اولین اغوای شیطان برای اهل اخلاق چیست؟

نوشته شده توسطرحیمی 26ام تیر, 1395
خبرگزاری فارس: اولین اغوای شیطان برای اهل اخلاق چیستمیرزا می‌گوید: آن فرد به فارسی سلیس صحبت می‌کرد، اما آن‌ قدر نورانی بود که من خیلی نمی‌توانستم ایشان را نگاه کنم و سرم را پایین می‌انداختم و حرف می‌زدم، این سواره‌ بزرگوار فردی را صدا زد و گفت: اسباب سرقت شده این شخص را به او برسان و او را به مکه ببر و بازگردان.


درس اخلاق آیت‌الله قرهی:
 
آیت‌الله روح‌الله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه تهران در تازه‌ترین جلسه اخلاق خود به موضوع «خطورات و مراقبه» با محوریت خطر غلبه فجور در اهل تقوا و عبادت پرداخت که در ادامه می‌آید:


*غلبه بر فجور و کسب تقوا، آغاز راه است!
بعد از اینکه متوجه شدیم خطورات نفسانی و شیطانی، در مقابل خطورات ملکی و ربانی هستند؛ این نکته خیلی مهم است که این تقابل، دائمی است. این تقابل بین دو لشگری است که در درون انسان موجود است. یکی، لشگر شیاطین نفس که فجور هستند و حتّی شیطان از بیرون که سپاهش از جنّ و انس هستند و عمده هم انس هست. دیگری عقل سلیم و تقواست.
اگر انسان در اینکه این تقابل، دائمی است، تأمّل، مراقبه و مواظبت کند و به حقیقت باور کند، پیروز است. ما بحثی را داریم پیش می‌بریم که اخلاق علمی و عملی است. سلسله مباحثی که گام به گام نفس خود را بشناسیم، خطورات را بشناسیم، راه مبارزه با آن را بشناسیم و … .

...

اگر به فضل پروردگار عالم این جورچین از سخنان حضرات معصومین و اولیاء خدا و بزرگان درست شود، آن‌وقت دیگر انسان در این‌جا خودش، ملاک است که عمل کند یا نکند. اگر به این راه و روش و منش، عمل کرد، طبعاً جلو می‌رود. چون گاه ما نمی‌دانیم و فریب می‌خوریم.
بارها بیان کردم که شیطان رجیم و جنودش، اوّل انسان را به سمت گانه و فجور دعوت می‌کنند. بعد اگر نتوانستند او را فریب می‌دهند، لذا می‌بینی گاهی در حال عبادت است، امّا عبادت نیست. چون هم او مجرّب است و هم وقتی انسان بلد نباشد و دستش در دست معصوم و اولیاء خدا نباشد، به انحراف می‌رود. معصومین از طرق همین فرمایشاتشان، نسخه دادند و راه مبارزه با نفس و فجور را تبیین فرمودند. لذا انسان هم باید همین راه را برود تا منحرف نشود.
یکی از مطالبی که فرمودند، این است که بدانیم این تقابل، دائمی است و مقطعی نیست. لذا در جلسات قبل راجع به این موضوع توضیح دادیم و بیان کردیم که گاهی لشگر تقوا غلبه می‌کند، امّا سمت مقابل؛ یعنی فجور از پا نمی‌نشیند و دست‌بردار نیست.
یکی از دعاهایی که اولیاء خدا دائم به آن، مشغول هستند، همین دعای عاقبت به خیری است. می‌دانید مهم‌ترین دعا هم همین دعاست. برای اینکه اگر کسی تصوّر کند من دیگر در مقام تقوا قرار گرفتم و در امنیّت هستم، غلط است. صورت ظاهر امنیّت است، امّا آن‌ها دست‌بردار نیستند و کار خود را برای از بین بردن تقوا شروع می‌کنند.
لذا این نکته را بارها بیان کردم که اولیاء خدا می‌فرمایند: اگر انسان توفیق پیدا کند و بر فجور غلبه پیدا کند و به تقوا برسد، تازه تقوا، آغاز راه است. باید این پلّه‌های تقوا را آن‌قدر بالا برود که به أتقی برسد. کما اینکه ذوالجلال و الاکرام فرمود: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُم‏».
تازه اولیاء خدا می‌گویند: در مقام أتقی هم که قرار بگیرد، باز هم در خطر است! چون کسی در مقام أتقی قرار می‌گیرد که دیگر تمام اعمالش، خالص شود و از مخلصین عالم شود، امّا همان‌طور که در مباحث اخلاص بیان کردیم، حضرت صادق القول و الفعل فرمودند: همه مردم در هلاکت هستند، مگر اهل عبادت «النّاس کُلّهُم هالکون الّا العابدون» و بعد هم فرمودند: خود عابد‌ها هم همه در هلاکت هستند، مگر آن‌ها که اهل علم هستند «و العابدون کلّهم هالکون الّا العالمون»، چون عبادت بدون علم به درد نمی‌خورد. اینکه من بیان می‌کنم اخلاق باید علمی باشد، برای همین است. چون گاهی ملعون جلو می‌آید، می‌بیند نتوانسته انسان را از طریق وسوسه به منجلاب گناه بکشاند و او مقاومت کرده است، از طریق برخی از مطالب عبادی ظاهری مانند زهدها و تقواهای بیجا و … که رنگ و لعاب دینی دارد، امّا در حقیقت این‌گونه نیست، او را فریب می‌دهد. اگر انسان مطالب علمی را نداند، همین می‌شود و گرفتار خواهد شد. سراب در بیابان، حال آب را دارد، امّا آب نیست، اینجا هم حکم سراب را پیدا خواهد کرد. اگر انسان جدّی نداند که چطور باید جلو برود، گرفتار می‌شود. فکر می‌کند دارد زاهدانه زندگی می‌کند، اهل تقوا و عبادت است، امّا اشتباه می‌کند.
آن داستان را در درس اخلاق شب‌های ماه مبارک رمضان بیان کردم که آن فرد چگونه فهمید که شیطان ملعون، پدرش را فریب می‌داد و این‌گونه بود که او را هر سال به حجّ می‌برد. او در عالم رؤیا پدرش را دید که به عذاب گرفتار است و پدرش برای او تعریف کرد که وقتی شیطان من را می‌برد و می‌گفت: اگر بر من سجده کنی و پا بر روی قرآن بگذاری، من تو را به حجّ می‌برم؛ من پیش خودم می‌گفتم: سجده می‌کنم، ولی خدا خودش می‌داند که نیّت من چیست، وقتی من دور بیت الله طواف می‌کنم؛ یعنی خدا را قبول دارم و من هستم که دارم شیطان را فریب می‌دهم. در حالی که نمی‌دانستم که من دارم از شیطان فریب می‌خورم. می‌توانید به آن داستانی که بیان کردیم، مراجعه کنید و ببینید شیطان چگونه انسان را گرفتار می‌کند.
اگر انسان، علمی یعنی همان‌گونه که حضرات معصومین و اولیاء خدا گفتند و نسخه دادند، پیش نرود؛ یک مواقعی دچار وهم و تخیّلات می‌شود و تصوّر هم می‌کند که متخلّق شده است. لذا این‌گونه به بیراهه می‌رود.
حضرت در ادامه می‌فرمایند: «و العالمون کلّهم هالکون إلّا العاملون و العاملون کلّهم هالکون الّا المخلصون والمخلصون فی خطر عظیم»، لذا انسان باید بداند که اگر در آن مقام أتقی هم قرار گرفت، اگر مراقبه نکند، بیچاره است. فطرت الهی - که آن را هم بعضی از اولیاء خدا تقوا نامیدند، «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّه‏» - انسان را به یک طرف می‌کشد و فجور هم به یک طرف. هر کدام غالب شدند، طرف مقابل، مغلوب است، معدوم نیست و از بین نمی‌رود.

