چرا سجده ملائکه بر حضرت آدم شرک نیست؟

نوشته شده توسطرحیمی 8ام اسفند, 1395

پاسخ آیت الله العظمی سبحانی به یک پرسش مفهوم قرآنی؛

چرا سجده ملائکه بر حضرت آدم شرک نیست؟
سجده در تمام احوال، عبادت و پرستش مسجود نيست، بلكه در يك صورت عبادت و پرستش محسوب مى شود كه اين عمل از…

 حضرت آیت الله سبحانی در پاسخ به این پرسش که؛ سجدۀ ملائكه بر حضرت آدم (عليه السلام) چگونه با توحيد سازگار است؟، اظهار داشتند:

در اين مورد پاسخ هاى مختلف و گوناگونى گفته شده، ولى پاسخ متقن و استوار اين است كه سجده در تمام احوال، عبادت و پرستش مسجود نيست، بلكه در يك صورت عبادت و پرستش محسوب مى شود كه اين عمل از اعتقاد به اُلُوهيت و خدايى طرف سرچشمه بگيرد، يعنى او را خدا و يا مبدأ كارهاى خدايى بداند و با چنين عقيده بر او سجده كند ولى اگر سرچشمۀ عمل غير از اين باشد، مثلاً به عنوان احترام و تعظيم در برابر اوليا و يا پدران و مادران سجده كند، هرگز عبادت و پرستش تلقى نمى شود و از آنجا كه سجدۀ فرشتگان علتى جز تعظيم و تكريم آدم نداشت و فرشتگان كوچك ترين اعتقاد به اُلُوهيت او نداشتند طبعاً، سجدۀ آنان عبادت محسوب نشد.

عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام سَجَدَتِ الْمَلَائِكَةُ لآِدَمَ علیه السلام وَ وَضَعُوا جِبَاهَهُمْ عَلَى الْأَرْضِ قَالَ نَعَمْ تَكْرِمَةً مِنَ اللَّهِ تَعَالَى‏.

ابوبصیر می گوید: از امام صادق علیه السلام پرسیدم: فرشتگان برای آدم علیه السلام سجده کردند و پيشانى هاى خود را بر زمين نهادند؟

حضرت فرمود بله، به خاطر تكريم آدم كه خدا به آن فرمان داده بود [1] و در حديث ديگر فرمود:

إِنَّمَا كَانَ ذَلِكَ طَاعَةً لِلَّهِ وَ مَحَبَّةً مِنْهُمْ لآِدَمَ علیه السلام .

فرشتگان با اين عمل، امر خدا را اطاعت كرده و به آدم اظهار مهر نمودند. [2]

قرآن به روشنى گواهى مى دهد كه فرزندان يعقوب در برابر «يوسف» سجده كردند و از اين طريق بر خواب «يوسف» تمثيل بخشيدند و هرگز مورد نكوهش پدر قرار نگرفتند؛ چنانكه مى فرمايد: «وَرَفَعَ اَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّداً… ». [3] پدر و مادر خود را بر روى تخت برد و همگان بر او سجده كردند.

اين آيه حاكى است كه سجده بر انسان در شرايط خاصى عبادت نيست؛ در شرايع پيشين نيز مرسوم بوده است، هر چند در شريعت اسلام هر نوع سجده بر غير خدا جايز نيست هر چند عبادت و پرستش شمرده نشود.

پاورقی:

[1]. بحار الانوار ، ج11، ص139.

[2]. مدرك سابق و در نور الثقلين، ج1، ص49، قريب به اين مضمون نيز نقل شده است.

[3]. يوسف،100.

منبع: منشور جاويد، ج4، ص254 ـ 253.

حوزه

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: ط.جمالی [عضو] 
5 stars

جالب بود
احسنت
موفق باشید

1395/12/08 @ 21:41


فرم در حال بارگذاری ...

اشعار فاطمی؛ ویژه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

نوشته شده توسطرحیمی 8ام اسفند, 1395
شاعران با زبان شعر، عشق و ارادت خود را به بهترین بانوی عالم؛ حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها به تصویر می کشند. ما نیز به مناسبت شهادت آن یگانه بانوی اسلام، بخشی از اشعاری که در وصف ایشان سروده شده را در این گزارش آورده ایم.
 
نتیجه تصویری برای فاطمیه
 

لبخند تو غم داشت… علی را نگران کرد
غمگین و غم انگیزترین مردِ جهان  کرد
 
لبخند تو آن روز پس از دیدن تابوت
گل بود که رویید، ولی زود خزان کرد
 
اصلا تو بگو فاطمه جان می شود آیا
دریایِ مرا در دلِ یک قطره نهان کرد؟
 
مثل تو کمانی شده ام پشت مرا خم
مرهب نتوانست ولی زخمِ زبان کرد…
 
زخمی که غم حمزه به قلبِ نبی انداخت
تابوتِ تو با قلبِ علی بدتر از آن  کرد
 
کوچه…در و دیوار… و آن چادر خاکی
بعد از تو مرا پیرترین مردِ جهان کرد
 
ابراهیم زمانی
 

 

صاحب نفسان خاک در حضرت زهرا
محتاج دعای سحر حضرت زهرا
 
چون فضه و اسما همه شب گرم طواف است
جبریلِ امین دورِ سر حضرت زهرا
 
من معتقدم شعبه ای از عرش الهی است
آنجا که بیفتد نظر حضرت زهرا
 
ای کاش که باشیم فقط یک شب جمعه
در کربُ‌بلا همسفر حضرت زهرا
 
دارد به دلش هول و ولا ضد ولایت
تا چادر خاکی است سر حضرت زهرا
 
در پیش دو چشمان علی و حسنینش
خون کرد مغیره جگر حضرت زهرا
 
هستند چهل بی سر و پا متهمانِ
آتش زدن بال و پر حضرت زهرا
 
غم بیشتر از این؟ که علی خانه نشین شد
تا شد، ز خجالت کمر حضرت زهرا
 
محمدحسین رحیمیان

...

 
 
 
رونقی داشت، خانه ام با تو 
که همان هم به بستر افتاده
غصه ی جانگداز تو بانو
با دل حیدرت در افتاده
 
یار نُه ساله ام، بمان با من
تو جوانی هنوز، رفتن نه!
رحم کن بر دل پر از داغم
حرف رفتن نزن تو با من، نه!
 
