نرمش و پیوند دوستى با دشمن خدا ممنوع!

نوشته شده توسطرحیمی 21ام تیر, 1396

 

یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکمْ أَوْلِیاءَ تُلْقُونَ إِلَیهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ کفَرُوا بِما جاءَکمْ مِنَ الْحَقِّ یخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِیاکمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکمْ إِنْ کنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهاداً فِی سَبِیلِی وَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِی تُسِرُّونَ إِلَیهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِما أَخْفَیتُمْ وَ ما أَعْلَنْتُمْ وَ مَنْ یفْعَلْهُ مِنْکمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِیلِ[1]

ای کسانی که ایمان آورده اید! دشمن من و دشمن خود را دوست نگیرید. شما با آنان طرح دوستی می افکنید، در حالی که آنان نسبت به حقّی که برای شما آمده است، کفر ورزیده اند. (علاوه بر آن که) آنان شما و پیامبر را به خاطر ایمان به خدا که پروردگار شما است، (از مکه) اخراج و آواره نموده اند. اگر شما برای جهاد در راه من وطلب رضای من (از وطن) بیرون آمده اید (با آنان دوستی نکنید). شما مخفیانه دوستی خود را به آنان می رسانید در حالی که من به آنچه مخفیانه و آنچه آشکارا انجام دهید آگاه ترم و هر کس از شما چنین کند، قطعاً از راه راست گم گشته است.

نکته ها:

کلمۀ«عدو» هم به یک نفر و هم به گروهی از افراد اطلاق می شود، ولی در اینجا مراد، گروه است؛ زیرا در مقابل آن، کلمۀ«أَوْلِیاءَ» که جمع است، به کار رفته است. [2]

مراد از اخراج پیامبر صلی الله علیه و آله و مسلمانان، بدرفتاری با آنان بود تا جایی که پیامبر و مسلمانان برای رهایی از بدرفتاری کفّار، خودشان از مکه خارج شدند. [3]

در تفاسیر می خوانیم: یکی از یاران پیامبر صلی الله علیه و آله، نامه ای را به زنی داد تا برای مشرکان مکه ببرد و آنان را از تصمیم پیامبر صلی الله علیه و آله مبنی بر فتح مکه آگاه کند.

جبرئیل، موضوع را به رسول اکرم خبر داد و پیامبر صلی الله علیه و آله، حضرت علی علیه السلام، و جمع دیگری را برای پس گرفتن نامه از آن زن، به سوی مکه فرستاد و فرمود:

«در فلان منطقه آن زن را خواهید یافت». گروه اعزامی حرکت کردند و در همان نقطه ای که پیامبر فرموده بود، آن زن را یافتند و سراغ نامه را از او گرفتند. زن از وجود چنین نامه ای اظهار بی اطلاعی کرد. بعضی از اصحاب، سخنان زن را باور کردند و خواستند به مدینه برگردند، امّا حضرت علی علیه السلام فرمود: «نه جبرئیل به پیامبر دروغ گفته و نه آن حضرت به ما، بنابراین قطعاً نامۀمورد نظر در نزد این زن است». سپس شمشیر کشید که نامه را بگیرد. زن که مسئله را جدّی دید، نامه را از میان موهای سرش بیرون آورد و آن را تحویل داد.

...

نامه را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آوردند. حضرت، نویسندۀنامه- حاطب بن ابی بلتعه- را احضار و او را توبیخ کرد. حاطب گفت: من خائن نیستم ولی از آنجا که بستگانم در مکه و در میان مشرکان به سر می برند، خواستم دل مشرکان را به دست بیاورم تا بستگانم در آسایش به سر برند. پیامبر صلی الله علیه و آله او را بخشیدند و این آیات نازل شد.

جالب این که این زن از مکه به مدینه آمد و از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تقاضای کمک کرد.

حضرت از او پرسید: آیا به اسلام ایمان آورده ای؟

گفت: نه.

فرمود: آیا از مکه هجرت کرده ای تا به مهاجران ملحق شوی؟

گفت: نه.

پرسید: پس چرا به مدینه آمده ای؟

گفت: برای دریافت کمک از شما.

حضرت فرمود: پس جوانانی که در مکه دور تو بودند، چه شدند؟ (اشاره به این که تو در مکه خواننده بودی و مشتریان جوان داشتی)!

گفت: بعد از شکست مردم مکه در جنگ بدر، دیگر کسی به سراغم نیامد (کنایه از عمق تأثیر شکست در روحیۀمردم).

حضرت دستور داد تا به او کمک کنند. (آری، دستور کمک به غریبه گرچه کافر باشد). [4]

از این ماجرا معلوم می شود که حفظ اسرار نظامی به قدری لازم است که حضرت علی علیه السلام حامل نامه را به کشتن تهدید کرد و فرمود: «لاردن رأسک الی رسول الله صلی الله علیه و آله»[5] سرت را برای رسول خدا می فرستم!

دشمن شناسی

قرآن در آیات متعدّدی از برنامه ها و توطئه های دشمن خبر می دهد و وظیفۀمسلمانان را به آنان گوشزد می نماید:

الف) افکار و آرزوهای دشمن:

«لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیهُودَ وَ الَّذِینَ أَشْرَکوا»[6] قطعاً سخت ترین دشمنان اهل ایمان را یهودیان و مشرکان خواهی یافت.

«ما یوَدُّ الَّذِینَ کفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکتابِ وَ لَا الْمُشْرِکینَ أَنْ ینَزَّلَ عَلَیکمْ مِنْ خَیرٍ مِنْ رَبِّکمْ»[7] نه کفّار از اهل کتاب ونه مشرکان، هیچ کدام دوست ندارند که از طرف پروردگارتان به شما هیچ خیری برسد.

«وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیدْهِنُونَ»[8] آرزو دارند که شما نرمش نشان دهید تا با شما سازش کنند.

«وَدُّوا ما عَنِتُّمْ»[9] آرزو دارند که شما در رنج قرار گیرید.

وَدَّ الَّذِینَ کفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِکمْ وَ أَمْتِعَتِکمْ . . . [10] آرزو دارند که شما از اسلحه و سرمایه خود غافل شوید.

ب) توطئه های دشمن:

«إِنَّهُمْ یکیدُونَ کیداً»[11] مخالفان، هرگونه توطئه ای را بر ضدّ شما به کار می برند.

«یشْتَرُونَ الضَّلالَةَ وَ یرِیدُونَ أَنْ تَضِلُّوا السَّبِیلَ»[12] آنان گمراهی را می خرند و می خواهند شما نیز گمراه شوید.

ج) رفتار دشمن:

«إِنَّ الْکافِرِینَ کانُوا لَکمْ عَدُوًّا مُبِیناً»[13] کافران دشمنان آشکار شمایند.

«یخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا»[14] با خدا و مؤمنان خدعه می کنند.

«إِنْ یثْقَفُوکمْ یکونُوا لَکمْ أَعْداءً»[15] اگر بر شما مسلّط شوند، دشمن شما می گردند.

«آمِنُوا بِالَّذِی أُنْزِلَ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اکفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یرْجِعُونَ»[16] به آنچه که بر مؤمنان نازل شده صبحگاهان ایمان بیاورید و شامگاهان از ایمان برگردید (تا شاید مؤمنان نیز در حقانیت دین مردّد شده و) برگردند.

د) وظیفۀمسلمانان در برابر دشمن:

«هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ»[17] آنان دشمنند پس از آنان حذر کن.

وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ. . . [18] آنچه توان دارید برای مقابله با دشمن آماده کنید.

«لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِکمْ لا یأْلُونَکمْ خَبالًا»[19] غیر خودی ها را محرم اسرار نگیرید که رعایت نمی کنند.

پیام ها:

1- جامعه ایمانی حق ندارد با دشمنان خدا، رابطه دوستانه و صمیمانه داشته باشد. «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکمْ أَوْلِیاءَ»

2- ایمان به خداوند با برقراری پیوند دوستی با دشمن خدا سازگار نیست. یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی . . . أَوْلِیاءَ

3- دشمن خدا در حقیقت دشمن مؤمنان نیز هست. «عَدُوِّی وَ عَدُوَّکمْ»

4- گرچه کفّار دشمن ما هستند، ولی دلیل اصلی متارکۀما با آنان، دشمنی آنها با خداست. کلمۀ«عَدُوِّی» قبل از «عَدُوَّکمْ» آمده است.

5- القای مودّت و ابراز دوستی با دشمنان، جرأت آنان را در برابر مؤمنان بیشتر می کند. «تُلْقُونَ إِلَیهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ کفَرُوا بِما جاءَکمْ مِنَ الْحَقِّ»

6- اوامر و نواهی خود را به طور مستدل بیان کنید. لا تَتَّخِذُوا. . . قَدْ کفَرُوا. . . یخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِیاکمْ

7- در سیاست خارجی، برقراری رابطه و قطع روابط باید بر اساس ملاک های دینی باشد. «لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکمْ أَوْلِیاءَ»

8- دین از سیاست جدا نیست. (فرمان قطع رابطه با دشمنان یک دستور سیاسی است که در متن قرآن آمده است). «لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکمْ أَوْلِیاءَ»

9- کفّار تنها در عقیده مخالف شما نیستند، بلکه کمر به حذف شما بسته اند. کفَرُوا. . . یخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِیاکمْ

10- دشمنی کفّار با شما به خاطر ایمان شما به خداست. «أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکمْ»

11- برقراری رابطه با کفّار در صورتی جایز است که آنها به ارزشهای شما احترام بگذارند و در صدد توطئه نباشند. لا تَتَّخِذُوا. . . قَدْ کفَرُوا. . . یخْرِجُونَ الرَّسُولَ

12- اسلام خواهان عزّت مسلمانان است. (اظهار مودّت به گروهی که به مکتب شما کافرند و بر ضدّ شما توطئه می کنند، ذلّت است). «تُلْقُونَ إِلَیهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ کفَرُوا بِما جاءَکمْ مِنَ الْحَقِّ»

13- یک دل، دو دوستی بر نمی دارد. «إِنْ کنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهاداً فِی سَبِیلِی وَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِی تُسِرُّونَ إِلَیهِمْ بِالْمَوَدَّةِ»

14- جهاد باید خالصانه و برای خدا باشد. «جِهاداً فِی سَبِیلِی وَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِی»

15- خداوند از ارتباطات مخفیانه با کفّار آگاه است. «أَنَا أَعْلَمُ بِما أَخْفَیتُمْ»

16- توجّه به علم خداوند، سبب کاهش گناهان است. «أَنَا أَعْلَمُ بِما أَخْفَیتُمْ»

17- در تربیت، هم امر و هم نهی، «لا تَتَّخِذُوا» هم استدلال، «عَدُوِّی وَ عَدُوَّکمْ» هم انگیزه. «یخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِیاکمْ» و هم تهدید. «وَ أَنَا أَعْلَمُ بِما أَخْفَیتُمْ»

18- چه بسیارند مؤمنانی که بد عاقبت می شوند. الَّذِینَ آمَنُوا. . . ضَلَّ سَواءَ السَّبِیلِ

19- چه بسیارند افرادی که در آغاز رزمنده بودند، ولی در اثر رابطه با دشمنان، بد عاقبت شدند. خَرَجْتُمْ جِهاداً فِی سَبِیلِی وَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِی . . . ضَلَّ سَواءَ السَّبِیلِ

20- فکر تأمین منافع از طریق روابط سرّی با دشمنان دین، بیراهه رفتن و حرکتی بی فرجام است. «وَ مَنْ یفْعَلْهُ مِنْکمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِیلِ»[20]

پی نوشت ها

[1] سوره ممتحنة، آيه 1

[2] تفسير الميزان.

[3]  تفسير الميزان.

[4]  تفاسير مجمع‏البيان، روح‏البيان، صافى، مراغى، الميزان و نمونه با اندكى تفاوت در نقل.

[5] تفسير الميزان.

[6]  مائده، 82.

[7] بقره، 105.

[8] قلم، 9.

[9]  آل عمران، 118.

[10] نساء، 102.

[11] طارق، 15.

[12] نساء، 44.

[13] نساء، 101.

[14] بقره، 9.

[15] ممتحنه، 2.

[16]  آل عمران، 72.

[17] منافقون، 4.

[18]انفال، 60.

[19] آل عمران، 118.

[20] محسن قرائتى، تفسير نور، 10جلد، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن - تهران، چاپ: 4، 1389.

تفسیر نور؛ ج 9؛ ص570؛تفسير نمونه، ج‏24، ص: 7


فرم در حال بارگذاری ...

حجاب و پوشش در قرآن

نوشته شده توسطرحیمی 21ام تیر, 1396

 

«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیوتًا غَیرَ بُیوتِکمْ حَتَّی تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَی أَهْلِهَا ذَلِکمْ خَیرٌ لَکمْ لَعَلَّکمْ تَذَکرُونَ (٢٧)فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فِیهَا أَحَدًا فَلا تَدْخُلُوهَا حَتَّی یؤْذَنَ لَکمْ وَإِنْ قِیلَ لَکمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْکی لَکمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ (٢٨)لَیسَ عَلَیکمْ جُنَاحٌ أَنْ تَدْخُلُوا بُیوتًا غَیرَ مَسْکـونَةٍ فِیهَا مَتَاعٌ لَکمْ وَاللَّهُ یعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَکتُمُونَ (٢٩)قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِک أَزْکی لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا یصْنَعُونَ (٣٠)وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلا یبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْیضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَی جُیوبِهِنَّ وَلا یبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَکتْ أَیمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیرِ أُولِی الإرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یظْهَرُوا عَلَی عَوْرَاتِ النِّسَاءِ وَلا یضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیعْلَمَ مَا یخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَی اللَّهِ جَمِیعًا أَیهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکمْ تُفْلِحُونَ (٣١). »

آیات مربوط به موضوع حجاب در دو سوره از قرآن آمده است، یکی سوره نور و دیگر سوره احزاب. ما تفسیر آیات را بیان می کنیم وسپس به مسائل فقهی و بحث روایات و نقل فتوای فقها می پردازیم. در سوره نور آیه ای که مربوط به مطلب است آیه 31 می باشد. چند آیه قبل از آن آیه متعرض وظیفه اذن گرفتن برای ورود در منازل است و در حکم مقدمه این آیه می باشد. تفسیر آیات را از آنجا شروع می کنیم:

ای کسانی که ایمان آوردید!به خانه دیگران داخل نشوید مگر آنکه قبلا آنان را آگاه سازید و بر اهل خانه سلام کنید این برای شما بهتر است. باشد که پند گیرید.