*حتی با غلبه عقل هم هوی و هوس معدوم نمی‌شوند!
لذا بیان کردیم، مولی‌الموالی(ع) در آخر دعای صباح، سر به سجده می‌گذاشتند و عرضه می‌داشتند: «إِلَهِی قَلْبِی مَحْجُوبٌ وَ نَفْسِی مَعْیُوبٌ وَ عَقْلِی مَغْلُوبٌ وَ هَوَائِی غَالِبٌ»، اگر عقل - که در این‌جا همان تقواست؛ چون حضرت باقرالعلوم(ع) فرمودند: «العقل ما عبد به الرّحمن»، عقل، آن چیزی که انسان به وسیله‌ آن، بندگی پروردگار عالم را کند - مغلوب شد، هوی و هوس و فجور، غالب است، ولی معدوم نیست.
بر عکس آن هم همین‌طور است، بارها بیان کردم که هنر اولیاء خدا همین است که به تقوا رسیدند و بر فجور، پا گذاشتند، امّا آن‌ها هم می‌دانند که این طور نیست که فجور، معدوم شده باشند، بلکه مغلوب شدند.
لذا می‌گویند: اگر انسان عاقبت به خیر شد و از این دنیا با دین سالم رفت، آن موقع پیروز است، نه الآن. الآن، حال او موقّتی است.
شاید بگویند: آقا! شما اهل نماز شب هستی، حتّی مستجب الدّعوه شده‌ای و کرامات زیادی داری.
امّا آن‌ها می‌گویند: این‌ها فضیلت نیست و همه موقّتی است.
پس چه زمانی به حقیقت و آن چیزی که اصلی است، می‌رسید؟
آن موقعی که از این دنیا، عاقبت به خیر برویم.
دیدید گاهی در اصطلاحات عامیانه خودمان هم گاهی بیان می‌کنند که لال و بی‌ایمان از این دنیا نروید، …، همین است. لال از این دنیا نروید؛ یعنی انسان در آن لحظه که برای او تلقین می‌خوانند، بتواند تکرار کند و با ایمان کامل برود. وقتی ایمانش را به تمامی برداشت و رفت، آن موقع است که عاقبت به خیر می‌شود.
پس تقابل، تا لحظه‌ مرگ است. اتّفاقاً اگر انسان این را بداند، خصوصِتش این می‌شود که هیچ موقع به خودش غرّه نمی‌رود و مغرور نمی‌شود که بگوید: دیگر مراحل من تمام شد و … . بلکه دائم مراقب است؛ چون می‌ترسد نکند آن لحظه‌ی آخر همه را خراب کند. چون فجور که عندالاولیاء، معدوم نشدند، بلکه فقط مغلوب شدند. یعنی اگر انسان برعکس آنچه که مولی‌الموالی در دعای صباح فرمودند، به این مرحله هم برسد که «عقلی غالب» باشد، «هوائی معدوم» نیست، بلکه «هوائی مغلوب» است. اگر مغلوب است، معدوم نیست، پس انسان باید بترسد. پس اگر مغلوب نیست، این تقابل، دائمی است، حتّی الموت!

*خطر همیشگی برای انسان!
لذا اولیاء خدا در مورد «الدنیا سجن المؤمن» تعابیر مختلفی دارند، از جمله اینکه فرمودند: انسان در این دنیا، مانند یک زندانی است که نمی‌داند اوضاع و احوالش در آخر چه می‌شود و چه زمانی از این زندان و قفس، آزاد می‌شود؟ به دو رکعت نماز، صیام، قیام، حجّ و زیارات و انفاق و … نیست، البته این‌ها باید باشد. امّا انسان باید جدّی باور کند که همیشه در خطر است.
در آن روایت شریفه بیان کردیم که فرمودند: «النّاس کُلّهُم هالکون الّا العابدون و العابدون کلّهم هالکون الّا العالمون و العالمون کلّهم هالکون إلّا  العاملون و العاملون کلّهم هالکون الّا المخلصون والمخلصون فی خطر عظیم»، یعنی حتی اهل عمل هم در خطر هستند، مگر آن‌ها که عملشان جدّی خالص باشد و هیچ غل و غشی در عملشان نباشد و مانند طلای خالص و ناب باشد. امّا تازه می‌فرمایند: والمخلصون فی خطر عظیم، این خطر عظیم یعنی همین که تقابل، دائمی است و مخلص هم نباید تصور کند که حالا که دیگر اعمال من، همه، خالص شد، ذهن و فکر و نشست و برخاست و نحوه‌ی برخوردم با مردم چه بر من سلام بفرستند و چه لعن کنند و …، همه برای خداست و اصلاً دیگر دنیا و مافیها جلوی چشم من هیچ است؛ هیچ خطری دیگر من را تهدید نمی‌کند.
مخلصین جدی باور دارند که دنیا برای آخرت است «الدنیا مزرعة الآخرة». شاید ما باور نکنیم، امّا یکی از چیزهایی که اولیاء خدا دائم هر روز مرور می‌کنند، همین روایت نبوی است، «الدنیا مزرعة الآخرة». وقتی به این حال رسیدند که باور دارند دنیا هیچ است و فقط برای آخرت است، باز هم می‌دانند که در خطر هستند.
برای اینکه اگر این‌ها هم خدای ناکرده باور نکنند که این تقابل، دائمی و حتی الموت است - البته آن‌ها باور دارند و این فرض باطلی است - معلوم است که شیطان فریبشان می‌دهد. لذا اگر بپرسند آیا می‌شود یک فرد مخلص هم گرفتار شود، باید بگوییم: ای بسا بشود، والمخلصون فی خطر عظیم. البته خیلی کم است، امّا ای بسا بشود. آن هم زمانی است که تصور کند به راستی من از دنیا بریدم و فجور در من، «کالعدم» شده است. با این تصور امکان دارد فجور بر او غلبه کند؛ چون این تقابل، دائمی است. لذا باید در این دقت شود.

*تلاش دو لشگر در وجود انسان، برای تسخیر کشور جان!
اولیاء خدا تعابیر دیگری در این زمینه بیان فرمودند. فرمودند: دو قوّه عقلیّه و وهمیّه، دائم در تضاد با هم هستند و در جولانگاه، مدام با هم می‌جنگند و مقابله می‌کنند.
منتها یک نکته وجود دارد و آن، اینکه اگر انسان جدّی بخواهد در حصن حصین قرار بگیرد، راهش همین است که بداند بدون ولیّ خدا، حجّت خدا و معصوم، جلو رفتن، محال است. محال است که انسان بتواند بدون کسی که دستش را بگیرد و راه ببرد، جلو برود. محال است که انسان بدون حکیم بتواند جلو برود، هلاک می‌شود، «هلک من لیس له حکیم یرشده». یعنی باید دائم دستمان در دست معصوم، ولیّ خدا و حکیم باشد تا بتواند ما را جلو ببرد. چون در غیر این صورت انسان، هلاک می‌شود.
لذا وقتی این تقابل هست و عنوان وهمیّه و عقلیّه پیدا می‌کند، عقل، همان تقوای الهی است و وهم هم همان فجور است که انسان را گرفتار می‌کند. هر دو هم برای تسخیر این کشور جان تلاش می‌کنند. عجیب هم هست.

*غفلت سلول‌های مدافع و گسترش سرطان در تمام بدن!
یک مثال بزنم که خیلی جالب است. خدا آقای دکتر قویدل را که پزشک متبحّر و خوبی بودند، رحمت کند. ایشان خدمت ابوالعرفا، آیت‌الله العظمی ادیب می‌رسیدند. داستان آشنایی ایشان با ابوالعرفا هم خیلی جالب است که اگر زمانی فرصت شد، بیان خواهم کرد.
یک موقعی بحث این بود که تقابل جنود تقوا و فجور در وجود انسان، دائمی است، آقا فرموده بودند: این را آقای دکتر می‌داند. مثلاً میکروب‌ها دائم می‌خواهند در بدن انسان نفوذ پیدا کنند، امّا پروردگار عالم یک سپاه مدافعی در بدن ما قرار داده که این‌ها با ورود میکروب‌ها مبارزه کنند و بافت‌های سلولی را در مقابل میکروب‌ها مقاوم کنند.
مرحوم ابوی می‌فرمودند: در جلسه‌‌ دیگری که با ابوالعرفا داشتیم، ایشان فرمودند: گاهی ما می‌گوییم فلانی سرطان گرفت، فلانی فلان بیماری را گرفت و …، یعنی یک مواقعی مدافعین در گلبول‌های خونی غفلت می‌کنند و فکر می‌کنند دیگر میکروب‌ها را برای همیشه دفع کردند و همان لحظه که آن‌ها غفلت می‌کنند، میکروب‌ها حمله‌ور می‌شوند.
خیلی جالب است که ابوالعرفا در لابلای سخنانشان، بحث‌های پزشکی هم مطرح می‌کردند، طوری که آقای دکتر قویدل، همین‌طور مات و مبهوت، آقا را نگاه می‌کردند و می‌گفتند: آقا! شما یک جلسه هم این مطالب پزشکی را مطرح کنید.
آقا فرموده بودند: می‌دانید دلیل غفلتشان چیست؟ دلیل، پرخوری است. وقتی چیزی را بیش از حدّ به بدن بدهی، آن‌ سلول‌های مدافع بدن، غافل می‌شوند و به خواب بروند. چربی که زیاد بدهی، قند که زیاد بدهی، همین می‌شود و آن‌ها شل می‌شوند، به خواب می‌روند و دیگر قدرت مقاومت ندارند. لذا سلول‌های مدافع بدن فریب می‌خورند و آن‌ها حمله می‌کنند. لذا وقتی میکروب‌ها هجمه آوردند، غلبه پیدا می‌کنند، آرام آرام کلّ بدن را می‌گیرند و بعد می‌گویند: سرطان تمام بدن فلانی را فراگرفته است، بدون اینکه دکتر متوجّه شود. بعد فرمودند: برای این است که این سلول‌های مدافع بدن باید دفاع می‌کردند، نه آقای دکتر! بعد هم آن روایت امیرالمؤمنین را خوانده بودند که پیشگیری بهتر از درمان است.
بعد هم فرموده بودند: در باب روح و عقل هم همین است. بعد هم مثال زدند و فرمودند: ما گاهی تصوّر می‌کنیم دیگر نماز زیادی خواندیم، لذا سلب توفیق می‌شویم. همین است که گاهی نماز شب یادمان می‌رود و بلند می‌شویم و می‌بینیم دیگر اذان صبح است. دلیل این است که زیادی این نمازها را خواندیم، امّا آن شرح صدر را نداشتیم، تصوّر کردیم دیگر تمام است و ما در حصن حصین هستیم و پشت این نمازها قائم شدیم.
بعد فرمودند: دو حال دارد، گاهی خدا می‌خواهد تو را بیدار کند، می‌گوید: به خودت غرّه نرو. امّا گاهی هم چون باور نکردی که این تقابل، همیشگی است، غفلت کردی و غرّه رفتی، لذا دیگر نمی‌توانی آن را انجام دهی.

