هر وقت خسته شدی یک تکان به خودت بده!
نوشته شده توسطرحیمی 16ام فروردین, 1395مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود:
شیعیان امیرالمومنین(علیه السلام) زندگی این عالمشان هم خیلی خوب است. اگر چه تلخ باشد ولی همهاش خوب است. خداوند خستگیهایمان را به درکند و هیچ گاه خسته نشویم. هر وقت هم خسته شدی یک تکان به خودت بده، خدا رفع می کند.
مرحوم میرزا اسماعیل دولابی (ره) می فرمود: دوربین عکاسی را طوری ساختهاند که وقتی دکمه را میزنند، هم نور میزند و هم عکس میاندازد. این مربوط به آخرت هم هست. یعنی شما اول نور بینداز و بعد عکس بردار. اول بر پیغمبر خدا صلوات بفرست، بعد به زندگی خودت نگاه کن و ببین چقدر قشنگ است.
با نور زیبایی و پاکی، سر نماز دستی به چشمهایتان میمالید، صلواتی میفرستید، دعایی هم میخوانید، آن وقت به زندگی خود نگاه میکنید. امیدوارم ببینید که در زندگیتان زیبایی زیاد هست.
شیعیان امیرالمومنین(علیه السلام) زندگی این عالمشان هم خیلی خوب است. اگر چه تلخ باشد ولی همهاش خوب است. خداوند خستگیهایمان را به درکند و هیچ گاه خسته نشویم. هر وقت هم خسته شدی یک تکان به خودت بده، خدا رفع می کند. وقتی سرت را تکان دادی خداوند قادر است به حق ائمه(علیها السلام) و خوبانش، تمام خیالاتی را که داشت مغزت را میشکافت از بین ببرد.
خداوند برکت دهد؛ هم قدرتها را زیاد کند و هم زندگیها را سلامت کند تا راحت بنشینید و برسید به جایی که یک ساعتش هفتاد سال عمر باشد. یک ساعت که آدم در بهشت بنشیند از هفتاد سال عبادت دنیا بهتر است. خداوند، ظالمین دنیا، از اول خلقت تا الان را از سر شما ها رفع کند، تا قلبها زنده، راحت، آرام و قشنگ سرجاهاشان به زندگی برسند. گویا ظالمی در روی زمین نیست. ظالمین به همدیگر مشغول شوند و شما تکانی نخورید.
پی نوشت:
کتاب طوبی محبت – ص 143
مجالس حاج محمد اسماعیل دولابی
منبع:عقیق
با سلام
خداوند در قرآن می فرماید بر بنده من، کسی تسلط ندارد. تسلط شیطان بر کسانی است که دنبالش می روند. جوانان عزیز، اخلاقتان را زیباتر بکنید، نمازها را مرتب بخوانید، مساله والدین را رعایت کنید و عمل به وظیفه بکنید مطمئن باشید شیطان می رود.
آیت الله فاطمی نیا
فرم در حال بارگذاری ...
زن و مرجعیت
نوشته شده توسطرحیمی 16ام فروردین, 1395زن و جامعه در نگرش استاد مطهری:
مقدمه:
آنچه تحت عنوان زن و جامعه در نگرش استاد مطهري(قده) ارائه ميشود حاصل آن بخش از نظرات و آثار انتشار نيافته استاد است كه اينك دهمين قسمت آن را تقديم خوانندگان گرامي مينماييم. اين مقالات به استناد مطالبي است كه از نوارهاي استاد در اين باره برجاي مانده و عينا استخراج شده است.
شيوه پسنديده آن حكيم فرزانه اين بود كه تأليفات خويش را قبل از تكميل و انتشار، به صورت سخنراني و درس در مجامع عمومي يا محدود و گاهي بيش از يك بار مطرح مينمود تا از جامعيت بيشتري برخوردار باشد. چنان كه در پيش نيز توضيح داديم ايشان براي كتاب «نظام حقوق زن در اسلام» مباحث ديگري را منظور نموده بود تا پس از تكميل به عنوان جلد دوم كتاب انتشار دهد و حتي فهرست مباحث و بسياري از فيشهاي مقدماتي و تحقيقي آن را فراهم آورده بود ولي با شهادت ايشان اين دفتر بسته شد. مباحثي كه تاكنون تحت عنوان «زن و سياست»، «زن و شهادت» و «زن و قضاوت» ارائه نمودهايم در همين چارچوب بوده است.
موضوع «زن و مرجعيت» نيز در همين توضيح ميگنجد.
اينك و پس از گذشت سالها از پيروزي انقلاب اسلامي و آن همه روشنگري توسط اسلامشناسان و بويژه در رأس آنان حضرت امام خميني(ره)، پذيرش بسياري از ديدگاهها و افكار، در ميان محافل مذهبي امري آسان بشمار ميرود، البته اين واقعيت را نميتوان ناديده گرفت كه هنوز هستند اذهان و محافلي كه حتي از طرح اين گونه مباحث نيز احساس و اظهار نگراني ميكنند. اينان نه به خود اجازه طرح اين گونه مباحث را ميدهند و نه تحمل شنيدن آن را از ديگران دارند. اين همه نشان دهنده عظمت افكاري است كه آن حكيم شهيد داشت و بالاتر از آن شجاعتي بود كه در طرح ديدگاههاي خويش به خرج ميداد. او چوب اين افكار و اين شجاعت را ميخورد و عاقبت نيز خون سرخ خويش را شاهد گويايي بر حقانيت خود ساخت.
ما معتقديم همان گونه كه خود استاد شهيد در مقدمه ناتمامي كه بر كتاب مسأله حجاب در آخرين ماهها و روزهاي عمر پربركت خويش نگاشته، نشان داده است اگر امروز حضور داشت و اينك به طرح چنين مباحثي ميپرداخت مباحثي جامعتر عرضه مينمود. او كه فقيهي حكيم و حكيمي ملتزم به حدود شرعي و ملاكهاي ديني بود با جامعيت كمنظير خويش به گونهاي به طرح و ارزيابي مسايل مورد نظر پرداخته است كه هنوز پس از سالها، طراوت و راهگشايي خويش را داراست و در بسياري موارد حتي بيش از گذشته ميتواند منشأ اثر باشد. 4ـ آنچه اينك در پيش روي داريد طرح ديدگاه استاد فرزانه در باره اجتهاد و مرجعيت زن در احكام اسلامي ميباشد. اين مطالب نيز همانند مباحث قبلي عينا از نوار استخراج شده و به صورت مقاله تدوين يافته است و آنچه در بين گيومه ميآيد عين مطالب استاد است. در قسمت قبل كه اختصاص به موضوع قضاوت بانوان داشت پس از بررسي ادله مخالفينِ جواز قضاوت زن، وعده كرديم كه بخشي از بحث كه ميتواند به عنوان تكمله بحث قضاوت زن به شمارآيد، همراه به بحث «مرجعيت زن» خواهد آمد. در اينجا شما را به پيگيري اين بحث دعوت ميكنيم.
* * *
متن مقاله:
«آيا زن ميتواند مفتي و مرجع تقليد باشد؟» اين سؤالي است كه استاد شهيد، بحث در باره مرجعيت زن را با آن آغاز ميكند؛ با اين پيش فرض كه زن نيز داراي شرايط لازم باشد، يعني حداقل از نظر علمي در شرايطي مساوي با مردي كه او نيز مجتهد است، قرار داشته باشد. بنابراين سؤال مذكور در شرايطي است كه هم زن مجتهد وجود دارد و هم مرد مجتهد و زن از نظر مقام اجتهاد نسبت به مرد مذكور در مرتبهاي برتر قرار دارد و يا لااقل مساوي اوست.
...
استاد شهيد در مقايسه اين بحث با مسأله قضاوت بانوان تصريح ميكند «از باب قضا كمدليلتر و حتي بيدليل مطلق است.» آنگاه استاد در ميان كتب فقهي كه در اختيار داشته است اشاره به «مستمسك العروة الوثقي» از مرحوم آيتاللّه حكيم(قده) ميكند و با اين يادآوري كه اين كتاب از جمله كتب فقهي است كه به اين مسأله پرداخته است، تحليل فقهي آن مرحوم را شرح ميكند. شايسته است ابتدا متن كامل اين تحليل را درج نماييم. آنگاه به توضيحات استاد خواهيم پرداخت: «و امّا اعتبار الرُجُولة، فهو ايضا كسابقه عند العقلاء و ليس عليه دليل ظاهر غير دعوي انصراف اطلاقات الأدلة الي الرجل و اختصاص بعضها به. لكن لو سُلِّم فليس بحيث يصلح رادعا عن بناء العقلاء و كأنّه لذلك أفتي بعض المحققين بجواز تقليد الانثي و الخنثي.»1 به شرح عبارات فوق با استفاده از جملات استاد شهيد توجه فرماييد:«آيا «مردي» در مرجع تقليد معتبر هست يا نه؟چون دليل عمده در باب تقليد بناء عقلاء است، همين طور كه ما سابقا در باب بالغ و غير بالغ گفتيم، عقلاء در اين جهت فرقي ميان زن و مرد نميگذارند. يعني اگر، چون رجوع كردن به مرجع تقليد، مثل رجوع كردن به طبيب است، اگر دو طبيب باشد، يكي زن و يكي مرد و هر دو مساوي باشند، عقلا فرقي نميگذارند كه به زن رجوع كنند يا به مرد و اگر زن اعلم از مرد باشد و حاذقتر از مرد باشد زن را ترجيح ميدهند، پس از نظر بناء عقلا كه اصل اساسي تقليد است، فرقي ميان زن و مرد در اين جهت نيست. [يعني] همين طور كه اگر مردي اعلم بود بايد به او رجوع شود، زني [هم] اگر اعلم بود به او رجوع ميكنند و ما هيچ دليلي نداريم غير از اينكه كسي ادعا بكند كه ادله ما منصرف به مرد است. «منصرف به مرد است» يعني چه؟ يعني وقتي مثلاً گفتند «فقيه»، مقصود مرد است.