اگر کسی را در خانه نیافتید داخل نشوید تا به شما اجازه داده شود. اگر گفته شدباز گردید، بازگردید که پاکیزه تر است برای شما. خدا بدانچه انجام می دهیدداناست.

باکی نیست که در خانه هایی که محل سکنا نیست و نفعی در آنجا دارید(بدون اجازه)داخل شوید. خدا آنچه را آشکار می کنید و آنچه را نهان می دارید آگاه است.

به مردان مؤمن بگو دیدگان فرو خوابانند و دامن ها حفظ کنند. این برای شما پاکیزه تراست. خدا بدانچه می کنید آگاه است.

به زنان مؤمنه بگو دیدگان خویش فرو خوابانند و دامن های خویش حفظ کنند وزیور خویش آشکار نکنند مگر آنچه پیداست، سرپوشهای خویش بر گریبان هابزنند، زیور خویش آشکار نکنند مگر برای شوهران یا پدران یا پدر شوهران یاپسران یا پسر شوهران یا برادران یا برادرزادگان یا خواهر زادگان یا زنان یامملوکانشان یا مردان طفیلی که حاجت به زن ندارند یا کودکانی که از راز زنان آگاه نیستند(یا بر کامجویی از زنان توانا نیستند)و پای به زمین نکوبند که زیورهای مخفی شان دانسته شود. ای گروه مؤمنان!همگی به سوی خداوند توبه برید، باشد که رستگار شوید.

مفاد آیه اول و دوم این است که مؤمنین نباید سر زده و بدون اجازه به خانه کسی داخل شوند. در آیه سوم مکان های عمومی و جاهایی که برای سکـونت نیست از این دستور استثنا می گردد. سپس دو آیه دیگر مربوط به وظایف زن و مرد است درمعاشرت با یکدیگر که شامل چند قسمت است:

1- هر مسلمان، چه مرد و چه زن، باید از چشم چرانی و نظر بازی اجتناب کند.

2- مسلمان، خواه مرد یا زن، باید پاکدامن باشد و عورت خود را از دیگران بپوشد.

3- زنان باید پوشش داشته باشند و آرایش و زیور خود را بر دیگران آشکارنسازند و در صدد تحریک و جلب توجه مردان برنیایند.

4- دو استثنا برای لزوم پوشش زن ذکر شده که یکی با جمله «وَلا یبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلا مَا ظَهَرَ مِنْهَا» بیان شده است و نسبت به عموم مردان است و دیگری با جمله « وَلا یبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلا لِبُعُولَتِهِنَّ. . . » ذکر شده و نداشتن پوشش را برای زن نسبت به عده خاصی تجویز می کند.

...

استثنای اول:

« إِلا مَا ظَهَرَ مِنْهَا »یعنی جز زینت هایی که آشکار است. از این عبارت چنین استفاده می شود که زینت های زن دو نوع است. یک نوع زینتی است که آشکار است. نوع دیگرزینتی است که مخفی است مگر آنکه زن عمدا و قصدا بخواهد آن را آشکار کند. پوشانیدن زینت نوع اول واجب نیست، اما پوشانیدن زینت های نوع دوم واجب است. اینجاست که این پرسش به صورت یک مشکل پیش می آید که زینت آشکار کدام است و زینت نهان کدام؟

درباره این استثنا از قدیم ترین زمان ها از صحابه و تابعین و ائمه طاهرین علیهم السلام سؤال می شده و به آن جواب داده شده است. در تفسیر مجمع البیان می گوید:

«درباره این استثنا سه قول است:

اول: اینکه مراد از«زینت آشکار»جامه هاست(جامه های رو)و مراد از«زینت نهان »پای برنجن[1] و گوشواره و دستبند است. این قول از ابن مسعود صحابی معروف نقل شده است.

قول دوم: اینکه مراد از زینت ظاهره سرمه و انگشتر و خضاب دست است، یعنی زینت هایی که در چهره و دو دست تا مچ واقع می شود. این، قول ابن عباس است.

قول سوم: این است که مراد از زینت آشکار، خود چهره و دو دست تا مچ است. این، قول ضحاک و عطاست. »

درباره این استثنا از ائمه اطهار علیهم السلام زیاد پرسش شده است و آنها جواب داده اند. ما چند روایت از کتب حدیث نقل می کنیم. در تفسیر صافی نیز همین روایت ها غالبا نقل شده است. ظاهرا در روایات شیعه در این جهت اختلافی نیست که یک روایت ذکر می شود:

امام باقر علیه السلام فرمود: زینت ظاهر عبارت است از جامه، سرمه، انگشتر، خضاب دست ها، النگو. سپس فرمود زینت سه نوع است: یکی برای همه مردم است و آن همین است که گفتیم. دوم برای محرم هاست و آن جای گردنبند به بالاتر و جای بازوبند به پایین و خلخال به پایین است. سوم زینتی است که اختصاص به شوهردارد و آن تمام بدن زن است.[2]

روایات مورد اشاره با نظر ابن عباس و ضحاک و عطا منطبق است نه با نظر ابن مسعود که مدعی بوده است مقصود از زینت ظاهره جامه است.

اساسا نظر ابن مسعود قابل توجیه نیست، زیرا جامه ای که خود به خود آشکاراست جامه رو است نه جامه زیر، و در این صورت معنی ندارد که گفته شود زنان زینت های خود را آشکار نکنند مگر جامه رو را. جامه رو قابل پوشاندن نیست تا استثناشود؛بر خلاف چیزهایی که در کلمات ابن عباس و ضحاک و عطاست و در روایات شیعه امامیه آمده است؛اینها اموری است که قابل این هست که دستور پوشانیدن یانپوشانیدن آنها داده شود.

به هر حال این روایات می فهماند که برای زن پوشانیدن چهره و دست ها تا مچ واجب نیست، حتی آشکار بودن آرایش های عادی و معمولی که در این قسمت ها وجوددارد نظیر سرمه و خضاب که معمولا زن از آنها خالی نیست و پاک کردن آنها یک عمل فوق العاده به شمار می رود نیز مانعی ندارد و این یک نظر علمی است و اما هر یک از آقایان و خانم ها از هر کس که تقلید می کنند عملا باید تابع فتوای مرجع تقلید خودشان باشند.

اما اینکه زن نسبت به محارم خود تا چه اندازه حق دارد پوشش نداشته باشد، روایات و فتاوی مختلف است. آنچه از یک عده روایات استنباط می شود و بر طبق آن نیز بعضی از فقها فتوا داده اند این است که از ناف تا زانو از محارم غیر شوهر بایدپوشیده شود.

استثنای دوم:

« وَلا یبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلا لِبُعُولَتِهِنَّ. . . » یعنی زینتهای خود را آشکار نکنند مگر برای شوهران و. . .

استثنای اول مقداری از زینت را که نمایان بودن آن نسبت به عموم افراد جایزاست معین کرد، اما این استثنا اشخاص معینی را نام می برد که آشکار نمودن مطلق زینت برای آنان جایز است. در استثنای اول دایره مورد استثنا از نظر مواضع تنگتر و ازنظر افراد وسیعتر است و در استثنای دوم بر عکس است.

غالب این اشخاص که در آیه نام برده شده اند همان کسانی هستند که در اصطلاح فقه به نام «محارم »خوانده می شوند و از این قرارند:

1- لبعولتهن- شوهران

2- او ابائهن- پدران

3- او اباء بعولتهن- پدر شوهران

4- او ابنائهن- پسران

5- او ابناء بعولتهن- پسر شوهران

6- او اخوانهن- برادران

7- او بنی اخوانهن- پسر برادران

8- او بنی اخواتهن- پسر خواهران

9- او نسائهن- زنان

10- او ما ملکت ایمانهن- مملوکان

11- او التابعین غیر اولی الاربة-طفیلیانی که کاری با زن ندارند

12- او الطفل الذین لم یظهروا علی عورات النساء- کودکانی که از امور جنسی بی خبرند یا توانایی کار زناشویی ندارند

در موارد ذکر شده تنها چهار مورد اخیر قابل بحث است:

الف. زنان(نسائهن)

در این کلمه سه احتمال داده شده است:

1- اینکه مراد زنان مسلمان هستند. مفهوم آیه بنا بر این قول این است که زنان غیر مسلمان نامحرم می باشند و زن مسلمان باید خود را از ایشان بپوشاند.

2- اینکه مراد مطلق زنان است خواه مسلمان یا غیر مسلمان.

3- اینکه مراد زن هایی است که در خانه هستند مانند زنان خدمتکار. مفهوم این تفسیر این است که هر زنی به غیر از زنان داخل خانه به سایر زنان نامحرم است. این احتمال به کلی مردود است زیرا یکی از مسلمات و ضروریات اسلام این است که زن به زن محرم است.

احتمال دوم نیز ضعیف است زیرا که در این احتمال نکته ای برای اضافه «نساء»به ضمیر وجود ندارد ولی طبق احتمال اول نکته این اضافه این است که زنان کفاربیگانه هستند و از خودشان نمی باشند.

حقیقت این است که احتمال اول قویترین احتمالات است و روایاتی هم بر طبق آن وارد شده که برهنه شدن زن مسلمان را در برابر زنان یهودیه یا نصرانیه منع کرده است. در این روایات استناد شده است به اینکه زنان غیر مسلمان ممکن است زیبایی زنان مسلمان را برای شوهران یا برادران خود توصیف کنند: لانهن قد یصفن لازواجهن واخوتهن. و اما زنان مسلمان به جهت داشتن ایمان چنین کاری را نمی کنند.

ب. بردگان و مملوکان(أَوْ مَا مَلَکتْ أَیمَانُهُنَّ)

در این جمله دو احتمال است: یکی اینکه مراد خصوص کنیزان است و دیگراینکه مراد مطلق مملوک است و شامل غلامان نیز می باشد. در اینجا نیز روایات مؤید تفسیر دوم است ولی فتوای فقها با آن هماهنگی ندارد.

در روایت است که مردی از مردم عراق-که به واسطه مجاورت با ایران معمولادر این مسائل سختگیرتر بودند-آمد به مدینه و به حضور امام صادق علیه السلام مشرف شد. به مناسبتی سخن از مردم مدینه به میان آمد و آن مرد اعتراض کرد و گفت اینهازنان خود را همراه غلامان می فرستند و احیانا زنان هنگامی که می خواهند سوارشوند به کمک غلامان سوار می شوند، مثلا دست روی شانه غلامان می گذارند و سوارمی شوند. امام صادق فرمود این کار مانعی ندارد، و آنگاه آیه 56 از سوره احزاب را که مفید همین معنی است قرائت فرمود: «لا جُناحَ عَلَیهِنَّ فِی آبائِهِنَّ وَ لا أَبْنائِهِنَّ وَ لا إِخْوانِهِنَّ وَ لا أَبْناءِ إِخْوانِهِنَّ وَ لا أَبْناءِ أَخَواتِهِنَّ وَ لا نِسائِهِنَّ وَ لا ما مَلَکتْ أَیمانُهُن»یعنی بر زنان در موردپدران و پسران و برادران و برادرزادگان و خواهرزادگان و زنان و مملوکهایشان باکی نیست. . .[3]

ولی همچنان که گفتیم از نظر فتوای فقها این حکم بعید است اما از طرف دیگرحمل جمله «أَوْ مَا مَلَکتْ أَیمَانُهُنَّ »به خصوص کنیزان نیز بسیار مستبعد است.

اگر بخواهیم استثنای مملوک را منحصر به کنیزان بدانیم باید بگوییم زنان آزاد بریکدیگر مطلقا محرم می باشند ولی کنیزان برای زنان آزاد محرم نیستند مگر زنان آزادی که مالک این کنیزان می باشند. و وقتی این مطلب را هم بدین فتوا اضافه کنیم که بسیاری از فقها پوشش را برای کنیز حتی نسبت به مردان بیگانه واجب ندانسته اندنتیجه خیلی عجیب خواهد بود، زیرا نتیجه این است که کنیز بر همه مردان محرم است و زنان آزاد بر کنیزان نامحرم می باشند، یعنی کنیز کاملا در حکم یک مرد است. البته چنین چیزی درست نیست.

ج. طفیلیانی که نیازی به زن ندارند(التَّابِعِینَ غَیرِ أُولِی الإرْبَةِ)

قدر مسلم، این جمله دیوانگان و افراد بله را که دارای شهوت نیستند و جاذبه ای را که در زن است درک نمی کنند شامل می گردد. بعضی ها عمومیت بیشتری در آیه قائل شده اند و آن را شامل خواجگان حرمسرا نیز دانسته اند به استناد اینکه خواجگان نیزحاجتی به زن ندارند.

محرم دانستن خواجگان و آوردن آنان به حرمسراها در زمان های قدیم بر اساس همین فتوا بوده است.

برخی دیگر در آیه تعمیم بیشتری داده اند و گفته اند شامل فقرا و مساکین نیزمی باشد، یعنی کسانی که وضع خاص آنان و شرایط آنان طوری است که در این عوالم نیستند. کسی که برای نانش معطل است و به خاطر لقمه نانی به دنبال آن می دود ومخصوصا با فاصله طبقاتی ای که بین آندو وجود دارد هرگز به فکر مسائل جنسی نخواهد بود.

ولی حقیقت این است که این اندازه توسعه در مفهوم آیه بسیار بعید است. قدرمسلم همان طبقه اول است و اگر بیشتر تعمیم دهیم حداکثر این است که طبقه دوم رامشمول آیه بدانیم.

د. کودکانی که از امور جنسی بی خبرند یا توانایی ندارند «الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یظْهَرُوا عَلَی عَوْرَاتِ النِّسَاءِ»

این قسمت را نیز دو جور می توان تفسیر کرد. کلمه «لم یظهروا»از ماده «ظهور» است و با کلمه «علی »متعدی شده است. ممکن است ترکیب این دو کلمه مفهوم «اطلاع »را بدهد. پس معنی چنین می شود: کودکانی که بر امور نهانی زنان آگاه نیستند. و ممکن است مفهوم «غلبه و قدرت »را بدهد، پس معنی چنین می شود: کودکانی که بر استفاده از امور نهانی زنان توانایی ندارند.