توبه برای نماز شب!
آقا فرمودند: یک موقعی شاگرد شیخ بهاء - که دامادش هم شد، مرحوم لاهیجی - به شیخ بهاء بیان کرده بود: آقا! به دعایی که شما کردید و مطالبی که انجام دادید، من امروز 565 روز است که شب‌ها نماز شب می‌خوانم.
آقا نگاهی به او کرده بود و گفته بود: عجب! پس برو برای همه‌ آن‌ها توبه کن.
گفته بود: آقا! برای چه توبه کنم؟!
آقا فرموده بود: ما که اصلاً نمی‌دانیم نماز شب چیست، تو 565 روز نماز شب خواندی؟!! یعنی تو فکر کردی نماز شب هم خواندی! برو توبه کن! ما که تا حالا نخواندیم، ما فقط بلند شدیم و دو لا و راست شدیم، امّا تو می‌گویی: من خواندم!
لذا گاهی این‌طور انسان، گرفتار و زمین‌گیر می‌شود، اگر فکر کند من دیگر اهل دعا، نماز شب، اخلاق و … شدم، من دیگر …، در حالی که باید بدانیم این تقابل، دائمی است. مثل سلول‌های بدن که مدافع دارند و اگر یک لحظه غفلت کنند و غذاهای بیجا بخورند، مغلوب خواهند شد.
البته این مطالب بدین معنا نیست که ما نماز شب نخوانیم، اشتباه نشود. عرضم این است که اگر تصوّر کردیم دیگر تمام است، همان لحظه شروع غلبه پیدا کردن هوی و هوس و وهم و تخیّلات است. اصلاً وقتی می‌گوییم دیگر تمام است؛ یعنی وهم غلبه پیدا کرده است. اصلاً خود لفظ تمام است؛ یعنی وهم جلو آمده و اوست که می‌گوید: تمام است و إلّا آدم عاقل که نمی‌گوید تمام است. آدم عاقل می‌گوید: من نمی‌دانم چه خبر است. اینکه می‌گوید: تمام است و من دیگر موفّق شدم، وهم است. قوّه عاقله نیست، وهم است که ما تصوّر کردیم دیگر تمام است. اصلاً نه اینکه وهم می‌آید، بلکه خودش، وهم است که انسان تصوّر می‌کند تمام است. چه چیزی تمام شد؟ تمام شد، من دیگر در حصن حصین هستم!