ايشان (مرحوم حكيم«قده») ميگويند كه در بعضي از اينها هم شايد يك كلمه رجل ذكر شده باشد. اينكه ميگوييم «شايد» چون قطعي نيست. ايشان (مرحوم حكيم«قده») ميگويند با فرض اينكه ما يك چنين انصراف ادلهاي داشته باشيم، [ولي] چون اساس تقليد بناء عقلا است، آنها به شكلي نيست كه بتواند مانع اين بناء عقلا باشد. بناء عقلاء اين است كه اگر يك نفر «اعلم» باشد و ديگري غير اعلم، آن «اعلم» چه زن باشد و چه مرد، آن اعلم را ترجيح ميدهند ولو زن باشد. [مرحوم حكيم] ميگويد اساس تقليد هم بناء عقلا است. اين انصراف ادله و اين حرفها چيزي نيست كه بتواند جلوي اين دليلِ محكم را بگيرد. بعد ميگويد: و گويا به همين جهت است كه بعضي از محققين علماي ما فتوا دادهاند كه تقليد زن و تقليد خنثي جايز است.» استاد ميافزايد:
«ديگر خود ايشان هيچ اظهار نظري نميكند. معلوم ميشود كه نظر خود ايشان هم همين است. منتها بدون اينكه اظهار نظر بكند دليل را ذكر ميكند.» تفاوت موضوع «افتاء» با موضوع «قضاوت» استاد شهيد تأكيد دارند كه بحث قضاوت با موضوع مرجعيت و مقام افتاء در ارتباط با محور بحث تفاوت دارند با اين بيان: «حقيقت اين است كه باب افتاء با باب قضاء فرق دارد. هم از جهت ادله، چون در آنجا اجماع هست، در اينجا اجماع نيست. در آنجا بالاخره همان روايات ضعيف بود، اينجا همان روايات ضعيف هم نيست. يك جهت ديگر هم فرق دارد.» اين همان جنبهاي از بحث است كه در قسمت پيش وعده كرديم كه خواهد آمد. «و آن اين است كه (روي همين جهت نميشود كسي بگويد زن از نظر اسلام ميتواند قاضي باشد.) ما يقين داريم كه اسلام كوشش دارد تا حد امكان زن را از متن اجتماع بيرون نياورد. در باب شهادت هم گفتيم كه البته تا حد امكان. نه حتما. نميخواهيم بگوييم به طور حتم بايد اين جور باشد، ولي اسلام عنايتي دارد در جايي كه زن هست، مرد هم هست و يا يك حاجت اجتماعي است كه زن و مرد هر دو ميتوانند انجام دهند، ميگويد اين كار را مرد بكند. ميخواهد تا حد امكان زن به كارهاي خانوادگي بيشتر اشتغال داشته باشد.» استاد شهيد پس از اين توضيح به جهت ديگري از همين بحث، ميپردازد و آن اينكه:
«باب قضاوت، مسلّم باب احساسات است. اصلاً قاضي، شرطش قساوت قلب است، مثل جلادي، مثل به دار كشيدن. اجتماع افرادي را لازم دارد كه در مواقع لزوم بايد طناب دار را بدست بگيرند. اجتماع لازم دارد در مواقع لزوم يك نفر را سنگسار بكند. يك نفر را بايد تيرباران بكند. حالا حتما اين كارهايي كه با عواطف انسان سر و كار دارد و بايد كسي كه مجري اين كار است خالي از عاطفه باشد حتما بايد زن اين كار را بكند؟ باب قضاوت بسيار، بسيار احتياج دارد به اينكه قاضي خالي از تأثر باشد؛ نه تأثر مهرباني و نه تأثر خشمگيني. موضوعاتي كه ميآيد موضوعاتي عصباني كننده است كه بر قاضي عرضه ميشود. اين هم خودش يك مؤيدي است كه بگوييم زن پست قضاوت را بدست نگيرد.» ميبينيد كه در نگاه استاد شهيد باب قضاوت با چارچوب افتاء و مرجعيت تفاوت دارد. رجوع جاهل به عالم يك بناء و اصل عقلايي است و عقلا نيز در اين خصوص تفاوتي بين زن و مرد قايل نيستند. ملاك آنان براي رجوع آگاهي و علمي است كه شخص دارا ميباشد و طبعا اين آگاهي در هر كس بيشتر باشد بر اساس اين اصل عقلايي بايد به او مراجعه كرد و به تعبير استاد شهيد: «باب افتاء فقط به علم كار دارد. مفتي در خانه خود نشسته است، دارد كار ميكند، فكر ميكند و فتوا ميدهد. فتوا را هم در رسالهاش مينويسد و مردم هم بايد عمل كنند. نه احتياج دارد بيايد در اجتماع بزرگ و با مردم سر و كله بزند و نه احتياج دارد قساوت قلب داشته باشد.» و بدين ترتيب آن فقيه شهيد تصريح ميكند:
«بنابراين در باب افتاء به طور قطع، هيچ دليلي بر اين نداريم كه «افتاء» منحصر به مرد است و زن اگر شرايط ديگر را دارا باشد، مساوي مرد است [و[ مانند مرد ميتواند مرجع تقليد باشد و اگر فرض كنيم در شرايطي هستيم [كه] يك زن وارد [و عالم[ شده است و اين زن از مردها [ي ديگر] اعلم است، عادل هم هست و ديگر شرايط را هم دارد. روي ادله فقهي بايد بگوييم تقليد از آن زن جايز است و بلكه تقليد آن زن واجب است.»
البته استاد در همين جا يادآور ميشوند كه اين را به عنوان يك فرض ميگويند، اما اينكه عملاً نيز چنين امري به وقوع پيوندد بر اساس آنچه در بحث شهادت زن گذشت اينجا نيز با ترديد ميگذرند. «چون هنوز اين جهت موضوع استعداد فكري و عقلي زنان (قبلاً هم گفتيم) براي ما صد در صد محرز نيست كه واقعا اگر زنها وارد ميدان شوند به اين حد مردها ميرسند يا نه؟ اين براي خود من مجهول است.»
* * *
منبع:پایگاه پارسا
سلام ممنون.مطالبتون جذاب و خواندنی بود.
میشه لطف کنید بگید چطوری در پایان مطالب از کلمه «ادامه» استفاده می کنید؟
فرم در حال بارگذاری ...
تدبیر مرحوم کاشف الغطاء برای کمک به فقرا
نوشته شده توسطرحیمی 16ام فروردین, 1395کمک کردن به افراد محتاج اگر با نیت خالص و برای جلب رضایت الهی باشد، علاوه بر گره گشایی از کار نیازمندان، تأثیرات زیادی دارد که بعضی از آن آثار، در همین جهان قابل مشاهده بوده و برخی از آن، در جهان دیگر ظاهر میگردد.
خداوند متعال در قرآن می فرماید:
وَأَنفِقُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ (بقره/195)
و در راه خدا انفاق كنيد.
وقتی شیخ جعفر کاشف الغطاء وارد قزوین شد و در خانه حاج عبدالوهاب منزل کرد، تجار کاروانسرای شاه استدعا نمودند، شیخ برای بازدید به بازار تشریف بیاورند، شیخ قبول نموده و به اتفاق حاج عبدالوهاب و سایر ملازمین به سمت بازار حرکت کردند، چون به بازار رسیدند، تجار به استقبال شیخ آمدند و درباره آن که شیخ اول به حجره و مغازه کدام یک وارد شود مجادله شد، چون همه می خواستند شیخ را به حجره خودشان ببرند.
وقتی شیخ کاشف الغطاء از این نزاع مطلع شد، از فرصت استفاده کرد و در وسط بازار ایستاد و فرمود هر که برای کمک به فقرا بیشتر پول بدهد من اول به حجره او وارد خواهم شد، سپس بعضی از تجار ظرفی را پر از درهم و دینارکرده و به حضور شیخ آورند، آن عالم بزرگوار اول فقرا را خواست و آن پول ها را بین آنها تقسیم کرد و پس از آن به حجره تجار تشریف برد. (با اقتباس و ویراست از کتاب مردان علم در میدان عمل)
دراز است دست فلک بر بدی
همه نیکویی کن اگر بخردی
فردوسی
منبع:حوزه
فرم در حال بارگذاری ...
بانو امین که بود؟
نوشته شده توسطرحیمی 16ام فروردین, 1395یکی از افتخارات شهر دانشمند پرور اصفهان، بانوی مجتهده، سیده نصرت امین است که نام او همواره در تاریخ و فرهنگ ایران و جامعه مسلمانان تابناک خواهد ماند.