طبق احتمال اول مراد بچه های غیر ممیز هستند که قدرت تشخیص این گونه مطالب را ندارند. اما طبق احتمال دوم مقصود بچه هایی است که قدرت بر امور جنسی ندارند یعنی غیر بالغ می باشند هر چند ممیز بوده باشند. طبق احتمال دوم اطفالی که همه چیز می فهمند و نزدیک به حد بلوغ می باشند ولی بالغ نمی باشند جزء استثناهاهستند. فتوای فقها نیز بر طبق این تفسیر است.

در دنباله آیه می فرماید: «وَلا یضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیعْلَمَ مَا یخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ »یعنی زنان به منظور آشکار ساختن زینت های پنهان خود پای بر زمین نکوبند.

زنان عرب معمولا خلخال به پا می کردند و برای اینکه بفهمانند خلخال قیمتی به پا دارند پای خود را محکم بر زمین می کوفتند. آیه کریمه از این کار هم نهی فرمود.

از این دستور می توان فهمید که هر چیزی که موجب جلب توجه مردان می گرددمانند استعمال عطرهای تند و همچنین آرایش های جالب نظر در چهره ممنوع است. به طور کلی زن در معاشرت نباید کاری بکند که موجب تحریک و تهییج و جلب توجه مردان نامحرم گردد.

جمله آخر آیه چنین است: «وَتُوبُوا إِلَی اللَّهِ جَمِیعًا أَیهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکمْ تُفْلِحُونَ».

همه به سوی خدا بازگشت کنید، باشد که رستگار گردید. داب قرآن این است که در پایان دستورها مردم را به خدا متوجه می سازد تا در به کار بستن فرمان های اوسهل انگار نباشند.

آیات دیگر

آیات 58، 59، 60 سوره نور نیز مربوط به همین مباحث است. تفسیر آنها را نیزذکر می کنیم:

«ای کسانی که ایمان آورده اید!بایست مملوک های شما و کودکان نابالغ شما در سه وقت اجازه دخول بگیرند: پیش از نماز صبح، و هنگام نیمروز که جامه های خویش می نهید، و بعد از نماز عشاء(که آماده خواب می شوید). این سه وقت، خلوت شماست. در غیر این سه وقت بر شما و بر آنان باکی نیست(که بی اجازه وارد شوند). آنها و شما زیاد بر یکدیگر می گذرید. خداوند آیات را چنین بیان می کند. خداوند دانا و حکیم است.

و چون کودکان شما به حد بلوغ رسیدند باید مانند دیگران اجازه ورود بگیرند. خداوند آیات خویش را چنین بیان می کند. خداوند دانا و حکیم است.

زنان بازنشسته که امید ازدواج ندارند باکی نیست در حالی که خود را به زیوری نیاراسته اند و قصد خودنمایی ندارند جامه خویش به زمین نهند، و اگر از این نیزخودداری کنند برایشان بهتر است. خداوند شنوا و داناست. »

در این آیات دو استثناء، یکی برای قانون کسب اجازه در وقت ورود در اتاق دیگران و دیگر برای قانون پوشش زنان ذکر شده است. آیه اول و دوم راجع به استثنای اول و آیه سوم راجع به استثنای دوم است.

هر کس می خواهد وارد محل خلوت دیگری شود باید اعلام کند و با کسب اجازه وارد شود، و این دستور حتی در موردمحارم نزدیک مانند پسر نسبت به مادر، و پدر نسبت به دختر نیز جاری است. در این آیات دو طبقه از این دستور استثنا شده اند. برای این دو طبقه اجازه خواستن فقط درسه نوبت لازم شمرده شده است و در اوقات دیگر لازم دانسته نشده است. این دو طبقه عبارتند از:

 1- «الَّذِینَ مَلَکتْ أَیمَانُکمْ »- مملوکان شما

2- «وَالَّذِینَ لَمْ یبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْکمْ »- کودکان نابالغ شما

سه نوبتی که این دو دسته باید اجازه بخواهند عبارت است از: پیش از نماز صبح، و هنگام نیمروز که افراد به خاطر گرما لباس رو را از تن درآورده استراحت می کنند، وبعد از نماز عشاء که هنگام رفتن به رختخواب است.

در این مواقع معمولا زن یا مرد در لباس غیر عادی هستند و چون تازه از خواب برخاسته اند(قبل از نماز صبح)و یا تازه می خواهند به خواب روند(بعد از نماز عشاء) و یا در حال استراحتند(وقت ظهر)معمولا با لباس خواب بسر می برند. در چنین اوقاتی مملوکان و پسران نابالغ باید با کسب اجازه وارد اتاق شوند ولی در مواقع دیگربه علت احتیاج به رفت و آمدهای مکرر «طَوَّافُونَ عَلَیکمْ بَعْضُکمْ عَلَی بَعْضٍ »استیذان لازم نیست. در این آیات سه نکته جلب توجه می کند:

1- اینکه «الَّذِینَ مَلَکتْ أَیمَانُکمْ »با موصولی که برای جمع مذکر است(الذین)ذکرشده است و حتما شامل غلامان می باشد چنانکه در تفاسیر و روایات نیز تصریح شده است. از آن جمله روایتی است در کافی از حضرت صادق علیه السلام که فرموده اند:

این دستور(اجازه خواستن در سه نوبت)مخصوص مردان است. سؤال شده که آیازنان باید اجازه بگیرند؟فرمود: نه، همین طور می آیند و می روند.[4]

اینکه غلامان در غیر این سه نوبت حق دارند بدون اجازه وارد اتاق زن شوندخود دلیل بر این است که غلامان نیز وضع استثنائی دارند، و این خود شاهدی قوی می باشد بر اینکه در آیه پوشش هم که قبلا تفسیر کردیم جمله ما ملکت ایمانهن شامل غلامان نیز می باشد. حتی در آیه ای که فعلا مورد بحث است تعبیر به ملکت ایمانکم شده است(با ضمیر مذکر)یعنی لازم نیست که برده، مملوک خود زن باشد.

در اینجا نباید اعتراض کرد که اکنون رسم بردگی منسوخ شده است و برده ای وجود ندارد و پافشاری در این بحث ها بی ثمر است، زیرا اولا روشن شدن نظر اسلام دراین مسائل ما را به هدف کلی این قوانین که برخی از آنها مورد ابتلا نیز می باشد بهترواقف می سازد، و ثانیا اگر فقیه متهوری جرات کند چه بسا حکم غلامان را از راه ملاک و مناط، به موارد مشابه آن از قبیل خدمتکاران بتواند تعمیم دهد.

2- از جمله «طَوَّافُونَ عَلَیکمْ بَعْضُکمْ عَلَی بَعْضٍ» بعض فهمیده می شود: رمز اینکه در موردغلامان وپسران نابالغ اجازه خواستن واجب نیست این است که وجوب استیذان اینهابه واسطه تکرر آمد و شد موجب حرج و واقع شدن در مضیقه است.

در حقیقت اباحه در این موارد نیز از این باب است که تکلیف موجب دشواری می شده است نه از این جهت که تکلیف ملاک ندارد.

ما معتقدیم که سایر استثناهای باب پوشش مثلا استثنای وجه و کفین و همچنین استثنای محارم نیز از همین قبیل است. قبلا در این باره بحثی شد. به زودی دوباره مشروح تر بحث خواهیم کرد.

3- اطفالی که در این آیه مکلف شده اند که مانند مردان بزرگ در سه نوبت اجازه بگیرند اطفالی هستند که به حد بلوغ نرسیده اند. بنابر این اطفال نابالغ و لو ممیز ونزدیک به بلوغ، در غیر سه وقتی که آیه تعیین شده است می توانند بدون کسب اجازه وارد خلوتگاه شوند.

این آیه علی الظاهر می تواند قرینه باشد که مقصود از جمله «أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یظْهَرُوا عَلَی عَوْرَاتِ النِّسَاءِ» که در آیه پوشش آمده است و قبلا دو احتمال در معنی آن دادیم اطفال نابالغ است نه اطفال غیر ممیز.

و اما استثنائی که درباره مساله پوشش است: «وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ اللاتِی لا یرْجُونَ نِکاحًا فَلَیسَ عَلَیهِنَّ جُنَاحٌ. . . »

این سومین استثناست در مساله پوشش. استثنای اول و دوم در آیه 31 همین سوره و استثنای سوم در این آیه آمده است. در اینجا می فرماید:

«زنان از پا افتاده ای که امیدی به ازدواج ندارند می توانند لباس روی خود را برزمین نهند مشروط بر اینکه نخواهند خودنمایی و خودآرایی بکنند. در عین حال اگر جانب عفاف را رعایت کنند و خود را پوشیده دارند بهتر است و خدا شنوا وداناست. »

مقصود از«قواعد»کیانند؟مقصود زنان سالخورده ای هستند که از جنبه زن بودن بازنشسته شده اند، یعنی دیگر مطلوب مرد-از نظر جنسی-واقع نمی شوند و لذا امیدی به ازدواج ندارند. ممکن است طمع داشته باشند ولی امید ندارند. جمله «أَنْ یضَعْنَ ثِیابَهُنَّ» می فهماند که زن دو نوع لباس دارد: یکی لباس بیرون و دیگر لباس داخل منزل. آنچه رخصت داده شده است این است که زنان سالخورده می توانند لباس رو رادر بیاورند ولی در عین حال به آنها اجازه خودنمایی و خودآرایی داده نشده است.

در روایات اسلامی حدود برداشتن پوشش برای زنان سالخورده تعیین گردیده است و ذکر شده که جایز است روسری خود را بردارند:

الحلبی عن ابی عبد الله علیه السلام انه قرا ان یضعن ثیابهن قال: الخمار و الجلباب. قلت: بین یدی من کان؟فقال: بین یدی من کان، غیر متبرجة بزینة. فان لم تفعل فهو خیر لها.[5]

عبید الله حلبی گفت که امام صادق فرمود مقصود از ان یضعن ثیابهن روسری وچهارقد است.

گفتم جلو هر کس که بود؟

فرمود جلو هر کس که بود اما به شرط اینکه ساده باشد ونخواهد خودآرایی و خودنمایی کند.

از جمله «وَأَنْ یسْتَعْفِفْنَ خَیرٌ لَهُنَّ »می توان یک قانون کلی استنباط کرد و آن این است که از نظر اسلام هر قدر زن جانب عفاف و ستر را بیشتر مراعات کند پسندیده تراست و رخصت های تسهیلی و ارفاقی که به حکم ضرورت درباره وجه و کفین و غیره داده شده است این اصل کلی اخلاقی را نباید از یاد ببرد.

پی نوشت ها

[1] نوعی زینت نظیر دستبند که به مچ پا می بسته اند.

[2] تفسیر صافی ذیل آیه 31 از سوره نور، نقل از تفسیر علی بن ابراهیم قمی.

[3] کافی ج 5/ ص 531

[4] کافی ج 5/ ص 529

[5] کافی ج 5/ ص 522، وسائل ج 3/ ص 25 و26

 

حوزه/ تلخيص از كتاب مجموعه آثار، ج9، ص465-506. , مطهری مرتضی 


فرم در حال بارگذاری ...

این نام را گرامی بدارید

نوشته شده توسطرحیمی 21ام تیر, 1396

 

 قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله:

إِذَا سَمَّيْتُمُ الْوَلَدَ مُحَمَّداً فَأَكْرِمُوهُ وَ أَوْسِعُوا لَهُ فِي الْمَجَالِسِ وَ لَا تُقَبِّحُوا لَهُ وَجْهاً  

پیامبراکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند:

وقتی نام فرزندتان را محمّد گذاشتید، او را گرامی بدارید و در مجلس خود برای او جا باز کنید و احترامش نمایید و نسبت به او رو ترش نکنید.

 وسایل الشیعه ج 21 ، ص 394

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از:  
5 stars

احسنتم

1396/04/22 @ 01:38


فرم در حال بارگذاری ...

عالمی که مانع اعلام کشف حجاب رضاخانی به مدت ۸ سال شد

نوشته شده توسطرحیمی 21ام تیر, 1396
 آیت الله شیخ محمد تقی بافقی
ماه رمضان ۱۳۴۶ق، برابر با نوروز ۱۳۰۷ش بود. زائران بسیاری به قم رفته بودند تا هنگام تحویل سال، در کنار قبر حضرت معصومه سلام الله علیها باشند. آن روز، همسر شاه و چندتن از همراهانش نیز بدون حجاب در حرم حاضر شده بودند و با آن سر و وضع نامناسب، بسیار جلب نظر می کردند. وقتی شیخ بافقی از این جریان آگاهی یافت …

 

 بیست و یکم تیرماه سالروز قیام مردم مشهد علیه کشف حجاب به عنوان روز عفاف و حجاب نامگذاری شده است. روزی که دژخیمان رضاخان، مردم معترض به کشف حجاب را در مسجد گوهرشاد به خاک و خون کشیدند.

زمانی که واژه حجاب به میان آورده شود ناخودآگاه ذهن ها به سمت آیت الله شیخ محمد تقی بافقی، بزرگ مرد دیار کویر دارالعباده می رود، عالمی که با ایستادگی در برابر  رضاخان قلدر، نام خود را برای همیشه در تاریخ این مرز بوم به عنوان نماد امر به معروف و نهی از منکر جاودانه کرد.

از این روز خبرنگار خبرگزاری «حوزه» در یزد به سراغ حجت الاسلام والمسلمین سید محمد کاظم مدرسی، نایب رئیس شورای حوزه علمیه یزد رفته و واکاوی ابعاد شخصیتی مرحوم آیت الله محمد تقی بافقی(ره)، به ویژه مخالفت ایشان با دیکتاتوری رضاخان و مسئله کشف حجاب پرداخته که حاصل آن در ادامه می آید:

نایب رئیس شورای حوزه علمیه یزد ابتدا به توضیحی در خصوص زندگی نامه آیت الله محمد تقی بافقی پرداخت و گفت: ایشان فرزند محمد باقر تاجر از عالمان برجسته دینی یزد در سده 14ق ، در تاریخ 1292 در بافق در خانواده ای باتقوا دیده به جهان گشود.

...

تحصیل آیت الله بافقی در مدرسه علمیه مصلی یزد

وی ادامه داد: آیت الله  بافقی ادبیات و علوم را در زادگاهش فرا گرفت و در 14 سالگی به یزد رفت و در مدرسه مصلی از محضر بزرگانی چون آیت الله العظمی میر سید علی مدرس لب خندقی متولد 1263ق به فراگیری سطوح پرداخت. و سال 1320ق  و در 28 سالگی به دلیل مخالفت هایش با دولت و احتمال دستگیری وی و نیز به منظور ادامه تحصیل دروس اسلامی رهسپار نجف گردید.

