اگر در غدیرخم بیعت با امیرالمومنین شکل نمی گرفت چه می شد؟

نوشته شده توسطرحیمی 19ام مرداد, 1397

 

دانلود پوستر

 

اگر در آن روز بیعت با امیرالمومنین شکل نمی گرفت چه می شد؟

ولایت امام علی علیه السلام آخرین واجبی بود که خداوند بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله اعلام فرمود و پس از آن واجبی دیگیر بر آن حضرت نازل نشد.

رسالت پیامبر بدون اعلان ولایت و امامت امیرالمومنین علی علیه السلام ناتمام می ماند و امت اسلامی بعد از پیامبر بدون راهنمای معصوم دچار حیران و سردرگمی می شدند و نمی توانستند راه حق را زا باطل تشخیص دهند.

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله همه آنچه را که خداوند از علم نزد ایشان به امانت گذاشته بود به علی علیه السلام انتقال داد و سپس از طریق امام علی (علیه السلام) به فرزندان معصوم ایشان رسید و اینگونه دین خدا کامل گشت و نعمت تمام شد هرچند که نگذاشتند راهبری مردم در هدایت در مسیر این ستارگان توحید باقی بماند!

موسسه تحقیقات و نشر معارف اهل البیت

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از:  
5 stars

غدیر غریب مانده و اگر باز هم بی توجهی شود همان که با حسین ابن علی کردند با محمد ابن الحسن عسگری میکنند.دنبال راهی برای رفع غربت غدیر باشیم .لطفا در این کار کمکم کنید .

1397/05/19 @ 23:38


فرم در حال بارگذاری ...

آمادگی برای جنگ

نوشته شده توسطرحیمی 19ام مرداد, 1397

 

بخش اول: عصر جاهلیت

بخش دوم: تنهایی علی علیه السلام

 

ترجمه و شرح خطبه 26 نهج البلاغه؛ بخش سوم: آمادگی برای جنگ

وَ لَمْ يُبَايِعْ حَتَّى شَرَطَ أَنْ يُؤْتِيَهُ عَلَى الْبَيْعَةِ ثَمَناً، فَلَا ظَفِرَتْ يَدُ الْبَائِعِ وَ خَزِيَتْ أَمَانَةُ الْمُبْتَاعِ. فَخُذُوا لِلْحَرْبِ أُهْبَتَهَا وَ أَعِدُّوا لَهَا عُدَّتَهَا، فَقَدْ شَبَّ لَظَاهَا وَ عَلَا سَنَاهَا؛ وَ اسْتَشْعِرُوا الصَّبْرَ فَإِنَّهُ أَدْعَى إِلَى النَّصْرِ.

برنتافت كه خود را رهين بيعتش سازد تا پذيرفت كه بهاى اين بيعت را بپردازد، امّا آن كه فروخت نارستگار است، و آن كه خريد زيانبار. كنون ساخت جنگ بيارائيد، و ساز پيكار آماده نماييد، كه زبانه -آتش- آن نيك بلند است و تابان، و روشنى آن نمايان. و شكيبائى را شعار خود داريد، كه شاهد پيروزى را در كنار آريد.


شرح علامه جعفری

«و لم يبايع حتي شرط ان يوتيه علي البيعه ثمنا فلا ظفرت يدالبائع و خزيت امانه المبتاع» (عمرو بن العاص (در بيعتي كه با معاويه كرده است) شرط نموده است كه معاويه قيمتي به آن بيعت بپردازد، پيروز مباد دست اين بيعت كننده‌ي خودفروش و رسواي و پوچ باد امانت آن زورگويي كه از چنان مرد خودفروش بيعت گرفته است.
 
يك معامله‌ي خسارت بار: شخصيت در برابر تورم خود طبيعي  
هر اندازه هم كه بتوانيم در اصول و كيان ارزشها سفسطه كاري و مغالطه بازي به راه بيندازيم، درباره‌ي اين اصل كه حيات آدمي خواسته‌ي مطلق او است، نمي‌توانيم تشكيك كنيم، زيرا چنانكه مشاهدات و تجربيات عمومي نشان مي‌دهد، آدمي حداكثر تلاش و تكاپوي خود را براي دفاع از حيات خود به كار مي‌اندازد. هيچ قانون و آداب و مقرري وجود ندارد مگر اينكه در موقع تزاحم با حيات آدمي استثناء مي‌پذيرد و تخصيص مي‌خورد. آدمي آخرين چيزي را كه ممكن است پس از هر كوشش و تلاش و تقلا از دست بدهد، حيات او است. وقتي كه اين حيات در مسير تكامل خويش، شخصيت را در آدمي به وجود مي‌آورد، ارزشها و ضرورتهاي حيات تدريجا منتقل به شخصيت مي‌گردد، تا جائي كه ممكن است حيات با همه‌ي شئون و ارزشهايش قرباني شخصيت آدمي گردد. ملاك انتقال ارزشها و ضرورتهاي حيات به شخصيت چگونگي ارزيابي خود شخصيت است، براي كسي كه شخصيت همه‌ي موجوديت او را تشكيل مي‌دهد، پايان دادن به حيات در راه حفظ شخصيت از پستي‌ها و حقارتها، همچون دست برداشتن از تماشاي يك منظره در راه حفظ حيات تلقي مي‌گردد.
 
در حقيقت حيات مقدمه‌ي بوجود آمدن و رشد شخصيت است، چنانكه عناصر مادي مقدمه‌اي براي بوجود آمدن حيات مي‌باشد. روي اين محاسبه، ارزش و عظمت يك شخصيت را بايستي با اين ملاك سنجيد كه صاحب آن شخصيت در مقابل چه حقيقتي دست از شخصيت برمي‌دارد و آن را به چه قيمتي معامله مي‌كند. انساني وجود دارد كه در برابر اندك سود مادي كه حتي نياز ضروري به آن ندارد، شخصيتش را از دست مي‌دهد. و انساني ديگر وجود دارد كه اگر جهان هستي را با آن عظمت قيمتي براي خريدن شخصيتش بپردازند، اين معامله را ناشايست و احمقانه تلقي خواهد كرد.
 
علي بن ابي‌طالب عليه‌السلام مي‌گويد:
«و الله لو اعطيت الاقاليم السبعه بما تحت افلاكها علي ان اعصي الله في نمله اسلبها جلب شعيره ما فعلت» (اگر همه‌ي اقاليم هفتگانه را با آنچه كه در زير آسمانها است در برابر معصيت به خداوند با كشيدن پوست جوي از دهان مورچه‌اي، به من بدهند، اين ستم را مرتكب نخواهم گشت).
 
اگر ارزش شخصيت در نزد اميرالمومنين عليه‌السلام بالاتر از همه‌ي دنيا نبود، چنين معامله‌اي را براي خود تحريم نمي‌كرد. شما با اين بيان مي‌توانيد شخصيت عمرو بن العاص و معامله‌اي را كه او به حزب معاويه مي‌پيوندد، درك كنيد: خريدار: معاويه. فروشنده: عمرو بن العاص، كالا: شخصيت عمرو بن العاص قيمت: ولايت مصر.
 
بيا كالا ببين بايع نگه كن مشتري بنگر! (لاهوتي) و قيمتي را هم كه معاويه پرداخته است مورد دقت قرار بده: زمامداري چند روزه‌ي مصر! و روشن است كه كسي كه شخصيت خود را چنين ارزان بفروشد، مانعي نمي‌بيند كه مردم جامعه‌ي مصر را برده‌ي خود و آل‌اميه بسازد. و ماليات مصر و دسترنج مردم مصر را به خود اختصاص بدهد. و با همين بيان مي‌توانيد شخصيت علي بن ابيطالب را نيز درك كنيد: فروشنده: علي بن ابي‌طالب، خريدار: خدا، كالا: هستي علي بن ابي‌طالب. بيا كالا ببين بايع نگه كن مشتري بنگر.
 