به گزارش سرویس علمی فرهنگی خبرگزاری «حوزه»آنچه این بانو را از بیشتر بانوان دوران خود و پیش از آن جلوه گرتر می کند، فروغ معنوی ایشان، به ویژه از نظر اخلاق، تربیتی و معنوی است. وی در رشته های تفسیر قرآن، حدیث، حکمت، فقه، اصول و اخلاق تألیفاتی گرانقدر از خود به یادگار گذاشت. وی با تأسیس حوزه علمیه خواهران و آموزشگاهی دخترانه، پایه گذار مسیر پیشرفت علمی و معنوی زنان در عصر خود بود.
* ولادت و نسب
بانوی بزرگوار، سیده نصرت امین، معروف به بانوی ایرانی، سال 1309 قمری در خانواده ای متدین، اصیل و نجیب در اصفهان دیده به جهان گشود و از همان کودکی عنایات خاص حق تعالی بر او و گرایش وی به حقیقت توحید، در فطرتش آشکار بود. نسب این بانو به امام سجاد علیه السلام می رسد و از سادات معروف به سادات خاتون آبادی بود. پدر وی حاج سید محمد علی امین التجار، فردی شریف، بزرگوار، مؤمن و از بازرگانان سرشناس و متدین بود. مادر وی بانو سیده زهرا ولدیزی دختر حاج سید مهدی، ملقب به «جناب» نیز بانویی متدین و اهل ذکر و خیر خواه محرومان بود.
* کودکی
آغاز زندگی بانو امین، همزمان با حکومت ستم شاهی قاجار و نفوذ و تهاجم وسیع فرهنگ غرب و غرب زدگی و تجمل گرایی به جامعه اسلامی و دور شدن برخی ایرانیان از هویت اصلی و حقیقت دینی بود. در این شرایط حساس، پدر و مادر وی با جدیت تمام به تربیت این کودک پرداخته، او را از چهار سالگی برای فراگیری قرآن، خواندن و نوشتن به مکتب می فرستند تا او را به مدد الهی از تهاجمات زمانه و انحراف ها و خودباختگی ها حفظ کند.
* اساتید
بانو امین از دوران کودکی علاقه زیادی به آموختن داشت و در این مسیر از محضر اساتیدی چون سید ابولقاسم دهکردی، میرزا علی اصغر شریف، میرزا علی شیرازی، شیخ ابوالقاسم زفره ای، شیخ حسین نظام الدین کچویی، میر سید علی نجف آبادی، شیخ محمد رضا اصفهانی، سید محمد نجف آبادی و شیخ مرتضی مظاهری بهره مند شد و توانست شاگردان زیادی را نیز تربیت نماید.
* صاحب مقام اجتهاد و اجازات روایی
وی همواره بر طریق تحصیل علم، تهذیب و خودسازی و عرفان و مراقبت از خود بود تا این که در چهل سالگی به مقام اجتهاد رسید. انتشار اولین کتاب وی به نام «اربعین الهاشمیه» به زبان عربی که در آن چهل حدیث را در زمینه های مختلف کلامی، فلسفی، فقهی، اصولی و اخلاقی به طور عمیق و زیبا تجزیه و تحلیل و نظریه های بدیعی را مطرح کرده بود که از سوی اساتید و فضلای حوزه علمیه نجف مورد استقبال قرار گرفت. این بانو در سال 1354ه.ق نخستین اجازه اجتهاد و روایت را از آیات عظام آقا شیخ محمد کاظم شیرازی و حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی (مؤسس حوزه علمیه قم دریافت کرد. پس از آن اجازه اجتهاد و روایت دیگری از آیت الله ابراهیم حسینی اصطهباناتی و آیت الله آقا شیخ محمد رضا نجفی به دست این بانو می رسد.
* ارتباط اندیشمندان عصر با بانو امین
با گذشت زمان، آوازه دانش و بینش بانوی ایرانی، نه تنها در شهر اصفهان، بلکه در دیگر شهر ها نیز پیچید و مردم، به ویژه اهل علم و زنان، نزد او می آمدند تا حقیقت این امر که یک زن می تواند به درجات بالای علم و حکمت و عرفان برسد، برای آنان روشن شود. علامه امینی، حاج آقا رحیم ارباب، آیت الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی، علامه سید محمد حسین طباطبایی، علامه محمد تقی جعفری، عارف وارسته، هاشم حداد و شهید مرتضی مطهری از جمله بزرگانی هستند که با این بانوی فقیه و حکیم و اسوه اخلاق و فضیلت دیدار داشتند.
مقام معظم رهبری نیز در تجلیل از بانو امین فرموده اند: «تجلیل از بانوی بزرگوار اصفهانی (خانم امین) و ارائه شخصیت عرفانی و فقهی و فلسفی برجسته یک زن در کشور ما، کاری سودمند و در جهت احیای ارزش های اسلامی در زنان به نظر می رسد.
...
>* واکنش به واقعه کشف حجاب
بانو امین به دلیل گذراندن بیشتر اوقات خود به فراگیری درس و دانش، کمتر از خانه خارج می شد، ولی در ایامی که لازم می دید باید دفاعی صورت بگیرد و کاری انجام شود، از منزل خارج شده و به راهنمایی بانوان می پرداخت. وی در زمان کشف حجاب، در یکی از کتاب های خویش خطاب به بانوانی که کشف حجاب کرده بودند نوشت: «ای بانویی که با ادعای مسلمانی، کشف حجاب نموده ای و با این وضعیت شرم آور علنی در معابر و خیابان ها خودآرایی می نمایی! آیا فکر نمی کنی که با این عمل که نباید آن را عمل کوچکی بپنداری، چه لطمه بزرگی به شریعت می زنی؟ … .
* بانو امین و انقلاب اسلامی
بانو امین، از شیفتگان و معتقدان به انقلاب اسلامی ایران و رهبری عظیم الشأن آن بود، یکی از شاگردان وی در این باره می گوید: در سال 59 که حاجبه خانم امین اصلا نمی توانسند از منزل خارج شوند، از طریق تلویزیون در جریان انقلاب قرار داشتند و زمانی که امام، از تلویزیون سوره حمد را تفسیر کردند، شیفته بیان و مطالب امام شده بودند. به همین علت به مطالعه آثار امام پرداختند. روز بعد از مطالعه کتاب های امام، ایشان فرمودند که معرفت امام بالاست و عرفان ایشان به حد اعلای خود رسیده است، اگر کسی خواست، خدای ناکرده تهمتی بزند یا توهینی بکند، از قول من بگویید که بد می بینی… .
* فعالیت های فرهنگی و آثار
کارهای مهم فرهنگی بانو امین در آن دوران بسیار سخت سیاسی، زمینه تحصیل بانوان علاقه مند به آموختن معارف اسلامی را فراهم ساخت و تأسیس چند دبیرستان دخترانه و تربیت شاگردانی نامدار از مهم ترین فعالیت های فرهنگی بود.
آثار به جا مانده از بانو امین اصفهانی عبارتند از:
* اربعین الهاشمیه: این کتاب اولین کتاب بانو امین است که آن را در سال 1325 ه.ش در پنجاه سالگی نوشت و در آن، به شرح و توضیح چهل حدیث از احادیث گرانقدر اهل بیت علیهم السلام پرداخت.
* سیر و سلوک: همان گونه که از نام کتاب مشخص است، وی در این کتاب به راه و روش سیر الی الله می پردازد.
* روش خوشبختی: نگاشته شده در سال 1331 ه.ش؛ مجموعه مباحث این کتاب بر مبنای اخلاق اسلامی و با هدف تبیین شیوه های درست و رسیدن به کمال مطلوب و سعادت واقعی نوشته شده است.
* نفحات رحمانیه: از آنجا که بانو امین در طول زندگی خود، جهاد با نفس مشغول بود و با سلاح علم و عمل با خواهش های نفسانی مبارزه می کرد، خداوند متعال نیز حجاب ها را از برابر قلب او بر طرف و او را با حقایق نهان عالم آشنا کرد. در حقیقت نفحات رحمانیه حکایتی از یافته های عرفانی و واردات قلبی این بانوست.
* تفسیر مخزن العرفان: در پانزده جلد که تفسیر جامعی بر قرآن کریم است.
* اخلاق: اقتباسی از تهذیب الاخلاق و تطهیر العراق ابن مسکویه است. مؤلف پس از ترجمه این کتاب، دیدگاه های خود را به همراه توضحاتی بیان می کند.
* جامع الشتات: محتوای این کتاب، پاسخ های مفصل و متقن بانو امین به پرسش های عمیق فقهی و علمی و اعتقادی شماری از استادان و علمای فرزانه حوزوی است.
* معاد یا آخرین سیر بشر: در این کتاب، مباحث مربوط به معاد و سیر تکامل انسان، در قالب 9 مقاله علمی بررسی شده است.
* مخزن الآلی فی فضائل مولی الموالی: همانگونه که از عنوان این کتاب مشخص است، بانو امین در آن، به معرفی گوشه هایی از فضائل و مناقب مولای متقیان، علی بن ابی طالب علیه السلام پرداخته است.
* رحلت
سرانجام روز موعود و هنگام لقای الهی فرا رسید و روز یکشنبه، اول ماه مبارک رمضان 1403ه.ق برابر با 22 خرداد 1362 بانو امین در بستر احتضار افتاد و به ملکوت اعلی پیوست و در بقعه خانوادگی خاندان امین در تخت فولاد اصفهان به خاک سپرده شد.
