشان داد.

پی آمد اسلام آوردن حمزه

اسلام آوردن حمزه، پیروزی درخشانی برای مسلمانان به بار آورد و آنان را از مرحله انزوا و مخفی کاری به سطح بالاتری ارتقا بخشید. از آن پس، مسلمانان با هم اجتماع می کردند و نماز جماعت می خواندند. هم زمان با اسلام حمزه، تغییرات فراوانی در روابط میان مسلمانان و دشمنانشان به وجود آمد و لحن برخورد سران قریش و وابستگان آنان با مسلمانان و در رأس ایشان پیامبراسلام صلی الله علیه و آله تغییر یافت. از آن پس، هتاکی و شکنجه، جای خود را به پند و اندرز و نیز تطمیع و تهدید داد.

اشعار حمزه پس از اسلام آوردن

پس از آنکه اسلام در اعماق وجود حمزه جا گرفت و در حضور همگان به یکتایی خدا و پیامبری حضرت محمد صلی الله علیه و آله شهادت داد، اشعاری سرود که نشان دهنده ژرفای تأثیر دین حیات بخش اسلام در جان و روان اوست. مضامین اشعار وی چنین است: «سپاس خدای را که قلب مرا به اسلام و یکتاپرستی رهنمون ساخت؛ آیینی که از سوی پروردگار متعال و آگاه به بندگان و مهربان آمده است. هرگاه سخنانش بر ما تلاوت می شود، اشک های هر خردمندی سرازیر می گردد. فرمانروای همه ما احمد مصطفی است، مبادا با سخنان درشت او را بیازارید. به خدا سوگند هرگز او را به آن گروه کافر نخواهیم سپرد، مگر آنکه با شمشیرها ایشان را درو کنیم».

دلاوری های حمزه در بدر

از زمانی که حمزه به دین اسلام گروید، پیوسته کمر به یاری رسول خدا صلی الله علیه و آله بست و لحظه ای در فداکاری و جانبازی به آن حضرت فروگذاری نکرد. تاریخ نگاران درباره حضور حضرت حمزه در جنگ بدر چنین می نویسند: «حمزه در جنگ بدر حضور داشت و در این معرکه، نقشی بسیار ارزنده و فراموش نشدنی از خود ایفا کرد».

حمزه از معدود کسانی بود که در نبردها بر خود نشان می نهاد. او پر شترمرغی بر سینه خود قرار می داد. پایان جنگ بدر که به پیروزی سپاه اسلام ختم شد، عبدالرحمن بن عوف به امیة بن خلف برخورد کرد و از او پرسید: این مرد که پر شترمرغی را بر سینه خود نشان کرده است کیست؟

امیة گفت: «او حمزة بن عبدالمطلب است که دمار از روزگار ما برآورد».

وعده بهشت

هنگامی که در جنگ بدر امیرمؤمنان علی علیه السلام و حمزه و عبیده بن حارث به جنگ سه تن از سران بزرگ قریش، یعنی عتبه، شیبه، و ولید رفتند و هر سه تن را به هلاکت رساندند، خداوند متعال آیات 23 و 24 سوره حج را در شأن امیرمؤمنان، حمزه و عبیدة بن حارث نازل فرمود: «آنان که به خدا ایمان آوردند و نیکوکار شدند، البته خدا آنان را در بهشت هایی داخل گرداند که زیر درختانش نهرها جاری است و در آنجا طلا و مروارید بر دست زیور بندند و تن به جامه ابریشم بیارایند».

شیر ژیان در میدان احد

حضرت حمزه در میدان نبرد از دلیری و شجاعت کم نظیری بهره مند بود. یکی از میدان های جنگ که صحنه های رشادت های حمزه را در دل خود ثبت کرد، میدان احد است. ابن سعد در کتاب خود می نویسد: «حمزة بن عبدالمطلب در احد با دو شمشیر پیش روی رسول خدا صلی الله علیه و آله می جنگید و همواره می گفت: من شیر خدا هستم و به دل دشمن می تاخت».

رزم حمزه با دو شمشیر، از ویژگی های او به شمار می رود و جز او دیگری را سراغ نداریم که با دو شمشیر نبرد کرده باشد. وحشی، قاتل حمزه درباره مبارزه بی نظیر او در میدان احد می گوید: «به خدا سوگند من حمزه را زیر نظر داشتم، در حالی که با شمشیر مردم را می شکافت و بر هیچ جنگاوری نمی گذشت مگر اینکه او را می کشت که از آن جمله یکی از بزرگان کفار، سباع بن عبدالعزی بود».