البته اين يك مقايسه‌ي روبنائي است، و الا هستي قابل فروش نيست و شخصيت قابل معامله نمي‌باشد، بلكه با قرار دادن آن دو در مجراي كمال و رشد، رهسپار منطقه‌ي جاذبيت الهي مي‌گردند.
***
«فخذوا للحرب اهبتها و اعدوا لها عدتها فقد شب لظاها و علا سناها و استشعروا الصبر فانه ادعي الي النصر». هر گونه نيازمنديهاي پيكار با دشمن را تهيه نماييد و وسائل جنگ را آماده بسازيد، زيرا شعله‌هاي جنگ زبانه مي‌كشد و روشنائي شعله‌هايش سر بركشيده است، براي استقبال رويدادهاي جنگ صبر و بردباري را دريابيد، زيرا شكيبائي و تحمل بهترين انگيزه براي پيروزي است. 
 
موسسه تحقیقات و نشر معارف اهل البیت


فرم در حال بارگذاری ...

تنهایی علی علیه السلام

نوشته شده توسطرحیمی 19ام مرداد, 1397

 

 

بخش اول: عصر جاهلیت

 بخش سوم: آمادگی برای جنگ

 

ترجمه و شرح خطبه 26 نهج البلاغه؛ بخش دوم: تنهایی علی علیه السلام

صفته قبل البيعة له:
فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَيْسَ لِي مُعِينٌ إِلَّا أَهْلُ بَيْتِي، فَضَنِنْتُ بِهِمْ عَنِ الْمَوْتِ وَ أَغْضَيْتُ عَلَى الْقَذَى وَ شَرِبْتُ عَلَى الشَّجَا، وَ صَبَرْتُ عَلَى أَخْذِ الْكَظَمِ وَ عَلَى أَمَرَّ مِنْ طَعْمِ الْعَلْقَمِ.

نگريستم و ديدم مرا يارى نيست، و جز كسانم مددكارى نيست. دريغ آمدم كه آنان دست به ياريم گشايند، مبادا كه به كام مرگ در آيند. ناچار خار غم در ديده شكسته، نفس در سينه و گلو بسته، از حقّ خود چشم پوشيدم و شربت تلخ شكيبايى نوشيدم.

شرح علامه جعفری

توصيفي در حال اميرالمومنين پيش از بيعت:
«فنظرت فاذا ليس لي معين الا اهل بيتي فضننت بهم عن الموت و اغضيت علي القذي و شربت علي الشجا و صبرت علي اخذالكظم و علي امر من طعم العلقم: (در آن موقع نگريستم جز دودمان خود كمكي نداشتم، از سپردن آنان به كام مرگ خودداري كردم. چشم بر روي خاشاكي در ديدگانم بستم و زهراب اندوه را آشاميدم و بر فروبردن خشم بردباريها كردم و بر هضم رويدادهاي تلختر از طعم زهرآگين علقم تحمل نمودم.)
تنها دودمانم آماده‌ي دفاع از حق من بودند:
با نظر به عظمت مقام انساني دودمان اميرالمومنين كه در زمان پيامبر اسلام بوده و محبت بر آن به عنوان پاداشي براي رسالت پيامبر در قرآن مجيد تذكر داده شده است، روشن مي‌شود كه محبت و دفاع اهل البيت (دودمان) اميرالمومنين عليه‌السلام از وي، مستند به پديده‌ي عاطفي معمولي نبوده است، مانند دفاع فاطمه‌ي زهرا سلام الله عليها از اميرالمومنين كه به محكمترين دلايل مستند مي‌باشد. در مجلد دوم از اين تفسير بحثي درباره‌ي اهل بيت طهارت و عصمت مطرح نموده‌ايم مراجعه شود.
مطلبي كه در اين مورد قابل توجه است اينست كه حمايت كنندگان و مدافعان اميرالمومنين در مسئله‌ي زمامداري پس از پيامبر اكرم، شخصيتهايي ديگر نيز بوده‌اند، مانند سلمان فارسي، ابوذر غفاري، عمار بن ياسر، مقداد بن اسود كندي و ابوايوب انصاري، مالك اشتر و چند صحابه‌اي ديگر از عظماي پيشتازان اسلامي. با اين حال چرا اميرالمومنين دفاع‌كنندگان از خود را به دودمان عصمت منحصر فرموده است؟ پاسخ اين سئوال اينست كه اين عده‌ي انگشت شمار به قدري به مقام شامخ اميرالمومنين علیه السلام ارادت و عشق مي‌ورزيدند كه مانند اهل بيت و دودمان طهارت بودند. چنان كه در رواياتي معتبر درباره‌ي سلمان به اين ارتباط و منزلت اشاره شده است: سلمان منا اهل البيت (سلمان از ما اهل بيت است).

موسسه تحقیقات و نشر معارف اهل البیت


فرم در حال بارگذاری ...

عصر جاهلیت

نوشته شده توسطرحیمی 19ام مرداد, 1397

 

 

بخش دوم: تنهایی علی علیه السلام

بخش سوم: آمادگی برای جنگ

 

ترجمه و شرح خطبه 26 نهج البلاغه؛ بخش اول: عصر جاهلیت

العرب قبل البعثة:
إِنَّ اللَّهَ [تَعَالَى] بَعَثَ مُحَمَّداً (صلی الله علیه وآله) نَذِيراً لِلْعَالَمِينَ وَ أَمِيناً عَلَى التَّنْزِيلِ وَ أَنْتُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ عَلَى شَرِّ دِينٍ وَ فِي شَرِّ دَارٍ، مُنِيخُونَ بَيْنَ حِجَارَةٍ خُشْنٍ وَ حَيَّاتٍ صُمٍّ تَشْرَبُونَ الْكَدِرَ وَ تَأْكُلُونَ الْجَشِبَ وَ تَسْفِكُونَ دِمَاءَكُمْ وَ تَقْطَعُونَ أَرْحَامَكُمْ، الْأَصْنَامُ فِيكُمْ مَنْصُوبَةٌ وَ الْآثَامُ بِكُمْ مَعْصُوبَةٌ.

همانا خدا محمّد را برانگيخت، تا مردمان را بترساند، و فرمان خدا را چنانكه بايد رساند. آن هنگام شما اى مردم عرب بدترين آيين را برگزيده بوديد، و در بدترين سراى خزيده. منزلگاهتان سنگستانهاى ناهموار، همنشينتان گرزه مارهاى زهردار. آبتان تيره و ناگوار، خوراكتان گلو آزار. خون يكديگر را ريزان، از خويشاوند بريده و گريزان. بتهاتان همه جا بر پا، پاى تا سر آلوده به خطا.

 

شرح : پیام امام امیر المومنین ( مکارم شیرازی )

پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج 2، ص: 114-103

و من خطبة له عليه السّلام و فيها يصف العرب قبل البعثة ثمّ يصف حاله قبل البيعة له امام عليه السّلام.
در اين خطبه حال اعراب و چگونگى حيات و معيشت آنان را در پيش از بعثت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بيان مى دارد. آن گاه به شرح حال خويش در سالهاى قبل از بيعت مسلمين با وى، مى پردازد
.

...

خطبه در يك نگاه:
در اين كه انگيزه امام از ايراد اين خطبه (يا به تعبير ديگر، نگارش اين نامه چه بوده است)، بعضى از محقّقان، معتقدند كه بعد از اشغال مصر از سوى عمّال معاويه و شهادت محمد بن ابى بكر، گروهى، از آن حضرت خواستند تا نظر خود را نسبت به خلفاى گذشته، بيان فرمايند. حضرت، در پاسخ فرمود: «آيا حالا، موقع اين سؤال است؟ مگر خبر نداريد كه مصر اشغال شده و شيعيان مرا كشته اند (چرا مسائل واجب و حياتى را رها كرده، به مسائلى كه وقت براى آن بسيار است، خود را مشغول كرده ايد)؟» سپس فرمود: «من، نامه اى به دست شما مى دهم كه پاسخ سؤالات شما در آن است، ولى از شما مى خواهم كه حقوق از دست رفته مرا حفظ كنيد. گاه تصوّر مى شود كه ذيل اين خطبه كه دعوت به جهاد مى كند، منافات با اين سخن دارد و نشان مى دهد كه اين كلام، قبل از جنگ صفّين از آن حضرت صادرشده است، ولى ممكن است كه اين سخن، اشاره به جنگى باشد كه حضرت، قبل از شهادت خود، مردم را براى آن آماده مى ساخت، هر چند حادثه دردناك شهادت ايشان، مانع از اقدام به آن جنگ شد
.
به هر حال، اين خطبه، از سه بخش تشكيل شده است: بخش نخست، به وضع عرب در عصر جاهليت و در آستانه بعثت پيغمبر اكرم اشاره مى كند و نشان مى دهد كه آنها گرفتار چه بدبختى ها و مشكلات عظيمى بودند كه به بركت ظهور پيامبر اسلام، از آن رهايى يافتند.
در بخش دوم، به حوادث بعد از رحلت پيامبر اشاره مى كند كه چگونه حقّ مسلّم آن حضرت، يعنى خلافت را از وى گرفتند و او را تنها گذاشتند و امام عليه السّلام (براى حفظ اسلام و قرآن) سكوت كرد، در حالى كه سخت نگران و ناراحت بود.
در بخش سوم، به داستان بيعت مشروط عمرو بن عاص با معاويه اشاره مى كند كه به آن همه صدمات جانى و مالى و اخلاقى بر مسلمانان منجر شد و در پايان خطبه، دستور مى دهد كه براى كوتاه كردن دست آن گروه ظالم و ستمگر، آماده نبرد شوند.                    