منبع: گلشن ابرار بانوان/(سمیه سادات سجادی)
فرم در حال بارگذاری ...
ظلم و ستم هیچ جایگاهی در نظام آفرینش ندارد.
نوشته شده توسطرحیمی 16ام فروردین, 1395
حضرت آیتالله جوادی آملی با بیان این که این نظام آفرینش باطل و لغو نیست، گفت:
در هاضمه خلقت ستم جایی ندارد، نیرنگ، فریب و دو رویی را نظام قبول نمیکند.
به نقل از خبرگزاری رسا، حضرت آیتالله عبدالله جوادی آملی، در ادامه تفسیر آیات ابتدایی سوره مبارکه احقاف گفت:
سوره مبارکه احقاف بعد از تبیین اصل تنزیل کتاب که از «الله»، است، «الله» مستجمع جمیع صفات است و تمام این صفات در قرآن ظهور کرده، و این صفات عزیزانه و حکیمانه در قرآن ظهور کرده است، اگر کسی با قرآن سر و کار داشته باشد اما از آن عزیزانه و حکیمانه بهره نبرد، از قرآن طرفی نبسته است.
وی افزود: این قرآن گرچه نزد خدای علی و حکیم بوده است، این قرآن همچون کتابهای استدلالی حوزوی و مدرسهای نیست، اما برای تفهیم مردم نازل شده است، اصطلاحات علمی را به کار بردن با همه فهم بودن آن برای توده مردم هماهنگ نیست، بلکه به گونهای سخن گفته است که همگان آن را بفهمند.
مفسر برجسته قرآن کریم با بیان این که این نظام آفرینش نظام باطل، لغو و بازیگر نیست، ادامه داد: این نظام حدی دارد، انسان از بین نمیرود و مهاجر است، از داری به دار دیگر منتقل میشود، این نظام هم مهاجر است و مرگ از پوست به درآمدن است و نه پوسیدن، مرگ آخر خط نیست.
وی گفت: مرگ پلی بیش نیست، بلکه زیر پای شما است، مرگ بیش از پل زیر پای شما چیزی بیشتر نیست، اما خیال میکردند انسان تمام میشود، نظام آفرینش هم این چنین است، روزی فرامیرسد که آسمانها و زمین به چیزی غیر از آن تبدیل شود، کل نظام مهاجر است و بنابراین انسانها هم که در این نظام قرار دارند، مهاجر هستند.
...
حضرت آیتالله جوادی آملی خاطرنشان کرد: هیچ ذرهای از ذرات وجود انسان باطل را نمیپذیرد، همه ذرات وجود انسان به حق آفریده شده است، این غیر از عالمانه بودن است، ممکن است خداوند به گونهای خلق میکرد که سم و غیرسم برای آن فرق نداشته باشد، فطرت هم همین طور است، هیچ کسی دروغ و فریب را نمیپذیرد.
وی بیان کرد: در هاضمه خلقت ستم جایی ندارد، نیرنگ، فریب و دو رویی را نظام قبول نمیکند، برخی خیال میکنند هر کاری را میشود در عالم کرد، نه هر کاری را در عالم نمیشود انجام داد، «مَا خَلَقْنَا ٱلسَّمَـٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَآ إِلَّا بِٱلْحَقِّ وَأَجَلٍۢ مُّسَمًّۭى»، آن اجل مسمی یک روزی میرسد و هر کس به پاداش خود میرسد.
صاحب تفسیر تسنیم با اشاره به آیه « قُلْ أَرَءَیْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَرُونِى مَاذَا خَلَقُوا۟ مِنَ ٱلْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْکٌۭ فِى ٱلسَّمَـٰوَٰتِ ۖ ٱئْتُونِى بِکِتَـٰبٍۢ مِّن قَبْلِ هَـٰذَآ أَوْ أَثَـٰرَةٍۢ مِّنْ عِلْمٍ إِن کُنتُمْ صَـٰدِقِینَ ﴿٤﴾»، خاطرنشان کرد: بگو برهان اقامه کنید یا کتابی از کتابهای آسمانی بیاورید که گفته باشد این بتها سهم یا شرکتی در آسمانها دارند، اگر دلیل عقلی و نقلی نداشتید، حرفهایی که معصومان گفتند آنها را بیاورید.
وی گفت: در بخشی از آیات میفرماید شما دلیل ندارید، اما در برخی آیات میفرماید این سخنان شما اصلا برهانپذیر نیست، در پایان سوره مؤمنون میفرماید هر کس به غیر از خدا خدایی بخواند که هیچ برهانی درباره آن ندارد، حسابش با پروردگارش است، شرک برهانپذیر نیست.
منبع: رسا
فرم در حال بارگذاری ...
شغل اصلی زن/تایپ، کارمندی و فروشنگی، فعالیت «اجتماعی» نیست!/ اشرف کارها در عالم، مادر بودن و تربیت اولاد است.
نوشته شده توسطرحیمی 15ام فروردین, 1395«ناشنیدههایی از امام خمینی و امام خامنهای دربارۀ «زنان» یک مجموعۀ هفت قسمتی است که توسط واحد پژوهشی «بیان معنوی» گرداوری و گزیده شده و برای اولین بار منتشر و به نسل جوان و به ویژه بانوان ایرانی تقدیم میکند.
قسمت پنجم این مجموعه را در ادامه میخوانید:
امام خمینی :
اشرف کارها در عالم، مادر بودن و تربیت اولاد است
هیچ شغلی به شرافت مادری نیست
همه منافع کشور ما از دامن شما مادرها تأمین میشود
شماها هستید که میتوانید مملکت را نجات بدهید با تربیت اولاد
این خیانت بزرگی است که به ملت ما کردند، که مادرها را منصرف کردند از بچهداری
در صورتی که از دامن همین مادرها مالک اشتر پیدا میشود
…انسانی که میتواند منافع اینها[مستکبران] را به باد فنا بدهد، آن در دامن فضیلت مادرها تربیت میشود. از اینجا شروع میشود.
مادر و مادر بودن و اولاد تربیت کردن بزرگترین خدمتی است که انسان به انسان میکند. این را کوچکش کردند. این را منحطش کردند.
این خیانت را به جامعه ما کردند. مادر بودن را در نظر مادرها منحط کردند. در صورتی که اشرف کارها در عالم مادر بودن است و تربیت اولاد.
همه منافع کشور ما از دامن شما مادرها تأمین میشود. و اینها نمیخواستند بشود….. شماها هستید که میتوانید مملکت را نجات بدهید با تربیت اولاد. تربیت اولاد را پیش شما کوچک کردند.
تربیت اولاد بالاترین چیزی است که در همه جوامع از همه شغلها بالاتر است. هیچ شغلی به شرافت مادری نیست. و اینها منحط کردند این را. این خیانت بزرگی است که به ما کردند، و به ملت ما کردند. مادرها را منصرف کردند از بچه داری …. بچه داری را یک چیز منحطی حساب کردند؛ در صورتی که از دامن همین مادرها مالک اشتر پیدا میشود.
از دامن همین مادرها حسین بن علی پیدا میشود. از دامن همین مادرها اشخاص بزرگ پیدا میشوند که یک ملت را نجات میدهند. اینها این را منحطش کردند… مادرها را [اگر] بتوانند به صورت عروسک در آورند. عروسک! که هیچ کار نداشته باشد به سرنوشت ملت خودش. هیچ کاری به این نداشته باشد که «سرنوشت این ملت باید چه بشود، و من چه نقشی دارم در سرنوشت این ملت»… (صحیفه امام، ج7، ص445 | 2 خرداد 1358)
...
>امام خمینی | شغل تربیت فرزند، از همه شغلها بالاتر است/یک فرزند خوب شما [بانوان] اگر به جامعه تحویل بدهید، برای شما بهتر است از همۀ عالَم!
شما خانمها به طوری که حالا خودتان میگویید معلم هستید؛ دو شغل شریف دارید. شما خانمها دو تا شغل بسیار شریف دارید. یکی شغل تربیت فرزند، که این از همه شغلها بالاتر است. یک فرزند خوب شما اگر به جامعه تحویل بدهید، برای شما بهتر است از همه عالَم. اگر یک انسان شما تربیت کنید، برای شما به قدری شرافت دارد که من نمی توانم بیان کنم. پس شما یک شغلتان این است که بچههای خوب تربیت کنید. دامن مادرها دامنی است که «انسان» از آن باید درست بشود. یعنی اول مرتبه تربیت، تربیت بچه است در دامن مادر؛ و برای اینکه علاقه بچه به مادر بیشتر از همه علایق هست و هیچ علاقهای بالاتر از علاقه مادری و فرزندی نیست. بچهها از مادر بهتر [مسائل] را اخذ می کنند. آنقدری که تحت تأثیر مادر هستند، تحت تأثیر پدر نیستند، تحت تأثیر معلم نیستند، تحت تأثیر استاد نیستند. از این جهت بچه هایتان [را] در دامنتان تربیت اسلامی، تربیت انسانی بکنید تا وقتی تحویل میدهید شما این بچه را به دبستان، یک بچه صحیح، اخلاق خوب، آداب خوب؛ آنطور تحویل بدهید.
