دلنوشته : دلتنگی هایم

نوشته شده توسطرحیمی 4ام دی, 1391

در سینه دلم گم شده تهمت به که بندم

     آهی می کشم و لبخندی می زنم ،با یک دنیا حسرت و امید و آرزو می گویم:

                                                                   غیر از تو در این خانه کسی راه ندارد…

     و این سفره ناگشوده دلم را که باز می کنم تنها و تنها شمایید که تکیه گاه همیشگی اش و تنها پناهگاه دغدغه های دلگیر و غم آلوده اش بوده و هستید.

     انگار آرامش و شکوه حس حضورتان این بغض گلوگیرم را که فشارش سکوتم را شکسته و چون باد بهاری که دل مرده زمین را دوباره زنده می کند، دل مردابیم را که در حال بلعیدنم است ،دوباره نجات داده و شکوفایش می کند.

      از سردرماندگی و بی اختیار به سمت نگاهتان خیره می شوم و لحظاتی را که مدام حس حضورتان را صلا می زند می کاوم و با شما می گویم:

     آقا جان !

چه کنم دیده و دل را که مدام      دل تو را می طلبد دیده تو را می جوید

متی ترانا و نراک  ای عزیز زهرا

     درمانده و مستأصل مثل چینی ترک خورده در انتظار آنم که دل شکسته ام را به نگاهی بند بزنید!

     آقا جان!

     فقط و فقط شمایید صاحب این دل…

    سکوت می کنم ، بعد از اندکی فکر می بینم که راست میگویم صاحب آن شمایید ولی با شرمساری بگویم آه! آن را به اندکی فروخته ام و …

دیگر نمی خواهم بنویسم و قلمم را زمین می گذارم،

                    اشک بر گونه هایم سُر میخورد و به چشمانم می خندد.

     و خنکی اش را به قلبم روانه می سازد

 دوباره شوق خیالی صدایم می کند و مرا به راهی بانگ میزند

            بلند شو

                         مردانه بایست

                                       دلت را به باد بسپار و برای رفتن چشم وا کن و برپیامش دل، می شنوی

تورا صدا می زند

                  درنگ جایز نیست

                                       بال بگشا، بال….

چه کنیم که ازپس همه ی عالم بربیاییم.

نوشته شده توسطرحیمی 4ام دی, 1391

سخنرانی حجه الاسلام محمد علی جاودان(91/07/03)

     حاج آقای حق شناس می فرمود که استخوان آدم آب می شود.برای اینکه آدم به جایی برسد،استخوانش آب می شود. اما بعد که مزدش را دادند، می گوید مجانی دادی.همه آنها فریاد می زنند مجانی بود…

     أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

     من فکر می کنم که اگر آدم از پس خودش بر بیاید، از پس عالم هم بر می آید. بستگی به توانایی او دارد، مقداری که توانسته در جنگ با خودش، بر خودش پیروز شود. این کلام که انسان، توانسته در جنگ با خودش موفق شده، پیروز شود را از کجا گرفتیم؟ فرمایش امیرالمؤمنین است. إنّ مِن أحبّ عِباداللهِ عَبداً. از خطبه های درجه اول نهج البلاغه است. إنّ مِن أحبّ عِباداللهِ عَبداً أعانـَهُ الله عَلی نفسِه. معنی اش معلوم است؟ از محبوبترین بندگان خدا، آن بنده ای است که خدای متعال او را در جنگ بر علیه خودش اعانت کرده باشد. أعانـَهُ الله عَلی می دانید که عَلی نفسِه ، علیه یا لـَه؛ خدا او را بر علیه خودش، کمک کرده است إنّ مِن أحبّ عِباداللهِ عَبداً أعانـَهُ الله عَلی نفسِه. اگر انسان در این جنگ بر علیه خودش پیروز شد، می تواند بر عالم پیروز شود. اصلا طرح ما در زندگی، جنگ با خود ما نیست. اصلا. با خودمان، راحت در صلح هستیم. فرمان آن را می بریم. آن را یعنی فرمان نفس را. فرمان نفس را می بریم، هیچ درگیری نداریم. بین ما هیچ اوقات تلخی نیست. اگر این اوقات تلخی اتفاق بیفتد و بین ما درگیری بوجود بیاید، بین ما جنگ بشود و ما بخواهیم در این جنگ پیروز شویم، آن وقت است که انسان، دست به دامن می شود. اصلا آن زمان انسان دست به دامن خدا می شود. بزرگان فرموده بودند، انسان به اضطرار می رسد. البته نه از این اضطرارها. انسان اگر لب جهنم قرار بگیرد اضطرارش چه مقدار است؟ واقعا. مال جهنم. کجاست جهنم؟ جهنم و بهشت وجود ندارد. کجاست؟ حالا شما ها که جوان هستید می گویید وقت زیاد داریم. ما هم که نمی گوییم زیاد وقت داریم، باز همان است. اگر آدم بین جهنم و بهشت قرار بگیرد، به اضطرار می رسد. داستان حر را می دانید دیگر. داشت می لرزید. پرسید: چرا می لرزی؟ من فکر نمی کردم از تو شجاع تر در این لشگر باشد. گفت خودم را بین بهشت و جهنم می بینم. واقعا بین بهشت و جهنم می دید؟ بدن می لرزد. اگر آدم خودش را بین بهشت و جهنم ببیند، البته این سخن که انسان، خودش را بین بهشت و جهنم ببیند، باید این را برای خودتان درست کنید. یعنی حاضرش کنید. باید بهشت و جهنم را برای خودتان حاضر کنید. حالا چکار کنیم که حاضر کنیم؟ اگر بهشت و جهنم را برای خود حاضر کنید، آنوقت به اضطرار می رسید. اگر به اضطرار رسیدید، آن وقت دست به دامن می شوید. آنجا ممکن است عنایت صورت بگیرد. می دانید که در اضطرار خدا به داد می رسد. در اضطرار خدای متعال به داد برسد.