شیرخدا و رسول

یکی از شاخص ترین لقب های حضرت حمزه، «اسداللّه و اسد رسوله» به معنای شیر خدا و شیر رسول خداست که نه تنها پیامبر صلی الله علیه و آله ، بلکه امامان معصوم علیهم السلام در مناسبت های مختلف از حضرت حمزه با این لقب یاد می کردند. این لقب نشان گر روحیه سلحشوری و رشادت حمزه در میدان نبرد است که تاریخ نگاران می نویسند او همواره تا اعمال صفوف دشمن نفوذ می کرد و هیچ کس از دم تیغ آتش بارش سالم نمی گذشت.

خود حمزه نیز هر جا لازم می دید خود را معرفی کند، از خود با این لقب نام می برد و با آن بر خود افتخار می کرد. روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله خطاب به خواهر حمزه، صفیه چنین فرمود: «مژده باد شما را، اکنون جبرئیل نزد من آمد و به من خبر داد که در هفت آسمان نوشته شده است: حمزه پسر عبدالمطلب شیر خدا و شیر رسول خداست».

شادی دشمن در شهادت حمزه

به شهادت رسیدن حضرت حمزه، اوج شادمانی و خرسندی دشمنان اسلام بود. علت این بود که حمزه همیشه دمار از روزگار دشمنان برمی آورد و آنان را به خاک ذلت می نشاند. از این رو، کینه او تا اعماق جان مشرکان، به ویژه همسر ابوسفیان، هند جگرخوار نفوذ کرده بود.

پس از آنکه هند بدن حمزه را مُثله کرد، بر فراز سنگ بلندی رفت و با صدای بلند اشعاری در بیان احساس خوشحالی خویش خواند. آن گاه لباس ها و زیورآلات خود را به قاتل حمزه، وحشی بخشید و به او گفت: «هرگاه به مکه برگشتم، به نزد من بیا تا هدایای دیگری به تو ببخشم».

در جست و جوی پیکر شهید

پس از آنکه آتش جنگ احد فرونشست و دو طرف به جایگاه خود برگشتند، رسول خدا صلی الله علیه و آله به یاران خود فرمودند: عمویم چه شده؟ بر سر او چه آمده است؟ حارث بن صمّه را مأمور کرد تا خبری از او بیاورد. حارث وقتی جنازه مثله شده حمزه را میان کشته ها یافت، نتوانست برگردد و گزارش دهد. از آن جا که بازگشت او به طول انجامید، پیامبر صلی الله علیه و آله امیرمؤمنان را برای آگاهی از احوال حمزه رهسپار کرد. آن حضرت هم چون دید نمی تواند احوال حمزه را برای پیامبر صلی الله علیه و آله بیان کند برگشت و به ناچار خود پیامبر را به قتلگاه حمزه برد.

پیامبر در کنار پیکر حمزه

رسول گرامی خدا صلی الله علیه و آله وقتی پیکر پاره پاره عمویش حمزه را دید؛ حال مبارکش به شدت منقلب شد و چون ابر بهاری از دیدگانش اشک بارید، آن گاه فرمود: «بزرگ تر از این مصیبت نخواهم دید و هرگز جایی بر من به سختی اینجا نگذشته است. خدا تو را رحمت کند که همواره در کارهای خیر کوشا بودی و به صله رحم علاقه داشتی… ای عموی رسول خدا، ای شیر خدا و رسول، ای نیکوکار، ای حمزه و ای مدافع و پشتیبان رسول خدا».

نماز بر جنازه حمزه

پس از جنگ احد، حمزه نخستین شهیدی بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله بر او نماز گزارد. سپس دیگر شهیدان را نزد آن حضرت می آوردند. هرگاه شهیدی را نزد ایشان می بردند، او را کنار حمزه قرار می دادند و آن حضرت همزمان بر بدن حمزه و دیگر شهیدان نماز می خواند تا اینکه هفتاد بار بر بدن حمزه نماز گزارد، آن گاه فرمود: «ملائکه را دیدم که بدن حمزه را شست و شو می دهند».

تاریخ نگاران می نویسند: هنگامی که پیکر حمزه را در قبر نهادند، رسول خدا صلی الله علیه و آله ، امر کرد پارچه ای روی جسد حمزه کشیده شود. پارچه ای آوردند، اما هرگاه بر سر او می کشیدند، پاهایش نمایان می شد و اگر پاهایش را با آن می پوشاندند، سرش نمایان بود. پس پیامبر دستور داد سرش را با پارچه و پاهایش را با اسپند بپوشانند.