پس یک شغل، شغل تربیت اولاد است؛ که مع الأسف در آن حکومت طاغوتی این شغل را میخواستند از این مادرها بگیرند. تبلیغ کردند به اینکه زن چرا بچه داری بکند … این شغل شریف را منحطش کردند در نظر مادرها؛ برای اینکه میخواستند که مادرها از بچهها جدا بشوند، بچهها را ببرند در پرورشگاهها بزرگ کنند؛ مادرها هم علی حده بروند یک کارهایی که آنها دلشان میخواهد بکنند و بچه در پرورشگاه وقتی که بزرگ بشود، یک بچهای که در دامن مادر بزرگ بشود نیست؛ عقده پیدا میکند. وقتی بچه در پرورشگاه و بدون مادر با اجنبی بخواهد سر و کار داشته باشد و محبت مادر از سر او کم بشود، این بچه عقده پیدا میکند. بسیاری از این مفسده هایی که در جامعه واقع میشود، از این بچه هایی هستند که عقده دارند؛ از این انسانهایی هستند که عقده دارند. مبدأ یک عقدۀ بزرگ، این جدا کردن بچه از مادر است. محبت مادری لازم دارد بچه. بنابراین، این شغل که شغل انبیا است و انبیا هم آمدند برای اینکه انسان درست کنند، این شغل اول شما هست؛ در اول تربیت بچه. و چون شما معلم هستید،… (صحیفه امام، ج8، ص: 90 |در جمع بانوان فرهنگی و معلم| 21 خرداد 1358)
امام خامنهای | عنصر اصلیِ تشکیل خانواده، زن است، نه مرد/ بدون مرد ممکن است زن خانواده را حفظ کند، اما بدون زن، مرد نمیتواند خانواده را حفظ کند
در واقع، خانواده را هم زن به وجود میآورد و اداره میکند؛ این را بدانید. آن عنصر اصلیِ تشکیل خانواده، زن است، نه مرد. بدون مرد، ممکن است خانوادهای باشد. یعنی اگر فرض کنیم در خانوادهای، مرد خانواده حضور نداشته باشد، یا از دنیا رفته باشد، زن خانواده اگر عاقل و با تدبیر و خانهدار باشد، خانواده را حفظ میکند؛ اما اگر زن از خانوادهای گرفته شد، مرد نمیتواند خانواده را حفظ کند. بنابراین، خانواده را زن حفظ میکند. (بیانات در اجتماع زنان خوزستان؛ 20/ 12/ 1375)
امام خامنهای | شغل اصلی و اولیّۀ زن، زنِ خانه بودن است و این تجلیل زن است/زن، سوگلیِ خانه است و مرد پادویِ خانه
شغل اصلی و اولیّۀ زن، زنِ خانه بودن است این تحقیر زن هم نیست این احترام زن است، این تجلیل زن است، در خانه است، زنِ خانه است، محیط خانه را، یعنی آن محل رشد گیاه انسان را، این مرتب میکند، آماده میکند، مرد هم مخصوص این است که برود بیرون کارهایش را بکند و وسیلۀ تغذیه این محیط را فراهم بکند، اینجوری است مثل این که دوتا هماتاقی شما فرض کنید، یکی اتاق را اداره میکند، یکی هم برای اینکه اینها بالاخره گرسنه میمانند غذا میخواهند، یکی میرود بیرون غذا تهیه میکند. به کدام بیاحترامی شده؟ آنی که در خانواده کارها با اوست؟ همه چیز به او نگاه میکند، اوست که این محیط را دارد میسازد، او بیشتر احترام پیدا میکند، یعنی زن، مرد هم پادوییاش را میکند وقتی هم پای مسئولیتهای اجتماعی رسید، پای مبارزه رسید، پای سیاست رسید هر دو باید حاضر بشوند… اما از این محیط اجتماعی و فعالیت سیاسی و اینها که گذشتیم به سراغ خانه که رفتیم آنجا سوگلیِ خانه زن است، پادویِ خانه مرد است. (سخنان مقام معظم رهبری در مراسم صیغه عقد، 5/ 12/ 62- نقش و رسالت زن،ج3 ص50، انتشارات انقلاب اسلامی)
امام خامنهای | نان درآوردن مطلقا جزو وظایف زن نیست! /«شغل» غیر از فعالیت «اجتماعی» است که مشترک بین زن و مرد، و وظیفه است/ تایپ، کارمندی و فروشنگی، فعالیت «اجتماعی» نیست!/ زن، فروشندگی سوپرمارکت و کارمندی اداره را بگذار مرد برود بکند
یکی از چیزهایی که در دنیا در باور فرهنگهای غربی یک چیز مسلّمی شده - که در دوران طاغوت به فرهنگهای نوع فسادانگیز آنها هم کشانده بود- این است که زن اگر چناچه شغلی در خارج خانه نداشته باشد، از زنیتش کم است. این غیر از «فعالیت اجتماعی» است، مسالۀ «شغل» داشتن است! یعنی به یک «ماشیننویسی» قانع بود، به یک کارمندی [در] یک گوشۀ از ادارات قانع بود. بحث این نبود که میخواست در یک «فعالیت اجتماعی» مشارکت کند، بحث این بود که میخواست آن هم مثل مردها، یک شغل داشته باشد. اگر فروشندگی یک مغازه یا یک سوپرمارکت را به او میدادند هم خوشحال بود. در حالی که ما این را یک فعالیت اجتماعی نمیدانیم، آنی که ما میگویم و اسلام میگوید که «کار اصلی زن» توی خانه است، آن به این معنا است که کار اصلی زن هنگامی که امرش دائر باشد بین «شوهرداری و بچهداری و خانه را جارو پارو کردن» یا «ادارۀ یک سوپرمارکت» برای اینکه «فلان قدر پول در بیاورد»، آن اولی مقدم است، آن اولی شغل زن است. سوپرمارکت را بگذارد مرد برود اداره کند، کارمندی فلان اداره را بگذار مرد برود بکند- هنگامی که صحبت نان در آوردن مطرح است- التفات میکنید؟ نان درآوردن از یک کار توی بازار و توی اداره و توی خیابان و توی نمیدانم فرض کنید که هر گوشۀ دیگر، غیر از این است که انسان یک کاری را به عنوان یک «حرکت اجتماعی»، یک کار لازم یک فریضه انجام میدهد، این دومی است که محترم است، این دومی است که بین زن و مرد مشترک است. آن اولی - یعنی نان در آوردن زن- جزو وظایف زن مطلقا نیست! (سخنان مقام معظم رهبری در مصاحبۀ پیرامون جایگاه زن در جمهوری اسلامی (4/12/63)- نقش و رسالت زن، ج5، ص45، انتشارات انقلاب اسلامی)
مطالب مرتبط:
منبع: بیان معنوی
سلام
مطالبتون مفیده اما کاش خلاصه تر بشه ممنون
فرم در حال بارگذاری ...
برکات صلوات در کلام آیتالله بهجت قدسسره
نوشته شده توسطرحیمی 15ام فروردین, 1395ترک صلوات و دعا کردن به دعاهای شخصی، مانند رها کردن سرچشمه و بهدنبال جوی آب و یا حوض گشتن است؛ زیرا وقتی برای وسعت مقام و درجه واسطه فیض دعا میشود، دعاهای شخصی هم در آن گنجانده شده است.
***
خدا میداند یک صلواتی را که انسان بفرستد و برای میتی هدیه کند، چه معنویتی، چه صورتی، چه واقعیتی برای همین یک صلوات است. باید به کمی و زیادی متوجه نباشد، به کیفیت اینها متوجه باشد.
***
کار آسان و کوچک ـ بعد از ملاحظه واجبات و محرمات ـ صلوات فرستادن است؛ صلوات عاشقانه و محبانه. صلوات محبتآور است و محبت انسان را بالا میکشد.
سؤال: برای رفع تحیّر و تشخیص تکلیف در امور مهمه باید چه کار کرد؟
جواب: صلوات زیاد بفرستد؛ [و] در طرق مختلفه که تحیر دارد، استخاره کند.
***
سؤال: کسی است که میگوید علاقهای به خواندن قرآن ندارم، چهکار کنم؟
جواب: زیاد صلوات بفرستد؛ علاقه دارد یا ندارد؟ صلوات بفرستد، همان هدایتش می کند.
***
سؤال: برای امر ازدواج پسرم ذکری بفرمایید؟
جواب: به همین نیت، زیاد صلوات بفرستید.
***
دانلود فیلم دانلود فیلم دانلود فیلم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام بر دوست مهربانم
ممنون از لطف شما وبلاگ شما واقعا برتر هست موفق باشید
فرم در حال بارگذاری ...
کلیدی برای حل مشکلات
نوشته شده توسطرحیمی 15ام فروردین, 1395پرسش: جوانی است هر چه برای ازدواج اقدام میکند، موفق نمیشود، چه دستورالعملی میفرمایید؟
پاسخ: نماز جعفر؛ به ترتیب و با دعای زادالمعاد “(حضرت آیتاللهالعظمی بهجت قدسسره برای رفع مشکلات در موارد متعددی این دستورالعمل را توصیه میکردند. در زادالمعاد آمده است: دعایی دیگر که پس از نماز جعفر علیهالسلام خوانده میشود، به روایت شیخ و سید چنین است).