عرب در عصر جاهليت:
در اين بخش از خطبه، امام (عليه السلام) به سراغ وضع عرب جاهلى مى رود و ترسيم بسيار گويايى از زندگى آنها، در چهار بُعدِ فکرى و عاطفى و اقتصادى و اجتماعى، ارائه مى دهد که اگر تمام کتاب هايى را که درباره وضع عرب جاهلى نوشته شده است، بررسى کنيم، چيزى بيش از آن چه در اين خلاصه آمده، در آنها نخواهيم يافت.
انتخاب اين بحث، در آغاز خطبه، ظاهراً به اين دليل است که امام (عليه السلام) مى خواهد گذشته قبل از اسلام مردم را، به خاطرشان بياورد تا آن را با وضعى که بعد از بعثت پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) پيدا کردند، مقايسه کنند و قدر و ارزش آن را بشناسند و اين سرمايه گران بها را با اختلافات و پراکندگى ها و پيروى از هوا و هوس، از دست ندهند، چرا که ارزش نعمت ها، تنها، در مقايسه با فقدان آنها روشن و آشکار مى شود.
حضرت، در آغاز مى فرمايد: «خداوند، محمد(صلى الله عليه وآله وسلم)، را به رسالت مبعوث کرد تا جهانيان را بيم دهد (و از کيفر الهى که در انتظار طاغيان و منحرفان از راه حق و عدالت است، بترساند) و او را امين بر آيات کتاب خود قرار دهد; (إِنَّ اللهَ بَعَثَ مُحَمّداً(صلى الله عليه وآله وسلم)، نَذيراً لِلْعالَمينَ وَ أَميناً عَلَى التَّنْزيلِ.)
قابل توجه اين که امام (عليه السلام) در اين جمله، فقط، بر «نذير (بيم دهنده) بودن» پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) تکيه کرد، با اين که مى دانيم آن حضرت، هم بشير است و هم نذير، همان گونه که در قرآن مجيد، کراراً، اين دو صفت، کنار هم قرار گرفته اند: «(يا أَيُّهَا النَّبِىُّ إِنّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذيراً); اى پيامبر! ما، تو را به عنوان گواه و بشارت دهنده و بيم دهنده فرستاديم».(1) و آيات ديگر(2).
ولى از آنجا که انگيزه حرکت به سوى انجام دادن وظايف و پرهيز از تخلفات، غالباً، مجازات ها است، بيشتر روى عنوان نذير تکيه مى شود. به همين دليل، در بسيارى از آيات قرآن، در مورد پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) و ساير انبياء روى عنوان نذير تکيه شده است و در هيچ مورد، به تنهايى تکيه بر عنوان بشير (بشارت دهنده) ديده نمى شود.
در قوانين دنياى امروز نيز ضامن اجرا، هميشه، نوعى مجازات و کيفر است و بسيار کم، از مسائل تشويقى به عنوان ضامن اجرا استفاده مى شود. به هر حال، هدف نهايى از انذار، احساس مسؤوليت در برابر وظايف و تکاليفى است که بر عهده انسان قرار دارد.
اين نکته را نبايد فراموش کرد که نذير بودن پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) براى تمام مردم جهان است و اين، به خوبى نشان مى دهد که دين اسلام، دين جهانى و جاودانى است چرا که «عالمين» مفهوم گسترده اى دارد که همه افراد بشر را، در هر مکان و هر زمان، شامل مى شود.
تعبير «أَميناً عَلَى التَّنْزيلِ»، اشاره ضمنى به مقام عصمت پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) دارد که او، امانت کتاب الهى را به خوبى حفظ مى کند و بدون کمترين تغيير، به تمام مردم عالم مى رساند.
حضرت، سپس به شرح حال عرب، در زمان جاهليت، ضمن ده جمله کوتاه و پرمعنا ـ که اشاره به چهار محور مى کند ـ پرداخته، چنين مى فرمايد:
«اين، در حالى بود که شما جمعيّت عرب، بدترين دين و آئين را داشتيد; (وَ أَنْتُمْ ـ مَعْشَرَ الْعَرَبِ! ـ عَلى شرِّ دين)
چه آئينى بدتر از بت پرستى؟ انسان عاقل و هوشيار، قطعه سنگ و يا چوبى را با دست خود بتراشد و در برابر آن سجده کند و مقدرات خود را به دست او بداند و در مشکلات و گرفتارى ها به آن پناه برد؟ يا بت هايى از خرما بسازد و در برابر آن سجده کند و سپس در قحط سالى، آن را بخورد؟!
اضافه بر اين انحراف بزرگ، آئين آنها، مملوّ از خرافات و عقايد احمقانه و دور از منطق بود که در کتاب هاى تاريخ عرب جاهلى، مشروحاً آمده و در بحث نکات، اشاره اى به آن خواهد شد. اين، در بُعد عقايد و افکار.
و بعد، امام (عليه السلام) به وضع رقّت بار زندگى اقتصادى آنها اشاره کرده مى فرمايد:
«شما، در بدترين خانه و سرزمين و در ميان سنگ هاى خشن و مارهاى فاقد شنوايى (که از هيچ چيز نمى ترسيدند و خطرشان بسيار زياد بود) زندگى مى کرديد و آب هاى آلوده مى نوشيديد و غذاهاى بسيار ناگوار مى خورديد; (وَ فى شرِّ دار مُنيخُونَ(3) بَيْنَ حِجارَة خُشن وَ حَيَّات صُمٍّ، تُشرَبُونَ الکَدِرَ وَ تَأکُلُونَ الْجَشِبَ(4)).
تعبير به «شرّدار، (بدترين خانه)»، در مورد محل سکونت اعراب جاهلى، با اين که بسيارى از آنان، (مخصوصاً مخاطبان على (عليه السلام) در اين خطبه) در مکه يا مدينه مى زيستند، ممکن است بدين جهت باشد که اين دو شهر، چهره معنوى خود را به کلى از دست داده بودند و به کانون بت پرستى و شرارت و فساد، مبدّل شده بودند.
طوفان شن و بادهاى سوزان و بيابان هاى خشک و بى آب و علف، آنها را احاطه کرده بود. اگر مختصر آبى در اعماق چاه هاى کم آب يا غديرهايى (= آبگيرهايى) که باقيمانده باران و رگبار را در خود جاى داده بود، پيدا مى شد، آن قدر بر اثر وزش باد و يا دخالت افراد، آلوده مى شد که انسان، از نوشيدن آن تنفر داشت، ولى آنها، به حکم اجبار، مى نوشيدند. غذا و خوراک آنها، چيزى بهتر از اين نبود.
يکى از شارحان نهج البلاغه نقل مى کند که از عربى پرسيدند: «أىُّ الْحَيوانات تَأکُلونَ فِى الْباديةِ؟ شما از چه حيواناتى در بيابان استفاده مى کنيد؟».
او در جواب گفت: «تأکُلُ کُلَّ ما دَبَّ و دَرَجَ إلاّ اُمَّ جُبَينِ; ما، هر موجودى را که بجنبد و روى زمين حرکت کند، مى خوريم، مگر امّ جُبَين را.(5)
تعبير به «حَيّات صَمٍّ (مارهاى کر)» يا به خاطر آن است که ناشنوايى آنان سبب جسارت شديد آنان بوده، يا زهر خطرناک ترى داشته اند.