همگان در سوگ حمزه

کسانی که در یک واقعه و نبرد به شهادت می رسند، هر چند همه آنها برای یک هدف و آرمان قربانی شده اند، تفاوت هایی میانشان دیده می شود که برخی را بر دیگران امتیاز می بخشد. یک فرمانده ارشد که زندگی اش سراسر حماسه و فداکاری بوده و توانسته مهلک ترین ضربه ها را بر توان رزمی دشمن وارد سازد، با افراد دیگر در یک راه نیست و فقدان او جانگدازتر و غمبارتر است و باید در نقطه اوج سوگواری ها قرار گیرد. از این رو، پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله پس از شهادت حمزه، توجه همگان را به ضرورت اشک ریزی و عزاداری در سوگ حمزه جلب نمود. نقل شده است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بعد از جنگ احد از خانه های انصار می گذشت که صدای گریه زنان در سوگ شهیدانشان بلند بود. قطرات اشک از دیدگان پیامبر صلی الله علیه و آله سرازیر شد و فرمود: «بر همه کشته ها می گریند، جز حمزه که گریه کننده ای ندارد».

انصار که این جمله را از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدند، به زنان خود سفارش کردند در خانه پیامبر جمع شوند و برای حمزه به عزاداری بپردازند. هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله سوگواری زنان مدینه را برای حمزه دید در حق ایشان دعا کرد و فرمود: «خوب با من همراهی و همدردی کردید».

لقب سیدالشهداء

دلاوری ها و فداکاری های بی نظیر حمزه در راه اسلام چنان بود که پس از شهادت آن بزرگوار، پیامبر صلی الله علیه و آله لقب سیدالشهدا، سرآمد شهیدان را بر او نهاد. مسلمانان هم از آن پس با این لقب از حضرت حمزه یاد می کردند. شخصی از امام صادق علیه السلام پرسید: «با اینکه امام حسین علیه السلام سیدالشهداء است، چرا به حضرت حمزه سیدالشهداء می گویند؟» امام در پاسخ فرمود: «حمزه سیدالشهدای تمام مردم، غیر از معصومین است، ولی امام حسین علیه السلام سیدالشهدای تمام عالم است».

زیارت مرقد حمزه

زیارت مرقد شهیدان همواره یاد آنها را زنده می کند و روحیه از خود گذشتگی و جهاد را در بین انسان ها تعالی می بخشد. از این رو، پیشوایان دینی ما همواره مسلمانان را به زیارت شهیدان و بزرگان تشویق می کردند. پس از جنگ احد که جمع زیادی از مسلمانان، از جمله حضرت حمزه به شهادت رسیدند، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نه تنها خود شخصا همه ساله برای زیارت شهدا به عزم احد از مدینه خارج می شد و در برابر مرقد مطهر آنان، به ویژه عموی گرامیش می ایستاد و سلام می داد، بلکه همواره مسلمانان را به این امر سفارش می کرد، از آن جمله می فرمود: «کسی که مرا زیارت کند، ولی (مرقد) عمویم حمزه را زیارت نکند، به من جفا و بی مهری کرده است». همچنین در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده که حضرت زهرا علیهاالسلام بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله هفته ای دو بار به کنار قبور شهدای احد می رفت و در آنجا دعا و نماز می خواند. نیز ایشان از خاک قبر حضرت حمزه تسبیحی درست کرده بود و با آن ذکر می گفت.

منبع:گلبرگ - آبان 1384، شماره 68

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(2)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
2 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: سیده فوزیه موسوی [عضو] 

باسلام موفق باشید
خدا قوت التماس دعا

1395/04/31 @ 11:28
نظر از: ... [عضو] 
...
5 stars

سلام و خدا قون

1395/04/30 @ 19:59
نظر از: مرکز تخصصی تفسیر شاهین شهر [عضو] 
5 stars

ممنون از مطلب خوبتون

1395/04/30 @ 14:03
نظر از: فاطمیه شیراز [عضو] 

با سلام
بسیار عالی بود

1395/04/30 @ 09:48
نظر از: پشتیبانی کوثر بلاگ [عضو] 

با سلام و احترام
ضمن تشکر مطلب شما در منتخب ها درج گردید.
در متن اشاره ای به تاریخ شهادت نشده است. لطفا اضافه فرمایید 15 شوال و به نقلی 17 شوال.
موفق باشید.
———-
http://farakhan.kowsarblog.ir/hejab1

1395/04/29 @ 19:24


فرم در حال بارگذاری ...

اشیاع، همسر همسر کدام پیامبر است؟

نوشته شده توسطرحیمی 29ام تیر, 1395
 
اشیاع، همسر همسر کدام پیامبر است؟


 

فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ وَهَبْنا لَهُ یحْیی وَ أَصْلَحْنا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ کانُوا یسارِعُونَ فِی الْخَیراتِ وَ یدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً وَ کانُوا لَنا خاشِعِینَ[1]

پس(دعای) او را مستجاب کردیم و یحیی را به او بخشیدیم، و همسرش را(که نازا بود) برای او شایسته قرار دادیم (و این بخاطر آن بود که) همانا آنان در کارهای نیک، شتاب داشتند و مارا از روی امید و بیم می خواندند و در برابر ما فروتن بودند.