»»» دانلود شیوه خواندن نماز جعفر طیار به همراه دعای زادالمعاد (PDF) «««
نماز حضرت جعفر علیهالسلام چهار رکعت است با دو تشهد و دو سلام؛ در رکعت اول پس از سوره «حمد»، سوره «زِلزال» و در رکعت دوم، پس از آن [سوره حمد]، سوره «والعادیات» و در رکعت سوم سوره «اذا جاءَ نصرُاللهِ والفتح» و در رکعت چهارم سوره «قل هواللهُ احدٌ» خوانده میشود.
در هر رکعت، پس از تمام شدن قرائت سورههای یاد شده، پانزده بار گفته میشود: «سُبحانَ اللهِ و الحمدُ لِلهِ و لاالهالااللهُ و اللهُ اکبر» و در رکوع نیز همین تسبیحات ده بار، و پس از برخاستن از رکوع ده بار، و در سجده اول ده بار، پس از سر برداشتن از سجده ده بار، و در سجده دوم ده بار، پس از سجده پیش از برخاستن برای انجام رکعت رکعت دوم ده بار همین ذکر گفته میشود. این ترتیب، در هر چهار رکعت رعایت میگردد، که مجموع تسبیحات به سیصد میرسد.
پس از اتمامِ این چهار رکعت، این دعا خوانده میشود:
سُبْحَانَ مَنْ لَبِسَ الْعِزَّ وَ تَرَدَّى بِهِ، سُبْحَانَ مَنْ تَعَطَّفَ بِالْمَجْدِ وَ تَكَرَّمَ بِهِ، سُبْحَانَ مَنْ لَا يَنْبَغِي التَّسْبِيحُ إِلَّا لَهُ جَلَّ جَلَالُهُ، سُبْحَانَ مَنْ أَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ بِعِلْمِهِ، وَ خَلْقَهُ بِقُدْرَتِهِ، سُبْحَانَ ذِي الْمَنِّ وَ النِّعَمِ، سُبْحَانَ ذِي الْقُدْرَةِ وَ الْكَرَمِ.
اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِمَعَاقِدِ الْعِزِّ مِنْ عَرْشِكَ، وَ مُنْتَهَى الرَّحْمَةِ مِنْ كِتَابِكَ وَ بِاسْمِكَ الْأَعْظَمِ، وَ كَلِمَاتِكَ التَّامَّاتِ الَّتِي تَمَّتْ صِدْقاً وَ عَدْلًا أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ وَ أَنْ تَجْمَعَ لِي خَيْرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ بَعْدَ عُمُرٍ طَوِيلٍ.
اللَّهُمَّ أَنْتَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ الْخَالِقُ الرَّازِقُ الْمُحْيِي الْمُمِيتُ الْبَدِيءُ الْبَدِيعُ لَكَ الْكَرَمُ وَ لَكَ الْمَجْدُ وَ لَكَ الْمَنُّ وَ لَكَ الْجُودُ وَ لَكَ الْأَمْرُ وَحْدَكَ لَا شَرِيكَ لَكَ يَا وَاحِدُ يَا أَحَدُ يَا صَمَدُ يَا مَنْ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ يَا أَهْلَ التَّقْوَى وَ يَا أَهْلَ الْمَغْفِرَةِ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ يَا عَفُوُّ يَا غَفُورُ يَا وَدُودُ يَا شَكُورُ أَنْتَ أَبَرُّ بِي مِنْ أَبِي وَ أُمِّي وَ أَرْحَمُ بِي مِنْ نَفْسِي وَ مِنَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ يَا كَرِيمُ يَا جَوَادٌ.
اللَّهُمَّ إِنِّي صَلَّيْتُ هَذِهِ الصَّلَاةَ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِكَ وَ طَلَبَ نَائِلِكَ وَ مَعْرُوفِكَ وَ رَجَاءَ رِفْدِكَ وَ جَائِزَتِكَ وَ عَظِيمَ عَفْوِكَ وَ قَدِيمَ غُفْرَانِكَ اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ ارْفَعْهَا فِي عِلِّيِّينَ وَ تَقَبَّلْهَا مِنِّي وَ اجعلنا [اجْعَلْ] نَائِلَكَ وَ مَعْرُوفَكَ وَ رَجَاءَ مَا أَرْجُو مِنْكَ فَكَاكَ رَقَبَتِي مِنَ النَّارِ وَ الْفَوْزَ بِالْجَنَّةِ وَ مَا جَمَعْتَ مِنْ أَنْوَاعِ النَّعِيمِ وَ مِنْ حُسْنِ الْحُورِ الْعِينِ وَ اجْعَلْ جَائِزَتِي مِنْكَ الْعِتْقَ مِنَ النَّارِ وَ غُفْرَانَ ذُنُوبِي وَ ذُنُوبِ وَالِدَيَّ وَ مَا وَلَدَا وَ جَمِيعِ إِخْوَانِي وَ أَخَوَاتِيَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِمَاتِ الْأَحْيَاءِ مِنْهُمْ وَ الْأَمْوَاتِ وَ أَنْ تَسْتَجِيبَ دُعَائِي وَ تَرْحَمَ صَرْخَتِي وَ نِدَائِي وَ لَا تَرُدَّنِي خَائِباً خَاسِراً وَ اقْلِبْنِي مُفْلِحاً مُنْجِحاً مَرْحُوماً مُسْتَجَاباً دُعَائِي مَغْفُوراً لِي يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ يَا عَظِيمُ يَا عَظِيمُ يَا عَظِيمٌ.
قَدْ عَظُمَ الذَّنْبُ مِنْ عَبْدِكَ فَلْيَحْسُنِ الْعَفْوُ مِنْكَ يَا حَسَنَ التَّجَاوُزِ يَا وَاسِعَ الْمَغْفِرَةِ يَا بَاسِطَ الْيَدَيْنِ بِالرَّحْمَةِ يَا نَفَّاحاً بِالْخَيْرَاتِ يَا مُعْطِيَ الْمَسْئُولَاتِ يَا فَكَّاكَ الرِّقَابِ مِنَ النَّارِ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ فُكَّ رَقَبَتِي مِنَ النَّارِ وَ أَعْطِنِي سُؤْلِي وَ اسْتَجِبْ دُعَائِي وَ ارْحَمْ صَرْخَتِي وَ تَضَرُّعِي وَ نِدَائِي وَ اقْضِ لِي حَوَائِجِي كُلَّهَا لِدُنْيَايَ وَ آخِرَتِي وَ دِينِي مَا ذَكَرْتُ مِنْهَا وَ مَا لَمْ أَذْكُرْ وَ اجْعَلْ لِي فِي ذَلِكَ الْخِيَرَةَ وَ لَا تَرُدَّنِي خَائِباً خَاسِراً وَ اقْلِبْنِي مُفْلِحاً مُنْجِحاً مُسْتَجَاباً لِي دُعَائِي مَغْفُوراً لِي مَرْحُوماً يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ.
يَا مُحَمَّدُ يَا أَبَا الْقَاسِمِ يَا رَسُولَ اللَّهِ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَنَا عَبْدُكُمَا وَ مَوْلَاكُمَا غَيْرُ مُسْتَنْكِفٍ وَ لَا مُسْتَكْبِرٍ بَلْ خَاضِعٌ ذَلِيلٌ عَبْدٌ مُقِرٌّ مُتَمَسِّكٌ بِحَبْلِكُمَا مُعْتَصِمٌ مِنْ ذُنُوبِي بِوَلَايَتِكُمَا أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى بِكُمَا وَ أَتَوَسَّلُ إِلَى اللَّهِ بِكُمَا وَ أُقَدِّمُكُمَا بَيْنَ يَدَيْ حَوَائِجِي إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَاشْفَعَا لِي فِي فَكَاكِ رَقَبَتِي مِنَ النَّارِ وَ غُفْرَانِ ذُنُوبِي وَ إِجَابَةِ دُعَائِي.
اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ تَقَبَّلْ دُعَائِي وَ اغْفِرْ لِي يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ.
منبع : مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی بهجت (ره)
فرم در حال بارگذاری ...
رفع مشکلات
نوشته شده توسطرحیمی 15ام فروردین, 1395سؤال:
چند سال است که در کارهایم دچار مشکل میشوم که راهها به رویم بسته میشود، از جمله در زمینه اشتغال و ازدواج، و هرچه از خدا طلب یاری میکنم، راه مساعدی گشوده نمیشود؟
جواب:
باسمهتعالی، زیاد از روی اعتقاد کامل بگویید: «أستغفرالله»، هیچ چیز شما را منصرف نکند غیر از ضروریات و واجبات تا کلیه ابتلائات رفع شود، بلکه بعد از رفع آنها هم بگویید، برای اینکه امثال آنها پیش نیاید. و اگر دیدید رفع نشد، بدانید یا ادامه ندادهاید، یا آنکه با اعتقاد کامل نگفتهاید. والله العالم.
فرم در حال بارگذاری ...
دو گروه، کمر مرا شکستند؛ «دانای خائن و نادان سادهلوح»/ افراد ساده در عرصۀ سیاست به امت خیانت میکنند.
نوشته شده توسطرحیمی 15ام فروردین, 1395حجت الاسلام پناهیان در سخنرانی پیش از خطبههای نماز جمعۀ مشهد مقدس در سیزدهم فرودین، به تبیین دوگانۀ «نادان-خائن» در روایات و تاریخ اسلام پرداخت.