صفحات: 1· 2

گذری بر زندگانی مرزدار مکتب اهل بیت(ع) مرحوم علامه سید مرتضی عسکری(ره)

نوشته شده توسطرحیمی 4ام دی, 1391

……….. ولادت

     روز دوشنبه هجدهم جمادى الثانى 1332 هـ. ق. مطابق با بهار 1293 هـ. ش. در شهر سامراء و در جوار ملكوتى بارگاه دو امام همام حضرت هادى و حضرت عسكرى ‏(علیهماالسلام) كودكى از خاندان علم و سیادت پا به عرصه وجود گذاشت كه نامش را سید مرتضى نهادند.

     آثار نبوغ و بزرگى در چهره این كودك نمایان بود؛ اما هنوز چند ماهى از عمرش نگذشته بود كه گرد یتیمى بر چهره اش نشست و پدرى عالم و عابد را از دست داد.

     پس از آن در دامان جد مادریش حضرت آیة اللَّه میرزا محمّد شریف عسكرى تهرانى معروف به خاتمة المحدثین (كه عالم بزرگ سامرا بود) پرورش یافت.

     حضرت علامه عسكرى خود مى ‏فرماید:

     پدرم مرحوم سید محمد حسینى معروف به شیخ الاسلام بود. مرحوم علامه مجلسى اجداد ما را از سبزوار به ساوه دعوت كرد و آنها را شیخ الاسلام ساوه قرار داد. علامه مجلسى براى شهرستانها شیخ الاسلام مى‏فرستاد چنانكه امروزه در هر شهر و شهرستانى امام جمعه تعیین مى‏كنند. در شهر ساوه سنّى‏هاى متعصبى بودند كه اجداد ما در طول زمان مردم ساوه را شیعه كردند. تمامى اجدادم لقب شیخ الاسلام داشتند، جز من كه لقب عسكرى را دارم به مناسبت تولدم در شهر عسكریین‏ علیهماالسلام.

……….. اصالت خانوادگى

     از امتیازات و برجستگى ‏هاى هر انسانى داشتن خاندانى پاك و اصیل مى‏باشد، چنانچه این مسأله در اهل بیت عصمت و طهارت(ع) در حد اعلاى آن مشهور است.

مشخصات برخی از افراد خاندان حضرت علامه عسكرى به شرح زیر است:

1- مرحوم آیة اللَّه سید محمّد بن اسماعیل حسینى (شیخ الاسلام) ساوجى
2- حضرت آیة اللَّه سید اسماعیل حسینى (شیخ الاسلام ساوجى) (جد پدری)
3- خاتمة المحدثین حضرت آیت اللَّه میرزا محمد شریف عسكرى تهرانی(جد مادرى)

صفحات: 1· 2

انتخابات (كساني را روي كار بياوريد كه ايستادگي در مقابل زورگويان را ارزش بدانند)

نوشته شده توسطرحیمی 4ام دی, 1391

     من ميخواهم عرض كنم عزيزان من!