حجت الاسلام والمسلمین مدرسی خاطر نشان کرد: در نجف اشرف مدارج عالی فقه و اصول و تفسیر را در خدمت آیات عظام آخوند خراسانی (م 1329ق )و سید محمد کاظم طباطبایی یزدی (م 1337ق) طی کرد و به درجه ی اجتهاد نائل آمد.

نایب رئیس شورای حوزه علمیه یزد با بیان اینکه ایشان حدیث و درایه را نیز در محضر سید حسین صدر کاظمی و حاج میرزاحسین نوری فرا گرفت و با همکاری جمعی از فضلا کتاب مستدرک الوسائل محدث نوری را پس از تالیف آن ، مقابله و تصحیح کرد، اظهار داشت: همچنین پس از تالیف این کتاب از آیت الله العظمی سید حسن صدر(م 1354ق) و آیت الله العظمی سید محمود مرعشی نجفی(م 1337ق) اجازه روایت گرفت.  آن گاه به کربلا عزیمت کرد و به همراه بزرگانی همچون سید محمد کاظم عصاره، سید محسن امین عاملی(صاحب اعیان الشیعه) و حاج میرزا علی آقا طباطبایی (استاد علامه طباطبایی) ، به محضر استاد بزرگ سید احمد کربلایی (از شاگردان ملاحسینقلی همدانی) راه یافت و به تهذیب نفس و تزکیه اخلاق پرداخت.

 هر پنج شنبه مسیر  بجف به کربلا را پیاده می پیمود

تولیت مدرسه علمیه «مصلی» یزد با بیان اینکه آیت الله بافقی در مدت اقامت در عراق 2 بار با پای پیاده به مکه و 7 بار به مشهد مقدس مشرف شد، عنوان کرد: ایشان همچنین در ایام سکونت در نجف هر پنج شنبه پیاده مسیر کربلا را می پیمود و صبح جمعه به نجف باز می گشت.

یاری آیت الله حائری یزدی در تاسیس حوزه  قم

وی ادامه داد: آیت الله بافقی سرانجام پس از 17سال اقامت در عراق، بعد از درگذشت مرجع بزرگ عالم تشیع سید محمد کاظم یزدی ، در سال 1377 ق به ایران مراجعت کرد و در قم ، در محله باغ پنبه ساکن شد.  سه سال پس از اقامت در قم در 22 رجب سال 1340ق ، آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی به قصد زیارت به قم مشرف شد و به اصرار جمعی از بزرگان به ویژه آیت الله بافقی در قم ماندگار شد و به تاسیس حوزه علمیه اقدام کرد و آیت الله بافقی نیز در اداره امور حوزه و تامین شهریه طلاب ، ایشان را یاری می کرد و در غیاب مرحوم حائری به جای او به امامت جماعت می ایستاد.

نایب رئیس شورای حوزه علمیه یزد خاطرنشان کرد: آیت الله بافقی در آن سال ها چندین مسجد از جمله مسجد میدان کهنه و مسجد حسین آباد را بنا و مسجد مقدس جمکران را احیا کرد.

دغدغه شیخ بافقی رسیدگی به امور طلاب بود

حجت‌الاسلام‌ والمسلمین مدرسی به مهربانی آیت الله بافقی با طلاب و رسیدگی به مشکلات آنان اشاره کرد و گفت: یکی از دغدغه های ایشان، رسیدگی به امور محصلان علوم دینی بود و هر ماه به طور مرتب و با ترتیب خاصی، به طلبه های حوزه  قم شهریه می داد. بدین ترتیب که شهریه هر یک از آن ها را در پاکت می گذاشت و خود شخصا به حجره یا منزل آنان می برد تا هم احوالی از ایشان بپرسد و از نزدیک در جریان مشکلاتشان قرار بگیرد، و هم کمک مالی بکند و اندکی از اشتغال های بی مورد آنان بکاهد، تا با خیال راحت درس بخوانند.

تولیت مدرسه علمیه «مصلی» یزد با اشاره به اینکه آیت الله بافقی، فقیهی ممتاز ، عالمی شجاع، مجتهد ، با اخلاص ، قناعت پیشه، متواضع ، دوستدار اهل بیت (ع)و عارفی پرهیزگار و زاهد بود و جز کرباس و قدک نمی پوشید ، ابراز داشت: وی در ایام اقامت در قم با عارف بزرگ آیت الله آقا میرزاجواد آقاملکی تبریزی معاشرت و رابطه دوستانه داشت.

 بارها به فیض زیارت حضرت ولی عصر(عج) نائل آمد

حجت الاسلام والمسلمین مدرسی با بیان اینکه آیت الله بافقی را در آن زمان ، سلمان عصر و اویس قرن خوانده اند، افزود:ایشان بارها به فیض زیارت حضرت ولی عصر(عج) نائل آمد و شرح برخی از این تشرفات در منابعی چون آثار الحجه و کرامات الصالحین نقل شده است.

وی در خصوص شخصیت بزرگ آیت الله بافقی، گفت: ایشان ضمیری آگاه ، روشن و باطنی باصفا داشت و از اخبار آینده پیشگویی می کرد و در بسیار از مسائل مهم دعاهایش به اجابت می رسید.

حجت‌الاسلام‌والمسلمین مدرسی ، آیت الله بافقی را مصداق بارز آمران به معروف و ناهیان از منکر در آن زمان دانست و تصریح کرد: ایشان در بیان حق از هیچ کس واهمه نداشت و از سرزنش ملامت کنندگان نمی هراسید و اینکه او از مخالفان سرسخت دولت پهلوی بود.  

تولیت مدرسه علمیه مصلی یزد به یکی از اعتراضات آیت الله بافقی در آن زمان اشاره و عنوان کرد: آیت الله بافقی در پی انتشار اعلامیه دولت مبنی بر ممنوعیت تبلیغ و امر به معروف و نهی از منکر ، اهالی قم را دعوت به تجمع کرد و و در سخنرانی خود در صحن مطهر حرم حضرت معصومه سلام الله علیها دولت را ستمگر و نادان خواند و حکومت رضاخان را حکومت فراعنه نامید. و به دنبال این حرکت ، دولت از تصمیم خود عقب نشینی کرد.

اعتراض شدید به بی حجابی همسر  رضاخان

نایب رئیس شورای حوزه علمیه یزد افزود: ماه مبارک رمضان 1346ق، برابر با نوروز 1307ش بود. زائران بسیاری به قم رفته بودند تا هنگام تحویل سال، در کنار قبر حضرت معصومه علیهاالسلام باشند. آن روز، همسر شاه و چندتن از همراهانش نیز بدون حجاب در حرم حاضر شده بودند و با آن سر و وضع نامناسب، بسیار جلب نظر می کردند. وقتی شیخ بافقی از این جریان آگاهی یافت، سید واعظ، یکی از شاگردان خود را فرستاد تا آنها را امر به معروف کند، ولی همسر رضاخان هیچ اعتنایی نکرد. از همین روی، شیخ محمدتقی خود نزد خانواده دربار رفت و سخت به آنان اعتراض و اخطار کرد که یا حجابشان را درست کنند یا از حرم خارج شوند. همسرشاه نیز به خانه تولیت حرم رفت و این واقعه را به تهران خبر داد. طولی نکشید که رضاخان با گارد نظامی به قم رسید، با چکمه وارد صحن حرم مطهر شد، شیخ بافقی را مورد ضرب و شتم قرار داد و به تهران برد.

هشت سال اعلام کشف حجاب به تاخیر افتاد

حجت الاسلام والمسلمین مدرسی با اشاره به اینکه این واکنش تند آیت الله بافقی سبب هشت سال تاخیر در اعلام کشف حجاب شد، افزود: این عکس العمل شیخ بافقی تاثیر شایانی در حوزه  علمیه قم برجای گذاشت.

نظر امام خمینی(ره) درباره آیت الله بافقی

وی اضافه کرد: نقل کرده اند که امام خمینی (ره)در درس اخلاق خود که روزهای چهارشنبه و پنج شنبه در مدرسه فیضیه تشکیل می شد، هر گاه می خواست مردی مجاهد و یک مؤمن حقیقی و انسان نمونه و پرهیزکار را معرفی کند، مرحوم بافقی را مثال می زد و می فرمود: «هر کس بخواهد در این عصر مؤمنی را زیارت و دیدار کند که شیاطین تسلیم او می شوند و به دست او ایمان می آورند، مجاهد بافقی را ببیند».

۱۴ سال تبعید

حجت‌الاسلام ‌والمسلمین مدرسی خاطر نشان کرد: آیت الله بافقی در دوران 14سال تبعید خود، در آستان حضرت عبدالعظمیم حسنی(ع) به اقامه جماعت، حل و فصل امور دینی مردم و ترویج و آبادنی مساجد همت گمارد و به لحاظ تقوا، صداقت و روحیه مساعدت از محبوبیتی خاص در بین مردم آن زمان برخوردار بود.

 حادثه تلخ مسجد گوهرشاد و سکته آیت الله بافقی

تولیت مدرسه علمیه «مصلی» یزد، عشق آیت الله بافقی را نسبت به مردم بسیار زیاد دانست و به نمونه ای از حادثه ای که علاقه آیت الله را نسبت به مردم نشان می داد اشاره کرد و گفت: در ۲۱ تیرماه سال 1314ش، واقعه مسجد گوهرشاد پیش آمد. به دنبال اعمال فشار مأموران دولتی برای کشف حجاب، عده زیادی از مردم در حرم امام رضا علیه السلام و مسجد گوهرشاد متحصن شدند و اعلام کردند تا مسأله حجاب زنان حل نشود، از آن جا خارج نمی شود. رضاخان برای پایان دادن به این قضیه، دستور داد چنانچه مردم با تهدید از مسجد خارج نشوند، به آنان تیراندازی کنند. بدین ترتیب، بیش از ۲ هزار نفر از زائران حرم رضوی و مردم به خاک و خون کشیده شدند.

نایب رئیس شورای حوزه علمیه یزد با بیان اینکه حکومت، جنازه کشته شدگان را بدون رعایت موازین شرعی دفن کرد و تمام شهر مشهد از این واقعه عزادار شد و مرحوم بافقی پس از شنیدن این خبر، از فرط ناراحتی سکته کرد و مدتی بستری شد، تصریح کرد: ایشان پس از این که اندکی بهبودی یافت، با وجود اینکه از سوی دولت ممنوع الخروج بود، تاب نیاورد و به مشهد رفت تا تسلای دل داغدیده مردم آن دیار باشد.

جلوگیری از گشوده شدن شراب فروشی در قم

وی با اشاره به اینکه آیت الله بافقی پس از عزل رضاشاه در 1320ق از تبعید رهایی یافت و به قم بازگشت و علمای بزرگی همچون امام خمینی(ره) به دیدار او رفتند، ابراز داشت: آیت الله بافقی در مدت کوتاه حضور خود در شهر قم از گشوده شدن شراب فروشی ها جلوگیری کرد و سپس به زیارت عازم عتبات عالیات رفت و 11 ماه در آنجا ماند.

حجت‌الاسلام‌ والمسلمین مدرسی در پایان گفت: عالم ربانی آیت الله محمد تقی بافقی در روز دوشنبه 12 جمادی الاولی 1365 ق برابر با 12 مرداد 1325 ش پس تحمل چند سال بیماری سرطان، پس از عمل جراحی در بیمارستان فیروزآبادی تهران، جان به جان آفرین تسلیم کرد و پیکر مطهرش را به قم انتقال دادند و در مسجد بالاسر  در جوار آیت الله حائری یزدی، در حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها به خاک سپردند.

حوزه

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از:  
5 stars

سلام علیکم
خداوند ایشان و همه پیشتازان عرصه دین مداری را بیامرزد و مارا از رهروان واقعیشان قراردهد
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فر جهم

1396/04/22 @ 01:37


فرم در حال بارگذاری ...

امامت و رهبرى امت، منصبى الهى است نه مقامى دنیوى

نوشته شده توسطرحیمی 21ام تیر, 1396

اگر كار براى خدا باشد، بناّیى و كارگرى نیز عبادت است و اصولاً نوع كار مهم نیست پذیرفته شدن آن به درگاه خداوند مهم است. حتى اگر كعبه بسازیم ولى مورد قبول خدا قرار نگیرد ارزشى ندارد. 
 

استاد محسن قرائتی در ادامه سلسله مباحث تفسیری خود با موضوع تفسیر قطره ای به بیان آموزه های آیه  127سوره بقره پرداخته است.

وَإذْ یَرْفَعُ إِبْرَهِیمُ القَوَاعِدَ مِنَ البَیْتِ وَإِسْمَعِیلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّآ إِنّكَ أَنْتَ السَّمِیعُ العَلِیمُ

و (به یاد آورید) آن هنگام را كه ابراهیم پایه‏ هاى خانه (كعبه) را با اسماعیل بالا مى‏ برد (و چنین دعا مى‏ كردند) پرودگارا (این كار را) از ما بپذیر كه همانا تو شنواى دانایى.

 خانه كعبه از زمان حضرت آدم بوده امّا بدست حضرت ابراهیم، تجدید بنا شده است دلیل این مطلب آن است كه حضرت ابراهیم در موقع اسكان همسر و فرزندش در سرزمین مكه مى‏ گوید: 

(رَبَّنا اِنِّى اَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّیَتِى بِوادٍ غَیْرِ ذى زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِكَ الْمُحَرَّم).

 «پروردگارا، من خاندانم را در این سرزمین خشك و بدون زراعت، در كنار خانه تو ساكن كردم»

 پس به هنگام ورود ابراهیم علیه السلام  به مكّه، خانه خدا یعنى كعبه وجود داشته است. علاوه بر آنكه خداوند آیه 96 آل عمران، كعبه را اولین خانه مردم معرفى مى ‏كند.

 این آیه مى‏ رساند كه اگر كار براى خدا باشد، بناّیى و كارگرى نیز عبادت است و اصولاً نوع كار مهم نیست پذیرفته شدن آن به درگاه خداوند مهم است. حتى اگر كعبه بسازیم ولى مورد قبول خدا قرار نگیرد ارزشى ندارد.

 اكنون درس هایى را كه از این آیات مى‏ آموزیم مرور مى‏ كنیم:

 * خداوند مقاماتِ معنوى را بر اساس لیاقت افراد عنایت مى‏ كند و حوادث گوناگون، آزمایش‏ هایى است كه خداوند مقرر مى‏دارد تا افراد ظرفیت و لیاقت خود را بروز دهند و به آن مقامات برسند.