یار نُه ساله ام! بمیرم که
تو نداری توانِ یک ناله
سن و سال تو دست خورده شده
شده ای مثل یک نود ساله
 
سن و سالت به قامتت نخورَد
و به این لرزش تمام تنت
تو نفس می کشی و می میرم
بهر خون های روی پیرهنت
 
مادر بچه های دلخونم!
بچه هایت عجیب دلگیرند
آخرش هم کنار بستر تو
بهر درد تنِ تو می میرند
 
دخترت را ببین کنار خودت
دارد اَمَّن یُجیب می خواند
زیر لب بر خودش دهد امّید
“ماندنش حتمی است، می ماند”
 
نا امیدش نکن، امید من!
پس بمان در کنار دخترمان
زندگی را دوباره می سازیم
با تمام امید و باورمان
 
رضا قاسمی
 
 
«دل شکسته» مرا صدا کنید، کافی است
نظر بر این سرای بی بها کنید، کافی است
 
قبول، لایقِ زیارت شما نبوده ام
فقط کمی برای من دعا کنید کافی است
 
کسی که تحبس الدعا شود، غریب می شود
کمی به این غریبه اعتنا کنید کافی است
 
بس است در به در شدن، بس است خون جگر شدن
به روی من در انابه وا کنید، کافی است…
 
دوا نخواستم، همین هم از سرم زیادی است
مرا فقط همین که مبتلا کنید، کافی است
 
به دستْ پخت نان فاطمه عزیز می شود
حقیر را دخیل این سرا کنید، کافی است
 
قسم به ربنای فاطمه به این شکسته دل 
کمی حلاوت دعا عطا کنید، کافی است
 
فدای مادری که با دل شکسته ناله زد
بس است حیدر مرا رها کنید‌، کافی است…
 
صبور شهر را چرا به دست بسته می برید
ز روی دختر نبی حیا کنید، کافی است…
 
محمدجواد شیرازی
 
 
از در نمی گویم که تقصیری ندارد
جز سوختن این چوب تقدیری ندارد
 
در بشکند نجار از نو می تراشد
دل بشکند انگار تعمیری ندارد
 
گاهی لگد آنقدر محکم می شود که
در تا شروع روضه تاخیری ندارد
 
قانون در، پهلوی مادر، قدّ حیدر
غیر از شکستن فعل تعبیری ندارد
 
جنگ است و در مرز میان خیر و شر است
اما علی اینبار شمشیری ندارد
 
باید کسی خود را سپر می کرد و زهرا
جز آیه ی بازوش تفسیری ندارد
 
دشمن اگر یاغی است پس  باید ادب کرد
دیوانه را وقتی که زنجیری ندارد
 
از کربلا شش ماهه ای اینجاست، دشمن
جز میخ در زهدان خود تیری ندارد
 
شاعر ندارد واژه ای این درد را و
این پرده را نقاش تصویری ندارد
 
محسن ناصحی
 
 
این خانه را خراب مکن بر سرم مریز
غمگین ترین مریض، علی را بهم مریز
 
این قدر وقتِ شانه پرت را تکان مده
پلکِ تو کافی است سرت را تکان مده
 
امشب چقدر حال و هوایت عوض شده
تقصیر سرفه است صدایت عوض شده
 
آیینه‌ی ترک ترک از سنگِ غم، مریز
خانوم من عزیز، علی را بهم مریز
 
دیدی چگونه زندگی‌ام را بهم زدند
دیدم تو را چگونه همه پشتِ‌ هم زدند
 
قلبم کنارِ توست ولی تیر می‌کشد
این چند وقت پشتِ علی تیر می‌کشد
 
باشد قبول چهره‌ی خود را نشان مده
گهواره خالی است عزیزم  تکان مده
 
ای خون تازه این همه در هر قدم مریز
ای سرفه‌ی غلیظ علی را بهم مریز
 
حسن لطفی
 
 
زهرا كه بود بار مصيبت به شانه‌اش
مهمان قلب ماست غم جاودانه‌اش
 
درياى رحمت است حريمش، از آن سبب
فُلک نجات تكيه زده بر كرانه‌اش
 
شب‌هاى او به ذكر مناجات شد سحر
اى من فداى راز و نياز شبانه‌اش
 
باللَّه كه با شهادت تاريخ، كس نديد
آن حق‌كُشى كه فاطمه ديد از زمانه‌اش
 
مى‌خواست تا كناره بگيرد ز ديگران
دلگير بود و كلبه‌ی احزان، بهانه‌اش
 
تا شِكوه‌ها ز امّت بى‌مهر سر كند
ديدند سوى قبر پيمبر، روانه‌اش
 
طى شد هزار سال و گذشتِ زمان نبرد
گَردِ ملال از در و ديوار خانه‌اش
 
افروختند آتش بيداد آن چنان
كآمد برون ز سينه‌ی زهرا زبانه‌اش
 
آن خانه‌اى كه روح‌الامين بود مَحرمش
يادآور هزار غم‌است آستانه‌اش
 
گلچين روزگار از آن گلبن عفاف
بشكست شاخه‌اى كه جدا شد جوانه‌اش!
 
شرم آيدم ز گفتنش، اى كاش مى‌شكست
دستى كه ماند بر رخ زهرا نشانه‌اش!
 
تنها نشد شكسته‌دل از ماتمش، على
درهم شكست چرخ وجود استوانه‌اش
 
محمدجواد غفورزاده
آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(3)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
3 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: فاطمه الزهرا (سلام الله علیها )کوهدشت [عضو] 
5 stars