     اين آگاهى هميشه لازم است. امروز هم لازم است، فردا هم لازم است. نسل جوان ما خوشبختانه امروز يك نسل غالب در سرتاسر كشور است. جوانها بهوش باشند، بيدار باشند. معيارها مشخص است. در انتخابات، اين آگاهى بايد اثر كند؛ در بيان خواسته‏ هاى ملت اين آگاهى بايد تأثير بگذارد؛ در حضور گوناگون، در مسائل مختلف، اين آگاهى بايستى اثر بگذارد. ملت ايران در انتخابهاى خود - معيارهاى انتخابات را من آن روز عرض كردم، اين هم مكمل آنهاست - توجه كند؛ كسانى با رأى ملت سر كار نيايند كه در مقابل دشمنان بخواهند دست تسليم بالا ببرند و آبروى ملت ايران را ببرند. كسانى سر كار نيايند كه بخواهند با تملق ‏گوئى به غرب، به دولتهاى غربى، به دولتهاى زورگو و مستكبر، به خيال خودشان بخواهند براى خودشان موقعيتى در سطح بين ‏المللى دست و پا كنند. اينها براى ملت ايران ارزشى ندارد. كسانى سر كار نيايند كه دشمنان ملت ايران طمع بورزند كه به وسيله‏ ى آنها بتوانند صفوف ملت را از هم جدا كنند، مردم را از دينشان، از اصولشان، از ارزشهاى انقلابى ‏شان دور كنند. ملت بايد آگاه باشد. اگر كسانى بر سر كار بيايند كه در مراكز گوناگون سياسى يا اقتصادى به جاى اينكه به فكر ادامه‏ ى راه امام و ارزشها و اصول ترسيم شده‏ ى به وسيله‏ ى امام باشند، به فكر به دست آوردن دل فلان قدرت غربى و فلان مستكبر بين‏ المللى باشند، براى ملت ايران مصيبت خواهد بود. اين آگاهى براى ملت لازم است.

بيانات رهبری در ديدار مردم بيجار ۱۳۸۸/۰۲/۲۸

پر حرفی

نوشته شده توسطرحیمی 4ام دی, 1391

امام صادقعليه‌ السلام:

کانَ المَسیحُ علیه السلام یَقُولُ:

لا تُکثِرُوا الکَلامَ في غَیرِ ذِکرِ اللهِ؛

فإنَّ الَّذینَ یُکثِرُونَ الکلامَ في غَیرِ ذِکرِ اللهِ قاسِیَةٌ قُلُوبُهُم ولکِن لا یَعلَمُونَ.

مسیح علیه السلام می‌فرمود:

در غیر ذکر خدا، بسیار سخن مگویید؛

زیرا کسانی که در غیر ذکر خدا بسیار سخن می‌گویند دل‌هایشان سخت است اما خود نمی‌دانند.

Jesus (p.b.u.h.) said:

“Do not speak much on save Allah, for those who speak much on save Allah have hard hearts but they are not aware of it.”

کافی، ج 2،‌ ص 114

خطر دنيا دوستى‏

نوشته شده توسطرحیمی 3ام دی, 1391

اى برادر من!

     براى خودت توشه‏ اى براى روز فقر و بيچارگى ‏ات برگير، بلكه براى حال گرفتارى و بلايت،

     و اگر حالت براى گريه مساعد نيست، پس لامحاله تباكى كن

     و اگر قساوت نگذاشت كه حتى تباكى كنى، پس بدان كه گناهان، تو را بيمار كرده و كدورت عيب‏ها، قلبت را فاسد نموده؛ مخصوصاً به زينت اين دنياى پست و زيور و ظاهر فريبنده‏ اش مغرور شدن و با اين عادت‏هاى پست از قبيل:

     خوش گذرانى با لذت‏ها و حظه اى دنيا انس گرفتن، كه در اخبار آمده است كه:

دوستى دنيا سرآمد هر گناه خطرناكى است

      [كه‏] ديگر در قلب تو جايى براى ذكر خدا و فكر آخرت باقى نگذاشته است.

باده گلگون / آية الله حاج ميرزا جواد آقا ملكي تبريزى(ره)

سرّ "ما رأیتُ الّا جمیلاً " در چیست؟

نوشته شده توسطرحیمی 2ام دی, 1391

می پرسند اگر واقعه ی کربلا چنان که در زیارت عاشورا آمده است بر زمین و آسمانها عظیم است ، پس چرا زینب (س) می گوید :"ما رَایتُ اِلا جمیلا” من چیزی جز زیبایی ندیدم ؟ ! !