در بخش سوم ـ که به وضع رقت بار اجتماعى و ناامنى آنها اشاره شده ـ امام(عليه السلام) مى فرمايد: «شما، پيوسته، خون هم را مى ريختيد (نه تنها بر دشمن رحم نمى کرديد که بر خودتان نيز ترحّم نداشتيد); وَ تَسفِکُونَ دِماءَکُمْ».
تعبير به فعل مضارع در «تَسْفِکُونَ دِماءَکُمْ» مانند جمله هاى ديگر اين فراز، دليل بر استمرار اين نابسامانى ها در ميان آنان است. در واقع، خونريزى آنها، نياز به دليل روشنى نداشت و با کوچک ترين بهانه، شمشيرها را مى کشيدند و به جان هم مى افتادند و روزها، بلکه گاهى ماه ها و سال ها، با بهانه کوچکى، جنگ را ادامه مى دادند. مطالعه جنگ هاى معروف فجار ـ که بعداً به آن اشاره خواهد شد ـ نشان مى دهد که چگونه آن مردم جاهل و بى خبر، با اندک چيزى، به جان هم مى افتادند و خون هم را مى ريختند.
حضرت، سپس در چهارمين قسمت، اشاره به وضع وحشتناک عاطفى آنان کرده مى فرمايد: «شما، پيوند خويشاوندى خود را پيوسته قطع مى کرديد; (وَ تَقْطَعُونَ أَرْحامَکُمْ.)
اين جمله، در واقع، به مسأله «وئاد» يعنى، کشتن و زير خاک کردن دختران اشاره دارد، چرا که آنها، دختر را مايه ننگ و بدبختى مى پنداشتند و آن کس که صاحب دختر مى شد، گاه، از شدّت سرافکندگى، تا مدتى از قوم و قبيله خود، فرار مى کرد، همان گونه که در دو آيه 58 و 59 سوره نحل آمده است:
«(«وَ إذا بُشِّرَ أحَدُهُمْ بِالاُْنْثى ظَلَّ وَجَهُهُ مُسْوَدّاً وَ هُوَ کَظيمٌ * يَتَوارى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَبِهِ أَيُمْسِکُهُ عَلَى هُون أَمْ يَدُسُّهُ فِى التُّرابِ أَلاَ سَاءَ مايَحْکُمُونَ); هنگامى که به يکى از آنها بشارت دهند که دختر نصيب تو شده، صورتش (از فرط ناراحتى)، سياه مى شود و به شدّت خشمگين مى گردد. به خاطر بشارت بدى که به او داده شده، از قوم و قبيله خود متوارى مى گردد (و نمى داند) آيا او را با قبول ننگ نگهدارد يا در خاک پنهانش کند؟ چه بد حکم مى کنند!»
گاه، در کشتن فرزندان، به دختران قناعت نمى کردند و پسران خود را که سرمايه زندگى شان محسوب مى شد، به خاطر ترس از فقر، مى کشتند. به همين دليل، قرآن مجيد، آنها را از اين کار نهى مى کند و در آيه 31 سوره اسراء مى فرمايد: «(وَ لاََتَقْتُلُوا أوْلادَکُمْ خَشْيَةَ إِمْلاق نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ اِيّاکُمْ); فرزندان خود را از ترس فقر به قتل نرسانيد; (زيرا) ما آنها و شما را روزى مى دهيم.
حتّى گاه، پدر، فرزند را به بهانه کوچکى مى کشت و گاه پسر، پدر را و برادران، برادر را. قطع رحم، در شکل بسيار وحشتناکى، در ميان آنها حکمفرما بود.
در پايان اين سخن، با ذکر دو جمله، مفاسد معنوى و مادى اجتماع آنها را خلاصه مى فرمايد و مى گويد: «بتها، در ميان شما، برپا بود و گناهان، سراسر وجودتان را فراگرفته بود; أَلاَْصْنامُ فيکُمْ مَنْصُوبَةٌ وَ الاْثامُ بِکُمْ مَعْصُوبَةٌ».
تعبير «منصوبة» گويا، اشاره به اين نکته است که آنها، نه تنها از بت پرستى شرم نداشتند، بلکه به آن افتخار مى کردند و در گوشه و کنار جامعه خود، بت ها را برپا داشته بودند.
معصوبة، از مادّه «عصب» (رشته اى که استخوان ها و عضلات را به هم پيوند مى دهد) گرفته شده و در اينجا، اشاره است به انواع گناهانى مانند خونريزى و آدم کشى و قطع رحم و تجاوز به نواميس و غارت اموال و آلودگى به قمار و شراب و فحشاء و… که تمام وجود عرب جاهلى را فرا گرفته بود.
به اين ترتيب، امام (عليه السلام)در اين جمله هاى کوتاه، اشاره به انحرافات عقيدتى و اخلاقى و مشکلات اقتصادى و عاطفى جامعه آنها کرده و انحطاط آنها را در اين چهار محور بيان مى فرمايد که هر کدام، داستانِ مفصّل و ويژه اى دارد.
نکته ها:
1 ـ دورنمايى از عصر جاهليّت
بحث درباره دوران جاهليت و مسايل مختلف مربوط به آن، از مباحثى است که براى شناخت اسلام و عظمت پيامبر، بسيار لازم است. دانشمندان و موّرخان اسلام، سعى کردند که تمام مسائل مربوط به آن دوران را جمع آورى کنند. ما، در شرح خطبه دوم نيز اشاراتى به اين مسأله داشتيم، ولى از آنجا که امام(عليه السلام) در فراز نخست خطبه مورد بحث، اشارات پرمعنايى به آن موضوع کرده است، لازم است نکات تازه اى را در زمينه محورهاى چهارگانه اى که امام (عليه السلام) در اين فراز مورد توجه قرار داده است، يادآور شويم:
(الف): در مورد اعتقادات خرافى آنها، سخن بسيار است. بت پرستى، بر تمام جامعه آنها حاکم بود، اعم از بت هايى که همه قبايل به آن احترام مى گذاشتند و در خانه کعبه نصب شده بود و بت هاى قبيلگى و بت هاى خانوادگى، بت هايى که به اشکال مختلف ساخته بودند و بت هايى که بدون شکل بودند و مثلا قطعه سنگى، آن را تشکيل مى داد.
فرشتگان را، دختران خدا مى پنداشتند، در حالى که خودشان از دختر شديداً متنفّر بودند.
قيامت را انکار مى کردند و بسيارى از آنها، براى انجام هر کار مهمّى، با بت ها، مشورت مى کردند.
طريق مشورت آنها با بت ها، اين بود که چوبه هاى تيرى را که روى آنها «افعلْ» و «لاتفعل» نوشته بودند، زبان بت مى انگاشتند و آنها را در کيسه اى ريخته، به هم مى زدند و يکى را بيرون مى آوردند و آن را، به عنوان فرمان بت، واجب العمل مى پنداشتند.
اعتقادات آنها به خرافاتى مانند، غول هاى بيابانى و پرنده هاى شوم و مبارک و امور ديگرى از اين قبيل، سايه شومى بر افکار آنها افکنده بود.
(ب): در محور دوم، يعنى وضع دردناک اقتصادى آنها، همين بس که نه تنها دختران، بلکه پسران را که سرمايه زندگى آنها محسوب مى شد، از ترس فقر، به زير  خاک مى کردند. درآمد بسيارى از آنها، از طريق غارتگرى و چپاول اموال ديگران و غافله ها بود. پاهاى برهنه اندام نيمه عريان بسيارى از آنان، از فقر اقتصادى حاکم بر آنها حکايت مى کرد و اگر يکى از آنها صاحب لباس ساده اى مى شد، افتخار مى کرد که لباسى دارد که هم تابستانه است و هم بهاره و هم زمستانه!
مَنْ يَکُ ذابَت فَهذا بَتّى *** مُقَيِّظ مَصَيِّف مُشَتٍّ!