 * امامت و رهبرى امت، منصبى الهى است نه مقامى دنیوى، لذا هر كس حق حكومت و امامت بر جامعه اسلامى را ندارد و باید از جانب خداوند تعیین شود.

 * مساجد، مكان‏ هاى منسوب به خداوند هستند پس باید از حرمت و قداست خاصى برخودار باشند و پاكان و صالحان متولى امور مساجد باشند نه افراد بى صلاحیت و نااهل.

 * مكّه، شهر نمونه اسلامى هم محل عبادت است و هم مركز امنیّت و اصولاً عبادت و پرستش خدا، در سایه امنیّت و آرامش خاطر انسان ها، میّسر است، زیرا دین از دنیا جدا نیست.

حوزه


فرم در حال بارگذاری ...

مبارزه علی با عمرو بن عبدود

نوشته شده توسطرحیمی 21ام تیر, 1396

جنگی خندق در سال پنجم هجری اتفاق افتاد. یکی از پیکارهای مهم در این جنگ، نبرد امام با عمرو بن عبدود بود؛ عمرو از شجاعان عرب بود، کسی بود که عمر گفت: «من با او همسفر شام بودم و هزار نفر، دزد بر قافله ما تاختند، عمرو به تنهایی آنها را متفرق ساخت و دست و پای شتری را به جای سپری دست گرفت و آنها را تعقیب کرد»..

وقتی در جنگ خندق علی علیه ‏السلام دروازه خندق را بر دشمن مسدود کرد تا وارد شهر مدینه نشوند، عمروبن عبدود وارد شد بر وسط میدان و فریاد برآورد:

کیست به جنگ من آید؟

هیچ کس از ترس، جوابی نداد؛ عمرو گفت: مسلمین کجاست هستند که به دستم کشته شوند تا به بهشت روند؛ چرا به سوی بهشت نمی‏شتابید؟

چرا نزدیک من نمی‏آیید؟ هیچ کس پاسخی نداد و سپس این اشعار را خواند:

«از بس مبارز طلبیدم، سینه‏ ام تنگ شد و صدایم بگرفت؛ من در جایی ایستاده ‏ام که هر دلیر و جنگجویی بر جان خود می‏لرزد و می‏ترسد؛ راستی که دلیری و از جان گذشتگی از بهترین غریزه ‏های جوانمردان است».

در این وقت علی علیه ‏السلام برخاست واز پیامبر اجازه خواست؛ پیامبر فرمود: بنشین؛ چند مرتبه دیگر عمرو مبارز طلبید و حماسه خواند، فقط علی علیه ‏السلام بلند می‏شد و می‏گفت:

یا رسول‏الله! اگر او عمرو است،

من علی بن ابیطالبم!

 

...

تا اینکه پیامبر اجازه دادند و فرمودند: از خداوند مسألت دارم که تو را بر عمرو، نصرت دهد بعد سر را بلند کرد و عرض کرد: پروردگارا! برادر من و پسر عم مرا تنها مگذار! و با چشمی پر از عاطفه و اشک فرمود: برو که خدا یار و مددکار توست.

امیرالمؤمنین علیه ‏السلام به میدان آمد و این رجز را خواند:

«ای عمرو! در کار جنگ شتاب مکن، آن کس که تو را جواب گوید، عاجز نیست، او دارای حسن نیت و بصیرت و راستی می‏باشد و این صفات، اساس هر رستگاریست.
نزد تو نیامدم جز بر آن امید که زن نوحه گر را بر جنازه تو بنشانم و اثر ضربت شمشیری که پس از دورانی از طول زمان، نام آن بماند باقی گذارم».

 

عمرو از روی تکبر، پاسخی نداد؛ امام فرمود: شنیدم تو پیمان بستی که اگر مردی از قریش یکی از سه چیز را از تو بخواهد بپذیری؟ گفت: آری، فرمود: اول، من تو را دعوت به توحید و اسلام و رسالت محمد صلی الله علیه و آله و سلم می‏کنم؛ عمرو گفت: قبول نمی‏کنم؛ فرمود: دوم آنکه، از این راهی که آمدی برگرد و از جنگ با پیامبر درگذر؛ گفت: اگر این کار را کنم زنان قریش مرا سرزنش کنند، زیرا من در جنگ بدر، زخمی برداشتم و نذر کردم تا محمد صلی الله علیه و آله و سلم را نکشم روغن بر موی سرم نمالم؛ حضرت فرمود: سوم آنکه، تو را به مبارزه با خود می‏خوانم؛ عمرو بخندید و گفت: عرب این خواهش را از من نمی‏کند؛ من دوست ندارم تو را بکشم زیرا با پدرت ابوطالب دوست بودم و در عموهای تو کسانی هستند که از تو زورمندتر هستند؛ تو جوانی و میل ندارم به دست من کشته شوی، تو هم کفو من نیستی.
فرمود: اما من دوست دارم تو را در راه خدا بکشم!

عمرو گفت: چه گفتی؟

فرمود: میل دارم با تو جنگ کنم و تو را بکشم!

عمرو گفت: چه گفتی؟
فرمود: میل دارم با تو جنگ کنم و تو را بکشم و برای این کار پیاده شو با هم بجنگیم. عمرو در حالی که غضبناک بود از اسب پیاده شد، بر صورت اسب بکوفت و شمشیری به پای اسب زد و اسب روی زمین بیفتاد، شمشیر دیگری به طرف علی علیه ‏السلام فرود آورد که حضرت با سپر آن را رها کرد در حالیکه سپر دو نیم شد و فرقش را شکافت، حضرت خود را به گوشه میدان رسانید و با عمامه سر خود را بست و به میدان آمد و فرمود:

ای عمرو! تو خجالت نکشیدی با این شخصیت، برای خود همراه آوردی با این که من جوانم و تنها به جنگ تو آمدم.عمرو برگشت که ببیند کیست، حضرت شمشیری بی‏درنگ بر پای او فرود آورد و او را بر زمین انداخت. دو لشکر، منظره را می‏دیدند، و غالب شدن علی علیه ‏السلام بر عمرو موجب شد که صدای تکبیر و تهلیل بلند شود؛مشرکین رو به فرار گذاشتند و مسلمین با شادی، مشرکین را تعقیب می‏کردند تا جایی که همه مشرکین فرار کردند.
امام، بعد از چند لحظه آمد که سر عمرو را جدا کند، عمرو گفت: مرا فریب دادی!

فرمود: معنی جنگ همین است عمرو (به قولی) آب دهان بر صورت امام انداخت و غضبناک شد. امام از روی سینه عمرو برخاست و چند قدمی بزد و آنگاه بازگشت تا سر عمرو را از تن جدا کند.
عمرو گفت: چرا منصرف شدی و اکنون باز آمدی؟

فرمود: تو آب دهان به صورت من انداختی، در آن حال من خشمناک شدم، نخواستم با آن حال غضب، سر تو را جدا کنم، بلکه با حال انبساط، برای رضای خدا سرت را از تنت جدا می‏کنم. امام سر عمرو را جدا کرد و به نزد پیامبر آورد و از کلمات پیامبر در جنگ خندق این است که «ضرب زدن علی علیه ‏السلام در جنگ خندق از عبادت جن و انس افضل است». [1] .

پی نوشت ها:
[1] زندگانی امیرالمؤمنین علیه ‏السلام - بحارالأنوار- تاریخ طبری- ناسخ التواریخ- داستانهایی از زندگانی حضرت علی علیه ‏السلام ،ص59.

پایگاه جامع عاشورا

 
آیا امام علی(ع) در جنگ با عمرو بن عبدود، او را فریب داد؟ اگر چنین است؛ آیا فریب و نیرنگ در میدان نبرد، صحیح است؟
 

در ماجرای نبرد امام علی(ع) با عمرو بن عبدود می‌گویند علی(ع) به عمرو گفت: به پشت سرت نگاه کن. اینها چه کسانی هستند که به دنبالت می‌آیند؟ و وقتی عمرو برگشت، ناگهان علی او را غافلگیر کرده و یک پایش را قطع نموده و او را می‌کشد. لطفاً ماجرای واقعی این جنگ تن به تن را با نقل از منابع معتبر تاریخی بیان کنید.

پاسخ اجمالی

اصل گزارش نبرد میان امام علی(ع) و عَمْرو بْن عَبْدِوَدّ در جنگ خندق و کشتن شدن او توسط امام(ع) در منابع تاریخی و حدیثی – با اندکی اختلاف در الفاظ - نقل شده است؛[1] اما در یکی از منابع روایی،[2] عبارتی وجود دارد که در دیگر منابع نیست، و آن عبارت؛ «نیرنگ زدن امام علی(ع) به عمرو بن عبدود در میدان نبرد» می‌باشد:
علی(ع) در حالى‌که هَرْوَله می‌کرد، [از کنار عمرو‏] گذشت … عمرو به وى گفت: کیستى؟
گفت: «من، على بن ابی‌طالب، پسر عموى پیامبر خدا و داماد اویم».
عمرو گفت: به خدا سوگند، پدرت در گذشته با من دوست بود و خوش ندارم که تو را به قتل رسانم. پسر عمویت هنگامى که تو را به سویم فرستاد، خاطرجمع نبود که تو را با نیزه‌ام برُبایم و میان زمین و آسمان رها سازم، نه زنده و نه مرده!
امیرمؤمنان به وى گفت: «پسر عمویم می‌دانست که اگر تو مرا بکُشى، من وارد بهشت شوم و تو در آتش باشى، و اگر من تو را بکُشم، تو در آتش باشى و من در بهشت».
عمرو گفت: هر دوى آنها به سودِ تو است، اى على! و این، تقسیمِ ناعادلانه‌اى است!
على(ع) فرمود: «این سخن، بگذار. من از تو شنیدم در حالى‌که پرده‌هاى کعبه را گرفته بودى، می‌گفتى: “هیچ‌کس در جنگ، سه خواسته بر من عرضه ندارد، جز آن‌که یکى از آنها را اجابت کنم” و [اینک‏] من سه خواسته بر تو عرضه می‌دارم، یکى را اجابت کن».
[عمرو] گفت: بگو آنها را، اى على!
فرمود: «یکى آن‌که شهادت دهى که خدایى جز خداى یگانه نیست و محمّد، پیامبر خدا است».
[عمرو] گفت: این را رها کن و دومین خواسته را بپرس.
فرمود: «این‌که بازگردى و این سپاه را از [رویارویى با] پیامبر خدا بازگردانى. اگر [پیامبر] راست‌گو باشد، شما نیز به واسطه او عزّت و برترى یابید، و اگر دروغ‌گو باشد، دزدان و فرومایگان عرب [براى از میان بُردن او] بس باشند».
عمرو گفت: آن وقت، زنان قریش با یکدیگر گفت‌وگو نمی‌کنند و شاعران در سروده‌هایشان [نخواهند گفت‏] که من ‏از جنگ ترسیدم و به ‏عقب بازگشتم؟ [در این صورت،] گروهى را که مرا بر خود رئیس کردند، یارى نکرده‌ام.
امیرمؤمنان ‏فرمود: «[خواسته‏] سوم، آن است که فرود آیى، تا با تو کارزار کنم؛ چرا که تو سواره‌اى و من پیاده».
آن‌گاه از اسبش پایین پرید و آن‌را پى کرد و گفت: این، خصلتى است که گمان نمی‌کردم یکى از عرب‌ها مرا بدان وادار نماید.
آن‌گاه [کارزار را] شروع کرد و با شمشیر بر سرِ على(ع) زد. امیرمؤمنان، خود را در پناه سپرش گرفت؛ اما [شمشیر] سپر را بُرید و بر سرش نشست.
على(ع) به او فرمود: «اى عمرو! آیا همین که من با تو کارزار می‌کنم و تو جنگاور عرب هستى، تو را بس نیست براى مبارزه با من، از یاور کمک گرفتى؟».
عمرو به پشت سرش نگاه کرد. امیرمؤمنان، به سرعت ضربه‌اى بر دو ساقش فرود آورد و هر دو را قطع کرد. گَرد و غبارى از میان آنان بلند شد.
منافقان گفتند: على بن ابی‌طالب، کشته شد.
سپس گَرد و غبار خوابید و نگاه کردند. در این هنگام، امیر مؤمنان را بر روى سینه عمرو دیدند که ریش او را گرفته و می‌خواهد سر او را از تن جدا کند. سپس سرش را بُرید و آن‌را گرفت و به سوى پیامبر خدا آمد، در حالى‌که بر اثر ضربتِ عمرو، خون از سرش جارى بود و از شمشیرش خون می‌چکید، و چنین رجز می‌خواند:
«من، على و پسر عبدالمطّلبم‏،
مرگ براى جوانمرد، از فرار بهتر است».
آن‌گاه پیامبر خدا فرمود: «اى على! بر او نیرنگ کردى؟».
گفت: بلى اى پیامبر خدا! جنگ، نیرنگ است.[3]
درباره این گزارش باید به چند نکته توجه نمود:
الف. یکی از عناصر مهم در نبرد با دشمن، جنگ روانی است که خود مبتنی بر نیرنگ‌ها، بزرگ‌نمایی‌ها و … می‌باشد و چون این فریب به منظور هدف مهم‌تری می‌باشد، نباید آن‌را همسان با دروغی دانست که برای منافع ناحق شخصی و گروهی بر زبان جاری می‌شود. چنان‌که در این‌باره در روایات دیگر می‌خوانیم:
1. پیامبر اکرم(ص) فرمود: «جنگ؛ یعنى نیرنگ».[4]
2. ابن عبّاس می‌گوید: پیامبر(ص) یکى از اصحاب خود را مأمور کشتن یک نفر یهودى کرد. او گفت: اى پیامبر خدا! در صورتى از عهده این کار برمی‌آیم که دستم را باز بگذارى. پیامبر خدا فرمود: «همانا جنگ، نیرنگ است. پس هر کار می‌خواهى، بکن».[5]
3. عدى بن حاتم می‌گوید: به درستى که حضرت علی(ع)، هنگامى که در صفّین با معاویه رو در رو شد، صدایش را بلند می‌کرد تا یارانش بشنوند و می‌فرمود: «به خدا سوگند، معاویه و یارانش را خواهم کُشت!». آن‌گاه در آخر سخن، صدایش را آهسته می‌کرد و می‌گفت: «إن شاء الله!». من نزدیک ایشان بودم و گفتم: اى امیرمؤمنان! به درستى که سوگند یاد کردى بر آنچه انجام می‌دهى. آن‌گاه «ان شاء الله» گفتى. مقصودت از این، چه بود؟ فرمود: «جنگ، نیرنگ است و من نزد مؤمنان، دروغ‌گو نیستم. خواستم تا یارانم را بر دشمن بشورانم تا سُستى نکنند و [به نبردِ] با آنان، رغبت پیدا کنند. پس در آینده، داناترین آنان، از این سخن سود بَرَد. إن شاء الله!».[6]
4. امام صادق(ع) فرمود: «خداوند کسى که در جنگ به حریف خود نیرنگ بزند و به او دروغ بگوید، بازخواست نمی‌کند».[7]
ب. به‌علاوه؛ در برخی از گزارشاتی که اصل این مبارزه نقل شده، آمده است که؛ چندین نفر نیز همراه عمرو بن عبدود بودند؛ مثل پسر او؛[8] به این جهت کلام امام علی(ع) هنگام مبارزه که افرادی را همراه خود آورده‌ای، دروغ نبوده است. لذا آن‌حضرت با اشاره به این افراد در پشت سر که یک واقعیت بود، حواس عمرو بن عبدود را پرت کرد و به او ضربه زد.
 