*سقوط طی طریق کنندگان، به وسیله‌ عبادت!
لذا مکر و اغواهای شیطان، زیاد است. یکی از چیزهایی که شیطان بیان کرده و بر آن، قسم خورده، همین است که به عزّت و جلال پروردگار عالم قسم خورده که همه را به اغوا می‌کشاند. یکی از راه‌های اغواگری او همین است که ما تصوّر کنیم تمام شده، در حالی که تقابل، دائمی است. این یک کلید است که بدانیم این تقابل، دائمی است.
لذا پروردگار عالم تبیین می‌فرمایند: مقابله با اغواگری شیطان یک راه بیشتر ندارد و آن، این است که شما در صراط مستقیم من بیایید. صراط مستقیم پروردگار عالم هم در مرحله‌ی أولی، معصوم و امامت و بعد هم اولیاء خداست.
این نکاتی که از ابتدای بحث اشاره کردیم، بسیار راهگشاست، اینکه این تقابل، یک تقابل دائمی و همیشگی است و شیطان مدام انسان را اغوا می‌کند.
لذا یکی از نکاتی که اولیاء خدا مدام اشاره می‌کنند، این است: سراشیبی و سقوط برخی که توانسته بودند تا مراحل بالا بروند، این است که بعضی از مطالب دنیا آن‌ها را به اغوا بکشاند. فرمودند: اوّلین چیزی هم که چنین کسی را به اغوا می‌کشاند، عبادت است که این هم از ناحیه‌ی شیطان ملعون است.
لذا اولیاء خدا، وقتی بعد از نماز، سر به سجده می‌گذارند و «شکراً للّه، شکراً للّه، شکراً للّه» می‌گویند، یک معنایش این است: مال من نبود، شکر که خدا اجازه داد من نماز بخوانم. اذان، اذن است، لذا شکر که خدا اجازه داد من این اعضاء و جوارحم را خم و راست کنم و به رکوع و سجده بروم و بر خاک بیافتم. لذا بعد نماز باید شکر کنیم که خدا اجازه داد، نه اینکه بگوییم: من که نمازم را خواندم.
پس اوّلین اغوای شیطان برای بندگان پروردگار عالم و اهل اخلاق و اهل معنا این است که او را غرّه به عبادتش کنند. بعضی از ما این‌طور هستیم و تصوّر می‌کنیم دیگران، هیچ و پوچند و ما این هستیم.
داستان کشیک‌چی بازار اصفهان و مراوده او با حضرت حجت(عج)!
داستانی از شخص بزرگواری می‌خواهم تعریف کنم که قبر شریف ایشان، در تخت فولاد اصفهان که وادی السلام ثانی است، قرار دارد. گاهی بخواهید که مخصوص به تخت فولاد اصفهان بروید. دیدید برخی ایران‌گردی می‌کنند و …، امّا گاهی شما فقط برای تخت فولاد اصفهان بروید. اعاظم و بزرگان زیادی در آن‌جا مدفون هستند و حالات و مطالب و اوضاع خاصّی دارد.
این شخصی که می‌خواهم داستانشان را بگویم (هدف ما داستان‌گویی نیست، امّا این‌ها داستان راستان است و انسان را تکان می‌دهد)، مرحوم میرزا حسین کشیک‌چی هستند. ایشان توفیق پیدا کردند به محضر آقا جان، حضرت حجّت برسند و با حضرت در ارتباط بودند و متوفّی 1309 ه.ق هستند.
ایشان در بازار اصفهان، نگهبانی و کشیک می‌دادند و برای همین به این اسم معروف شده‌اند. یک کوله‌باری هم بر دوش خودشان داشتند و بار حمل می‌کردند. اهل بازار، ایشان را چون خیلی ساده بودند، «هالو» صدا می‌زدند.
حاج آقا جمال اصفهانی که مدفون در تکیه مادر شاهزاده تخت فولاد هستند، ماجرای مرحوم میرزا حسین کشیک‌چی را به نقل از میرزا محمّد، یکی از تجّار اصفهان که بسیار مؤمن و اهل عبادت بود و خدمت آیت‌الله سیّد محمّد چهار سوقی، صاحب کتاب شریف روضات الجنّات، معروف به آیت‌الله روضاتی می‌رسید، نقل می‌کنند:
میرزا محمّد، یکی از تجّار بزرگوار، با دوستانشان عازم برای سفر مکّه می‌شوند. تصمیم داشتند که ابتدا به زیرات عتبات عالیات بروند و بعد از آن راهی مکّه شوند. در آن زمان‌ها که هواپیما نبود، این سفر، چند ماهی طول می‌کشید. در راه، ایشان تمام وسایلش را گم می‌کند و از مسافران بیت‌الله جدا شده و در کربلا ‌ماند.
میرزا محمّد می‌گوید: من بسیار ناراحت و اندوهگین شدم که از سفر جاماندم. از حضرت خواستم که به من کمکی کند. متوسّل به خود أبی‌عبدالله شدم که من تاجر آبرومندی بودم که تا حالا دستم را جلوی کسی دراز نکردم (بالاخره برخی مناعت طبع دارند و عمری در تجارت و کسب و کار هستند و آبرومند می‌باشند، در روایات هم داریم که این‌ها حرمت دارند و باید حرمتشان حفظ شود). امّا الآن همه چیزم را از دست دادم و می‌خواستم به بیت الله بروم، ولی نشد.
تصمیم گرفتم که شب را به مسجد کوفه بروم. به هر حال با هر زحمتی بود، خودم را به آنجا رساندم. صبح زود از کربلا حرکت کردم، اواخر شب به نجف اشرف رسیدم و بعد هم به مسجد کوفه رفتم. در راه که داشتم به تنهایی پیاده به مسجد می‌رفتم، دیدم سواره‌ای آمد و رو به من کرد و گفت: چه شده؟! چرا این‌ قدر غمگینی؟ او حتی من را به اسم صدا زد و گفت: آمیرزا محمّد! چه شده، اوضاعت خراب است؟!
میرزا محمد می‌‌گوید: من هم که وضع بسیار بدی داشتم، گفتم: هیچ! مسافری هستم و خسته‌ام.
گفت: این خستگی تو، علتی دارد و با خستگی‌های دیگر فرق می‌کند.
گفتم: بله، حقیقتش این است که من از کاروان حج عقب ماندم و تمام وسایلم را بردند.
میرزا محمّد می‌گوید: آن فرد به فارسی سلیس صحبت می‌کرد، امّا آن‌ قدر نورانی بود که من خیلی نمی‌توانستم ایشان را نگاه کنم و سرم را پایین می‌انداختم و حرف می‌زدم. این سواره‌ بزرگوار فردی را صدا زد. اتفاقاً دیدم آن فردی که آمد، شبیه هالوی خود ماست. آن سواره‌ی بزرگوار به هالو گفت: اسباب سرقت شده این شخص را به او برسان و او را به مکّه ببر و بازگردان. هالو هم دو دستش را بر سینه گذاشت و گفت: سمعاً و طاعتاً یا مولای! یا سیّدی! آن سواره به راه افتاد و رفت.
میرزا محمّد می‌گوید: هالو به من گفت از کاروان جا ماندی؟ گفتم: آره، تو همان هالوی اصفهان ما نیستی؟!
گفت: بله، من همان هستم.
من متعجّب شدم و گفتم: خدایا! این چه می‌گوید؟!
هالو گفت: کاری به این کارها نداشته باش.
وقتی دیدم او اینچنین آمرانه صحبت می‌کند، دهانم بسته شد. من را به مسجد کوفه برد و گفت: برو اعمالت را انجام بده، بعد از نماز صبح بیا که من هم اثاثت را برایت بیاورم.
میرزا محمّد می‌گوید: من رفتم اعمالم را انجام دادم و نماز صبحم را خواندم، در حالی که همچنان متحیر بودم و گریه می‌کردم، می‌گفتم: ما این را در اصفهان یک آدم ساده می‌دانستیم و برای همین به او هالو می‌گفتیم، حالا او اینجا در نجف اشرف چه می‌کند؟! گریه می‌کردم و می‌گفتم: ما چطور بندگان خدا را نمی‌شناسیم و … .
بعد از نماز صبح، از مسجد کوفه خارج شدم و سر قراری که داشتیم، حاضر شدم. هالو من را به بیرون از شهر برد و همه‌ آن جهیزیه‌ شترم را به من داد و گفت: ببین همه چیز درست است. نگاه کردم و گفتم: بله، درست است، بعد پرسیدم: شما چطور به این مطالب رسیدی؟
گفت: آمیرزا محمّد! انسان اگر به عبادت خودش غرّه رفت، بیچاره می‌شود. اگر دیگران را به سخره گرفت، بیچاره می‌شود. اگر تصور کرد از دیگران به خاطر مال و منالش برتر است، بیچاره می‌شود. اگر تصور کرد، به واسطه‌ منصب و مقام و علمش از دیگران برتر است، بیچاره می‌شود. همه‌ این‌ها را مواظب باشید. بله، من هالو هستم، من هیچ چیزی از دنیای شما نمی‌فهمم، من فقط یک کسی را در دنیای شما می‌شناسم که آن هم آقا جانم، حضرت حجّت است. من با او مأنوس هستم.
میرزا محمّد می‌گوید: او همین‌طور اشک می‌ریخت و می‌گفت و من متحیر بودم که او چه می‌گوید. بعد هم به من گفت: از این جریان با کسی صحبت نمی‌کنی. حالا هم بیا برویم.
چند قدمی نگذشته بود که یک‌باره دیدم من در مکّه مکرّمه هستم. فرمود: اعمالت را انجام بده و بعد از اعمال، باز بیرون مکه بیا، من مأموریت دیگری دارم که تو را برگردانم.
میرزا محمّد می‌گوید: دهانم بسته بود و اشک می‌ریختم. دوستانم را دیده بودم، می‌گفتند: کجایی؟! چطور شد؟! من نمی‌توانستم حرف بزنم و مأمور به سکوت بودم. امّا دیگر هیچ چیزی نمی‌فهمیدم و می‌گفتم: ما این همه شما را صدا می‌زنیم، امّا کسی که به او، هالو می‌گفتیم، یار و دوست و رفیق شماست. ما چه می‌کردیم و او چه می‌کرد.
یکی دو مرتبه هم میرزا حسین کشیک‌چی را در طواف دیدم، امّا حتّی جرأت نزدیک شدن نداشتم. قرارمان بود که بعد از اعمال به بیرون مکّه بروم. بعد از تمام شدن، از دوستانم جدا شدم و به آن‌ها گفتم: من فعلاً می‌خواهم بمانم و بعداً برمی‌گردم. به بیرون مکّه رفتم، او را دیدم، به من گفت: اعمالت قبول باشد. دو قدمی بیشتر برنداشته بودم که دیدم در مقابل دروازه‌ مدینه‌ی منورّه هستیم. گفت: حالا برو زیارت‌هایت را هم انجام بده. کاروانت بعد از چند روز به مدینه می‌رسند، اما تو زودتر آمدی و بعد هم می‌توانی با آن‌ها برگردی، دیگر به من ربطی ندارد.
او خداحافظی کرد و رفت و من هنوز متحیّر بودم. امّا حال خاصّی داشتم و دوستانم هم مدام به من می‌گفتند: التماس دعا، عجب حالی داری، ما نمی‌دانستیم تو این‌طور اهل گریه هستی، در بازار اصفهان شوخ طبع بودی و گریه‌هایت را ندیده بودیم. آن‌ها نمی‌دانستند موضوع چیست.
با کاروان از مدینه به اصفهان برگشتیم. مردم به دیدن ما آمدند، روز دوم بود که دیدم هالو به دیدن من آمد، تا آمد، خواستم بلند شوم، با اشاره گفت: بنشین. چون قدیم‌ها رسم‌هایی داشتند. لذا او هم فقط سلام کرد و زیارت قبول گفت و در قهوه‌خانه پشتی که معمولاً برای خدام و … بود، رفت و با آن‌ها نشست و چایی خورد و رفت.
این چند روز که به دیدن من می‌آمدند، من مدام اشک می‌ریختم. آن‌ها هم متعجّب بودند و می‌گفتند: ما خانه‌ حاجی‌ها که رفتیم، همه خوشحال بودند و از سفرشان تعریف می‌کردند. امّا هر چه به من می‌گفتند: تعریف کن، می‌گفتم: من چیز تعریفی ندارم و فقط اشک می‌ریختم. آن‌ها هم با تعجب من را نگاه می‌کردند و می‌رفتند.
روز سوم دیگر طاقت نیاوردم و به خانه‌ هالو رفتم، در زدم، هالو آمد، او را بغل کرد و به پایش افتادم و گفتم: آخر تو چه کسی هستی؟! گفت: همان چیزهایی که در آنجا به تو گفتم، من بنده‌ ضعیف خدا هستم، هیچ چیزی نیستم. شما مردم را حقیر نپندارید. شما به عبادتتان، منصبتان، مالتان و … غیره نروید. این‌ها همه اغواهای شیطان است.
چند روزی نگذشته بود که از سفر آمده بودیم، یک روز درب حجره من آمد. من هر موقع او را می‌دیدم، بلند می‌شدم و تعظیم می‌کردم. او به من گفت: بعد از نماز ظهر به خانه‌ من بیا، من کارت دارم.
گفتم: چشم.
بعد از نماز ظهر به خانه‌ی او رفتم، دیدم آقایی با همان بوی خوش و قد رشید آن سواره بیرون آمد. خیلی نمی‌توانستم او را ببینم. میرزا حسین هم دنبال آقا دوید و مدام می‌گفت: مولایی! مولای! سیّدی! سیّدی! … . وقتی برگشت، به من گفت: فهمیدی این آقا چه کسی بود؟
گفتم: نه.
گفت: بیچاره، ایشان، مولایمان، آقایمان، سیّد و صاحب و سالارمان، حجّت‌بن‌الحسن‌المهدی(عج) بودند.
گفتم: من همان بوی خوش را از ایشان حس کردم و دیدم که در همان قد و قامت هستند و … . بر سرم زدم و گریستم.
او گفت: داخل خانه بیا. داخل رفتم، گفت: من دارم از دنیا می‌روم، تقاضایی از تو دارم. این شش ریال را بگیر و با آن کسب خود را تطهیر کن، این هشت ریال را هم پیش خود نگه دار و کفن و دفن من را انجام بده و من را در قبرستان تخت فولاد به خاک بسپار. این‌ها را مولایم به من داده است.
گفتم: من بالای سر شما بایستم؟
گفت: نه، برو. منتها صبح زود بیا.
صبح جمعه بود که زود به خانه‌ او آمدم. درب نیمه‌باز بود. رفتم دیدم رو به قبله خوابیده و صدا زدم، دیدم دیگر بلند نمی‌شود. پا برهنه بیرون آمدم و فریاد زدم. درب خانه‌ آیت‌الله روضاتی رفتم و جریان را تعریف کردم. آقا هم تا شنیدند، پابرهنه و بدون عمّامه، سراسیمه و با گریه بیرون آمدند و برای دفن حاضر شدند. بعد هم فرمودند: به مردم اصفهان بگویید: بعد از مرگم، من را زیر پای میرزا حسین کشیک‌چی دفن کنید که وقتی مولایمان، امام زمان به زیارت ایشان آمدند، پاهای مبارکشان به قبر من بخورد.
میرزا محمّد می‌گوید: من از آیت‌الله روضاتی پرسیدم: چطور شد که ایشان به این مقام رسید؟
فرمودند: اوّلاً از مردم شکایت نکرد که چرا من را این‌طور صدا می‌کنند. ثانیاً به خودت هم گفت، او به عبادتش غرّه نرفت، حتّی به دیدارش با آقا جان هم غرّه نرفت.
این، خیلی مهم است که انسان بداند یکی از اغواهای شیطان این است که او را نسبت به اعمالی که شاید توفیقاتی از ناحیه‌خدا برایش آمده، مغرور کند.
اگر قلب ما، پاک شود، آقا جان خودشان به دیدار ما می‌آیند ….
«السّلام علیک یا مولای یا  صاحب العصر و الزّمان»
پس عزیزان! من وتو نباید به خودمان غرّه برویم. البته از این داستان می‌شود یک برداشت دیگر هم کرد و آن، اینکه اگر من و تو هم خودمان را پاک کنیم، نه نیاز دارد که روحانی باشیم، نه نیاز دارد که شغلمان چنین و چنان باشد و در مسندی باشیم و …، یک اسنان عادی هم باشیم، ولی واقعاً با خدا باشیم و یک‌بار هم خودنمایی نکنیم، امام زمان به بازدیدمان می‌آید. طوری که آن نور مطلق به یک خانه‌ محقّر هم قدم می‌گذارد.
تفاوت امام زمان با امثال ما این است که آن حضرت نگاه نمی‌کند که این خانه، خشت و گل و کوچک و … است، آن به صفای دل طرف نگاه می‌کند. آقا جان، اگر ببیند که ما طاهر و پاک شدیم، خودش می‌آید.
 