(ج): در مورد وضع عاطفى آنها همين بس که آنها بر هيچ کس و هيچ چيز رحم نمى کردند و به گفته ابن خلدون، به خاطر طبيعت توّحشى اى که داشتند، آن چنان تمايل به غارتگرى و فساد داشتند که هر چيزى را که به دستشان مى افتاد، غارت مى کردند و از اين کار خود لذّت مى بردند آنها، رزق خود را در سايه نيزه هايشان مى دانستند و حدّ و مرزى براى غارت اموال قائل نبودند.
نقل مى کنند يکى از آنها از پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) توصيف بهشت و نعمت هاى بهشتى را شنيد. پرسيد آيا در آنجا جنگ و خونريزى وجود دارد و هنگامى که جواب منفى شنيد، گفت: «اِذَنْ لاخَيْرَ فيها; بنابراين فايده اى ندارد».
در بعضى از تواريخ آمده است که در ميان اعراب جاهلى، يک هزار و هفتصد جنگ رخ داد که بعضى از آنها يکصد سال يا بيشتر ادامه داشت و نسل هاى متعددى آمدند و رفتند و آتش جنگ همچنان زبانه مى کشيد. و چه بسا اين جنگ هاى طولانى، به بهانه هاى واهى و بى ارزش رخ مى داد.
عرب جاهلى، معتقد بود که خون را جز خون نمى شويد، بلکه گاهى بابت يک موضوع کوچکى چندين برابر انتقام مى گرفتند.
در بعضى از تواريخ آمده است که مردى به نام شَنْفَرى به خاطر اهانتى که از طرف فردى که از قبيله موسوم به «سلامان»، به او شد، با خود عهد کرد که يکصد نفر را از آنان به قتل برساند. نود و نه نفر را کشت و فرار کرد و همچنان در فکر نفر صدم بود که از دنيا رفت. تصادفاً، جمجمه او به فردى از همان قبيله اصابت کرد و او را از پاى در آورد. اهل قبيله او گفتند: «او، به عهدش وفا کرد و انتقام خود را گرفت».(6)
ممکن است که بعضى از اين داستان ها، مبالغه آميز باشد، ولى به هر حال، نشان مى دهد که آنها در چنان شرايطى زندگى مى کردند که اين گونه داستان ها، متناسب حالشان بود.
(د): در بُعد مفاسد اجتماعى نيز وضع بسيار اسفناکى داشتند. زندگى آنها آميخته با شراب بود تا آنجا که لفظ «تجارت» در عرف آنها در معناى «شراب فروشى» تفسير مى شد. شجاعت را به معناى آدم کشى، و غيرت و عفت را به معناى پنهان کردن نوزادان دختر در زير خاک تفسير مى کردند. آنها، به سه چيز عشق مى  ورزيدند: زن و شراب و جنگ.
يکى از شعراى آنها مى گويد:
اذا متُّ فادْفِنّى الى جنبِ کرمة *** تروّى عَطامى بعد موتى عروقها
و لاتدفنّنى فى الفلات فاِنَّنى *** أخافُ اذا مامِتُّ أَلاّ أذوقها
هنگامى که مُردم، مرا، در کنار درخت انگورى دفن کنيد، تا ريشه هاى آن استخوان مرا (از شرابش) سيراب کند!
مرا، هرگز در بيابان دفن نکنيد; از اين مى ترسم که بعد از مردن، آن را بچشم!
آنها معتقد بودند که بايد دوستان و هم پيمانان خود را يارى کنند، خواه حق بگويند يا باطل.
قمار، در ميان آنها، چنان گسترش يافته بود که گاه، زنانِ خود را در قمار مى باختند.
زنان آلوده، در ميان آنها به قدرى زياد بود و آشکارا افراد را به سوى خود دعوت مى کردند که گروهى از آنها، بر در خانه خود، پرچمى نصب مى کردند تا مردان هوسباز را به سوى خود بکشانند. اينها را، ذوات الاعلام (زنان صاحب پرچم) مى ناميدند.
و از اين گونه مفاسد، در ميان آنها، بسيار بود که ذکر همه آنها به طول مى انجامد.(7)
آرى، عرب جاهلى، چنين بود و خداوند به برکت اسلام، آنها را نجات داد. نه تنها از خرافات و بت پرستى و عقايد منحط رهايى يافتند، بلکه وضع اجتماعى و اقتصادى و عاطفى آنها نيز دگرگون شد و از اين انسان هاى نيمه وحشى، افرادى ساخته شد که نمونه اتمّ انسانيت بودند، همانند ابوذرها و مقدادها و عمارها و بلال ها.
عظمت رسالت پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم)در همين مقايسه، روشن مى شود. مشاهده ظهور آثار جاهليت در عصر و زمان ما، در اشکال و سيع تر و وحشتناک تر ـ به خاطر جدا شدن از تعليمات انبيا، مخصوصاً تعليمات پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) ـ گواه ديگرى بر عظمت رسالت آنها است.
2 ـ بدترين خانه ها يا بهترين خانه ها
نکته قابل توجه اين که در خطبه مورد بحث، محل زندگى عرب جاهلى را بدترين خانه ها و سرزمين توصيف فرموده، در حالى که در توصيف همان عصر و زمان، در خطبه دوم تعبير به «خيرُ دار و شَرُّ جيران; بهترين خانه با بدترين همسايگان» آمده است و با توجه به اين که سرزمين مکه، در هر دو عبارت، مورد توجه بوده، تضادى به نظر مى رسد، امّا کمى دقّت، نشان مى دهد که هيچ تضادى در ميان اين دو نيست. سرزمين مکّه، ذاتاً، کانون بهترين خانه، يعنى خانه کعبه بود، ولى بالعرض، تمام اين سرزمين مقدّس و حتى خانه خدا، آلوده به شرک بت پرستى و مفاسد اخلاقى شده بود. بنابراين، از يک نظر، بهترين خانه بود و از نظر ديگر، بدترين خانه.
* * *
پی نوشت:
1 ـ سوره احزاب، آيه 45.
2 ـ مانند 28 سبأ، و 24 فاطر، و 8 فتح، و 119 بقره.
3 ـ «منيخون» از ماده «نوخ» به معناى «خواباندن شتر» است. بديهى است کسانى که شترهاى خود را در ميان سنگ هاى خشن بخوابانند، محل استراحت خودشان نيز همان جا خواهد بود.
4 ـ «جَشِبَ» (بر وزن خَشِنَ) به همان معناى «خشن و ناصاف و ناگوارا» است.
5 ـ شرح نهج البلاغه، ابن ميثم، جلد 2، صفحه 24; در اين که ضبط واژه «امّ جبين» چگونه است، بعضى، آن را با دو «ياء» و بعضى، با «باء و ياء» (امّ حبين) بعضى، با «جيم» (امّ جبين) نوشته اند. و در اين که اين حيوان، چه حيوانى است، نيز در ميان دانشمندان گفت و گو است. بعضى، آن را حيوانى شبيه آفتاب پرست (نوعى از مارمولک ها) دانسته اند. و تنفّر عرب بيابانى از آن، شايد به خاطر مسموميتى بوده که از خوردن آن حاصل مى شده است.
6 ـ آلوسى، در بلوغ الادب، داستان شنفرى (شاعر معروف جاهلى) را به صورت گسترده آورده است و آنچه در بالا آمد، خلاصه اى از آن بود. (بلوغ الادب، جلد 2، صفحه 145).
7 ـ براى آگاهى بيشتر مى توانيد به کتاب هاى بلوغ الادب و اسلام وجاهليت و تاريخ الکامل، (جلد 1) و سيد المرسلين و شرح علامه خويى بر نهج البلاغه، مراجعه کنيد.