ازدواج زکریا با اَشیاع

در میان بنی اسرائیل دو خواهر برجسته و بزرگ زاده وجود داشتند که یکی به نام حَنّه[2] یا حنانه و دیگری به نام اشیاع(در بعضي از نسخه‌ها «ايشاع» ضبط شده است.) که مقام عفت، و عصمت، نجابت، صبر و تحمل اين بانوي معظمه، مشهور و معروف است. وي از جمله زناني است كه در قرآن مجيد به وي اشاره شده است.[3] که نام پدرشان فاقوذا فرزند فتیل از اولاد سلیمان بن داود و از خاندان یهودا فرزند حضرت یعقوب و نام مادرشان مرتا می باشد. حنه و اشیاع هر دو از یک پدر و مادر بودند و هر دو به افتخار همسری پیامبری در آمده بودند که اولی به همسری عمران و دومی را زکریا به همسری برگزید.[4]

...

دعای زکریا و بشارت تولد یحیی

سال ها بود که حضرت زکریا و همسرش اشیاع عقیم بودند و اکنون در دوران پیری به سر می بردند. زکریا بارها از خداوند طلب فرزند کرده بود تا بعد از خود وارثی داشته باشد. او روزی بر مریم وارد شد در حالی که مریم در حال عبادت بود و مشاهده کرد که میوه های تابستانی در فصل زمستان برایش آمده است لذا به این نتیجه رسید که او هم می تواند در پیری بچه دار شود برای همین دست به آسمان بلند کرد و با تمام وجود از خدا درخواست فرزند نمود و طولی نکشید که جبرئیل نوید تولد یحیی را به او داد. و پس از 6 ماه یحیی متولد شد. ملائکه او را به آسمان بردند و طبق فرمایش امام باقر علیه السلام نخستین غذای بهشتی را به او خورانده وسپس به آغوش پدرش برگرداندند.

نکته ها

انبیا با پیش آمدن هر مشکلی، به درگاه خداوند شتافته و گشایش آن را از پروردگار خویش خواستار می شدند. در آیات قبل به نمونه هایی از این درخواست ها برخورد داشتیم.[5]رسول خدا صلی الله علیه و آله هنگام جنگ خندق به درگاه خداوند چنین عرضه داشت: خدایا! تو عبیدة بن الحارث را روز بدر از من گرفتی و حمزه را روز احد، و این علی است. آنگاه این آیه را تلاوت فرمودند: «رَبِّ لا تَذَرْنِی فَرْداً وَ أَنْتَ خَیرُ الْوارِثِینَ»[6] امام صادق علیه السلام درباره «رَغَباً وَ رَهَباً» فرمود: رغبت آن است که در حال دعا کف دست را به سوی آسمان قرار دهی و رهبت آن است که پشت دست ها به طرف آسمان نمایی.[7]

پیام ها

1-هرگز از رحمت الهی مأیوس نشویم. «وَ زَکرِیا إِذْ نادی» (خداوند حتّی به انسانی کهنسال همچون زکریا علیه السلام از همسری نازا فرزند عنایت می کند.)

2-ذکر کلمه «رب» و تکرار آن در دعا، درخواست ها را با اجابت مقرون می سازد. «نادی رَبَّهُ رَبِّ لا تَذَرْنِی»

3-در هنگام دعا، خداوند را با آن صفتی که با خواسته ما تناسب بیشتری دارد یاد کنیم. «لا تَذَرْنِی فَرْداً وَ أَنْتَ خَیرُ الْوارِثِینَ»

4-ایمان به «خَیرُ الْوارِثِینَ» بودن خداوند، با آرزوهای طبیعی مثل علاقه به فرزند و طلب آن از پروردگار، منافاتی ندارد. «لا تَذَرْنِی فَرْداً وَ أَنْتَ خَیرُ الْوارِثِینَ»

5-دعای انبیا مستجاب است. «فَاسْتَجَبْنا»

6-فرزند، عطیه الهی است. «وَ وَهَبْنا لَهُ یحْیی»

7-خداوند به اولیای خود نظر خاص دارد. سه بار کلمه «لَهُ» تکرار شده است.«فَاسْتَجَبْنا لَهُ - وَ وَهَبْنا لَهُ - أَصْلَحْنا لَهُ»

8-دست خداوند بسته نیست و می تواند زن نازا را هم شایسته ی باروری گرداند. «أَصْلَحْنا لَهُ زَوْجَهُ»

9-انسان می تواند از طریق دعا نازائی را اصلاح کند. «فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ وَهَبْنا لَهُ»

10-سعادت کامل، زمانی است که همه اعضای خانواده در انجام کار خیر، با یکدیگر شریک، همفکر و همگام باشند. «إِنَّهُمْ کانُوا یسارِعُونَ فِی الْخَیراتِ»