«السّلام علیک یا مولای یا  صاحب العصر و الزّمان»
 
سالروز تخریب بقیع است، این مطلب هم قلب آقا جانمان را به جراحت درآورده است.
 
آیت‌الله چهارسوقی، صاحب روضات بیان می‌کنند: یکی از کسانی که با حضرت رفته و بقیع و قبر مادرشان را زیارت کرده، همین میرزا حسین کشیک‌چی بوده است. اگر انسان این‌طور شود، آقا او را می‌برد …. . آقا قلب پاک می‌خرد، آقا چهره، قد و بالای ظاهری، ثروت و … نمی‌خرد. همه‌ی عالم دست خود آقاست. سر امام زمان منّت نگذاریم که فلان‌قدر پول خرج کردم. همه‌ی ثروت برای خود آقا جان است. آقا علم نمی‌خرد، خودش علم مطلق است، من و تو چه داریم که بخواهیم ادّعا کنیم عالم هستیم. ما هیچ چیزی نداریم. آقا! قلب پاک می‌خرد.
 
آقا این‌قدر کریم است، مانند اجداد بزرگوارش، یک موقع می‌بینی در یک خانه‌ محقّر وارد می‌شود. آقا خانه‌ میرزا حسین کشیک‌چی رفته، خانه‌ علّامه مقدّس اردبیلی هم رفته است. ولی تفاوتی بین این دو نیست، إلّا بقلبٍ سلیم. لذا هر دو را در قلب سلیم دیده و پسندیده است. آقا، قلب سلیم، حال خوش انسان و دوری از گناه را می‌پسندد.
 
عزیز دلم! سعی کن هر شب با آقا حرف بزنی، سعی کن هر ساعت یک دعای سلامتی آقا را بخوانی، سعی کن جلوات و ظواهر دنیا تو را فریب ندهد. اگر چشمت را از نامحرم دوختی، برنده‌ای؛ چون چشم گناه‌بین، امام زمان بین نمی‌شود. اگر گناه نکردی و با این چشمت، در فضای مجازی و … به انحراف نرفتی. اگر زبانت و گوشت را کنترل کردی، این وعده، وعده‌ خود حضرت است که فرمودند: من به دیدن شما هم می‌آیم، اگر این‌طور عمل کنید.
 


فرم در حال بارگذاری ...

تصور كن شب است و باز غم دارى

نوشته شده توسطرحیمی 26ام تیر, 1395

تصور كن شب است و باز غم دارى
خيال راه رفتن در حرم دارى
براى اينكه با دل همقدم باشى
مى ايى تا اذان صبح ان شب در حرم باشى
تصور كن ببينى رفت و امد نيست
دگر باب الجواد و صحن و گنبد نيست
دگر تعداد زائر بيش از حد نيست
ضريح نقره اى هم دور مرقد نيست
حرم را فرض كن بى صحن گوهرشاد يك لحظه
بدون اب سقاخانه و بى پنجره فولاد يك لحظه
تصور كن شبشتانى نمى بينى
رواق و صحن و ايوانى نمى بينى
كنار در شبيه قبل دربانى نمى بينى
حرم لبريز زائر نيست
مسافر يا مجاور نيست
دگر سينه زن و مداح و شاعر نيست
علم ممنوع
ورود دسته هم ممنوع
صداى نوحه و سينه زنى و ذكر و دم ممنوع
محرم پرچم مشكى زدن دورحرم ممنوع
نبايد فاطميه پيرهن مشكى تنت باشد
نبايد شال ماتم گردنت باشد
نبايد از در و ديوار صحبت كرد
نبايد لحظه اى درمورد مسمار صحبت كرد
نبايد از طناب دور گردن گفت
نبايد از چهل تن گفت
نبايد از زمين افتادن زن گفت
نبايد از دوتا شش ماهه اينجا گفت
نبايد از رباب و از دل زخمى زهرا گفت
نبايد گفت ميخ در همان تير سه پر شد بعد
نبايد گفت مادر دربه در شد بعد
نبايد گفت ابى خورد و شيرش بيشتر شد بعد
نبايد جمله اى از كاروان و از ربابش گفت
نبايد از نشستن زير نور افتابش گفت
نبايد از مسير شام و از بزم شرابش گفت…
تصور كن
مدينه در تمام سال اين طوريست
به روى قبرهايش سايبان هم نيست
فقط يك گريه كن دارد كه ان مهديست!

شاعر:على زمانيان


فرم در حال بارگذاری ...

قلب، آينه خدانما و پيغمبرنماست.

نوشته شده توسطرحیمی 26ام تیر, 1395

 

قرآن می فرمايد:

هرجا مصيبتی به شما رسيد، جلوی شما را گرفت، شب تاريك بود، غصّه‌ای آمد، حوادثی پيشامد كرد، بگو «اِنّالِلّهِ وَ اِنّااِلَيهِ راجِعُونَ». از خدا آمده‌ايم و رو به خدا می رويم.

اين را مربی شما می گويد؛ آن مربی كه هميشه همراه شماست.

خود او می گويد:«اُولئِكَ عَلَيهِم صَلَواتٌ مِن رَبِّهِم»؛ جماعتی كه منطقشان اين‌چنين است، صلوات و رحمت خدا بر آنها باد.
به اين آيه نگاه كنيد تا در قلب شما جا باز كند؛ اصلا در قلب خودتان آن را بنويسيد.