انشراح قلب زینب (س) بود که کار او را یُسر کرد و جمیل دید . آری این بود و جز این نبود که او وزر را از شانه های خود کاسته بود و سبک بال شده بود و همانکه ذکر و یاد او سر مرفوع بالای نی بود و همانکه قرائت قرآن می کرد” و رَفعنا لَکَ ذِکرَک “همان که داغ برادر کمر او را شکسته بود و این رفعت ذکر او به خاطر شرح صدرش بود…

آری در کلمه ی شرح معنایی است به وسعت شرحه شرحه های گل سرخ و او عطر شکفتن و یُسر را در انتهای عُسر - یعنی شکافتن فرق شبیه ترین افراد به محمد (ص) - و بر روی ساقه نی معنا کرده است و  فرق شکافتن و شکفتن را در الف قامت یار معنا کرده بود و گل محمدی پدید آمده و ذبح عظیم خویش را به نام قلیل قربانی به روی شاخه ی خشکیده ی قابلیان زمان به پیشگاه خدا هدیه کرد ، تا غنچه ی دل دریایی ها با گل یاد این واقعه بشکافد و راه عبور را به قلب ها بگشاید و تنها آنان که این گل یاد را در سینه شکفته دارند عسر و یسر را در سینه ی خود به معیت رسانند و یکی کرده اند و تنها آنانند که بر پروردگارشان رغبت دارند.

اِنَ مَعَ العُسر یُسرا - فَاذِا فَرَغتَ فانصَب و الِی رَبِک فَرغَب

و در نهایت ادب کامل است آن که در فکر حضرت زینب (س) به ظهور رسیده است .

مطلب از :سارا کمانکش ( طلبه پایه اول)

http://wzus.ask.com/r?t=a&d=mys&s=ads&c=p&app=aoth&ti=1&ai=30751&l=dis&o=APN10267&sv=0a652948&ip=02b9d94c&cu.wz=0&u=http%3A%2F%2Fwww.aftabnews.ir%2Fimages%2Fdocs%2F000087%2Fn00087720-t.jpg

سفره‌های نور

نوشته شده توسطرحیمی 2ام دی, 1391

 

امام صادق عليه ‌السلام :

مَن سَرَّهُ أنْ یَکونَ عَلَی مَوائِدِ النُّورِ یَوْمَ القیِامَةِ فَلْیَکُن مِنْ زُوّارِ الحُسَینِ بنِ عَليٍّ.

هرکس دوست دارد در روز قیامت بر سر سفره‌های نور بنشیند،

پس از زائران حسین بن علیعليه السلام باشد.

He who likes to sit down at the brilliant table of the Day of Judgment should visit Imam Hussain’s holy tomb.

بحار الأنوار ج 98، ص 72

 

عشق و رؤيا (عدم انطباق تخيّلات عاشقانه با زندگى واقعى )

نوشته شده توسطرحیمی 2ام دی, 1391

    

بسيارى از فرارها، جدايى ها و انتحارها ناشى از عدم انطباق تخيّلات عاشقانه پيشين با زندگى واقعى آينده است.

     هر جوانى در معرض اين خطر قرار دارد كه روزى گرفتار عشق آتشين نامقدّس و بى سرانجامى گردد، و بدون اين كه خودش بخواهد همه چيز حتى هستى خود، و شايد بعضى از بستگان دور و نزديك خود را، بر سر اين كار نهد!

     بنابراين بايد همه جوان ها - و پدران و مادران - را از اين خطر آگاه ساخت تا بهنگامى كه پيشگيرى امكان دارد اقدام به پيشگيرى كنند.

     «عشق» بر خلاف ساير نهال ها خيلى زود بزرگ و بارور مى گردد و دقيقه ها در آن كار سال ها را انجام مى دهد، و همان طور كه گفتيم گاهى با يك نگاه، در افرادى كه استعداد خاصى براى اين موضوع دارند، بذرى به صورت درخت تنومندى درمى آيد،آرى فقط در يك لحظه و با يك نگاه.

     همين كيفيت خاص اين پديده روحى، ايجاب مى كند كه بيشتر مورد مطالعه قرار گيرد و به خطرات آن كاملا اهمّيت داده شود، اينك به دنبال بحث گذشته درباره خطرات عشق، خطرات ديگر را مورد بررسى قرار مى دهيم.

* * *

عشق و خيال!

     هيچ چيز مانند عشق خيال انگيز نيست.

     رابطه ميان اين دو موضوع از دورترين ازمنه تاريخ شناخته شده است.

     گرفتاران اين «كمند» دائماً در يك عالم رؤيايى به سر مى برند كه همه چيز آن با اين جهان فرق دارد.