غم های من از ضربت میخ است به دیوار
آن میخ که پرهای تو را بست به دیوار

این کوچه درِ باغ بهشت است و به ظاهر
خورده است چنان کوچه ی بن بست به دیوار

هر چند که آن کوچه و آن خانه دگر نیست
اما اثر سیلیِ در هست به دیوار

از کوچه به خانه دو قدم بوده و ‌مادر
صدبار در این فاصله خورده است به دیوار

با قد خمیده کسی از دور می آید
یک دست به پهلو زده یک دست به دیوار

مهدی رحیمی

1395/12/08 @ 20:51
نظر از: فاطمه الزهرا (سلام الله علیها )کوهدشت [عضو] 
5 stars

خواستم یاری کنم اما در آن غوغا نشد
خواستم من هم بگیرم دست بابا را نشد

مادرم او را گرفت و تازیانه پشت هم،
هی فرود آمد، ولی دستان مادر وا نشد

دست مادر آخرش واشد، نمی گویم چطور
اینقدر گویم که زهرا دیگر آن زهرا نشد

من فقط می دانم آن روز و در آن کوچه، چه شد
من فقط دیدم، چرا افتاد مادر، پا نشد

حال و روزش فکر می کردم که بهتر می شود
هر چه ماندم منتظر، فردا وفرداها… نشد

هر چه گشتم کوچه را، فردا و فرداها… نبود
هر چه گشتم، گوشواره آخرش پیدا نشد

من عصای پیری مادر شدم در کودکی
پیر هجده ساله، جز با تکیه بر من، پا نشد

آخرش خم شد به درگاه علی، ماه علی
آری، آن قامت به جز در پای یکتا، تا نشد

تا که مادر رفت، انگار از پدر چیزی نماند
در جهان هرگز امیری این قدر تنها نشد

پیش زینب بغض‌هایم در گلویم گیر کرد
خواستم زاری کنم پیش حسین، اما نشد

چشم امید یتیمان! چشم را وا کن ببین
ناله هم سهم یتیمان تو از دنیا نشد

خون نشد پاک آخرش از برگ لاله، هر چقدر
ریخت بر دست علی آب روان، اسماء، نشد

قاسم صرافان

1395/12/08 @ 20:47
نظر از: مرکز تخصصی تفسیر شاهین شهر [عضو] 
5 stars

تنها نشد شكسته‌دل از ماتمش، على
درهم شكست چرخ وجود استوانه‌اش
بيت غمناكيه

1395/12/08 @ 18:54


فرم در حال بارگذاری ...

دانلودمداحی طاهری و اکبری شب اول فاطمیه دوم ۹۵

نوشته شده توسطرحیمی 8ام اسفند, 1395
آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: فاطمه الزهرا (سلام الله علیها )کوهدشت [عضو] 
5 stars

با قد خمیده کسی از دور می آید
یک دست به پهلو زده یک دست به دیوار

1395/12/08 @ 20:59


فرم در حال بارگذاری ...

اشك مرا بگیر و ببر نزد فاطمه

نوشته شده توسطرحیمی 8ام اسفند, 1395

لطفی نما غلام به لب جان رسیده را

بشنو فغان این دل در خون تپیده را

چشمی دگر بده صنما تا كه بنگرم

آن خال گوشۀ لب تو آرمیده را

روح لطیف تو نفس پاك و حق تو

در بند خود كشیده صفای سپیده را

صف بسته اند سرو و صنوبر به راه تو

تا خم كنند پیش تو قد كشیده را

امشب بیا كه سینه پراز شور عشق توست

تا فرش پای تو بنمایم دو دیده را

جانا… دلم هوای تو كرده تفضّلی

وقف تو كرده ام دل از غم رمیده را

پرده بكش ز چهره ببینم دمی تو را

بر من نشان بده وجنات ندیده را

شد فاطمیه و دل ما مست فاطمه است

بر ما عیان نما حرم آن شهیده را

اشك مرا بگیر و ببر نزد فاطمه

مرهم گذار زخم تن قد خمیده را

ما را ببر به علقمه یا اینكه خود بیا

تشریح كن قصۀ چشم دریده را

تیغ دو سر بكش ز نیام و بریز سر

بستان تقاص خون سرِ  سر بریده را


فرم در حال بارگذاری ...

روش برخورد با مردم

نوشته شده توسطرحیمی 8ام اسفند, 1395
امام علی علیه السلام در نامه 18 کتاب شریف نهج البلاغه در مورد برخورد با مردم به ابن عباس فرماندار بصره می فرماید:

بدان ، كه بصره جايگاه فرود آمدن ابليس است و كشتگاه فتنه ها و آشوبها . پس مردم آنجا را به نيكى كردن خوشدل نماى و گره وحشت از دلهايشان بگشاى . به من خبر رسيده كه با بنى تميم بدخويى و درشتى كرده  اى . از ميان بنى تميم ستاره  اى غروب نكرد ، مگر آنكه در ميان آنها ستاره ديگرى طلوع نمود . در جاهليت و اسلام ، در كينه  جويى ، كس همانند آنها نبوده است . ايشان را با ما پيوند خويشاوندى و قرابت خاص است ، كه اگر آن را مراعات كنيم ، پاداش يابيم و اگر نكنيم ، مرتكب گناه شده  ايم . سپس امام ادامه می دهد:پس اى ابن العباس  خدايت رحمت كناد ، در آنچه از نيكى و بدى بر دست تو جارى مى  شود ، مدارا كن ، كه ما هر دو در آن شريكيم و چنان باش كه گمانم به تو نيكو گردد و انديشه ام درباره تو بد نگردد.

همچنین امام علی علیه السلام در نامه 19 به یکی از فرمانداران خود در مورد بدرفتاری با مردم هشدار می دهد و می فرماید:همانا دهقانان مرکز فرمانداریت،از خشونت و قساوت و تحقیر کردن مردم و سنگدلی تو شکایت کردند.من درباره آن اندیشیدم نه آنان را شایسته نزدیک شدن یافتم،زیرا که مشرک اند و نه سزاوار قساوت و سنگدلی و بدرفتاری هستند؛ زیرا که با ما هم پیمانند؛پس در رفتار با آنان نرمی و درشتی را به هم آویز رفتاری توام با شدت و نرمش داشته باش، اعتدال و میانه روی را در نزدیک کردن یا دورکردن رعایت کن.

باشگاه خبرنگاران
 

 
آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: فاطمه الزهرا (سلام الله علیها )کوهدشت [عضو] 
5 stars

در رفتار با آنان نرمی و درشتی را به هم آویز رفتاری توام با شدت و نرمش داشته باش

1395/12/08 @ 18:24


فرم در حال بارگذاری ...

آیا شیطان به دست امام زمان(عج) کشته می شود؟

نوشته شده توسطرحیمی 7ام اسفند, 1395
بر اساس آیه « و نفخ فی الصور فصعق من فی السماوات و من فی الارض» در پی نفخ صور همگان خواهند مرد. اما آیا تا پیش از آن گستره حیات شیطان تا کجاست از این آیه به دست نمی آید. 
 
بر پایه برخی روایات، ابلیس در میان نفخه نخست و دوم می میرد. 
 
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان،پایان كار شیطان را برپایی حكومت حضرت مهدی (عج) دانسته كه بر اساس برخی روایات، ابلیس به دست مبارك آن حضرت یا طبق روایات رجعت، پس از جنگ با لشكر امیرالمومنین، علی(علیه السلام) ، در حوالی كوفه می گریزد و به دست پیامبر (صلی الله و علیه وآله) بر صخره بیت المقدس كشته می شود. 
 