موسسه تحقیقات و نشر معارف اهل البیت


فرم در حال بارگذاری ...

داستانهای شنیدنی در مورد امام صادق علیه السلام ( صوتی )

نوشته شده توسطرحیمی 19ام مرداد, 1397

 

...



مؤسسه جهانى سبطين علیهم السلام


فرم در حال بارگذاری ...

اجابت دعا

نوشته شده توسطرحیمی 19ام مرداد, 1397

 

پیامبر صلی الله علیه و آله:

صلاه  اللَّيْلِ ِ وَ إِجَابَةٌ لِلدُّعَاء

 

نماز شب دعاها را مستجاب می کند

(بحارالانوار،ج87،ص161)


فرم در حال بارگذاری ...

بیعت با امیرالمومنین از چه زمانی آغاز و تا چه زمانی دامه یافت؟

نوشته شده توسطرحیمی 19ام مرداد, 1397

 

دانلود پوستر

 

بیعت با امیرالمومنین از چه زمانی آغاز و تا چه زمانی دامه یافت؟

پیامبر صلی الله علیه و آله در پایان خطابه خود از جمعیت حاضر در غدیر بنا به فرمان خداوند اقرار زبانی گرفت و فرمود: پس از پایان سخنرانی از شما بیعت خواهم گرفت و شما را به دست دادن با خود او (علی علیه السلام) فرا می خواندو من از جانب خدا برای او از شما بیعت می گیرم پس از پایان سخنرانی پیامبر صلی الله علیه و آله دستور داد تا دو خیمه برپا شود سپس دستور داد تا مسلمانان فوج فوج به خدمت امیرالمومنین علیه السلام رفته و بگویند:

السلام علیک یا امیرالمومنین » پس مردان چنین کردند.

آنگاه فرمان دادند تا همسران ان حضرت و زنان مسلمان که همراه ایشان بودند با امام علی علیه السلام بیعت کنند برنامه بیعت تا سه روز ادامه داشت و پیامبر صلی الله علیه و آله این مدت را در غدیر اقامت داشتند و برنامه چنان حساب شده طراحی شده بود که همه مردم در آن شرکت کردند.

موسسه تحقیقات و نشر معارف اهل البیت


فرم در حال بارگذاری ...

حکم شرعی خوانندگی زنان

نوشته شده توسطرحیمی 19ام مرداد, 1397

 

گوش‌ دادن به غنا که عبارت است از ترجیع صدا به نحوى که طرب‏ انگیز و مناسب با مجالس لهو و گناه باشد، مطلقاً حرام است، حتّى غناى زن براى شوهرش و بالعکس و قصد لذت بردن از همسر، استماع(شنیدن) غنا را مباح نمى ‏کند و حرمت غنا و مانند آن، با تعبّد به شرع ثابت شده و از احکام ثابت فقه شیعه محسوب مى‏ شود و دائر مدار ملاکات فرضى و آثار روانى و اجتماعى نمى‏ باشد، بلکه تا زمانى که این عنوان حرام بر آن صدق کند، حکم آن حرمت و وجوب اجتناب به‌ طور مطلق است.

بسیاری‌ از آوازهایی که توسط بانوان خوانده می‌شود، با غنا همراه است و از سوی مراجع معظم تقلید حرام اعلام شده است. این روزها موضوع خوانندگی زنان در برخی محافل و مجامع عمومی مطرح شده و واکنش‌های متفاوتی را به همراه داشته است.

 

گوش‌دادن به صداى زن هنگامى که شعر و غیر آن را با آهنگ و ترجیع مى‏ خواند، اعم از اینکه شنونده، جوان باشد یاخیر، مذکر باشد یا مؤنث چه حکمى دارد؟ و اگر آن زن از محارم باشد، حکم آن چیست؟

اگر صداى زن به‌صورت غنا نباشد و گوش‌دادن به صداى او هم به قصد لذت و ریبه نباشد و مفسده‏اى هم بر آن مترتّب نگردد، اشکال ندارد و فرقى بین موارد فوق نیست.

 

اجراى کنسرت توسط زن براى زنان با علم به اینکه گروه نوازندگان نیز زن هستند، چه حکمى دارد؟

اگر اجراى کنسرت به‌صورت ترجیع مطرب(غنا) نباشد و موسیقى هم که نواخته مى‏ شود از نوع لهوى حرام نباشد، این امر فى‏ نفسه اشکال ندارد.

 

گوش دادن به نوارى كه خواننده‏ اش زن باشد و از سروده‏هاى شعرايى مثل حافظ و مولوى و … استفاده كند، چه حكمى دارد؟

آيات عظام امام، بهجت، صافى، فاضل، مكارم و وحيد:

گوش دادن به آن جايز نيست.

آيات عظام تبريزى، خامنه‏ اى، سيستانى و نورى:

گوش دادن به آواز زن، اگر غنا نباشد و باعث التذاذ جنسى و تهييج شهوت نشود و مفسده‏اى بر آن مترتب نگردد، اشكال ندارد.

تبصره. «غنا» عبارت است از ترجيع صدا، به نحوى كه طرب‏ انگيز و مناسب با مجالس لهو و گناه باشد.

...

همخوانى زنان و يا زنان و مردان در سرودها و تواشيح، چه حكمى داردو آيا شنيدن آن جايز است؟

همه مراجع (به جز بهجت، صافى و مكارم): اگر به صورت غنا نباشد و باعث تهييج شهوت و مفسده نگردد، اشكال ندارد.

آيات عظام بهجت، صافى و مكارم: اگر باعث مفسده شود، حرام است و بدون آن نيز بنابر احتياط واجب، جايز نيست.

در برخى موارد مرثيه خوانى و يا مداحى زنان در مجلس خودشان، به گونه‏اى است كه صداى آنان با بلندگو به گوش مردان رهگذر مى‏رسد؛آيا اين عمل جايز است؟

همه مراجع (به جز مكارم): اگر صداى آنان در معرض ريبه، تلذّذ و تهييج شهوت باشد، جايز نيست.

آيةاللَّه مكارم: خير، جايز نيست.

آیا قرآن آواز خواندن زن را حرام دانسته است؟

در خصوص حرمت آواز خواندن زن در قرآن آیه ای نیست، بلکه آیاتی که به طور کلی حرمت بعضی کارها را برای زنان بیان کرده مثل نگاه کردن، آشکار کردن زینت و… یا بعضی آیات که درباره حرمت اصل غنا و آواز خوانی حرام است، شامل آواز خواندن زن هم می شود که به چند آیه اشاره می کنیم:

1. «و من الناس من یشترى لهو الحدیث لیضلّ عن سبیل اللّه بغیر علم و یتخذها هزواً اولئک لهم عذاب مُهین»؛
گروهى از مردم، خریدار سخنان بیهوده اند، تا به نادانى، مردم را از راه گمراه کنند و قرآن را به مسخره مى گیرند. بهره اینان، عذابى است خوار کننده.(سوره لقمان آیه6)

در روایات صحیح، این آیه بر غنا و موسیقی تطبیق شده و وعده آتش، بر آن ها داده است.

2.«والذین هم عن اللغو معرضون»؛
«آنان که از عمل (یا سخن) بیهوده اعراض مى کنند». (سوره مومنون آیه 3)

در ذیل این آیه شریفه، روایتى از امام نقل شده که آن حضرت مى فرماید:«انه الغناء والملاهى»؛  «آن لغو، عبارت است از لهو و لعب».

۵. «یَانِسَاءَ النَّبىِ‏ِّ لَسْتنُ‏َّ کَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَیْتنُ‏َّ فَلَا تخَْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِى فىِ قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلًا مَّعْرُوفًا»؛
اى همسران پیامبر، شما مانند هیچ یک از زنان [دیگر] نیستید، اگر سَرِ پروا دارید پس به ناز سخن مگویید تا آنکه در دلش بیمارى است طمع ورزد و گفتارى شایسته گویید.(سوره احزاب آیه 32)