     مقياس هاى آن غير از مقياس هاى اين جهان و نمودها و پديده هاى آن طورى است كه به گفته خودشان «ديدنى» است نه «گفتنى» و به هر حال، الفاظ و كلماتى كه براى اين زندگى معمولى ساخته شده قادر بر توصيف زندگى عاشقان نيست!

     اين همه خيال پردازى «شاعران غزل سرا» و ريزه كارى هاى جالب اشعار آن غالباً مديون همين تخيلات عشق هاى حقيقى يا مجازى آنهاست.

 

صفحات: 1· 2

ضرورت معرفی شخصیت ‌های برجسته به عنوان الگو برای نسل جوان امروز/ در دوران شکوفایی جریان علمی در کشور ما، در غرب و اروپا خبری نبود

نوشته شده توسطرحیمی 2ام دی, 1391

     حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیام به کنگره بین المللی علامه حکیم قطب الدّین شیرازی با تاکید بر ضرورت تبیین دوران شکوفایی علمی در کشور و همچنین معرفی شخصیتهای برجسته به عنوان الگو برای نسل جوانِ امروز افزودند: با وجود این الگوها، لزومی ندارد که ما افرادی را از اعماق تاریکی‌های قرون وسطای اروپا بیرون بکشیم و آنانرا به عنوان یک شخصیت معرفی کنیم.

     به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیامی به کنگره بین المللی علامه حکیم قطب الدّین شیرازی که صبح روز(چهارشنبه 91/09/29) از سوی آیت الله ایمانی نماینده ولی فقیه در استان فارس و امام جمعه شیراز در این کنگره قرائت شد، به شرح زیر است:

بسم الله الرّحمن الرّحیم*
     بزرگداشت کسانی از قبیل قطب الدّین شیرازی کار بسیار مفیدی است. من در ذهنم بود که پزشک ها، زرنگی کردند و قطب شیرازی را برده اند به عالم پزشکی؛ چون ایشان در درجه اوّل فیلسوف است، شاگرد خواجه نصیر و شارح شرح حکمت الاشراق و اینها است؛ و البتّه طبیب هم هست، طبیب برجسته ای است؛ [و هم] منجم است، ایشان در ساخت رصدخانه معروف مراغه سهیم بوده؛ یعنی یک انسان بزرگی است. امّا این بیان آقای دکتر لنکرانی، بیان خوبی بود. یعنی همین که ما توجّه بکنیم که دانشمندان بزرگ ما در دوران های مختلف اسلامی، در رشته های مختلف تبحّر داشته اند؛ صِرف این نبود که یک لقمه از اینجا، یک لقمه از آنجا، یک لقمه از آنجا؛ نه، ایشان در عالم پزشکی یک آدم برجسته است؛ همانطور که اشاره کردید، مهمترین شرح قانون بوعلی را او نوشته؛ در زمینه فلسفه، یک فیلسوف به معنای حقیقی کلمه؛ در زمینه ی نجوم و هیئت، یک انسان وارد و متخصّص است؛ ادیب است، شاعر است: شعر عربی، شعر فارسی؛ و شاید علوم دیگری. یعنی این نکته مورد توجّه باشد که تخصّص گرایی به معنای محدود کردن ذهن و فکر انسان، یک نکته برجسته ای نیست -که همین طور تخصّصها پشت سر هم همدیگر را میشکافند و یک تخصّص کوچکتری، دائره ی محدودتری به وجود می آید؛ به یک معنا به خاطر رسیدگی به وضع زندگی انسان در آن تخصّص خاص چیز خوبی است، امّا به یک معنا محدود کردن انسان است- چون ظرفیّت ذهن انسان خیلی وسیع است و میتواند در همه ی این امور صاحب نظر باشد. این‌جور نباشد که کسی که پزشک است، مثلاً در زمینه ی علوم دینی یا در زمینه ی فلسفه، یک آدم عامی ای محسوب بشود؛ نه، چقدر خوب است که یک پزشک، در زمینه ی علوم دیگر- در زمینه ی علوم عقلی، در زمینه ی علوم دقیقه، مسائل گوناگون طبیعی- حداقّل صاحبِ اطّلاع باشد و این کار را ما بتوانیم در کشورمان پیش ببریم. البتّه این به معنای تعطیل کردن تخصّصها به هیچ وجه نیست، بلکه به معنای بهره مند کردن ذهن متخصّصین از محیط های فراتر از حدّ تخصّص آنها است.

صفحات: 1· 2