بعضی آيه‌ها را كه دوست داريد، در قلب خود بنويسيد و مرتب بخوانيد تا قلب شما شفاف شود.

قلب، آينه خدانما و پيغمبرنماست. با قرآن و ذكر خدا، آينه قلب شما جلا داده می شود و عكس خوبان بيشتر پيدا می شود. اين، خاصيت آينه است؛ «انَّ اللهَ سُبحانَهُ وَ تَعالي جَعَلَ الذِّكرَ جَلاءً لِلقُلوُبِ»؛ خدا ذكر را براي جلای قلب آفريد.

منبع:طوبای محبّت (مجالس حاج محمد اسماعیل دولابی)
کتاب یک - مجلس ششم - صفحه ٦٩

 


فرم در حال بارگذاری ...

تکریم غرب و توبیخ نیروهای مومن داخلی یکی از مهمترین مصادیق نفوذ است.

نوشته شده توسطرحیمی 26ام تیر, 1395

 

دکتر وحید یامین پور:
 

حقوقدان و صاحبنظر عرصۀ سیاسی-فرهنگی گفت:

نفوذ در دوران ما از مرحله نظامی و امنیتی گذشته و به مرحله فرهنگی و فکری وارد شده.

به دنبال جاسوس نباشید.

هر کس استقلال کشور را قابل معامله بداند در حال نقش آفرینی در سناریوی آمریکاست.

هرکس معامله ی استقلال کشور را جایز بداند، نفوذی است / تکریم غرب و توبیخ نیروهای مومن داخلی یکی از مهمترین مصادیق نفوذ است

iv id="docDiv1" style="text-align: justify;">
 
 دکتر وحید یامین پور حقوقدان و استاد دانشگاه در جمع جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه تبریز گفت: در موضوع نفوذ به دنبال جاسوس نگردید؛ نفوذ، از نوع بیماری های فکری است؛ هرکس معامله ی استقلال کشور را جایز بداند، نفوذی است.

بخش هایی از سخنان این تحلیلگر سیاسی- فرهنگی را در ادامه از نظر می گذرانید:

**می توانستند پس از احمدشاه ایران را رسماً به مستعمرات خود اضافه کنند. ولی با توصیه صهیونیستهای مسوول در وزارت خارجه خود روش دیگری را انتخاب کردند. از نظر آنها تاسیس یک حکومت دست نشانده کم هزینه تر از حضور ملموس انگلیسی ها در ایران بود. پهلوی ها با ایده ی نفوذ، جایگزین حضور نظامی انگلیسی ها شدند.

**پس از جنگ جهانی دوم آمریکا تصمیم گرفت با بورس روشنفکران و سیاستمداران کشورهای غیرغربی آنها را در متن فرهنگ امریکایی و ارزش های آن هضم کند. امروز بسیاری از سیاستمداران این کشورها با کیفیت خوبی انگلیسی صحبت می کنند و از نظر امریکایی ها افراد قابل تعاملی به حساب می آیند.

**نفوذ در دوران ما از مرحله نظامی و امنیتی گذشته و به مرحله فرهنگی و فکری وارد شده. به دنبال جاسوس نباشید. هر کس استقلال کشور را قابل معامله بداند در حال نقش آفرینی در سناریوی آمریکاست.

**نفوذی ها، لیبرال دموکراسی امریکایی را یگانه ایدئولوژی سعادت بشر می دانند و برای هیچ تفکر آلترناتیوی حق حیات قائل نیستند. ادبیات تند و سرکوبگرانه ی برخی دولتی ها با منتقدان انقلابی از همین مساله ناشی می شود. تکریم غرب و توبیخ نیروهای مومن داخلی یکی از مهمترین مصادیق نفوذ است.

منبع: راهکارنیوز


فرم در حال بارگذاری ...

عشق یعنی : داداشت هواتو داشته باشه

نوشته شده توسطرحیمی 26ام تیر, 1395

فداکاری یه داداش برای خواهرش !!

افسران - فداکاری یه داداش برای خواهرش !!

نظر از: آسیه اسکندری [عضو] 

سلام خيييييييييييلي قشنگه بارها ديدمش
براي شادي روح همه داداشهاي فداكار كه رفتن تا ما باشيم وراهشون رو ادامه بديم صلوات

1395/04/27 @ 12:06


فرم در حال بارگذاری ...

"اولین شهید مدافع حرم ایرانی" (دانلود نماهنگ زیبا با صدای حامد زمانی)

نوشته شده توسطرحیمی 26ام تیر, 1395

نماهنگ “اولین شهید مدافع حرم ایرانی” با صدای حامد‌ زمانی

محرم ترک یکی از فرماندهان ایرانی است که در همان روزهای اول درگیری به سوریه رفت و نامش به‌عنوان اولین شهید مدافع حرم ایرانی ثبت شد.

دانلود

 


فرم در حال بارگذاری ...

دعا کردن شهید کاظمی برای شهادت!!(اللهم الرزقنا شهادت)

نوشته شده توسطرحیمی 26ام تیر, 1395


دعا کردن شهید کاظمی برای شهادت!!

اللهم عجل لولیک الفرج

دعای شهید کاظمی اجابت شد.. خداوند با 14معصوم محشورش کند…آمین

اللهم ارزقنا شهادت

دانلود کلیپ دعا کردن شهید کاظمی برای شهادت


فرم در حال بارگذاری ...

علت اصلی طلاق، عدم آموزش به زوجین

نوشته شده توسطرحیمی 26ام تیر, 1395
علی کشوریدبیر شورای راهبردی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت بر لزوم «تحول بنیادین در نظام آموزشی توسعه‌گرا» تأکید کرد و گفت: این نظام آموزشی تربیت تکنیسین را وجهه همت خود قرار داده، اما مهارتهای اولیه زندگی خانوادگی را به جوانها آموزش نمی‌دهد.

به گزارش خبرنگار اقتصادی خبرگزاری تسنیم، طی ماه رمضان سال جاری دوره «تبیین مدیریت شهری از منظر الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت» در حوزه علمیه مروی تهران برگزار شد. حجت‌الاسلام و المسلمین علی کشوری، پژوهشگر الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، در این دوره یازده‌‌ روزه به تبیین «مدیریت شهری» به‌عنوان دومین نمونه‌سازی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت پرداخت.

در 11 بخش قبلی این گزارش دیدیم که این کارشناس، مدل برنامه‌ریزی توسعه‌گرای فعلی را در حوزه مدیریت شهری به‌تفصیل به چالش کشید. بخش دوازدهم گزارش پیش روی شماست. در بخش قبلی کارشناس الگوی اسلامی پیشرفت به بیان این مطلب پرداخت که هدایت - به دلیل چند بُعدی بودن - به نهاد متکفل نیاز دارد؛ همچنین - با توجه به تأثیر محبت در خانواده و سطح رفق و محبتی که در خانواده وجود دارد - تأثیرگذارترین نهاد متکفل تربیت «خانواده» است.

کشوری در این بخش با تبیین نقش خانواده در کنترل «طلبهای دائمیِ قطع‌نشدنی شخصی» به نقش برخی عوامل خارج از خانواده در چالشهای خانواده اشاره کرد. وی با انتقاد از «نظام آموزشی با نگاه توسعه‌گرا» بر لزوم «تحول بنیادین» در این نوع از نگرش تأکید کرد و گفت: این نظام آموزشی، تربیت تکنیسین را وجهه همت خود قرار داده، اما مهارتهای اولیه زندگی خانوادگی را به جوانها آموزش نمی‌دهد.

برای مرور مفاهیم مطرح‌شده در بخشهای قبلی، روی خبرهای مرتبط در پایان متن کلیک کنید.

...

** پدر و مادر باید اتفاقات درون نهاد خانواده را مدیریت کنند

حجت‌الاسلام و المسلمین کشوری در بیان مقدمه دوم به دو دسته از عواملی که نهادهای متکفل تربیت را به چالش می‌کشد اشاره کرد. وی خاطرنشان کرد: دسته اول عواملی که نهاد متکفل تربیت را به چالش می‌کشد «اتفاقات درون نهاد خانواده» است. لذا پدر و مادر باید اتفاقات درون نهاد خانواده را مدیریت کنند تا کار اصلی نهاد خانواده - یعنی کار تربیتی - به چالش کشیده نشود.

وی ادامه داد: در مورد دعوای زن و شوهر در آیه «وَ إِنِ اِمْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً» آمده که ریشه همه مسائل داخلی دورنی نهاد خانواده - که خانواده را به چالش می‌کشد - در مسئله «شُحّ» خلاصه می‌کند. شُح در اصطلاح قرآنی به معنی «طلبهای دائمیِ قطع‌نشدنی شخصی» است. حرف بسیار فنی‌ای است؛ هرکس می‌خواهد خانواده‌اش از دست نرود و دورن خانواده‌اش به چالش کشیده نشود، باید طلبهای دائمیِ قطع‌نشدنی شخصی خود و خانواده خود را کنترل کند. همه مناسکی که در اسلام شریف بیان شده منجر به کنترل شح خواهد شد. اولین اثر این کنترل هم درون خانه را کنترل می‌کند.