[1]. برای نمونه ر.ک: شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج ‏1، ص 98 – 99، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق؛ بیهقی، ابو بکر احمد بن حسین، دلائل النبوة، ج ‏3، ص 437 – 439، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1405ق؛ حسکانی، عبید الله بن احمد، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج ‏2، ص 10 – 11، تهران، مؤسسه طبع و نشر، چاپ اول، 1411ق.
[2]. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق، موسوی جزائری، سید طیب،‏ ج ‏2، ص 184 – 185، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، 1404ق.
[3]. همان.
[4]. عتکی البزّار، أبوبکر أحمد بن عمرو، مسند البزّار، ج 4، ص 187، بیروت، مؤسسة علوم القرآن، چاپ اول، 1409ق.
[5]. متقی هندی، علی بن حسام الدین‏، کنز العمّال، ج 4، ص 469، بیروت، مکتبة التراث الاسلامی، چاپ اول، 1397ق.
[6]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج ‏7، ص 460، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[7]. کافی، ج ‏2، ص 342.
[8]. ر. ک: الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج ‏1، ص 99؛ دلائل النبوة، ج ‏3، ص 437 – 439؛ ابن هشام،عبد الملک، السیرة النبویة، ج ‏2، ص 225، بیروت، دار المعرفة، چاپ اول، بی‌تا.  


آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(0)
4 ستاره:
 
(1)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
4.0 stars
(4.0)
نظر از: حسین [بازدید کننده]
حسین

باسلام/ خواهشمندم واقعه جعلی نیرنگ علی (ع) را دقیقتر بررسی فرمایید:
اولا بزرگانی از شیعه نظیر شیخ مفید و واقدی از اهل سنت چنین چیزی را به هیچ عنوان نقل نمیکنند، ثانیا نص تاریخ میگوید همراه عمرو چند نفر دیگر (عکرمة بن أبى جهل، هبیرة بن أبى وهب، نوفل بن عبد اللَّه و ضرار بن خطاب) از خندق گذشتند و با عمرو با هم بودند ولی عمرو طبق سنت عربی مبارز طلبید و تن به تن داشت با علی میجنگید و لذا هردو (علی و عمرو) از وجود 4 نفر دیگر پشت سر عمرو خبر داشتند، از سوی دیگر نبرد علی(ع) با عمرو اینگونه در تاریخ ترسیم شده: …آنقدر نبرد آن دو بالا گرفت و ضربه ها رد و بدل میشد که گرد و غباری بلند شده بود و چیزی دیده نمیشد و نهایتا از صدای تکبیری که از دور شنیده شد مسلمانان فهمیدند علی(ع) پیروز شده است… حالا ببینید چقدر مضحک است که وسط این نبرد سنگین و ضربات پی در پی، علی(ع) به عمرو (جنگاور حرفه ای عرب) بگوید پشت سرت کیست و او فریب بخورد و از پادر بیاید!!!
واما بیشتر بخندیم: علی(ع) به عمرو گفت پشت سرت کیست و او را فریب داد و سپس او را که با جوانمردی از اسب پیاده شده بود و پیاده با علی(ع) میجنگید را از پای درآورد و آنگاه خدا فرمود این ضربت فریبکارانه علی(ع) از عبادت جن و انس بالاتر است!!!!!
واضح است که این داستان جعلی را دشمنان علی(ع) برای کم ارزش کردن فداکاری بینظیر امیرشجاعت و جوانمردی ناشیانه ساخته اند…

1398/02/26 @ 22:48
پاسخ از: رحیمی [عضو] 

سلام
بزرگوار بنده دفاعی از این مطلب ندارم. همانطور که می بینید منبع مطلب ذکر شده و تحلیل های لازم هم ارائه شده.
اگر شما قبول ندارید که جنگ، نیرنگ است پس جاسوس فرستادن پیامبر به سپاه دشمن در جنگ احزاب رو چطور توجیه می فرمایید؟ آیا جاسوسی که به دل سپاه دشمن نفوذ میکنه می تونه با رعایت اصل صداقت به هدفش برسه؟؟

1398/09/03 @ 20:21
نظر از: علی اربابی [بازدید کننده]
علی اربابی

کذب محض است…علی علیه السلام حتی در نبرد هم دروغ نمی گفت…چون از جوامردی به دور بود…روایات بی پایه و اساس در تاریخ اسلام فراوان است…اساسا حضرت علی (ع) جوانمردی بی بدیل بود که مقتدای پهلوانان است…

1397/09/06 @ 13:11
نظر از: محمد [بازدید کننده]
محمد
4 stars

دوروغه امیرالمونین اهل نیرنگ بود به معاویه نیرنگ میزد اگه حضرت علی قصد نیرنگ زدن و سیاسی بازی بود نمیزاست خلافت ازش غصب بشه چون ابوسفیان بعد از شهادت پیامبر به حضرت علی پیشنهاد خلافت و حمایت از ایشان را داد پس این یک کذب مطلقه

1396/08/26 @ 22:50


فرم در حال بارگذاری ...

قیام خونین گوهرشاد در ماجرای کشف حجاب

نوشته شده توسطرحیمی 21ام تیر, 1396

به مناسبت یازدهم ربیع الثانی سال روز کشتار مردم به پا خاسته بر ضدکشف حجاب در مسجد گوهرشاد مشهد مقدس بر آن شدیم تا در این فرصت کوتاه به تجزیه و تحلیل آن بپردازیم، و یکی از قیام های اسلامی و مردمی تحت رهبری مراجع تقلید را پیش چشم آوریم، و با شهیدان عزیز قیام بر ضد کشف حجاب رضاخانی، تجدید عهد کنیم که همواره پاسدار ارزش های اصیل اسلامی باشیم، و در حفظ ارزش های اصیل اسلامی از جمله پوشش زنان که قیام گوهرشاد درپاسداشت این ارزش صورت گرفت گام های راسخ و استوار برداریم.

 

ماموریت برای رواج فرهنگ غرب

مطالعات جامعه شناسی و روان کاوی، تردیدی باقی نگذاشته که مذهب به گونه یک اصل پایدار در اعماق وجود انسان ریشه دارد، و بینش مذهبی در مشرق زمین بسیار عمیق تر از غرب است، شاید به دلیل این که نخستین جوانه های تمدن در شرق ظاهر گشته و پیامبران نیز از شرق برخاسته اند.

این مطلب نیز ثابت شده که «مذهب اصیل » موجب استقلال فکری و عملی انسان ها شده و آن ها را از بیهوده زیستن باز می دارد و سد خلل ناپذیری در برابر نفوذ فرهنگ غرب و استعمار غرب خواهد بود.

از آن جا که استعمار غرب برای دست یافتن به ثروت های شرق از هیچ تلاشی دریغ نمی ورزد مذهب اسلام را به عنوان یک مکتب سازنده ضد استعمار می داند و در مطالعات خود به این نتیجه رسیده که آیین اسلام در برابر مطامع و منافع غرب سد محکمی ایجاد می کند. بنابراین برای دست یابی به اهداف شوم خود، باید برای براندازی اسلام نهایت کوشش را نمود و در این راستا از هیچ کوششی فروگذار نکرد، استعمارغرب برای نیل بدین مقصود به دو ترفند دست یازید:

1 برای جدا سازی مردم مسلمان از محتوای ناب اسلام، به مذهب سازی پرداخت،حزب هایی زیر نقاب اسلام با نام های: قادیانی گری، شیخی گری، صوفی گری، بابی گری،بهایی گری، پاک دینی (منسوب به کسروی) پدید آورد و طبق شواهد و مدارک روشن وغیر قابل انکار، همه این ادیان ساختگی رسما از طرف استعمارگران و بیگانگان تایید می شدند.

...

استعمارگران با این کار دو موضوع را نشانه گرفتند، نخست تفرقه و اختلاف شدید بین مسلمانان را جایگزین وحدت صفوف آنها کنند، دوم این که مردم جهان و مسلمانان را از اسلام ناب جدا سازند، و آن ها را از درون بی محتوا کنند، وبه این وسیله زمینه سازی عمیق و وسیعی برای نفوذ فرهنگ غرب در اذهان به وجودآورند، پرواضح است که جداسازی اسلام و مسلمین از ماهیت اصیل خود، از بین بردن موانع برای ورود و نفوذ فرهنگ غرب خواهد شد.

2 سعی فراوان کردند تا با سیاست بازی های گوناگون، توسط مزدوران خود با طرح برنامه های مختلف، فرهنگ منحط غرب را جای گزین فرهنگ اسلام کنند و این برنامه هم چنان در سطح وسیع ادامه دارد که از آن گاهی به تهاجم و شبیخون فرهنگی غرب، تعبیر می شود، و مقام معظم رهبری حضرت آیه الله خامنه ای مدظله العالی به طورمکرر هشدار داده اند و مردم را به رویارویی استوار در برابر این تهاجم و شبیخون فرا خوانده اند.

استعمارگران، در راس آن ها استعمار پیر انگلستان، برای رواج فرهنگ غرب درآسیا، سه عنصر فرومایه را مامور کردند تا همزمان در ایران، ترکیه و افغانستان به اسلام زدایی بپردازند و فرهنگ غرب را جای گزین اسلام کنند، این سه عنصر عبارت بودند از:

1 رضاخان در ایران; 2 امان الله خان در افغانستان; 3 کمال آتاتورک درترکیه.

این سه نفر با پشتیبانی استعمارگران، هر کدام ضربات شدیدی بر اسلام و جامعه اسلامی وارد کردند.

کمال آتاتورک رژیمی خودکامه در ترکیه به وجود آورد، او در سال 1924 میلادی(1343قمری) در ترکیه مذهب را در همه جا حذف کرد، و دستور داد هر چیزی که مربوطبه تاریخ گذشته ترک ها و امپراطوری عثمانی، یا درباره اسلام باشد، از برنامه های درسی همه مدارس ترکیه حذف شود، نظام «لائیک » و جدایی سیاست از دین بر جامعه حاکم گردد، او برای برقراری چنین نظامی موضوع متحدالشکل بودن لباس زنان ومردان را جزو برنامه های خود قرار داد، و کشف حجاب را در همه جا رسم کرد و هم اکنون نیز سیستم مدیریت ترکیه، دنباله رو او بوده و به رغم اعتراضات مکررمسلمانان آن کشور، ورود دختران باحجاب به دانشگاه ها ممنوع شده و در همه جامظاهر فرهنگ غرب دیده می شود.

عنصر دیگر، امان الله خان، دیکتاتور افغانستان بود که تصمیم گرفت درافغانستان به اسلام زدایی بپردازد و فرهنگ منحط غرب را جای گزین فرهنگ سازنده اسلام کند، ولی فشارهای او در برابر صلابت مردم مسلمان افغانستان، بی اثر ماند ونقشه های شوم او خنثی گردید، از این رو چندان توفیقی نیافت و به هدف شوم خودنرسید.

رضاخان در ایران با حمایت انگلیس روی کار آمد. او از عوامل گوناگون برای گسترش فرهنگ غرب و برچیدن فرهنگ اسلام بهره جست، گستاخی او به حدی رسید که درکشور ایران، عاصمه تشیع، در روز هفدهم دی ماه سال 1314 شمسی، اعلام کشف حجاب اجباری نمود و در این خصوص پافشاری عجیبی کرد.

چند نمونه از دیکتاتوری رضاخان

در مورد کشف حجاب در عید نوروز سال 1306 شمسی (برابر 27 رمضان سال 1346 قمری) یعنی قبل ازاعلام کشف حجاب، جمعیت بسیاری از اطراف و اکناف کشور برای زیارت مرقد منورحضرت معصومه(سلام الله علیها) و درک لحظه سال تحویل، در کنار مرقد، به قم آمده بودند، در این میان، مردم باخبر شدند که چند نفر از افراد خانواده رضا خان، که همسر و دو دخترش به نام های شمس و اشرف در میانشان بود، با سر برهنه، بدون پوشش اسلامی وارد قم شده اند و می خواهند با همان وضع، وارد حرم گردند. این گستاخی وبی احترامی موجب خشم مردم گردید، یک روحانی به نام «سید ناظم واعظ » مردم رابه امر به معروف و نهی از منکر فرامی خواند و احساسات پاک دینی مردم را تشدیدمی کرد، در این میان، خبر به یکی از علمای مجاهد و مدرسان بزرگ حوزه علمیه که از اطرافیان آیه الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری; یعنی آیه الله شیخ محمدتقی بافقی رسید ایشان خست برای خانواده رضا خان پیام داد که: «اگر مسلمان هستید، نباید با این وضع، در این مکان مقدس حضور یابید، و اگر مسلمان نیستیدباز هم حق ندارید.» افراد خانواده گستاخ رضاخان به پیام آیه الله بافقی اعتنانکردند، آن عالم ربانی، شخصا به حرم رفت و به خانواده رضاخان اخطار شدید کردو همین برخورد، نزدیک بود موجب قیام و شورش مردم بر ضد حکومت شاه گردد.

از طرف شهربانی قم به رضاخان تلگراف کردند که خانواده شما به دستور روحانیان در اتاقی زندانی شده اند و به آنان اخطار شده که حق ندارند بدون حجاب وارد حرم گردند. رضاخان شخصا با یک واحد موتوریزه نظامی وارد قم شد و با چکمه وارد صحن مطهر گردید، و آیه الله شیخ محمد تقی بافقی را مورد ضرب و شتم قرار داد.