11-آنچه مایه ارزش بیشتر کارهای خوبست، سرعت و نشاط در انجام آنهاست. «یسارِعُونَ»

12-بیم و امید نسبت به خداوند(خوف و رجا)، دو عنصر ارزشمند، حتّی برای پیامبران است. «رَغَباً وَ رَهَباً»

13-در هنگام دعا باید خدا را با حالت خوف و رجا خواند. «یدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً»

14-اولیای الهی، تنها در مقابل او سر تعظیم فرود می آورند. «لَناخاشِعِینَ» نه «خاشعین لنا»

15-کمالات انسانی زمانی با ارزش است که دائمی باشد نه زودگذر و موقت.«کانُوا یسارِعُونَ یدْعُونَنا وَ کانُوا لَنا خاشِعِینَ»

16-سرعت در کار خیر و دعا همراه با بیم و امید، در استجابت دعا مؤثر است.فَاسْتَجَبْنا لَهُ…کانُوا یسارِعُونَ فِی الْخَیراتِ وَ یدْعُونَنا…

پی نوشت ها

[1] انبیاء/ 90

[2] حنه جز زناني است كه در قرآن به صراحت مورد توجه واقع شده آل عمران، آيات 35و46

[3] سوره ‌هاي آل عمران، آيه 40 – مريم، آيات 5، 8 – انبياء، آيه 90.

[4] موسسه جهانی سبطین

[5] دعاهاى حضرت نوح، ايوب، يونس را در آيات قبل مرور شد.

[6] مجلسی، بحارالانوار، ج 38، ص 309.

[7] کلینی، كافى، ج 2، ص 497.


منبع : اختصاصی پایگاه حوزه نت

 


فرم در حال بارگذاری ...

دست بریده مان سند بی توقّعی است... چون پای بسـته‌ایم به دارالشّفای دوســـت + فیلم

نوشته شده توسطرحیمی 29ام تیر, 1395

دیدار جانبازان با رهبر انقلاب:

در این فیلم شعر خوانی یکی از جانبازان جنگ تحمیلی در محضر رهبر معظم انقلاب را مشاهده می کنید.

لینک دانلود


فرم در حال بارگذاری ...

حرم عشق کربلاست

نوشته شده توسطرحیمی 29ام تیر, 1395

ایه 29 سوره نساء دستور خداوند در خصوص نگاه‌داشتن جان انسان صریح است و این آیه تنها آیه‌ای نیست که به اهمیت جان انسان در آن تاکید شده است. در آیه ۳۲ سوره نسا نیز این مضمون را روشن‌ و کلی‌تر می‌بینیم، :

هر کس کسى را جز به قصاص قتل یا [به کیفر] فسادى در زمین بکشد چنان است که گویى همه مردم را کشته باشد و هر کس کسى را زنده بدارد چنان است که گویى تمام مردم را زنده داشته است».انسان حق ندارد خود را در معرض کشتن قرار دهد”

حرم عشق کربلاستکربلا در فطرت همه انسان هاست و چه زیباست که انتهای پرونده هر انسانی ختم به کربلا بشود “در این مقاتله ما با ظالمان و مستکبران اگر راهی سفر بشوی و از تمام زرق و برق دنیا دلکنده باشی و تماما برای خدا جهاد کنی “قطعا انتهای این ازمون سخت اما شیرین کربلاست"کربلا محل تجمع عاشقان خداست“و چه زیبا فرمود شهید متفکر سید مرتضی آوینی:

کربلا را تو مپدار شهری است در میان شهر ها و نامی است در میان نام هاست"نه کربلا حرم حق است و هیچ کس را جز یاران امام حسین ع راهی به سوی حقیقت نیست “کربلا ما را نیز در خیل کربلائیان بپذیر “

منبع:جوان عاشورایی

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: نورالهدی [عضو] 
5 stars

سلام خواهرم
واقعا حریم عشق کربلاست

1395/04/29 @ 13:06


فرم در حال بارگذاری ...

نگاهی به اصل تسخیر در جهان هستی

نوشته شده توسطرحیمی 29ام تیر, 1395
 
 
خداوند، جهان را مسخّر انسان قرار داد تا آدمی «شکر» کند. شکر، درجات و مراتبی دارد که یکی از آن ها شکر عملی است؛ بدین معنا که انسان از تک تک اجزای عالم با توجه به مصالح واقعی و رضایت خالق بهره ببرد. اگر آدمی از ابرها، بادها، گیاهان، دریاها و خشکی­ها استفاده می کند و امکان این استفاده را خداوند به وی داده است، این بهره­ بردن، علتی دارد و آن اینکه انسان تمام بهره­ها و نفع­بری­های خویش را در قالب قوانین الهی و قواعد کائنات محقق سازد


 

یکی از مضامین جالبی که در قرآن مطرح شده، اصل تسخیر زمین و آسمان ها و عناصر آن دو برای بشر است. طرح این مسأله در میان آیات به دو صورت است: گاهی به صورت جزئی و موردی و گاهی به صورت کلی و عمومی.