این آیه هر چند درباره زنان پیامبر(ص) است. اما توصیه ای که به آنها می کند شامل زنان دیگر نیز می شود، اینکه در گفتارشان با نامحرمان با نرمی سخن نگویند تا دیگران در آنها طمع کنند و مسلما نهی از آواز خوانی نیز از این آیه به دست می آید.
بسیاری‌ از آوازهایی که بانوان در مجلسی می‌خوانند، عده‌ای‌ را در ارتکاب‌ گناه‌ بی‌اختیار می‌کند، این ‌نوع‌ آواز‌خوانی ‌حرام‌ است، پس این خوانندگی‌ که‌‌ اثر تضعیف‌ کننده‌ ایمان‌ و پروای‌ از گناه‌ را داشته‌ باشد، حرام‌ است.
 در مورد گوش دادن به صداي خواننده زن براي مردان دو ديدگاه فقهي وجود دارد؛ برخي از مراجع اين امر را به خودي خود حرام نمي دانند؛ مثلا  امام خمینی در پاسخ به سؤالی در زمینه تك خوانی زن به صورت آواز سرود، اینگونه فرموده اند: «مجرد صوت زن نامحرم حرام نیست و استماع صدای زن فی نفسه منعی ندارد ولی اگر به ملاحظه وضع خاص خواننده در حال خواندن، یا وضع خاص مجلس و محل خوانندگی، یا به ملاحظه مضامین موضوعی كه خوانده می شود، از مصادیق خوانندگی مطرب لهوی به حساب آید و یا مستلزم مفاسدی باشد،‌جایز نیست.»(1)
و یا آیت الله خامنه ای  معتقدند
اگر صداى زن (چه به صورت تك خواني و يا همخواني با زنان و يا با مردان ) به صورت غنا نباشد و گوش دادن به صداى او هم به قصد لذت و ريبه نباشد و مفسده‏اى هم بر آن مترتّب نگردد، اشكال ندارد. اگر مفسده داشته باشد و يا تحريك شهوت بكند، جايز نيست.(2)

آیا جایز است مردى غناى زن اجنبیه را به قصد لذت بردن از حلال خود گوش کند؟ آیا غناى زن براى شوهر و بر عکس جایز است؟ و آیا این گفته صحیح است که شارع مقدس غنا را به علت ملازمت آن با مجالس لهو و لعب و عدم انفکاک از آن دو حرام کرده و تحریم غنا ناشى از تحریم آن مجالس است؟

گوش‌ دادن به غنا که عبارت است از ترجیع صدا به نحوى که طرب‏ انگیز و مناسب با مجالس لهو و گناه باشد، مطلقاً حرام است، حتّى غناى زن براى شوهرش و بالعکس و قصد لذت بردن از همسر، استماع غنا را مباح نمى‏کند و حرمت غنا و مانند آن، با تعبّد به شرع ثابت شده و از احکام ثابت فقه شیعه محسوب مى‏شود و دائر مدار ملاکات فرضى و آثار روانى و اجتماعى نمى‏باشد، بلکه تا زمانى که این عنوان حرام بر آن صدق کند، حکم آن حرمت و وجوب اجتناب به‌ طور مطلق است.
همچنین آیت الله سیستانی نیز در بخشی از پرسش و پاسخ سایت خود آورده اند که:”

آيا گوش دادن به صداى خوانندگى زن در حالى كه محتواى آن اصلا فاسد نيست مثلا اشعار مولوى و يا حافظ ويا … كه كاملا از نظر فساد در امان هستند و فقط خواننده آن زن است چه اشكالى دارد؟

اگر با تلذذ شهوى باشد حرام است و اگر بدون آن و آهنگ همراه آن مناسب مجالس عياشى و خوشگذرانى باشد باز هم حرام است.”

اما برخي مراجع مطلقا حتي بدون لذت و مفسده آن را جايز نمي دانند؛

مثلا به نظر آيت الله بهجت، گوش دادن به آواز زن خواننده بنابر احتياط واجب جايز نيست، هرچند قصد ريبه و لذت نباشد. (4)

يا  آیت الله فاضل فرموده اند: «گوش فرا دادن به خواننده زن، جايز نيست» .(5)

در هر حال براي زنان طبق نظر همه مراجع اگر صداي خواننده زن بدون مفسده و غنا و شكل لهوي باشد، گوش دادن مانعي ندارد و براي مردان بر فرض مشتمل نبودن صدا بر مفسده و ساير موارد ذكر شده، طبق ديدگاه اول صحيح است.
از سوی دیگر اگر بخواهیم نگاه فقهی به آواز زن بیندازیم باید بگوییم تمامی فقها آواز زن را ـ اگر غنائی باشد ـ حرام دانسته اند. البته بعضی از فقها مانند امام خمینی، مقام معظم رهبری، آیت الله گلپایگانی و.. یك مورد را استثناء كرده اند و آن هم آواز زن است در شب عروسی، ـ نه در مراسم عقد یا مولودی ها ـ آن هم در صورتی كه نامحرم صدایش را نشنود. و بعضی دیگر از فقهاء مانند آیت الله مكارم، آیت الله سیستانی و… هم گفته اند كه حتی در شب عروسی هم برای زنان، آوازه خوانی جایز نیست.(6)مرحوم آیت الله خویی نیز آوازه خوانی زن را با استفاده اسلام روایت ابی بصیر به سه دسته تقسیم نموده است:
1. آوازه خوانی در مجالس مختلط.
2. آوازه خوانی در مجالس عروسی مخصوص زنان.
3. آوازه خوانی در مجالس زنان در غیر عروسی.
بعد ایشان فتوا دادند كه غنا و آوازه خوانی زن فقط در مجالس عروسی زنان مجاز است. و قسم اول و سوم حرام می باشد.(7)

پانویس

1-شرفخانی، خویی، احمد، انسان، غنا، موسیقی، چاپ 1، قم: انتشارات مشهور، 1380، ص 103.
2 - آيت ا… خامنه اي، استفتاءات، نشر جامعه مدرسين، سوال 1145.
3 . آيت ا… خامنه اي، استفتاءات، نشر جامعه مدرسين، سوال 1145.
4. آيت الله بهجت، استفتاءات، نشر شفق، قم 1378 ش، ج4، سؤال 6351و 6352.
5. آيت اللّه فاضل، جامع المسائل نشر مهر، قم 1375 ش، ج 1، ص 484، م 1742.
6 شرفخانی خویی، احمد، انسان، غنا موسیقی، چاپ 1، قم: انتشارات مشهور، 1380، ص 93 تا 155.
7 قره العین عابدی، سید محمد غنا در آیینه شفاف اهل‎ بیت، چاپ 1، قم: انتشارات استاد مطهری، 1382، ترجمه: سید محمد تقی حسینی منش، ص 60.


موسسه تحقیقات و نشر معارف اهل البیت

رساله دانشجویی(سید مجتبی حسینی)





فرم در حال بارگذاری ...

قبولی اعمال

نوشته شده توسطرحیمی 19ام مرداد, 1397

 

پیامبر صلی الله علیه و آله:

 

صَلَاةُ اللَّيْلِ… قَبُولٌ لِلْأَعْمَالِ 

 

نماز شب باعث قبولی عبادات و اعمال است

(بحارالانوار، ج87، ص161)


فرم در حال بارگذاری ...

درمان وسواس از منظر دین

نوشته شده توسطرحیمی 19ام مرداد, 1397

 

 انواع وسواس در همه افراد کم و بیش وجود دارد، با این تفاوت که برخی قدرت مقابله با آن را دارند و آن را تحت کنترل و ضابطه در میآورند، وبرخی توانایی مقابله را ندارند و از نجات خود اظهار عجز میکنند. ما عوارض و حالات وسواسی را فقط در افرادی می بینیم که اراده و توانایی ایستان در برابر لشکر وسواس و عوامل آن را در خود نمی بینیم واز نجات خود اظهار ناتوانی میکنند.
 
در رفتار وسواسی فرد تابع اعمالی است که اضطراراً از او سر میزند و دچار حالت عصبی میشود. عمل او مکرر انجام میگیرد، مثلاً دست خود را چند بار آب میکشد، در اتاق یا حیاط را میبندد، اما خاطر جمع نیست و دوباره و چند باره سر میزند تا اطمینان حاصل شود، یا شیر آب را پس از بستن چند بار سرکشی میکند تا ببیند بسته است یا نه؟ منشأ و اساس وسواس‏پیش از بیان راه‏های درمان، ذکر منشأ وسواس ، دو فایده دارد:
1 - فرد وسواسی را به منشأ مشکلش آگاه میسازد، این کار کمک زیادی برای حل مشکل و درمان خواهد کرد.

2 - هشدار و آگاهی لازم را برای شیوه تربیت فرزندان به وی میدهد. منشأ وسواس، ضعف در تصمیم‏گیری و فقدان اراده و عدم قدرت روحی است. اما ضعف اراده و قدرت تصمیم‏گیری از کجا پیدا شده است؟ 

...