در ادامه گزیدهای از مباحث مطرح شده در این جلسه را میخوانید:
الف) دوگانۀ نادان و خائن، در معارف دینی و وتاریخ اسلام
دوگانۀ نادان و خائن، در معارف دینی ما دوگانۀ پرسابقهای است /علی علیه السلام : دو گروه، کمر مرا شکستند؛ دانای خائن و نادان سادهلوح
- اخیراً مقام معظم رهبری، دوگانهای را مطرح فرمودند، تحت عنوانِ «نادان و خائن». دوگانۀ نادان و خائن، در معارف دینی ما دوگانۀ پرسابقهای است. برخی از اشتباهات و خطاها از سرِ نادانی سر میزند و برخی از اشتباهات و خطاها، عالمانه و از سرِ خیانت رخ میدهد. در روایات ما جایگاه بسیار برجستهای به این موضوع داده شده و دوگانۀ نادان-خائن به زبانهای مختلف در روایات ما ذکر شده است.
- پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام دو گروه یا جریان را معرفی میکنند که امت اسلامی همیشه از اینها ضربه میخورند. و در جایی فرمودهاند که اینها کمر مرا شکستند و اینها میتوانند موجب نابودی امت شوند. این دو جریان، چه کسانی هستند؟ یکی دانای خائن و دیگری نادان سادهلوحی که فریب میخورَد. این مسأله در روایات به تعابیر دیگری هم بیان شده است. مثلاً فرمودهاند: یکی منافق علیماللسان یا فاسقِ علیماللسان یا عالم خائن است(یعنی کسی که خائن است ولی بلد است چگونه خیانت خودش را توجیه کند و حرف اشتباه خودش را به زیبایی به کرسی بنشاند) و دیگری، جاهل متعبد است یعنی کسی که نادان و سادهلوح است و فریب میخورد. یعنی آدم متعبّدی که اهل رعایت امور دینی هست ولی میشود او را فریب داد(علی علیه السلام : قَطَعَ ظَهْرِی رَجُلَانِ مِنَ الدُّنْیَا رَجُلٌ عَلِیمُ اللِّسَانِ فَاسِقٌ وَ رَجُلٌ جَاهِلُ الْقَلْبِ نَاسِکٌ هَذَا یَصُدُّ بِلِسَانِهِ عَنْ فِسْقِهِ وَ هَذَا بِنُسُکِهِ عَنْ جَهْلِهِ فَاتَّقُوا الْفَاسِقَ مِنَ الْعُلَمَاءِ وَ الْجَاهِلَ مِنَ الْمُتَعَبِّدِینَ أُولَئِکَ فِتْنَةُ کُلِّ مَفْتُونٍ فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ: یَا عَلِیُّ هَلَاکُ أُمَّتِی عَلَى یَدَیْ کُلِّ مُنَافِقٍ عَلِیمِ اللِّسَان؛ خصال صدوق/1/69)
در جای دیگری امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید: «قَصَمَ ظَهْرِی عَالِمٌ مُتَهَتِّکٌ وَ جَاهِلٌ مُتَنَسِّکٌ فَالْجَاهِلُ یَغُشُّ النَّاسَ بِتَنَسُّکِهِ وَ الْعَالِمُ یُنَفِّرُهُمْ بِتَهَتُّکِه»(منیهالمرید/181) دو گروه پشت مرا شکست، یکی عالم و دانشمندی که با تباهکاریِ خودش خیانت میکند و دیگری جاهلِ سادهلوحی که ظاهرش آدم خوبی است.
...
/p>
خائن دانا، با علمش خیانتش را توجیه میکند و مردم را فریب میدهد/جاهل متعبّد، با ظاهر مؤمنانهاش مردم را فریب میدهد
- چرا این دو گروه میتوانند کمر امیرالمؤمنین علیه السلام را بشکنند؟ چون خائنی که عالم است میتواند خیانت خودش را توجیه کند و مردم را فریب دهد. و آن جاهلی که ظاهر مؤمنانهای دارد، با خوب بودنش مردم را فریب میدهد ولی آدم سادهلوحی است. مردم وقتی به او نگاه میکنند میگویند: «او که آدم خوبی است! او چه قصد و غرض بدی میتواند داشته باشد؟!» چون جاهل متنسّک آدم سادهلوحی است که خیلی از ظواهر را رعایت میکند و لذا نمیشود به سادگی در مورد او افشاگری کرد.
- امام باقر علیه السلام میفرماید: «إیّاکُم وَ الجُهّالَ مِنَ المُتَعَبِّدینَ، و الفُجّارَ مِنَ العُلَماءِ فَإنَّهُم فِتنَةُ کُلِّ مَفتونٍ»(قرب الاسناد/70) بپرهیزید از آدمهای خوبی که ساده و نادان هستند، و همچنین از کسانی که دانا هستند ولی اهل خیانت هستند. اینها فریبدهندۀ هر آدمِ فریبخوری هستند. یعنی اینها میتوانند آدمها را فریب دهند. خائنی که میتواند از زبان خودش بهخوبی استفاده کند تا سخن غلط خود را به عنوان سخن درست جا بیندازد، میتواند خیلیها را فریب دهد. و آدم متعبّدی که نادان و سادهلوح است وقتی از سرِ نادانی رفتار غلطی انجام دهد، به شیوۀ خاص خودش از رفتار غلط خود دفاع میکند و باز هم مردم را فریب میدهد.
ما در مقابل این دوگانه چکار باید کنیم؟
- ما در مقابل این دوگانه چهکار باید کنیم؟ ما باید آمادگی داشته باشیم که آدمهای بهظاهر خوبی که سادهلوح هستند، ما را فریب ندهند. و منافق علیماللسان هم ما را فریب ندهد. اگر این آمادگی را پیدا کنیم، میتوانیم جامعۀ خودمان را از این مرحلهای که امت اسلامی گرفتارش است، بگذرانیم و به مقصود و مقصد عالی برسانیم.
- حالا دربارۀ این دوگانه یک توضیح اینزمانی هم بدهیم. شاید اولین بار در ادبیات سیاسی جمهوری اسلامی ایران، یکی از این دوگانهها توسط حضرت امام(ره) با معرفی مصداق، استفاده شد. در حالی که شما در ارتباط با نفاق، به این سادگی نمیتوانید مصداق مشخص کنید. در ارتباط با افراد سادهلوح هم به این سادگی نمیتوانید مصداق مشخص کنید، کار دشواری است و غالباً نمیشود به صورت صریح به این مصادیق اشاره کرد. سختی قصۀ نفاق به همین است. و به سادگی نمیشود به کسی برچست نفاق زد و به سادگی نمیتوان از بین افراد ظاهرالصلاح، یک خائن را معرفی کرد.
امام(ره) منتظری را سادهلوح معرفی کرد/ آدمهای سادهلوح برای عبور منافقین، پُل میشوند
- همچنین به سادگی نمیشود گفت که فلان آدم خوب، نادان و سادهلوح است. ولی حضرت امام(ره) یکبار این کار را کردند و یک آدم ساده را معرفی کردند و او را عزل کردند. و به دستور حضرت امام(ره) یکروزه عکسهای او-که در تمام نهادهای رسمی کشور وجود داشت- پایین آمد. آن فرد سادهلوح هم آقای منتظری بود. حضرت امام(ره) به او فرمود که شما آدم سادهلوحی هستید(از آنجا که سادهلوح هستید و سریعاً تحریک مىشوید در هیچ کار سیاسى دخالت نکنید؛ صحیفه امام/21/331)
- یکی از ویژگیهای آدمهای ساده این است که برای عبور منافقین، پُل قرار میگیرند. آدمهای ساده گاهی اوقات در تاریخ اسلام، قتلعام شدهاند؛ مثل خوارج. از امیرالمؤمنین علیه السلام پرسیدند: خوارج منافق یا کافر بودند؟ فرمود: نه، بلکه آنها اشتباه کردند (عَنْ جَعْفَرٍ ع عَنْ أَبِیهِ ع قَالَ: إِنَّ عَلِیّاً لَمْ یَکُنْ یَنْسُبُ أَحَداً مِنْ أَهْلِ حَرْبِهِ إِلَی الشِّرْکِ وَ لَا إِلَی النِّفَاقِ وَ لَکِنَّهُ کَانَ یَقُولُ هُمْ إِخْوَانُنَا بَغَوْا عَلَیْنَا؛ قربالإسناد/94ـ وسائل الشیعه/15/83) حالا این خوارج چگونه پُل قرار گرفتند؟ خوارج امیرالمؤمنین علیه السلام را با خود درگیر کردند، و باعث شدند که معاویه بر قدرت باقی بماند شود. لذا وقتی خوارج – که جزء دشمنان سرسخت معاویه بودند- داشتند توسط علی علیه السلام حذف میشدند، معاویه خوشحال بود.