برخی پایان حیات ابلیس را مقارن با پایان حیات انسان بر روی كره خاكی دانسته اند. 
 
استاد علامه جوادی آملی (حفظه الله) در باب پایان کار شیطان فرموده اند:
 
تا آخرین انسان هست، او (ابلیس) هم هست. برای اینکه آخرین انسان را هم اغوا می کند، وسوسه می کند. این چنین نیست که شیطان قبل از یک عده ای بمیرد. آن وقت آن عده ، هیچ وسوسه ای ندارند. اگر وسوسه نداشتند که به کمال نمی رسند. 
 
انسان وقتی به کمال می رسد که جهاد اکبر داشته باشد. اگر هیچ گرایشی به طرف رذیلت نبود، انسان که طبعاً به طرف رذیلت و گناه میل ندارد. شهوت می خواهد، لباس می خواهد، غذا می خواهد نه حرام، و همه اینها از سنخ حلالش هست
 
آنکه انسان را به طرف حرام تشویق می کند، ابلیس است و الا انسان فطرتا به دنبال حلال می رود. 
 
1. زمر/68
2. التفسیر الكبیر ، ج 54 ، ص 367 – ج11 ، ص 108
3. المیزان ، ج 12 ، ص161-160
4. بحارالانوار، ج53 ، ص 42 وج 6 ، ص 254
5. المیزان ، ج 8 ، ص 28-27
6. دروس تفسیر سوره اعراف،آیت الله جوادی آملی،جزوه نهم،ص11
باشگاه خبرنگاران
آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(2)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
2 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از:  
5 stars
1395/12/07 @ 22:59
نظر از:  
5 stars
1395/12/07 @ 22:19


فرم در حال بارگذاری ...

جایگاه تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها

نوشته شده توسطرحیمی 7ام اسفند, 1395

بندگان مخلص خداوند و کسانی که در نزد پروردگار جایگاه ویژه ای دارند، همواره اهل ذکر و یاد خدا هستند.

 

 

در روایات ما «ذکر کثیر» به معناى بسیار به یاد خدا بودن و از خدا غافل نشدن است، و به معناى واقعى کلمه؛ یعنى توجه به خدا با تمام وجود و نه تنها با زبان است.   کسى را مى‏ توان اهل ذکر کثیر دانست که در هر حال و در هر شرایط به یاد خدا باشد و پرده‏ هاى غفلت از خدا را کنار بزند و وسوسه‏ هاى شیاطین را دور سازد و اگر لغزشى از او سر زند، فوراً در مقام توبه و جبران در آید، تا از صراط مستقیم الهى فاصله نگیرد.


مقام اهل ذکر کثیر مقامی رفیع است. همان‏گونه که در روایت «ابو سعید خدرى» آمده است که: از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله سؤال شد:
در قیامت، مقام کدام یک از بندگان خدا از همه برتر است؟
حضرت فرمود:
اَلذَّاکِرُونَ اللَّهَ کَثِیراً؛
کسانى که خدا را بسیار یاد مى ‏کنند. 
 
ابو سعید مى ‏گوید: عرض کردم: آیا آنها از رزمندگان در راه خدا نیز والامقام‏ترند؟ فرمود:
لَوْ ضَرَبَ بِسَیْفِهِ فِى الْکُفَّارِ وَالْمُشْرِکِینَ حَتّى‏ یَنْکَسِرَ وَیَخْتَضِبَ دَماً لَکانَ الذَّاکِرُونَ اللَّهَ اَفْضَلَ دَرَجَةً مِنْهُ؛ 

اگر رزمنده‏ با شمشیرش آن‏قدر بر پیکر کفّار و مشرکین بزند که شمشیرش بشکند و با خون رنگین شود، باز هم مقام ذاکران خدا از مقام او برتر است.

 
در این حدیث، مقام اهل ذکر کثیر از مقام رزمندگان اسلام نیز بالاتر و برتر معرفى شده است. دلیل آن نیز این است که جهاد خالصانه، بدون یاد خدا و توجّه به او ممکن نیست.  در کلمات مفسّران قرآن و روایات اسلامى براى ذکر کثیر تفسیرهاى گوناگونى بیان شده است که ظاهراً تمام آنها از قبیل بیان مصداق بوده،  مفهوم وسیع ذکر کثیر بسیار به یاد خدا بودن شامل تمام آنها مى ‏شود.  بعضى از مفسّران گفته ‏اند:ذکر کثیر آن است که در حال قیام و قعود و به هنگامى که به بستر مى ‏رود، یاد خدا کند.در کلمات بعضى از مفسّران قرآن، ذکر کثیر به ذکر صفات علیا و اسماء حسنى‏ و تنزیه پروردگار از آنچه شایستة او نیست، یا مانند آن تفسیر شده است.

در حدیثى از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله چنین نقل شده است:
اِذا اَیْقَظَ الرَّجُلُ اَهْلَهُ مِنَ اللَّیْلِ وَتَوَضَّئا وَصَلَّیْا کُتِبا مِنَ الذاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیراً وَالذَّاکِراتِ؛
هرگاه مرد همسرش را شبانگاه بیدار کند و هر دو وضو بگیرند و نماز (شب) بخوانند، از مردان و زنانى خواهند بود که بسیار یاد خدا مى‏ کنند.

در تفسیر آیاتى از قرآن که به ذکر کثیر دستور داده یا آن را از صفات مؤمنان شمرده ‏اند، روایاتى وارد شده است که آن آیات را با تسبیح فاطمه‏ سلام الله علیها تطبیق داده و از مصادیق ذکر کثیر شمرده‏اند؛ البته درست است که ذکر کثیر به معناى توجه قلبى به خدا و بلکه توجّه با تمام وجود به او است، و تسبیح فاطمه‏ سلام الله علیها در ظاهر تنها چند ذکر لفظى و زبانى است که در مجموع صد بار تکرار مى‏شود، ولى اگر همین ذکرهاى زبانى، با توجه کامل ادا شود، مى‏ تواند مقدمه توجّه قلبى قرار گیرد، همان‏گونه که در نماز و امثال آن نیز مطلب از این قرار است.  در ادامه ضمن ارائة برخى از آیات که دربارة ذکر نازل شده ‏است، به روایاتى از ائمه علیهم السلام اشاره مى ‏کنیم که مصداق ذکر کثیر را تسبیح حضرت زهرا سلام الله علیها معرفى کرده ‏اند.