گونة اول) موارد جزئی

نمونه هایی از موارد جزئی به شرح ذیل است؛

تسخیر کشتی:

وَسَخَّرَ لَکمُ الْفُلْک لِتَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ [1] و کشتی را برای شما رام گردانید تا به فرمان او در دریا روان شود.

تسخیر آب­ها:

وَسَخَّرَ لَکمُ الأَنْهَارَ؛ [2] و رودها را برای شما مسخر کرد.

تسخیر خورشید و ماه:

وَسَخَّر لَکمُ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ [3] و خورشید و ماه را که پیوسته روانند، برای شما رام گردانید.

تسخیر شب و روز:

وَسَخَّرَ لَکمُ اللَّیلَ وَالنَّهَارَ؛ [4] و شب و روز را [نیز] مسخر شما ساخت.

تسخیر دریاها و ماهی­ها:

وَهُوَ الَّذِی سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْکلُواْ مِنْهُ لَحْمًا طَرِیا؛ [5] و اوست کسی که دریا را مسخر گردانید تا از آن گوشت تازه بخورید.

تسخیر باد برای سلیمان:

فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّیحَ تَجْرِی بِأَمْرِهِ؛ [6] پس باد را در اختیار او قرار دادیم.

گونة دوم) موارد کلی

در میان آیات به مواردی بر می خوریم که به صورت کلی و عمومی زمین و آسمان ها را مسخّر بشر معرفی می کنند:

أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکم مَّا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَیکمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً؛ [7] آیا ندانسته­اید که خدا آنچه را که در آسمان ها و زمین است مسخر شما ساخته و نعمت های ظاهر و باطن خود را بر شما تمام کرده است.

اول) معناشناسی

تفاسیر در ارتباط با معنای تسخیر، مواردی را مطرح کرده­اند؛ [8] جهانِ پیرامون به گونه­ای است که انسان می تواند در آن دخل و تصرف کند، ستارگان به انسان ها یاری می رسانند، آدمی از نور خورشید و حرارتش بهره می برد، ابر و باران سبب احیای زمین و رویش گیاهان می شوند، زمین رام بشر است، خاک منافع بی­شماری برای آدمی دارد، سنگ ها در اختیار انسان است و آدمی از منافع بی­شمار کائنات بهره می برد.

تسخیر در اصطلاح بدین معنا است؛ [9] فاعل، فعل خویش را به گونه­ای قرار دهد که اوامر او را انجام دهد؛ مثلاً هرگاه قلم، مسخّر نویسنده باشد، بدین معنا است که نویسنده می تواند قلم را به ارادة خویش به حرکت درآورد یا هرگاه فردی خدمت گذاری را تسخیر می کند، بدین معنا است که طبق اراده و خواست او خدمت­رسانی می کند. بر این اساس تسخیر کائنات بدین معنا خواهد بود که خالق، کائنات را به گونه­ای آفرید که طبق فرمانش عمل کنند.

خداوند، جهان را آفرید. جهانی که مخلوق اوست، مملوک و فرمانبر او نیز است. عالم هستی به گونه­ای آفریده شده که از مشیت و ارادة خداوند تبعیت می کند. خداوند به کائنات فرمان داد تا در «خدمت» بشر باشند و اجازه دهند آدمیان در آن دخل و تصرف کنند و از «منافع» زمین و آسمان بهره برند.

از این مطالب به دست می آید که اولاً) کائنات پیش از آنکه مسخّر انسان باشد، مسخّر خالقند. این خداست که به مخلوقاتش فرمان می دهد تا در اختیار بشر باشند.

ثانیاً) نکته مهم اینکه مسخّر بودن زمین و آسمان برای بشر، معنایی جز خدمت گذاری و امکان بهره­برداری ندارد. هرگز تسخیر، بدین معنا نیست که انسان، مالک زمین و آسمان باشد و در آن هر گونه بخواهد تصرف کند. ارتباط کائنات با انسان فقط در قالب «خدمت و نفع» قرار می گیرد؛ ازاین رو تمام اجزای سیارة منجمد از خالق خویش، فرمانی بدین شرح دریافت کرده­اند:

دوم) اهداف

خداوند، جهانی با عظمت آفرید و آن را در اختیار بشر قرار داد تا از آن نفع ببرد و از منافعش استفاده کند. تسخیر جهان برای انسان، اهداف و غایاتی دارد. خداوند به آن ها در خلال آیاتش اشاره کرده است:

خداوند، جهان را مسخّر انسان قرار داد تا آدمی «شکر» کند. شکر، درجات و مراتبی دارد که یکی از آن ها شکر عملی است؛ بدین معنا که انسان از تک تک اجزای عالم با توجه به مصالح واقعی و رضایت خالق بهره ببرد. اگر آدمی از ابرها، بادها، گیاهان، دریاها و خشکی­ها استفاده می کند و امکان این استفاده را خداوند به وی داده است، این بهره­ بردن، علتی دارد و آن اینکه انسان تمام بهره­ها و نفع­بری­های خویش را در قالب قوانین الهی و قواعد کائنات محقق سازد:

کذَلِک سَخَّرْنَاهَا لَکمْ لَعَلَّکمْ تَشْکرُونَ؛ [10] این­گونه آن ها را برای شما رام کردیم؛ امید که شکرگزار باشید.

از دیگر غایات تسخیر جهان، «تسبیح» است. خداوند، جهان را برای بشر مسخّر فرمود تا آدمی، همراه تمام هستی، تنزیه و تسبیح خدا را انجام دهد:

إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ یسَبِّحْنَ بِالْعَشِی وَالْإِشْرَاقِ؛ [11] ما کوه­ها را با او مسخر ساختیم [که] شامگاهان و بامدادان، خداوند را نیایش می کردند.

خداوند از رام کردن جهان برای انسان، مقصود دیگری هم دارد. اگر جهان، رام انسان شده است، بدین دلیل است که وی راه یابد، هدایت شود و به بزرگی، جلالت و عزّت الهی نائل شود:

کذَلِک سَخَّرَهَا لَکمْ لِتُکبِّرُوا اللَّهَ عَلَی مَا هَدَاکمْ؛ [12] این­گونه [خداوند] آن ها را برای شما رام کرد تا خدا را به پاس آنکه شما را هدایت کرده، به بزرگی یاد کنید.

حاصل آنکه زمین برای انسان، آسایش و آرامش فراهم می کند. زمین و عناصرش رام بشر شده­ و این سیاره منجمد و بزرگ برای بشر خاضع شده است. گیاهان و درختان برای انسان، شادی می آفرینند. جهان به گونه­ای خلق شده که بشر از آن شادمان می شود و لذت می برد. عناصر زیستی از آدمی حفاظت کرده، زیبایی را به چشم او می نشانند، باغ ها میوه می دهند، آب ها به روح بشر لطافت می بخشند، میوه ها و سبزه ها با رنگ های مختلف، بوم نقاشی بزرگی برای افراد ساخته­اند، تماشای گیاهان و نگریستن به گلبرگ ها و غنچه ها زیر نور زرّین خورشید، آدمی را غرق در شادی و آرامش می کنند، باران زمین را زنده می کند، تفریح با آب روحیه‎بخش است، تنفس در هوای پاک، سبب تندرستی و آرامش روحی می شود، دست خلقت، روز و شب را به نفع انسان قرار داده است و کوه ها و آسمان ها دست به دست هم داده­اند تا استمرار حیات بشر را ممکن سازند. در یک جمله، خداوند، کائنات را در خدمت بشر قرار داد و مسخّر او ساخت. جهان هستی به انسان ها خدمت می کند و در این خدمت، هیچ چیزی از آن ها نمی ستاند.

پی نوشت ها

[1]. ابراهيم/ 32.

[2]. همان.

[3]. ابراهيم/ 33.

[4]. همان.

[5]. نمل/ 14.

[6]. ص/ 36.

[7]. لقمان/ 20.

[8]. طوسي، التبيان، ج8، ص281؛ مغنيه، المبين، ج1، ص542؛ رازي، روض الجنان، ج15، ص296؛ فيضي دکني، سواطع الالهام، ج4، ص296؛ بيضاوي، انوار التنزيل، ج4، ص215؛ ابن‌عاشور، التحرير و التنوير، ج21، ص116؛ نخجواني، الفواتح الالهيه، ج2، ص134؛ آلوسي، روح المعاني، ج11، ص92؛ فخر رازي، مفاتيح الغيب، ج25، ص124.

[9]. طباطبايي، الميزان، ج16، ص230.

[10]. حج/ 26

[11]. ص /18.

[12]. حج/ 37.


 
نظر از: سیــده الهام عزتی [عضو] 

سلام بسیار زیبا
http://seyyedehelham.kowsarblog.ir/

1395/04/29 @ 12:05


فرم در حال بارگذاری ...

صدای سیلی از کشمیر می آید عجب دردی است

نوشته شده توسطرحیمی 29ام تیر, 1395

حامد حجتی از شعرای کشور در پی وقایع رخ داده در کشمیر و کشته شدن مسلمانان این کشور شعری سروده است.