** اگر فمینیستها احکام اسلام را مرور کنند، از گفته‌های خود درباره خانواده پشیمان می‌شوند/پدری که در خانه کمک می‌کند، هم‌ردیف شهداست

دبیر شورای راهبردی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت در ادامه روایاتی را نقل کرد که اجر کمک مرد به زن در خانه را برابر با شهدایی می‌داند که در راه خدا مجاهدت کردند. وی افزود: از نظر اسلام زن موظف نیست کارهای درون خانه را انجام دهد؛ مگر اینکه اختیاراً انجام دهد یا مرد خانه برای او مزدی تعریف کند. یکی از مواردی که زن می‌تواند تقاضای مزد کند - و اگر تقاضای مزد کرد، مرد باید آن را تأمین کند - کار زن در خانه است. حال اگر مردی این حد از تحمیل را هم بر همسر خود انجام نداد و طبق سنت مترقی و متکامل پیامبر عمل کرد، در حقیقت کنترل طلبهای دائمیِ قطع‌نشدنی شخصی را انجام داده است.

وی افزود: خانمها به‌صورت طبیعی در یک شرایطی قرار می‌گیرند که هر روز ظرفها را بشویند، خانه را تمیز کنند و … - خانه هزار درد سر دارد. خود مرد پیشقدم شود و به خانم  بگوید که شریعت متکامل اسلام به ما توصیه کرده که شما مجبور به کار منزل نیستی؛ حال اگر خواستی با خدا معامله کنی و کاری انجام بدهی، این امر دیگری است؛ اما اگر نخواستی، ما می‌توانیم با همدیگر توافق کنیم و شما در مقابل کار خانه اجرت بگیرید.

پژوهشگر الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت با بیان مثالی دیگر توضیح داد: در روایات آمده مرد در خانواده باید عین مایحتاج زندگی را تأمین کند؛ نه ثمن و پول آن را. یعنی اگر خانه شما گوشت و نان احتیاج دارد مرد خود موظف است که عین این موارد را تهیه کرده و به خانه بیاورد. اگر بخواهید به شریعت عمل کنید نباید به همسر خود پول بدهید و به او بگویید که برود مایحتاج خود را تأمین کند؛ این کار تکلیف خود مرد است. مردی که این موارد را رعایت می‌کند، بالاترین سطح «رفق» و محبت را نسبت به خانواده خود انجام می‌دهد؛ لذا از این طریق شُح در خانواده کنترل می‌شود.

وی در نقد «جریان فمینیستی» گفت: این جریان راجع به خانواده‌هایی صحبت می‌کند که این مسائل را رعایت نمی‌کنند؛ بعد هم نتیجه می‌گیرند خانواده چیز خوبی نیست و زندگی خانوادگی به ضرر زن تمام می‌شود. اگر احکام اسلام را مرور کنند از گفته‌های خود درباره نهاد خانواده پشیمان می‌شوند. اولین اثر خانواده «ایجاد امنیت برای خانمها و فرزندان» است. چرا؟ به دلیل اینکه کنترل طلبهای دائمیِ قطع‌نشدنی شخصی در خانواده اصل است.

حجت‌الاسلام و المسلمین کشوری در پاسخ به این پرسش که «شهید چه کسی است؟» گفت: شهید کسی است که طلبهای دائمیِ قطع‌نشدنی شخصی را در حدی کنترل کرده که همه چیز خود را فدای توحید می‌کند. حال پدر خانواده چه کسی است؟ پدر خانواده - در سن تربیت و شکل‌گیری شخصیت فرزند - با رفتار خود کنترل شح را نشان می‌دهد. لذا به‌لحاظ فنی، روایت کمک کننده به خانم خانه را در ردیف شهدا قرار داده است. پیام هر دو «کنترل شح و گسترش ایثار» است. روایت حرف فنی‌ای زده؛ پدری که در خانه کار می‌کند و به اعضای خانواده کمک می‌کند، هم‌ردیف شهداست. بنابراین اگر کسی خواست عوامل درونی نهاد خانواده را کنترل کند راه آن کنترل طلبهای دائمیِ قطع‌نشدنی شخصی است. کنترل این طلبها هم دارای مناسک و احکامی است.

** نظام آموزش و پرورش باید به محوریت خانواده تحول بنیادین پیدا کند

کارشناس الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت با ابراز تأسف از اینکه احکام مترقی اسلام مورد بحث قرار نمی‌گیرد، خاطرنشان کرد: بنده تنها بخشی از این احکام را بیان کردم و متأسفم که  در نظام آموزشی ما ریاضی1، ریاضی2، فیزیک1، فیزیک2، زیست1، زیست2 و به همین شکل این علوم لاینفع - یا حداقل علومی که نفع آنها به حال بشر نفع فرعی است - اصلی شده‌اند و به علومی که اصلی هستند پرداخته نمی‌شود. وقتی گفته می‌شود که نظام آموزش و پرورش باید «تحول بنیادین» پیدا کند، یک معنایش این است که باید به محوریت نهاد خانواده تحول پیدا کند. به دلیل اینکه نهاد خانواده نصف دین است. اگر فقط و فقط تحول بنیادین آموزش و پرورش را به محوریت خانواده ایجاد کنیم توانسته‌ایم نصف دین را در جامعه تأمین کنیم. این روش کنترل عوامل درونی است. یکی از عواملی که باعث می‌شود نهاد مهم متکفل تربیت به چالش کشیده نشود، کنترل عوامل درونی است و همه عوامل درونی در نهاد خانواده کنترل می‌شوند؛ این یک معنا است.

** علت اصلی طلاق، عدم آموزش به زوجین است/«خانواده‌های آرام آینده» در گرو یادگیری کودکان در مدارس

دبیر شورای راهبردی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت با اشاره به اینکه «ما باید حتماً عوامل بیرونی حاکم بر نهاد خانواده را هم کنترل کنیم» ادامه داد: یعنی اگر شما به اعضای خانواده فقط توصیه کنید که شح را کنترل کنید تا خانواده احیا شود، خانواده احیا نخواهد شد؛ به دلیل اینکه خانواده از بیرون هم به چالش کشیده می‌شود. عوامل بیرونی می‌توانند ضربه‌ای به خانواده بزنند که این نهاد سر پا نایستد؛ اصلاً به مرحله کنترل شح نمی‌رسد و به مابقی نهاد خانواده هم نمی‌رسد.

وی در تبیین این عوامل بیرونی، با اشاره به کاستیهای نظام آموزشی کشور - در آموزشهای مرتبط با خانواده - خاطرنشان کرد: مثلاً عرض شد این نوع آموزش - که همت نظام آموزشی بر تربیت تکنیسین بخش خدمات و تولید قرار گرفته - به نهاد خانواده ضربه می‌زند. این اتفاق از درون خانواده نیست. اتفاقاً زن و شوهری که در ابتدای زندگی قرار دارند، می‌خواهند زندگی خوبی داشته باشند، اما به دلیل اینکه نظام آموزش راجع به خانواده به آنها آموزش نداده، نمی‌توانند زندگی خوبی داشته باشند. چه کسی زندگی آنها را علیل و ناتوان کرده؟ یکی از مقصرین، نظام آموزشی است. اگر نظام آموزش و پرورش اقتضائات خانواده را به دختران و پسران آموزش نداد، بعدها خانواده به چالش کشیده خواهد شد. به نظر ما در بسیاری از پرونده‌های طلاق علت اصلی مشکل این است که مثلاً شوهر یک خطایی کرده، اما همسر نتوانسته آن خطا را خوب تحلیل کند؛ به دلیل اینکه به او هیچگاه آموزش داده نشده است؛ این جوان - که آموزش ندیده - به بهانه اصلاحِ یک خطا، اصل زندگی خود را به چالش می‌کشد. اخیراً خیلی بیان می‌شود که مشاوره را زیاد کنید. به نظر بنده این حرف فنی‌ای نیست؛ وقتی ذهنیتها طی سالهای متمادی دوران شکل‌گیری شخصیت،به‌صورت غلط شکل گرفت، مشاوره خیلی کارکرد ندارد. گاهی اوقات اعضاء خانواده می‌خواهند که خوب زندگی کنند، اما به دلیل اینکه درک درستی از مفهوم خوب زیستن ندارند، خانواده آنها به چالش کشیده می‌شود. زن و شوهر واقعاً مقصر نیستند، مقصر اصلی نظام آموزشی است که به آنها آموزش نداده است.