 تفسير نمونه،آیت الله ناصر مكارم شيرازى و همكاران
آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(4)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
4 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: كوثر [عضو] 
5 stars
1395/12/08 @ 10:58
نظر از: كوثر [عضو] 
5 stars
1395/12/08 @ 10:56
نظر از:  
5 stars
1395/12/07 @ 22:57
نظر از:  
5 stars
1395/12/07 @ 22:19


فرم در حال بارگذاری ...

مقاوم سازی در برابر مغضوبان و گمراهان

نوشته شده توسطرحیمی 7ام اسفند, 1395

صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ غَیرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیهِمْ وَ لَا الضَّالِّینَ[1]

(خداوندا! ما را به) راه کسانی که آنها را مشمول نعمت خود ساختی، (هدایت کن) نه غضب شدگان و نه گمراهان!

 

نکته ها:

این آیه راه مستقیم را، راه کسانی معرّفی می کند که مورد نعمت الهی واقع شده اند و عبارتند از: انبیا، صدّیقین، شهدا و صالحین.[2] توجّه به راه این بزرگواران و آرزوی پیمودن آن و تلقین این آرزو به خود، ما را از خطر کجروی و قرار گرفتن در خطوط انحرافی باز می دارد. بعد از این درخواست، از خداوند تقاضا دارد که او را در مسیر غضب شدگان و گمراهان قرار ندهد. زیرا بنی اسرائیل نیز به گفته قرآن، مورد نعمت قرار گرفتند، ولی در اثر ناسپاسی و لجاجت گرفتار غضب شدند.

قرآن، مردم را به سه دسته تقسیم می نماید: کسانی که مورد نعمت هدایت قرار گرفته و ثابت قدم ماندند، غضب شدگان و گمراهان. مراد از نعمت در «أَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ»، نعمتِ هدایت است. زیرا در آیۀ قبل سخن از هدایت بود. علاوه بر آنکه نعمت های مادی را کفّار و منحرفین و دیگران نیز دارند. هدایت شدگان نیز مورد خطرند و باید دائماً از خدا بخواهیم که مسیر ما، به غضب و گمراهی کشیده نشود.

...

مغضوبین در قرآن

در قرآن، افرادی همانند فرعون و قارون و ابولهب و امّت هایی همچون قوم عاد، ثمود و بنی اسرائیل، به عنوان غضب شدگان معرّفی شده اند.[3] بنی اسرائیل که داستان زندگی و تمدّن آنها در قرآن بیان شده است، زمانی بر مردم روزگار خویش برتری داشتند؛ «فَضَّلْتُکمْ عَلَی الْعالَمِینَ»[4] لکن بعد از این فضیلت و برتری، به خاطر رفتار خودشان، دچار قهر و غضب خداوند شدند. «وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ»[5] این تغییر سرنوشت، به علّت تغییر در رفتار و کردار آنان بوده است؛ دانشمندان یهود، دستورات و قوانین آسمانی تورات را تحریف کردند، «یحَرِّفُونَ الْکلِمَ»[6]و تجّار و ثروتمندان آنان نیز به ربا وحرام خواری و رفاه طلبی روی آوردند، «أَخْذِهِمُ الرِّبَوا»[7] و عامّه مردم نیز در برابر دعوت به جهاد و مبارزه، از روی تن پروری و ترس، از رفتن به جبهه نبرد و ورود به سرزمینِ مقدّس، سر باز زدند. «فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّک فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ»[8]به خاطر این انحرافات، خدا آنان را از اوج عزّت و فضیلت، به نهایت ذلّت و سرافکندگی مبتلا ساخت. ما در هر نماز، از خداوند می خواهیم که مانند غضب شدگان نباشیم. یعنی نه اهل تحریف آیات و نه اهل ربا و نه اهل فرار از جهاد در راه حقّ، و همچنین از گمراهان نباشیم، آنان که حقّ را رها کرده و به سراغ باطل می روند و در دین و باور خود غلوّ و افراط کرده و یا از هوی و هوس خود و یا دیگران پیروی می کنند.[9] انسان در این سوره، عشق و علاقه و تولّای خود را به انبیا و شهدا و صالحان و راه آنان، اظهار و ابراز داشته و از مغضوبان و گمراهان تاریخ نیز برائت و دوری می جوید و این مصداق تولّی و تبرّی است.

ضالّین در قرآن

«ضلالت» که حدود دویست مرتبه این واژه با مشتقاتش در قرآن آمده است. گاهی در مورد تحیر بکار می رود، «وَ وَجَدَک ضَالًّا»[10]و گاهی به معنای ضایع شدن است، «أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ»[11]ولی اکثراً به معنای گمراهی و همراه با تعبیرات گوناگونی نظیر: «ضَلالٍ مُبِینٍ»«ضَلالٍ بَعِیدٍ»«ضَلالٍ کبِیرٍ» به چشم می خورد. در قرآن افرادی به عنوان گمراه معرّفی شده اند، از جمله: کسانی که ایمان خود را به کفر تبدیل کردند،[12]مشرکان،[13]کفار،[14] عصیان گران،[15] مسلمانانی که کفّار را سرپرست و دوست خود گرفتند،[16]کسانی که مردم را از راه خدا باز می دارند، کسانی که به خدا یا رسول خدا توهین می کنند، آنان که حقّ را کتمان می کنند و کسانی که از رحمت خدا مأیوسند. در قرآن نام برخی به عنوان گمراه کننده آمده است، از قبیل: ابلیس، فرعون، سامری، دوست بد، رؤسا ونیاکان منحرف. گمراهان خود بستر و زمینۀ انحراف را فراهم و گمراه کنندگان از این بسترها و شرایط آماده، استفاده می کنند. بسترهای انحراف در قرآن عبارتند از: 1- هوسها،[17] 2- بت ها،[18] 3- گناهان[19]، 4- پذیرش ولایت باطل،[20] 5- جهل و نادانی.[21]

پیام ها:

1- انسان در تربیت، نیازمند الگو می باشد. انبیا، شهدا، صدّیقین وصالحان، نمونه های زیبای انسانیت اند. «صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ»

2- آنچه از خداوند به انسان می رسد، نعمت است. قهر و غضب را خود به وجود می آوریم.[22]«أَنْعَمْتَ، الْمَغْضُوبِ عَلَیهِمْ»

3- ابراز تنفّر از مغضوبان و گمراهان، جامعه اسلامی را در برابر پذیرش حکومت آنان، مقاوم و پایدار می کند. «غَیرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیهِمْ وَ لَا الضَّالِّینَ»[23]

پی نوشت:

[1] سوره الفاتحة، آیه 7

[2] «مَنْ یطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِک مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیهِمْ مِنَ النَّبِیینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ»، کسانی که خدا و رسول را پیروی کنند، آنان با کسانی هستند که خدا آنها را نعمت داده است، از پیامبران، راستگویان، شهدا و صالحان. نساء، 69 و آیه 59 سوره مریم.