به اشاره رضاخان، آیه الله شیخ محمد تقی بافقی را خوابانیدند و شاه با عصای ضخیم بر پشت او می نواخت، و شیخ فقط فریاد می زد: «یا امام زمان! به فریادبرس » سپس به دستور رضاخان، آیه الله شیخ محمد تقی بافقی را دستگیر کرده و مدتی زندانی بود، سپس به شهرری تبعید نمودند و تا پایان عمر، او را تحت نظر یک بازرس اداره آگاهی قرار دادند که در سال 1322 شمسی در تبعیدگاه از دنیا رفت ومردم جنازه مطهرش را به قم آورده و در مسجد بالاسر حرم مطهر حضرت معصومه(سلام الله علیه) به خاک سپردند. مبارزه و مجاهدت این مرد خدا، با «کشف حجاب » به حدی رسید که در همان وقتی که در تبعیدگاه شهرری تحت نظر بود، خواهررضاخان از دنیا رفت، جنازه او را کنار مرقد مطهر حضرت عبدالعظیم(ع) برای دفن آوردند، رضاخان و بستگانش اجتماع کرده بودند، رضاخان برای آیه الله بافقی پیام داد که بیا و بر جنازه خواهرم نماز میت بخوان. او با صراحت گفت:

«نمی آیم ».

جالب این که همه اطرافیان و بستگان رضاخان جمع شده بودند آیه الله بافقی درکنار آن جمع رفت، خودش نقل می کند:

«وقتی که همه جمع شدند، منتظر بودند که من بر جنازه نماز بخوانم، با صراحت به آنها گفتم من بر جنازه او نماز نمی خوانم.»

2 مرجع تقلید وقت، آیه الله العظمی شیخ عبدالکریم حائری(ره) در برابرمساله کشف حجاب، موضع قاطع گرفت و گفت:

«مساله دین و ناموس است تا پای جان باید ایستاد.» در این مورد طی تلگرافی به رضاخان، خشم خود را نسبت به کارهای خلاف شرع، از جمله کشف حجاب، ابراز داشت،ولی رضاخان حامل نامه را دستگیر و زندانی کرد، و تلگرافی تهدیدآمیز و آمیخته با اهانت و تحقیر در جواب تلگراف ایشان، ارسال نمود.

3 گستاخی دژخیمان رضاخان در اجرای کشف حجاب به جایی رسید که روزی رییس شهربانی قم که مردی گستاخ و بدزبان بود، به حرم مطهر حضرت معصومه(س) وارد شد.

با داد و فریاد به بانوان باحجاب که در کنار ضریح حضرت معصومه(س) به زیارت اشتغال داشتند پرخاش و حمله کرد، تا چادر را از سرشان بگیرد، آه و ناله زنان بلند شد، مرحوم آیه الله العظمی مرعشی نجفی که در آن جا حضور داشت، بسیارناراحت شده و برای جلوگیری از گستاخی رییس شهربانی به پیش رفت و با او درگیرشد و سیلی محکمی به صورت او نواخت، رییس شهربانی، آیه الله مرعشی را به قتل تهدید کرد و به او پرخاش نموده و ناسزا گفت، ولی از قضای روزگار همین نامردگستاخ یک روز بعد از این حادثه، در بازار قم عبور می کرد، بر اثر ریزش قسمتی ازسقف ساختمان بازار بر روی او، به هلاکت رسید.

ماجرای قیام خونین مردم بر ضد کشف حجاب در مسجد گوهرشاد مشهد

یکی از قیام های خونین مردم مسلمان ایران به رهبری مراجع تقلید در قرن معاصر، که نقطه عطفی درتاریخ قیام های اسلامی در تاریخ صد ساله اخیر است، قیام مردم مسلمان در مسجدگوهرشاد، در کنار مرقد مطهر حضرت امام رضا علیه السلام بر ضد دیکتاتوری رضاخان، و کشف حجاب او است، در این جا نظر شما را به خلاصه آن جلب نموده، سپس به نتیجه گیری می پردازیم:

هنگامی که رضاخان کشف حجاب اجباری را به اجرا گذاشت، علمای وقت از هر سوی کشور، اعتراض شدید خود را اعلام داشتند، از جمله مراجع و علمای برجسته مشهدمقدس در آن وقت، مانند:

آیه الله العظمی حاج آقا حسین قمی، آیه الله حاج شیخ محمد آقازاده، آیه الله شیخ هاشم قزوینی، آیه الله سید عبدالله شیرازی، آیه الله سید علی اکبر خویی،آیه الله شیخ غلامحسین قزوینی، آیه الله سیدعلی سیستانی و… در بیت آیه الله العظمی سید یونس اردبیلی(ره) اجتماع کردندو اعتراض شدید خود را طی تلگرافی به رضاخان ابلاغ نمودند، این تلگراف با امضای 31 نفر از علمای برجسته مشهد مزین شده بود.

در میان مراجع و علمای وقت، نام مرحوم آیه الله العظمی حاج آقا حسین قمی، باقیام خونین مسجد گوهرشاد، آمیخته شده است، چرا که او نقش بیش تر در این قیام داشت، او در آغاز ماه ربیع الثانی سال 1354 قمری از مشهد به تهران هجرت کرد ودر باغ سراج الملک شهرری به تحصن نشست، او می گفت: «اگر پیش رفت جلوگیری از کشف حجاب بستگی به کشته شدن ده هزار نفر که در راس آن ها حاج آقا حسین قمی(خودم)داشته باشد ارزش دارد.» و در مورد دیگر فرمود: «جایز است.» هنگامی که مردم از ورود آیه الله حاج آقا حسین قمی به تهران با خبر شدند، گروه گروه به صورت دسته های عزاداری به دیدار او می شتافتند، به طوری که جمعیت زیادی در آن باغ واطرافش اجتماع نمودند، رژیم رضاخان که سخت هراسناک شده بود، به وسیله کماندوهایش، آن باغ را محاصره کردند، و از ورود علما و مردم به آن جا جلوگیری نمودند، به این ترتیب آیه الله حاج آقا حسین قمی را در آن باغ زندانی کردند.

او در یکی از جلسات با صراحت فرمود:

«امروز اسلام فدایی می خواهد، بر مردم است که قیام کنند.» به این ترتیب راهنمودهای مراجع و علما از یک سو، و پافشاری و لجاجت رژیم رضاخانی در کشف حجاب و پیروی از فرهنگ غرب از سوی دیگر، موجب شد که روحانیان و مردم مسلمان درگوشه و کنار کشور به رژیم اعتراض شدید کردند از جمله جمعیت بسیاری به عنوان اعتراض به رژیم، در مشهد در کنار حرم حضرت رضا علیه السلام در مسجد گوهرشادمتحصن شدند، و روحانی مبارز، محمد تقی بهلول با سخنرانی های خود، به شدت به اقدامات ضد اسلامی رضاخان اعتراض نمود.

حجه الاسلام شیخ محمد تقی بهلول حافظ قرآن که هنوز در قید حیات است، با قاطعیت وصراحت به تبیین خطر فرهنگ غرب می پرداخت و مردم را به قیام دعوت می نمود، مردم ابراز احساسات می کردند و تنفر خود را نسبت به رژیم ضد اسلامی رضاخان اظهارمی نمودند، به گفته آقای بهلول حدود چهار ساعت از شب گذشته، به دستور رضاخان،دژخیمان او با حمله ناجوانمردانه به مسجد گوهرشاد، مردم را به گلوله بستند که در این کشتار جمعی، حمام خون به راه افتاد و حدود سه هزار نفر به شهادت رسیدند. در این مورد ارتشبد سابق، حسین فردوست می نویسد: «در مشهد یک روحانی به نام بهلول به شدت با اقدامات رضاخان مخالفت می کرد و در سخنرانی هایش به شدت به او حمله می نمود، عده زیادی از مردم در حرم حضرت رضا علیه السلام متحصن شدند و اعلام کردند تا مساله کشف حجاب حل نشود، ما از این جا خارج نمی شویم،فرمانده لشگر مشهد به نام سرتیپ ایرج مطبوعی [که بعد از انقلاب در تاریخ دوم مهر 1358 به خاطر این جرم و جرم های دیگر، اعدام شد] در این باره به رضاخان گزارش داد، رضاخان دستور داد سربازان به صحن حرم وارد شوند و مردم را تهدیدکنند، و اگر مردم خارج نشدند تیراندازی کنند… رضاخان برای تشدید کار، سرتیپ البرز را به مشهد فرستاد، به دستور مطبوعی و البرز، واحدهای لشگر مشهد واردصحن شده و مردم را به گلوله بستند.» سرتیپ مطبوعی در دادگاه انقلاب دراین خصوص می گوید: «به من دستور داده شده بود که فورا عده ای نظامی را در اختیاراستاندار مشهد قرار دهم، من در حدود 250 سرباز در اختیار او گذاشتم… در همین هنگام سرتیپ البرز همراه دادستان ارتش، وارد مشهد شدند و لشگر در اختیار سرتیپ البرز قرار گرفت، او اسدی نایب التولیه آستان قدس را [به جرم عدم جلوگیری ازمبارزین] اعدام کرد… سرهنگ قادری همراه سربازان از راه پشت بام وارد صحن شده و با افراد متحصن گلاویز شدند، در این جریان حدود 25 نفر از مردم کشته و چهل نفر مجروح شدند.» این بود خلاصه ای از قیام خونین گوهرشاد که آن ها به خاطر شورش بر ضد رژیم منحوس رضاخان پهلوی، تحت رهنمودهای مراجع تقلید، در صحن مسجدگوهرشاد و در کنار حرم امام رضا علیه السلام به خاک و خون غلتیدند.

رضاخان برای رسیدن به اهداف شوم اربابانش، به این جنایت اکتفا نکرد، و چون احتمال قیام عمومی می داد، همه علمای مبارز مشهد را دستگیر کرده و از مشهد مقدس تبعید نمود.

از جمله از این تبعیدشدگان به تهران، سه نفر از مراجع و علمای معروف بودند که عبارتند از: آیه الله حاج آقا حسین قمی، آیه الله سید یونس اردبیلی، و آیه الله شیخ محمد آقازاده (فرزند آیه الله العظمی شیخ محمد کاظم خراسانی، صاحب کفایه الاصول).

عجیب این که آیه الله آقازاده، وقتی که به تهران رسید به دستور رضاخان خلع لباس شد، و در دوره سرپاس مختاری (رییس شهربانی وقت) با تزریق آمپول هوا، به دست دکتر احمدی مزدور سفاک رضاخان، به شهادت رسید، و جنازه مطهرش در روز 13ذی قعده سال 1356 ه.ق در جوار مرقد حضرت عبدالعظیم به خاک سپرده شد. آری این عالم ربانی در حالی که 62 بهار از عمرش بیش تر نگذشته بود، جان خود را فدای مبارزه با هجوم فرهنگ غرب، و کشف حجاب کرد، تا حریم حجاب و ارزش های اصیل اسلامی را از گزند استعمار و مزدوران آن، حفظ کند و به مردم مسلمان، به ویژه مسلمانان ایران پیام دهد که از پای ننشینند، و تا آخرین توان در برابر استعمارگران و دربرابر نفوذ فرهنگ بیگانه، مقاومت نمایند.

حضرت امام خمینی، منادی بزرگ مبارزه با استعمار و فرهنگ منحط آن، در گفتارخود به طور مکرر دیکتاتوری رضاخان و کشتار عمومی گوهرشاد را یادآوری کرده، ومردم مسلمان را به نهی از منکر و مبارزه و مقاومت در برابر استعمارگران ومزدوران روسیاه آن ها فرا می خواند، در این جا برای حسن ختام نظر شما را به یکی از فرازهای گفتار ایشان جلب می کنم: «انگلیسی های جنایت کار، رضاخان را اسلحه دارکردند، این آدم ناشایسته بی اصل را با اسلحه آوردند و مسلط کردند… اسلحه دردست بی عقل بود… آن جنایات و کشتار عامی که در مسجد گوهرشاد واقع شد، به دنبال آن، علمای خراسان را گرفتند آوردند به تهران حبس کردند، و بعضی شان را هم محاکمه کردند، و بعضی شان را هم کشتند، برای این که اسلحه در دست بی عقل بود.»

درود بی کران به شهدای گوهرشاد که با خون پاک خود، در برهه ای از زمان، درخت اسلام را آب یاری کردند و در پیشگاه اسلام و چهارده معصوم علیهم السلام روسفیدشدند، و روسیاهی استعمارگران و رضاخان و مزدورانش را در تاریخ ثبت نمودند.


فرم در حال بارگذاری ...

کلام خدا

نوشته شده توسطرحیمی 21ام تیر, 1396

 

وَمَا كَانَ هَذَا الْقُرْآنُ أَنْ يفْتَرَى مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَينَ يدَيهِ وَتَفْصِيلَ الْكِتَابِ لَا رَيبَ فِيهِ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ(يونس/37)

و چنان نیست كه این قرآن از سوى غیر خدا و به دروغ ساخته شده باشد، بلكه تصدیقى است براى كتب آسمانى پیشین وتوضیحى از آن كتاب است. شكّى در آن نیست كه از سوى پروردگار جهانیان است.

1-جامعیّت قرآن و محتواى آن به گونه ‏اى است كه افترا و انتساب آن به غیرخدا به آن نمى‏چسبد. «ان یفترى»
2- كتاب ‏هاى آسمانى مؤیّد یكدیگرند. تفاوت در اجمال و تفصیلِ محتواى آنهاست. «تصدیق الّذى بین یدیه»
3- قرآن وسیله ‏ى رشد و تربیت است. «هذا القرآن… من ربّ العالمین»


فرم در حال بارگذاری ...

بر شما باد بر عفو و گذشت

نوشته شده توسطرحیمی 20ام تیر, 1396

 

آیت الله مجتهدی تهرانی (ره) :

یکی از چیزهایی که به شما یاد می دهم این است که هرگاه خواستید به درگاه خدا دعا کنید، بگویید:

خدایا من از کسانی که به من به هر نحوی بدی کردند گذشتم، تو نیز از من بگذر.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله می فرماید: بر شما باد بر عفو د گذشت؛ زیرا که عفو کردن چیزی بر آدمی اضافه نمی کند، مگر عزت و عظمت را.پس از لغزش های یکدیگر بگذرید تا خداوند به شما عزت فرماید.