به روی تارک تاریخ رنجی جاودان باقی است

که تا دنیاست دنیا درد های بی امان باقی است

شکایت می کنم دیروزها را زخم های کهنه را اما

روایت همچنان سرخ است!…حکایت همچنان باقی است

زمان آبستن درد است انسان در هجوم رنج تنها تر

سکوت شهرها سرد است تا زخم زبان باقی است

تمام خاک را خون رنگ می خواهند در عصیان

همان هایی که می دانند شیطان در زمان باقی است

هزار و چهارصد سال از غم غیرت گذشت اما

ردّ این داغ در پس کوچه های کهکشان باقی است

تواز این سوی عالم می توانی رنج را نجوا کنم در چاه

شبستان آه در چاه است و مه درآسمان باقی است

صدای سیلی از کشمیر می آید عجب دردی است

کبودستانی از غم های عالم گوشه چشمانمان باقی است

لگد کوبیده شد دروازه های شهر برهم خورد

کسی در پشت در مانده است درد بی امان باقی است

شکستم تا نوشتم از غم مردی که کوثر بود

ترک برداشت دستم دردهای استخوان باقی است

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حایل

کجا دانند اینها! داغ محسن هایمان باقی است

صدای مادر کشمیر پیچیده است در بهت سکوت قرن

نمی دانم در این جا چند قبر بی نشان باقی است

اگرچه رو به اقیانوس ها عصر زمین نور است

دلم روشن تر از این است … صاحب در زمان باقی است

من و پایان قصه …خوب می دانم…دلم تنگ است

روایت همچنان سرخ است!…حکایت همچنان باقی است

منبع: فارس

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: حکیمه سپاهان شهر [عضو] 
5 stars

عالی
ممنون

1395/04/29 @ 10:55


فرم در حال بارگذاری ...

روشهای تبلیغ دین در دنیای امروز

نوشته شده توسطرحیمی 29ام تیر, 1395

اولین مبلغان پیامبران الهی بودند که با فعل وقول خود دستور العمل زندگی را متناسب بازمان وظرفیتهای بشری, با هنر رایج زمانه در اختیار بشریت قرار دادند.

روشهای تبلیغ دین در دنیای امروز
 
 امروز دنیا بر محور تبلیغات می چرخد. امام خمینی با بیان چنین مطلبی اهمیت تبلیغ را به ما مسلمانان گوشزد فرمودند.

بی شک، تبلیغ دین، انجام رسالت الهی و مسئولیت جانشینی پیامبران صلی الله علیه و آله است. خداوند می فرماید: «الَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّه»؛ [۱]  «کسانی که رسالتهای الهی را ابلاغ می کنند و از او می ترسند و از هیچ کس جز خدا، ترسی ندارند.»
«معرفت و درک جایگاه پیامبرانه تبلیغ، مبلّغ را برای انجام آن مسئولیت خطیر، مهیّا می سازد.» [۲]  و «با توجه به آیه: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ فی  رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»؛ «مسلّما برای شما در رسول خدا صلی الله علیه و آله سرمشق نیکویی وجود دارد.» [۳] 
 که پیامبر صلی الله علیه و آله را به عنوان الگوی همه عصرها و نسلها معرفی نموده است، مبلغان و مربیان باید شیوه های تبلیغی آن حضرت را الگوی خود قرار دهند.» [۴] 
چرا که روش تبلیغی پیامبر اعظم، برترین و والاترین و موفّق ترین روش تبلیغات دینی است؛ زیرا اسلام در مدتی کوتاه، مناطق مختلف عربستان را پیمود و کشورهای همسایه بلکه افقهای دورتر را فراگرفت.
و لذا اگر بهترین کالا را داشته باشیم تا وقتی که اطلاع رسانی و تبلیغ نکنیم تقاضایی برای آن پیدا نخواهد شد.
معارف قرآن و اهل بیت و احکام و فرهنگ اسلام گوهری است که جز پیامبر و اهل بیت علیهم السلام کمتر کسی قدر و ارزش آن را به درستی می داند.
از سوی دیگر دنیای امروز دنیایی است که با انواع و اقسام روش های تبلیغی بنجل ترین کالاها و بی ارزش ترین فرهنگ ها و بی منطق ترین اعتقادات را به خورد جوانان ما می دهند.
در این حال جوامع انسانی تشنه حقیقت بوده و منتظر معرفی اسلام ناب بر گرفته از معارف قرآنی و اهل بیت است .
پی نوشت:

[۱] احزاب/ ۳۹.
[۲] روشهای تبلیغی پیامبر صلی الله علیه و آله ، عباس دهقانی اشکذری، ص‏۸۰.
[۳] احزاب/ ۲۱.
[۴] روشهای تبلیغی پیامبر صلی الله علیه و آله ، عباس دهقانی اشکذری، ص‏۶۱ و ۶۲.

منبع : تبیان


/>


فرم در حال بارگذاری ...