[3] در آیات متعدّدی از قرآن ویژگی های گمراهان و غضب شدگان و مصادیق آنها بیان شده است که برای نمونه به موارد ذیل اشاره می شود:

* منافقان و مشرکان و بدگمانان به خداوند. نساء، 116 و فتح، 6

* کافران به آیات الهی و قاتلان انبیاء الهی. بقره، 61

* اهل کتاب که در برابر دعوت به حقّ سرکشی کرده اند. آل عمران، 110- 112

* فراریان از جهاد. انفال، 16

* پذیرندگان و جایگزین کنندگان کفر با ایمان. بقره، 108 و نحل، 106

* پذیرندگان ولایت دشمنان خدا و دوستداران رابطۀبا دشمنان خدا. ممتحنه، 1

[4] بقره، 47

[5] بقره، 61

[6] نساء، 46

[7] نساء، 161

[8] مائده، 24

[9] «قُلْ یا أَهْلَ الْکتابِ لا تَغْلُوا فِی دِینِکمْ غَیرَ الْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا کثِیراً وَ ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبِیلِ» بگو: ای اهل کتاب! در دینتان به ناحقّ غلوّ نکنید وبه دنبال خواهش های گمراهانِ پیش از خود نروید، که آنان افراد زیادی را گمراه کرده و از راه راست گمراه شده اند. مائده، 77-

[10] ضحی، 7

[11] محمّد، 1

[12] «مَنْ یتَبَدَّلِ الْکفْرَ بِالْإِیمانِ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِیلِ» بقره، 108

[13] «وَ مَنْ یشْرِک بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا بَعِیداً» نساء، 116

[14] «وَ مَنْ یکفُرْ بِاللَّهِ. . . فَقَدْ ضَلَّ» نساء، 136

[15] «وَ مَنْ یعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ» احزاب، 36

[16] «لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکمْ أَوْلِیاءَ. . . وَ مَنْ یفْعَلْهُ مِنْکمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِیلِ» ممتحنه، 1

[17] «اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ» جاثیه، 23

[18] «جَعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً لِیضِلُّوا عَنْ سَبِیلِهِ» ابراهیم، 30.

[19] «وَ ما یضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِینَ» بقره، 26

[20] «أَنَّهُ مَنْ تَوَلَّاهُ فَأَنَّهُ یضِلُّهُ» حج، 4

[21] «وَ إِنْ کنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّینَ» بقره، 198

[22] درباره نعمت «أَنْعَمْتَ» بکار رفته، ولی در مورد عذاب، نفرمود: «غضبت» تو غضب کردی.

[23] قرآن سفارش کرده است: «لا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَیهِمْ» هرگز سرپرستی گروه غضب شدگان الهی را نپذیرید. ممتحنه، 13

 تفسیر نور، ج 1، صفحه 37

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(2)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
2 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: كوثر [عضو] 
5 stars
1395/12/08 @ 10:53
نظر از:  
5 stars
1395/12/07 @ 22:20


فرم در حال بارگذاری ...

بیشتر مومنان مشرکند؟

نوشته شده توسطرحیمی 7ام اسفند, 1395

إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ(لقمان/13)

منظور از شرک در آیه 106 سوره یوسف که اکثر مۆمنان گرفتار آن هستند، چیست؟

قرآن کریم در آیه 106 سوره یوسف مى‏‌فرماید: «بیشتر مومنان مشرک‌اند» منظور از شرک در این آیه که اکثر مۆمنان گرفتار آن هستند، چیست؟

تعریف دقیق مفهوم شرک، همانند مفهوم توحید، در ضمن اقسام آن ممکن است:

1- شرک ذاتی؛ یعنی، اعتقاد به مرکب بودن ذات خداوند، یا اعتقاد به تعدد ذات الهی (وجود دو یا چند خدا)

2- شرک صفاتی؛ یعنی، اعتقاد به این که صفات خدا، وجودی مستقل از ذات خداوند دارند به تعبیر دیگر مغایر با ذات و زاید بر ذات هستند.

3- شرک افعالی؛ یعنی، اعتقاد به وجود دو یا چند مۆثر مستقل در عالم هستی ؛ به گونه‏ای که هیچ یک مقهور اراده و قدرت دیگری نباشد، یعنی، ذات یگانه الهی را تنها مۆثر مستقل در عالم هستی نداند.

یکی از بارزترین مصادیق شرک افعالی، اعتقاد به تمایز خالق شرور از خالق خیرات است. پیروان آیین مانی و برخی از پیروان زردشت، معتقدند که خداوند فقط خیرها و نیکی‏ها را می‏آفریند و امور شر و بد به وسیله موجود و مخلوقی شریر (اهریمن) به صورت مستقل و بدوناین که خداوند خالق نیکی‏ها بتواند دخالتی در آن داشته باشد، آفریده می‏شود.

4- شرک عملی: اگر اعمال و نیات انسان بر اساس توحید نظری و برآمده از آن نباشد انسان دچار شرک در مقام عمل می‏شود .

عمده‏ترین جلوه شرک عملی شرک در عبادت و پرستش است. بت پرستی و پرستش اجرام آسمانی و پدیده‏های طبیعی از بارزترین انواع شرک عبادی به شمار می‏رود که همواره در میان برخی از ملت‏ها و اقوام وجود داشته است.

شرک خفی: هر یک از اقسام توحید – اعم از نظری و عملی – دارای مراتب و درجاتی است به طور کلی توحید امری تشکیکی و دارای مراتب مختلف از جهت قوت و ضعف است .

...

به تبع توحید، شرک نیز دارای درجاتی است درخصوص توحید نظری بر اساس تفاوت فهم‏ها و ادراک‏ها – از جهت عمق، ظرافت و دقت – درجات مختلفی از اعتقاد توحیدی برای افراد وجود دارد. 