عوامل دخیل در پیدایش ضعف اراده  

عوامل مختلفی در پیدایش آن دخیل می باشد:
 
1 - دقت و نظم و نظافت، اموری هستند که عقلای جهان و هر انسانی آن‏ها را ممدوح و ارزشمند میدانند، اما اگر توجه و دقت در انجام کارها و رعایت نظم و نظارت، پیش از حد لازم و زیاده روی شود، این امور مقدس، نامقدس و ضد ارزشی میشوند که نه دین آن را میپذیرد و نه عقل آن را قبول میکند.
 
2 - سخت‏گیری خانوادر در شستن دست‏ها و صورت، مراقبت‏های افراطی در آب کشیدن بدن و سخت‏گیری و تذکر یا نصیحت‏های مکرر برای رعایت نظم و نظافت و کیفیت پوشیدن لباس و کفش و بستن در اتاق و حیاط یا شیر آب و گاز یا برخوردهای تند و پرخاشگرانه و تنبیه‏های سخت، هنگامی که فرزندان کار خطایی را مرتکب میشوند، موجب میگردد کودک یا نوجوان در انجام کارها دچار “شک و تردید” و دقت افراطی و تکرار غیر لازم گردد، تا مورد تحقیر و توهین یا تنبیه قرار نگیرد.
 
3 - اشکال‏گیری ها و نق زدن‏ها و ممانعت و سرزنش و توبیخ زیاد و به کارگیری الفاظی نظیر “او نمیتواند، عرضه ندارد، لیاقتش را ندارد” ضمن این که اعتماد به نفس را سلب می کند و قدرت تصمیم‏گیری را کاهش میدهد، شخص را دچار سردرگمی و سرگردانی مینماید.
 
4 - انواع محرومیت‏ها در زندگی (محرومیت از داشتن والدین، مهر و محبت و امور مادی)، تحمل طولانی درد و رنج و نداشتن امنیت فکری میتوانند در پیدایش وسواس مؤثر باشند. 
برخی از روانکاوان وسواس را نوعی غریزه واخورده و ناخود آگاه میدانند و آن را با ترس‏های غیر منطقی و عقیده مزاحم و رنج آور در ارتباط میدانند.(1) توصیف موهومات یا واقعیات دور از دسترس ذهن و فکر و حواس کودک و نوجوان، بدون ایجاد آمادگی و ساختن فضای مساعد ذهنی مانند توصیف لولو و جن و کارکردهای آنان، یا بیان کیفر برخی گناهان و انواع عذاب‏های جهنم بدون مقدمه و ملاحظه جنبه‏های عاطفی و احساسی کودک ونوجوان، آنان را دچار نوعی ترس غیر منطقی و عقاید رنج آور میسازد. ” برخی از تحقیقات نشان داده‏اند که حدود 8 درصد وسواس‏ها برای این بوده که در کودکی دچار عصبانیت و ترس بوده‏اند."(2)
 
5 - خودخواهی و خود دوستی افراطی، کم رویی، ضعف شناخت و اطلاعات دینی و اجتماعی نیز از اموری هستند که زمینه را برای پیندایش شک و وسواس مساعد میسازند.

 

راه‏های درمان:

1 - تقویت اراده: 

کلید درمان هر دردی - به خصوص ناراحتی های عصبی، افسردگی روحی و وسواس، پس از آگاه به نادرست بودن راه و روشی که در پیش گرفته‏اند “عزم و اراده” است. اگر اراده جدی برای رهایی از تارهای تخیلی وجود داشته باشد، مشکل به تدریج حل خواهد شد و درد درمان میپذیرد.

2 - دادن آگاهی:  

بی اطلاعی یا داشتن آگاهی نادرست از احکام دینی و مسایل مذهبی یا زندی اجتماعی، باعث پیدایش وسواس میگردد. آشنا شدن با احکام و مسایل دینی مورد ابتلا میتواند تأثیر مثبتی در درمان وسواس بگذارد. علمای اسلامی میگویند: وسوسه یک حالت نفسانی و تخیل شیطانی است وعمل به آن حرام است. امام خمینی(ره) میفرماید: 
 
“وسوسه از شیطان است و جایز نیست شخص به آن اعتنا نماید، بلکه باید در طهارت و نجاست و غسل و وضو، مثل متعارف مردم عمل کند".(3) 
 
درجایی دیگر میفرماید: “وسواسی نباید به شک‏های خود اعتنا کند و اگر اعتنا کند، کار حرامی کرده است و هر عملی را بیش از یک بار نباید انجام دهد و اگر انجام دهد، حرام است".(4) 
 
برخی از علما میگویند: حرام است انسان خود را در معرض وسواس قرار دهد، چون در معرض وسواس قرار دارد، اطاعت از شیطان است و اطاعت از شیطان، مبغوض خداوند متعال است.(5) 
 

در روایت صحیح آمده است که عبداللَّه بن سنان میگوید: در خدمت امام صادق علیه السلام از شخصی که در وضو و نماز مبتلای به وسواس بود، نام بردم و گفتم: او شخص عاقلی است. حضرت فرمود: “چگونه عاقلی است که از شیطان اطاعت میکند؟!

در روایت صحیح آمده است که عبداللَّه بن سنان میگوید:

در خدمت امام صادق علیه السلام از شخصی که در وضو و نماز مبتلای به وسواس بود، نام بردم و گفتم: او شخص عاقلی است. حضرت فرمود: “چگونه عاقلی است که از شیطان اطاعت میکند؟!( 6 ) 

3 - نادیده گرفتن شک و تردید : 

 چون شک وتردید زیادو وسواس از شیطان است، نباید به آن اعتنا نمود، چون تنهاهدف آن خبیث این است که از او اطاعت شود.(7) جهت دور نمودن شیطان از خود، با نیت نماز باطن، نمازش را به پایان برساند و اگر در وضو و غسل شک میکند، بگوید میخواهم با وضو و غسل باطل نماز بخوانم. اگر در طهارت و نجاست بدن یا لباس وسواس دارد، بگوید میخواهم با بدن نجس نماز بخوانم، به این ترتیب شیطان مأیوس شده و از انسان دور میگردد.

4 - دور شدن از وسواسی ها:

چون مصاحبت فرد وسواسی با وسواسی دیگر، سبب میشود عملش را عادی بداند و حتی در مقایسه با عمل او بر آید، لازم است افراد وسواسی به طور جدی خود را از وسواسیها دور نگه دارند و هیچ گونه تماس و ارتباطی با آنان نداشته باشند و در صورت ناچاری به مقدار ضرورت اکتفا گردد.

5 - مسافرت و معاشرت و زندگی در جمع : 

افراد وسواس معمولا دیگران را نجس میدانند، با دیگران دست نمیدهند، در لیوان یا استکان‏های عمومی، آب و چای نمینوشند، از ظروف و فرش عمومی استفاده نمیکنند و لباس خود را جدا نگه میدارند، از این رو گوشه گیرند و با دیگران کمتر ارتباط دارند. باید باافراد وسواس دائما در ارتباط بود واو را به میان جمع و زندگی اردویی کشاند و با ترتیب دادن مسافرت‏های دسته جمعی که همه افراد ناگزیرند شیوه وادی را پذیرا شوند، با وسواسی گری به صورت غیرمستقیم و به دور از تنش مبارزه نمود.

6 - اشتغال و سرگرمی:

 قسمتی از دوباره کاریها برای آن است که فرد وسواس، وقت و فرصتی کافی برای انجام آن احساس میکند. اشتغال و داشتن سرگرمی و تنگ کردن وقت، او را وادار میکند که به برخی از امور بی اعتنا گردد.(8)
پی نوشت‏ها:
1 - علی قائمی، خانواه و مسایل نوجوانان و جوانان، ج 2، ص 116.
2 - همان.
3 - استفتئات، ج 1، ص 110.
4 - همان، ص 111.
5 - فاضل لنکرانی، استفتائات، ج 2، ص 87.
6 - همان.
7 - الحر العاملی، وسایل الشیعه، ج 5، ص 329.
8 - مجله با معارف اسلامی آشنا شویم، شماره 48، ص 120.
 
 
بر گرفته از سایت پرس و جو




فرم در حال بارگذاری ...


 
مداحی های محرم