آیت الله مجتهدی تهرانی (ره) در شرح این حدیث می گوید:اگر کسی پیش شما آمد و گفت:من را ببخش من غیبت شما را کردم.شما ببخشید نگویید نمی بخشم.یکی از چیزهایی که به شما یاد می دهم این است که هرگاه خواستید به درگاه خدا دعا کنید، بگویید:خدایا من از کسانی که به من به هر نحوی بدی کردند گذشتم تو نیز از من بگذر.

مرحوم مجتهدی در ادامه می گوید:این موضوع خیلی مهم است.اگر می خواهید دعایتان سریعتر مستحاب شود حتما به این دستور عمل کنید.حدیث دارد:حتی اگر قدرت بر انتقام داری و می توانی از کسی که به تو بدی کرده انتقام بگیری،اما به شکرانه اینکخ قدرت پیدا کرده ای او را عفو کن.امام علی (علیه السلام) می فرماید:هرگاه بر دشمن خود دست یافتی، به شکرانه قدرت پیدا کردن، او را عفو کن.

ایشان در ادامه می گوید:در عفو لذتی است که در انتقام نیست.این جملات همه موعظه است.شخصی در حال احتضار بود.یک بنده خدایی آمد و به او گفت:آقا مراببخشید.شخص محتضر با آنکه در حال احتضار بود گفت نمی بخشم آقا.خوب تو در قیامت گیر هستی.خدا هم به تو می گوید:چطور تو از خطای آن شخص نگذشتی،بعد توقع داری من از تقصیر تو بگذرم؟

کتاب احسن الحدیث، ص 124


فرم در حال بارگذاری ...

این همان است که یاری ولایت می کرد

نوشته شده توسطرحیمی 19ام تیر, 1396

 

شاعران آیینی کشورمان درباره موضوعات مختلفی شعر سرودند.

یکی از این موضوعات، شهادت حمزه سیدالشهدا است. به برخی از این اشعار در ذیل اشاره می کنیم:

محمد فردوسی:

قوت بازوي من بود كه افتاده به خاك
همه ي نيروي من بود كه افتاده به خاك

اين همان است كه ياري ولايت مي كرد
مثل يك شير ز اسلام حمايت مي كرد

در احد هر كه به خون جگرش مي گريد
هر پسر بر سر نعش پدرش مي گريد

اي عمو جان يه سر پيكر تو گريه كنم
من به جاي پدر و مادر تو گريه كنم

مثل تو هيچ كسي كشته در اين صحرا يست
به خدا هيچ كسي چون تو شهيد ، اینجا نيست

چه سرش آمده هر عضو تنش مثله شده
گوش و بيني و دو دست و دهنش مثله شده

فكري امروز به حال بدنش بايد كرد
شده با خار و علف هم كفنش بايد كرد

صورتش زود بپوشان كه ز ره خواهر او
تا رسد خاك به سر ريزد بالا سر او

خواهرش گر برسد موي پريشان بكند
دشت را گريه ي او شام غريبان بكند

در غم دلبر خود پاره گريبان بكند
خواهرانه دل ما را همه سوزان بكند

مگذاريد صفيه برسد تا اينجا
مگذاريد ببيند رخ خونينش را

لحظه اي سخت تر از ماندن من اينجا نيست
بدنت مانده ولي بر تو چرا اعضا نيست ؟

زرهت پاره ، كمان و سپرت باقي هست
جگرت نيست ولي شكر ، سرت باقي هست

باز هم شكر عمو، رأس تو بر نيزه نرفت
باز هم شكر كه در حلق تو سر نيزه نرفت

نزده بوسه به پاره گلويت خواهر تو
با صفيه كه نزد حرف ز نيزه سر تو

اي عمو راس تو در بزم شرابي كه نرفت
به تماشا سوي هر شهرخرابي كه نرفت

باز هم شكر سر پاكت عمو چوب نخورد
گاه دندان و گهي پاره گلو چوب نخورد

الامان واي حسين واي سر شاه شهيد
تا نفس هست مرا ، گويم : ” مالي ليزيد “

 

...

 علی اکبر لطیفیان

نور چشم پیمبری حمزه
چه قدَر مثل حیدری حمزه
اسدالله دیگری حمزه
به خداوند، محشری حمزه

ای مُلقّب به سیّدالشهدا
حامی مُخلص رسول خدا

هم عمو هم برادرش بودی
همه جا یار و یاورش بودی
تو علمدار لشکرش بودی
جنگجوی دلاورش بودی

تا نظر بر سپاه می کردی
روزشان را سیاه می کردی

بین لشکر وجود تو لازم
بین میدان، حریف تو نادم
افتخار قبیله ی هاشم
می نویسم برای تو دائم

می نویسم کمال داری تو
مثل جعفر دو بال داری تو

بی سبب نیست این که “سرداری”
به علی رفته ای جگر داری
وقت حمله به سینه پر داری
همه دیدند که هنر داری

با دو شمشیر حمله می کردی
وَ دمار از همه در آوردی

مرحبا بر تو ای عموی رسول
که چنین شد سفید، روی رسول
با تو محفوظ چار سوی رسول
کم نگردید با تو موی رسول

کاش حمزه مدینه هم بودی
دور بیت الحزینه هم بودی

بیعتت با نبی چه دیدن داشت
اَشهدت آن زمان شنیدن داشت
عطر اسلام تو وزیدن داشت
رنگ بوجهل هم پریدن داشت

با کمانت سرش ز هم پاشید
از تو و نام حمزه می ترسید

ما پیاده ولی سواره، شما
یکی از راه های چاره، شما
روضه های پر از اشاره، شما
تکّه تکّه و پاره پاره، شما

اهل بیت از تو یاد می کردند
بر تو گریه زیاد می کردند

در کمین بود، نیزه را انداخت
پیکرت را چه بی هوا انداخت
تا نبی روی تو عبا انداخت
همه را یاد بوریا انداخت

اوّلین رکن پنج تن می خواند
روضه ی شاه بی کفن می خواند

ته گودال پیکرش افتاد
جلوی چشم خواهرش افتاد
جای خنجر به حنجرش افتاد
ناله ای زد وَ مادرش افتاد

یا بُنَیَّ ذبیح عطشانم
یا بُنَیَّ قتیل عریانم

رضا رسول زاده:

برای اوج نوشتند بال وا شده را
نزول نیست، به معراج آشنا شده را

تو هَمزه اَحَد و حمزه اُحد هستی
چگونه شرح دهم جلوه ی دوتا شده را

قسم به حرمت جعفر تو نیز طیاری
قفس چگونه بگیرد تن رها شده را

خودی شکستی و آوازه ات فراتر رفت
خدا بلند کند خاک مصطفی شده را

تو ایستاده ای و ایستاده میمانی
شکست نیست ، بدست نبی بنا شده را

به بازویت “اسداللهی “علی وصل است
سپاه نیست جلودار مرتضی شده را

به روی خاکی و پیغمبر خدا مانده است
چگونه جمع کند این جدا جدا شده را

کفن که برتن تو کرد ، گریه کرد و نشست
کنار پیکر تو دید بوریا شده را

خدا به خواهر غمدیده ی تو رحم کند
اگر نگاه کند جسم جابجا شده را

یوسف رحیمی:

بالا گرفت روز اُحد تا که کارزار
شد آسمان روشن آن روز تارِ تار

آتشفشان شده اُحد از بس گدازه ريخت
از آسمان و خاک زمين خون تازه ريخت

حمزه در آن ميانه که گرم قتال شد
کم کم براي حمله ی‌ دشمن مجال شد

آنقدر روبهان به شکارش کمين زدند
تا نيزه اي به سينه ی آن نازنين زدند

حمزه که رفت قلب رسول خدا شکست
خورشيد چشمهاي رئوفش به خون نشست

لبريز زخم بود و جراحت دل نبي
از دست رفته بود همه حاصل نبي

ميدان خروش ناله ی‌ واويلتا گرفت
عالم براي غربت حمزه عزا گرفت

جانم فداي پيکر پاک و مطهرش
جانم فداي زخم فراوان پيکرش

اما هنوز غربت آن روز مانده بود
داغي عظيم بر دل عالم نشانده بود

خواهر کنار جسم برادر رسيد و بعد
آهي ز داغ لاله ی پرپر کشيد و بعد

پيمانه هاي صبر دل او که جوش رفت
آنقدر ناله زد که همان جا ز هوش رفت

آري دلم گرفته ز اندوه ديگري
دارم دوباره ماتم مظلومه خواهري

زينب غروب واقعه را غرق خون که ديد
از خيمه تا حوالي گودال مي دويد

ناگاه ديد در دل گودال قتلگاه
درخون تپيده پيکر سردار بي سپاه

پس با زبان پُر گله آن بضعه ی‌ بتول
رو کرد بر مدينه که يا أيها الرسول

اين کشته ی‌ فتاده به هامون حسين توست
اين صيد دست و پا زده در خون حسين توست

 قاسم نعمتی:

بوی خون آید از دل صحرا
خاک عالم به سر چه رخ داده

بین لشگر به پاشده غوغا
حمزه دیگر ز پای افتاده

مصطفی را خبر کنید آید
تاکه دستان هنده(لع) را گیرد

دیر اگر آید از تماشای
بدن پاره پاره می میرد

یوسفی گیر گرگ افتاده
وای برحال پیکر حمزه

فکر پوشاندن تن او باش
آیداز راه خواهر حمزه

زخم این سینه را به هم آور
بر دعا دست خویش بالا کن

زود بر پیکرش عبا انداز
فکر گیسوی خواهرش را کن

سرزمین احد غبار آلود
گرچه از شور و گریه ها غوغاست

حمزه و هر بلا سرش آمد
گوشه ای از غروب عاشوراست

کی به پیش نگاه این خواهر
تشنه لب سر ز تن جدا کردند

بهر تشییع پیکری بی سر
ده نفر نعل تازه آوردند

همه افتخار دخترها
به عموهای خوش قد و بالاست

سنت درد دل کنار عمو
ارث اولاد حضرت زهراست

 غلامرضا سازگار:

درود ای کنار علی میر بدر
سلام ای شهید احد شیربدر

به خیل شهیدان حق مقتدا
گرامی عموی رسول خدا

شهادت زآغاز، پابست تو
شجاعت زده ‌بوسه‌ بر دست تو

وجود تو از بحر لبریزتر
خدنگت ز تیغ اجل تیزتر

به بدر و احد همچو حیدر یکی
به بازوت ختم رسل متکی

شنیدم که چون آمدی از شکار
غبارت به رخسار بود آشکار

سرشکی که برسینه زد آذرت
روان بود از دیدۀ همسرت

کنار تو بنشست و بگریست زار
که ای شیر باز آمده از شکار

شکار و بیابان و صحرا بس است
محمّد تو چون نیستی، بی‌کس است

نبودی که از چارسو آمدند
محمّد عزیز دلت را زدند

بر او ضربه‌ها خصم نااهل زد
فزون‌تر ز هرکس ابوجهل زد

توچون رعد از دل کشیدی خروش
زخشم وغضب‌ خونت آمد به جوش

گرفتی ره خصم نااهل را
شکستی سر نحس بوجهل را

زدی ضربه‌اش از یسار و یمین
که گردیده چون مرده نقش زمین

پس از این نبُد زهره کس را دگر
که گردد به ختم رسل حمله‌ور

تو خود پای تا سر همه جان شدی
به دست محمّد مسلمان شدی

تو شیراحد بودی و شیر بدر
به دست تو گردید شمشیر بدر

دریغا دریغا که دشمن شتافت
دل و پهلو و سینه‌ات را شکافت

چو آمد به خاک زمین پشت تو
بریدند بینی و انگشت تو

تو را چون جگرپاره در جنگ شد
به کام عدو آن جگر، سنگ شد

به زخم تنت دشت و صحرا گریست
احد نیز با چشم زهرا گریست

کجا بودی؟ ای بر نبی تیغ و دست
در آن دم که پهلوی زهرا شکست

کجا بودی آندم که با ضرب در
پسر از برای پدر شد سپر

نبودی که حقِّ علی غصب شد
صمد گشت تنها، صنم نصب شد

کجا بودی آندم که در علقمه
نداد داد عباس یا فاطمه

اگر کربلا بودی ای نورعین
چو عباس بودی برای حسین

نبودی ببینی که در قتلگاه
شد از کعب نی جسم زینب سیاه

سکینه، رباب، عاتکه، فاطمه
غریبانه در دشت و صحرا همه

چو نی ناله در نی‌نوا می‌زدند
تو را در بیابان صدا می‌زدند

امیـد دل سیّـدالنـاس تـو
تو عباس بودی و عباس تو

ز «میثم» زخلق و خدای ودود
به عباس و تو، تا قیامت درود

 محمود ژولیده:

 

ای آشنای غربت پیمبر
چشیده جرعه از سبوی کوثر

تو بهترین مدافع ولایی
شهید روزگار لافتایی

تو حامی حقیقی رسولی
تو دلخوشی حضرت بتولی

تویی مدافع غیور اسلام
نشان فخری و غرور اسلام

هر آنکه دیده رزم بی امانت
ادب کند به غیرت جوانت

تویی تو شیر بیشه ی شجاعت
طلایه دار عشقی و اطاعت

به لشگر نبی تویی علمدار
دلت ز عشق مرتضاست سرشار

عموی با وفای مصطفایی
فدایی حسین و مجتبایی

تو شاهد نبرد ذولفقاری
تو مایه ی غرور و افتخاری

به معرکه تو صاحب حکایات
علی به رزم تو کند مباهات

چنان سِتَبر سینه ات سپر بود
که سهم نیزه ی ستم جگر بود

دلت اگر ز تیر کین نشان داشت
آُحُد به زیر پای تو امان داشت

چه همّتی که در ره ولایت
شهید عترتی، امید عصمت

شهادت تو منحصر به فرد است
به مُثله گشتنت هزار درد است

اگرچه میخ سینه را ندیدی
چه نیزه ای به سینه ات خریدی

ندیده ای نشان زخم سیلی
ندیده ای کبود، یاس نیلی

امان ز درد پهلوی شکسته
امان ز ریسمان و دست و پای بسته

امان ز گریه های بیت الاحزان
امان ز سوز ناله های لرزان

چه آفتی به گلشن فدک خورد
مگر چه شد که فاطمه کتک خورد؟

نظر از: حوزه علمیه الزهرا(س) گلدشت [عضو] 

بسیار زیبا و پر مفهوم بود
خیلی روان و زیبا در مورد حضرت حمزه سیدالشهداء سروده اند

1396/04/20 @ 08:19


فرم در حال بارگذاری ...