امام باقر(علیه السلام) در تفسیر این آیه شریفه فرمودند: منظور این آیه شرک در اطاعت است، نه شرک در عبادت. گناهانى که مردم مرتکب مى‌‏شوند، شرک اطاعت است؛ چرا که در آن اطاعت شیطان مى‏‌کنند و به جهت این کار براى خدا شریکى در اطاعت قائل مى‏‌شوند

 قرآن کریم به سختی همه را رد می کند.

در مورد اول می فرماید که جز خدا خالقی نیست و در مورد دوم می فرماید که مدبر واقعی خدا است و علل و اسباب و واسطه ها بدون اذن خدا هیچ کاری نمی توانند بکنند و در مورد سومی می فرماید که غیر از خدا سایر معبودان، دروغین هستند و هیچ نفع و ضرری نمی رسانند یعنی الهه ها و بت ها جهان را اداره نمی کنند به همین جهت لایق پرستش نیستند بلکه هم خالق خدا است و هم مدیر و مدبر او است پس باید فقط او را پرستش کرد.

قرب الهی که مطلوب و کمال نهایی انسان است خود درجاتی دارد و حتی کوچکترین عمل اختیاری انسان در صورتی که واجد شرایط لازم باشد تا حدی انسان را به خدا نزدیک می کند.

هر یک از انسانها بر اساس میزان و کیفیت اعمال خویش در پیشگاه خداوند درجه یا درجاتی دارند و هر فرد و گروهی در درجه و مرتبه ای قرار دارد، «هم درجات عند الله» آنان در پیشگاه خدا دارای درجاتی هستند چنان که سقوط و دوری از خداوند نیز دارای درجاتی است و کوچکترین عمل به میزان خود انسان را سقوط می دهد و بر این اساس توقف در زندگی انسان معنا ندارد و هر عملی می تواند انسان را به خدا نزدیک یا از او دور کند.

 اگر اعمال و نیات انسان بر اساس توحید نظری و برآمده از آن نباشد انسان دچار شرک در مقام عمل می‏شود عمده‏ترین جلوه شرک عملی شرک در عبادت و پرستش است. بت پرستی و پرستش اجرام آسمانی و پدیده‏های طبیعی از بارزترین انواع شرک عبادی به شمار می‏رود که همواره در میان برخی از ملت‏ها و اقوام وجود داشته است

  امام باقر(علیه السلام) در تفسیر این آیه شریفه فرمودند: منظور این آیه شرک در اطاعت است، نه شرک در عبادت. گناهانى که مردم مرتکب مى‌‏شوند، شرک اطاعت است؛ چرا که در آن اطاعت شیطان مى‏‌کنند و به جهت این کار براى خدا شریکى در اطاعت قائل مى‏‌شوند.[1]

 از امام صادق(علیه‌السلام) نیز در تفسیر این آیه سۆال شد که منظور قرآن از این ‌که می‌فرماید اکثر مۆمنان مشرک‌اند، چیست؟

امام در پاسخ فرمودند؛ مردم بدون توجه، از شیطان اطاعت می‌کنند و اطاعت از شیطان شرک است.[2]

3. البته با توجه به این‌ که شرک دارای مراتب بسیار خفی یا اخفی است؛ مراتبی از شرک وجود دارد که هیچ منافات با توحید ندارد: «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام)‏ إِنَّ الشِّرْکَ‏ أَخْفَى‏ مِنْ‏ دَبِیبِ‏ النَّمْل»؛‏[3] امام صادق(علیه السلام ) فرمود: شرک در اعمال انسان مخفى‌‏تر از حرکت مورچه است.

 

پی نوشت ها:

[1]. «عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع‏ فِی قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى «وَ ما یُۆْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ‏» قَالَ شِرْکُ‏ طَاعَةٍ وَ لَیْسَ‏ شِرْکَ‏ عِبَادَةٍ- وَ الْمَعَاصِی الَّتِی یَرْتَکِبُونَ شِرْکُ طَاعَةٍ- أَطَاعُوا فِیهَا الشَّیْطَانَ فَأَشْرَکُوا بِاللَّهِ فِی الطَّاعَةِ لِغَیْرِهِ- وَ لَیْسَ بِإِشْرَاکِ عِبَادَةٍ أَنْ یَعْبُدُوا غَیْرَ اللَّه‏». قمى، على بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج 1، ص 358، دار الکتاب، قم، 1367ش.

[2]. «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ما یُۆْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ قَالَ یُطِیعُ الشَّیْطَانَ مِنْ حَیْثُ لَا یَعْلَمُ فَیُشْرِکُ». کلینی، کافی ج 2، ص 397، دار الکتب الاسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق.

[3]. شیح حر عاملی، وسائل الشیعة، ج 5، ص 99، مۆسسة آل البیت علیهم السلام‏، قم، چاپ اول، 1409ق.

 

محمدی/بخش قرآن تبیان


 منابع:

سایت اسلام کوئست

سایت شبهه آنلاین


فرم در حال بارگذاری ...

خوشبختی

نوشته شده توسطرحیمی 7ام اسفند, 1395

سرمایه اصلی انسان در زندگی عمر و نفس هایی است که در اختیار او قرار گرفته است با این وجود انسان لحظه به لحظه به مرگ نزدیک تر شده و سرمایه وجودی اش در حال نقصان است.

هر نفسى كه انسان مى زند یك گام به مرگ نزدیكتر مى شود چنان كه امیر مؤمنان على علیه السلام در آن عبارت نورانیش فرمود: نفس المرء خطاه الى أجله” انسان با نفسی که می کشد قدمی به سوی مرگ می رود. ( نهج البلاغه،ترجمه دشتی،حکمت 74) 

خداوند منان در آیه 2 سوره والعصر این مطلب را متذکر شده و در ادامه راه نجات و بیرون رفت از این خسران عظیم و زیان قهرى و اجبارى را یادآور می شود و می فرماید:

إِلَّا الَّذِینَ آمَنوا وَ عَمِلوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ


چهار اصل خوشبختی

“صالحات” همان “اعمال شایسته” است، نه فقط عبادات، نه تنها انفاق فى سبیل اللَّه، نه فقط جهاد در راه خدا، نه تنها كسب علم و دانش، بلكه هر كار شایسته اى كه وسیله تكامل نفوس و پرورش اخلاق و قرب الى اللَّه و پیشرفت جامعه انسانى در تمام زمینه ها شود