  حجت‌الاسلام و المسلمین کشوری در بخشهای بعدی با اشاره به مسئله «سبک زندگی امرا» به عنوان یک عامل بیرونی که نهاد خانواده را به چالش می‌کشد، به نقد مدلهای فعلی مدیریت شهری می‌پردازد.

منبع: خبرگزاری تسنیم

 

اخبار مرتبط

مدیران شهری ما از «فلسفه مدیریت شهری» بر اساس «تفکر الگو» تصویر روشنی ندارند

مدیریت شهری توسعه‌گرا «عاملِ ضدخانواده» است/ اگر یک‌میلیارد هم حقوق بدهید، ارزش گرمی خانواده‌ را ندارد

“وال‌استریت ایرانی” و ” قله‌های ثروت کنار دره‌های فقر” نتیجه الگوی توسعه سازمان مدیریت است

«خانواده» در ایران در اثر فشار شهرنشینی از حیّز انتفاع افتاد/مهمترین نهاد تربیتی دیگر کارکرد تریبتی ندارد

نقطه ثقل مدیریت شهر اسلامی باید «ارتقاء تربیت» باشد/ مدل توسعه غربی فقط «معیشت» می‌فهمد

نجات جامعه از بن بست توسعه‌گرایی، با نمونه‌سازی مبتنی بر الگو/سمینار و نشست باعث فراگیر شدن انقلاب نخواهد شد

توسعه‌یافته‌ها در شاخصهای انسانی مثل «رفق و محبت» پسرفته‌ترین کشورهای جهان هستند/دلیل طلاق ۳۸درصدی در تهران

خطر بروزوظهور جریان «التقاط توسعه‌گرا» در سازمان مدیریت/خط مقابله با الگوی ایرانی-اسلامی کلید خورد؟

تابش: توسعه همان است که “ژیسکار دستن” به شاه گفت/کشوری:حوزه‌ علمیه از اول انقلاب کم‌کاری کرد که جلوی توسعه‌گراها را در سازمان مدیریت نگرفت+فیلم

اذعان سازمان مدیریت به شکست نظام برنامه‌ریزی ۷۰ ساله/"برجام” آخرین نمونه شکست تجربه نظریات توسعه‌گراست


فرم در حال بارگذاری ...

ورود ۳۱ شهید گمنام دوران دفاع‌مقدس به خاک ایران

نوشته شده توسطرحیمی 26ام تیر, 1395

 ۳۱شهید گمنام دوران دفاع مقدس صبح پنج شنبه بیست‌وچهارم تیر از طریق مرز باشماق مریوان وارد خاک جمهوری اسلامی ایران شدند. این شهدای گرانقدر در منطقه عمومی پنجوین و مناطق عملیاتی کانی‌مانگا و سنگ معدن اقلیم کردستان عراق تفحص شده‌اند که مربوط به لشکر 27 محمد رسول‌الله(صلی الله علیه و آله) لشکر 4 امام حسین(علیه السلام) اصفهان و لشکر 5 نصر خراسان هستند.

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: ترنم گل [عضو] 

بازهم بوی شقایق آمد
عطر صدها گل عاشق آمد
از:ازمدیریت ترنم گل

1395/04/28 @ 10:44
نظر از: پشتیبانی کوثر بلاگ [عضو] 

با سلام و احترام
ضمن تشکر مطلب شما در منتخب ها درج گردید.
لطفا منبع خبر را درج بفرمایید.
موفق باشید.
———-
http://farakhan.kowsarblog.ir/hejab1

1395/04/27 @ 01:39
نظر از: متین [عضو] 
5 stars

سلام .
روحشان شاد و یادشان گرامی ….

1395/04/26 @ 17:09
نظر از: نورالهدی [عضو] 

باسلام
عالی بود
شهیدان زنده اند الله واکبر*

1395/04/26 @ 15:34


فرم در حال بارگذاری ...

با کرشمه و ناز سخن گفتن ممنوع!

نوشته شده توسطرحیمی 26ام تیر, 1395
با کرشمه و ناز سخن گفتن ممنوع!

یا نِساءَ النَّبِی لَسْتُنَّ کأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَیتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفاً[1

ای همسران پیامبر! شما مثل یکی از زنان(عادّی) نیستید. اگر تقوا پیشه اید پس به نرمی و کرشمه سخن نگویید تا(مبادا) آن که در دلش بیماری است طمعی پیدا کند، و نیکو و شایسته سخن بگویید.

پیام ها

1-حساب خانواده رهبران دینی از سایرین جداست و باید بیش از دیگران مراقب رفتار خود باشند. «یا نِساءَ النَّبِی لَسْتُنَّ کأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ» (موقعیت اجتماعی، محدودیت آور است.)

2-وقتی به زنان پیامبر که بیشترشان پیر و سالخورده بوده و زندگی ساده ای داشتند هشدار داده می شود که با کرشمه و ناز سخن نگویند، زنان جوان و زیبا باید حساب کار خود را بکنند. یا نِساءَ النَّبِی… فَلا تَخْضَعْنَ…

3-با کرشمه سخن گفتن زن، بی تقوایی است. «إِنِ اتَّقَیتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ»

4-قرآن برای سخن گفتن نیز آدابی بیان می کند. «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ»

5-افراد آلوده، از مقدّسات نیز دست طمع بر نمی دارند. یا نِساءَ النَّبِی…فَیطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ

...

6-نباید گفتار و رفتار زن تحریک کننده باشد. «فَیطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ»

7-در جامعه نبوی نیز همه افراد سالم نیستند. «فَیطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ»

8-نباید کاری کنیم که حتّی یک نفر دچار گناه و فساد شود. «الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ» و نفرمود «الذین فی قلوبهم»

9- چشم چرانی و هوسبازی یک بیماری روحی است. «فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ»

10-گرچه کسی که بیمار دل است مشکل دارد، «فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ» امّا من نباید کاری کنم که او را تحریک کند. فَلا تَخْضَعْنَ…فَیطْمَعَ

11-طوری سخن بگویید که هم محتوا خوب باشد «قَوْلًا مَعْرُوفاً» و هم شیوه، سالم باشد. «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ»

آیت الله مکارم شیرازی در کتاب پیام امام امیر المومنین علیه السلام می نویسد:

در سوره احزاب از این که زنان به هنگام سخن گفتن طرز کلام خود را به صورت هوس انگیز درآورند نهی فرموده مبادا بیماردلان به آنها طمع کنند:«فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ».

در روایات اسلامی نیز دستورات جالب و دقیقی در این زمینه دیده می شود از جمله از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده است که هرگاه زنی در جایی بنشیند و آن محل براثر نشستن او کمی گرم شود مرد نامحرمی بلافاصله در آن جا ننشیند، تا آن محل سرد شود: إِذَا جَلَسَتِ الْمَرْأَةُ مَجْلِساً فَقَامَتْ عَنْهُ فَلَا یجْلِسُ فِی مَجْلِسِهَا رَجُلٌ حَتَّی یبْرُد[2] حتی در صورتی که دسترسی به ازدواج دائم نباشد اجازه ازدواج موقت را داده که شرایط آن بسیار آسان و ساده تر است؛ و دستورات فراوان دیگری که نقل همه آنها نیاز به تألیف کتاب مستقلی دارد.

چند اصل مهم در نهی از منکر (با توجه به آیه)

1.از موقعیت خانوادگی افراد کمک بگیریم. «یا نِساءَ النَّبِی»

2.از موقعیت اجتماعی افراد استفاده کنیم. «لَسْتُنَّ کأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ»

3.القابی را به کار ببریم که محبوب همه است. «إِنِ اتَّقَیتُنَّ»

4.از ساده ترین کار شروع کنیم. «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ»

5.از بزرگان و خودی ها شروع کنیم. «یا نِساءَ النَّبِی»

6.از سرچشمه گناهان نهی کنیم. «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیطْمَعَ»

7.از رفتارها و انحرافات کوچک غافل نباشیم. «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ»

8.عوارض و پیامدهای فساد و انحراف را بیان کنیم. «فَیطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ»

9.امر به معروف و نهی از منکر در کنار هم باشد. «فَلا تَخْضَعْنَ - قُلْنَ»

10.حتّی برای جلوگیری از یک منکر از یک فرد اقدام کنیم. «فَیطْمَعَ الَّذِی» نفرمود: «فیطمع الذین»

11.با هوس و آرزوی گناه هم باید مبارزه کرد تا چه رسد به خود گناه. «فَیطْمَعَ»

منبع : اختصاصی پایگاه حوزه نت

پی نوشت ها:

[1] احزاب/ 32

[2] کلینی، كافى، ج 5، ص 546، ح 38.





فرم در حال بارگذاری ...