1) اصل اول در این برنامه مسئله” ایمان” است كه زیربناى همه فعالیت هاى انسان را تشكیل مى دهد، چرا كه تلاش هاى عملى انسان از مبانى فكرى و اعتقادى او سرچشمه مى گیرد، نه همچون حیوانات كه حركاتشان به خاطر انگیزه هاى غریزى است.
به تعبیر دیگر اعمال انسان تبلورى است از عقائد و افكار او، و به همین دلیل تمام انبیاى الهى قبل از هر چیز به اصلاح مبانى عقیدتى امت ها مى پرداختند، مخصوصاً با شرك كه سرچشمه انواع رذائل و بدبختی ها و پراكندگی ها است.
جالب اینكه “ایمان” در اینجا به طور مطلق ذكر شده است، تا شامل ایمان به همه مقدسات گردد، یعنى از ایمان به خدا و صفات او گرفته، تا ایمان به قیامت و حساب و جزا و كتب آسمانى و انبیاى الهى و اوصیاى آنها.

...

2) در اصل دوم به میوه درخت بارور و پر ثمره ایمان پرداخته و از” اعمال صالح” سخن مى گوید.
آرى “صالحات” همان “اعمال شایسته” است، نه فقط عبادات، نه تنها انفاق فى سبیل اللَّه، نه فقط جهاد در راه خدا، نه تنها كسب علم و دانش، بلكه هر كار شایسته اى كه وسیله تكامل نفوس و پرورش اخلاق و قرب الى اللَّه و پیشرفت جامعه انسانى در تمام زمینه ها شود.

این تعبیر حتى كارهاى كوچكى همچون برداشتن یك سنگ مزاحم را از سر راه مردم شامل مى شود تا نجات میلیون ها میلیون انسان از گمراهى، در حدیثی مروی است که هر که شاخه تیغی را از راه بردارد خدا گناهان کهنه و تازه او را بیامرزد. (نهج الفصاحه، حدیث شماره 2034)
از آنجا كه ایمان و اعمال صالح هرگز تداوم نمى یابد مگر اینكه حركتى در اجتماع براى دعوت به سوى حق و شناخت و معرفت آن از یك سو، و دعوت به استقامت و صبر در طریق انجام این دعوت از سوى دیگر صورت پذیرد، به دنبال این دو اصل، به دو اصل دیگر اشاره مى فرماید كه در حقیقت ضامن اجراى دو اصل اساسى” ایمان” و” عمل صالح” است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: صبر چهار شعبه دارد: شوق، ترس، زهد و انتظار ، هر كس شوق بهشت داشته باشد، از هوا و هوس دست مى كشد و هر كس از آتش بترسد، از حرام ها خود را نگه مى دارد و هر كس به دنیا بى اعتنا باشد، گرفتارى ها را به چیزى نگیرد و هر كس منتظر مرگ باشد، در كارهاى خیر بكوشد

3) در اصل سوم به مساله “تواصى به حق” یعنى دعوت همگانى و عمومى به سوى حق اشاره مى كند، تا همگان حق را از باطل به خوبى بشناسند و هرگز آن را فراموش نكنند در مسیر زندگى از آن منحرف نگردند.
“تواصوا” از ماده “تواصى” همانگونه كه راغب در مفردات آورده به معنى آن است كه بعضى بعض دیگر را سفارش كنند و “حق” به معنى “واقعیت” یا “مطابقت با واقعیت” است، در كتاب “وجوه قرآن” دوازده معنى و مورد استعمال براى این كلمه در قرآن مجید ذكر شده است، مانند خدا، قرآن اسلام، توحید، عدل، صدق، آشكار بودن واجب بودن و مانند اینها، ولى همه آنها به ریشه اى كه در بالا گفتیم باز مى گردد.

به هر حال جمله “تَواصَوْا بِالْحَقِّ” معنى بسیار وسیعى دارد كه هم “امر به معروف و نهى از منكر” را شامل مى شود، و هم “تعلیم و ارشاد جاهل” و “تنبیه غافل” و “تشویق” و “تبلیغ” ایمان و عمل صالح را. بدیهى است كسانى كه یكدیگر را به حق سفارش مى كنند، خود باید طرفدار حق و عامل به آن باشند.

4) در اصل چهارم مساله شكیبایى و “صبر” و استقامت و سفارش كردن یكدیگر به آن مطرح است، چرا كه بعد از مساله شناخت و آگاهى، هر كس در مسیر عمل در هر گام با موانعى روبرو است اگر استقامت و صبر نداشته باشد، هرگز نمى تواند احقاق حق كند و عمل صالحى انجام دهد و یا ایمان خود را حفظ كند. آرى احقاق حق، اجرا و اداى حق در جامعه جز با یك حركت و تصمیم گیرى عمومى و استقامت و ایستادگى در برابر موانع ممكن نیست.
صبر” در اینجا نیز معنى وسیع و گسترده اى دارد كه هم صبر بر اطاعت را شامل مى شود، و هم صبر در برابر انگیزه هاى معصیت، و هم صبر در برابر مصائب و حوادث ناگوار، و از دست دادن نیروها و سرمایه ها و ثمرات.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: صبر چهار شعبه دارد: شوق، ترس، زهد و انتظار ، هر كس شوق بهشت داشته باشد، از هوا و هوس دست مى كشد و هر كس از آتش بترسد، از حرام ها خود را نگه مى دارد و هر كس به دنیا بى اعتنا باشد، گرفتارى ها را به چیزى نگیرد و هر كس منتظر مرگ باشد، در كارهاى خیر بكوشد . (كنزالعمال، ج1، ص285، ح1388)
به راستى اگر مسلمانان امروز همین اصول چهارگانه را در زندگى فردى و اجتماعى خود اجرا كنند مشكلات و نابسامانی هاى آنها حل مى شود، عقب ماندگی ها جبران مى گردد، ضعف ها و شكست ها به پیروزى مبدل مى شود و شر اشرار جهان از آنها قطع مى گردد.

سخن آخر اینکه، پروردگارا! همه ما در خسرانیم، و جبران این خسران جز با لطف تو میسر نیست.



منابع :
1) تفسیر نمونه،ج27
2) كنزالعمال، ج1
3) نهج الفصاحه، ابوالقاسم پاینده
4) نهج البلاغه،ترجمه دشتی

مریم پناهنده/تبیان

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از:  
5 stars
1395/12/07 @ 22:56


فرم در حال بارگذاری ...


 
مداحی های محرم