ما فعلاً نمیخواهیم روی احتمال خیانت صحبت کنیم
- افراد سادهلوحی مانند خوارج همیشه پُل قرار میگیرند برای پیروزی جبهۀ باطل؛ و خودشان هم چیزی نمیبرند. مثل همین بحثی که اخیراً مطرح شد که «جهان آیندۀ ما جهان موشک نخواهد بود.» بلافاصله بعد از اینکه این فرد از سرِ نادانی این حرف را زد(البته اگر از سر نادانی این را گفته باشد)، کشورهای مستکبر، یک اطلاعیه علیه ایران نوشتند و به سازمان ملل دادند. یعنی درست فردایش این کار را کردند. ما فعلاً نمیخواهیم روی احتمال خیانت صحبت کنیم، میخواهیم روی احتمال سادگی و نادانی صحبت کنیم. آدم ساده همیشه پُل قرار میگیرد برای جبهۀ باطل، برای نفاق، برای کفار و دشمنان اسلام.
امام(ره) به منتظری نفرمود «شما منافق هستید» فرمود «شما ساده هستید»/ سادهلوحان حکومت را به دست خائنین میدهند
- حضرت امام(ره) دربارۀ آقای منتظری، بهترین تعبیر را بهکار برد و صریحاً فرمود: «شما ساده هستید» به منتظری نفرمود که شما منافق هستید ولی فرمود: شما اگر روی کار بیایید، چون ساده هستید، حکومت را دست منافقین و لیبرالها میدهید، یعنی به دست خائنین میدهید. پس آدمهای ساده خودشان بهرهای نخواهند جُست، فقط پُل قرار میگیرند. و دشمنان از روی اینها عبور میکنند و به مقصد میرسند.
- افراد سادهلوح بر اساس درک سیاسی سادهای که از مسائل دارند، حرفهای بهظاهر درستی میزنند. ولی این حرفها در فضای سیاسی بسیار مهلک است. آقای منتظری یک مصاحبه کرده بود، پس از آن امام(ره) به خاطر حرفهای ایشان آرزوی مرگ کرد. (صحیفۀ امام/21/332) و(…خدا انشاءالله مرا ببخشاید و مرگم را برساند؛ رنجنامۀ سید احمد خمینی؛ خبرگزاری فارس؛ 13930928000064)
فعالین فرهنگی، سخنان منتظری که منجر به عزلش شد را بازنشر کنند/ افراد سادهلوح نباید در عرصۀ سیاست وارد شوند
- من از جوانهای فعال فرهنگی و سیاسی خواهش میکنم که حرفهایی که منتظری گفته بود و امام(ره) ایشان را عزل کرد و فرمود که «شما سادهلوح هستید» این حرفها را بازنشر کنند. همان حرفهایی که امام به خاطرش آرزوی مرگ کرده بود را بخوانید و ببینید که چگونه حرف یک آدم سادهلوح-با اینکه بهظاهر حرف درستی است ولی- از نظر سیاسی چنان ضربهای به نظام میزند که امام(ره) او را عزل میکند.
- آقای منتظری نگفت که بیایید به مردم ظلم کنید، یا بیایید عرقفروشی راه بیندازید! بروید ببینید که ایشان چه گفت؟ او چون آدم سادهای بود نمیفهمید که حرفهای نادرستش از نظر سیاسی دارد چقدر به نظام ضربه میزند. افراد سادهلوح نباید در عرصۀ سیاست وارد شوند.
ب) کسی که فکر کند جریان «ظلم»، با «منطق» کنار میرود، «سادهلوح» است
یکی از مسئولین: عزت ما به موشکمان نیست!/ پیامبر صلی الله علیه و آله : عزت امت من به ابزار نظامیشان است
- اخیراً افراد ساده یک حرفهایی میزنند. البته شاید هم خائن باشند. ما دربارۀ اینها قضاوت نمیکنیم. یکی از حرفهایشان این است: چندی پیش یکی از افراد سیاسی برجستۀ کشور، یک حرفی را مطرح، و چون نمیتوانم او را به خیانت متهم کنم، لذا میگویم از سرِ سادگی، و گفت: عزت ما به موشکمان نیست! حالا ببینیم که «آیا عزت به موشک هست یا نه؟»
- پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله میفرماید: «فَمَنْ تَرَکَ الْجِهَادَ أَلْبَسَهُ اللَّهُ ذُلًّا فِی نَفْسِهِ وَ فَقْراً فِی مَعِیشَتِهِ وَ مَحْقاً فِی دِینِه»(امالی صدوق/577) کسی که جهاد را ترک کند، 1. خدا یک ذلت و احساس پستی در در وجودش قرار میدهد(یعنی آدم پستی میشود) 2. و خدا آن فرد یا جامعه را دچار فقر در زندگی خواهد کرد. 3. و چنین آدمی، دینش نابود میشود. اینها آثار وضعی ترک جهاد است.
- پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در ادامۀ روایت میفرماید: خداوند امت مرا به اسلحهها و ابزار نظامیاش عزیز میکند: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَعَزَّ أُمَّتِی بِسَنَابِکِ خَیْلِهَا وَ مَرَاکِزِ رِمَاحِهَا»(همان) خدا به امت اسلامی عزت میدهد؛ به سُمِ اسبهای رزمندهای که در جنگ حرکت میکنند و روی زمین پا میکوبند(مثلاً الان شما میتوانید بگویید به شنیِ تانکها) و به نوکِ نیزههایشان.
- بعضیها که باید به آنها سادهلوح بگوییم-چون نمیتوانیم بگوییم خائن، زیرا اسلام ما را به حُسن ظن توصیه کرده- میگویند: عزت کشورمان به موشکمان نیست! در حالی که پیامبر صلی الله علیه و آله در واقع میفرماید که عزت امت اسلامی به ابزار نظامی است! حالا هر کسی هرچیز دیگری میخواهد بگوید، بگوید! مثلاً اینکه یک کسی بگوید: اینکه عزت ما به منطق است! البته آنهم بهجای خودش محفوظ است ولی کسی به پیامبر صلی الله علیه و آله درس ندهد!
جهان آینده چگونه است؟ جهان آینده جنگ جهانی علیه ظلم است/هرکس بگوید «ظلم» با «منطق» کنار میرود، سادهلوح است/ افراد ساده در عرصۀ سیاست به امت خیانت میکنند
- جهان آینده چطور؟ اخیراً بعضیها میگویند: جهان آینده، جهان موشک نیست! در حالی که ما داریم به سمت ظهور پیش میرویم و وقتی مردم دعای ندبه میخوانند یعنی اینکه امام زمان علیه السلام بیاید و با کفار بجنگد، نه اینکه بیاید و آنها را نصیحت کند! نه اینکه با آنها با مهربانی برخورد کند! چون آنها واقعاً کوتاه نمیآیند.
- جهان آینده، جهانِ یک جنگ جهانی علیه ظلم خواهد بود تا ظلم ریشهکن شود، چون ظلم با منطق کنار نمیرود. هر کسی بگوید که «ظلم با منطق کنار میرود» آدم سادهلوحی است و افراد ساده در عرصۀ سیاست به امت خیانتی بینظیر میکنند.
ج) نامۀ علی علیه السلام به ابوموسی در محل مذاکره: «تجربه و عقل» را زیر پا نگذار!/ تجربه نشان داده که آمریکا هیچوقت سر قولش نبوده
در تاریخ اسلام، از افراد سادهلوح نظیر ابوموسی اشعری خیلی ضربه خوردیم/نامۀ علی علیه السلام به ابوموسی در محل مذاکره: تجربه و عقل را زیر پا نگذار
- ما در طول تاریخ اسلام، از سادگی خیلی ضربه خوردهایم. یکی از این افراد سادهلوح-البته بر اساس یک تحلیل تاریخی مهربانانه- کسی به نام «ابوموسی اشعری» است.
- حالا چرا میگویم که ابوموسی اشعری سادهلوح است؟ به دلیل نامۀ امیرالمؤمنین علیه السلام به ابوموسی اشعری در ماجرای مذاکرهای که ایشان با معاویه داشت. امیرالمؤمنین علیه السلام به ابوموسی اشعری نامهای نوشتند و فرمودند: تجربه و عقل را زیر پا نگذار. من چیز دیگری از تو نمیخواهم! (نهجالبلاغه/نامه 78) این خیلی نکتۀ ظریفی است. حضرت به او نفرمود که باید ایمانت به خدا، به ولایت و امامت بالا برود. به او نفرمود: بصیرت سیاسی عمیق داشته باش! فقط فرمود: «تجربه» را زیر پا نگذار.
دیدن بدعهدی دشمن، حتی نیاز به «بصیرت» ندارد؛ تجربۀ بدعهدیهای قبلی کافی است!/ علی علیه السلام : کسی که تجربه را زیرپا بگذارد، شقی است
- حالا «تجربه» یعنی چه؟ یعنی اگر کسی بصیر هم نباشد، تجربه برایش کافی است. آدم بصیر کسی است که نگاه نافذی دارد و بدون تجربه، آینده را تشخیص میدهد و لازم نیست که حتماً به زمین بخورد تا بفهمد. ولی تجربه یعنی اینکه شما اینقدر عمیق نیستی که بصیرت داشته باشی تا بفهمی، پس لااقل تجربۀ تاریخی را در مقابل خودت بگذار. یعنی «تو که دیدی آندفعه به تو دروغ گفت، آندفعه هم بدعهدی کرد، تو که دیدی این دشمن هیچوقت سرِ قولش نیست، تو که این را تجربه کردهای!» اینکه دیگر بصیرت نمیخواهد؛ تجربه میخواهد!
- امیرالمؤمنین علیه السلام به ابوموسی اشعری میفرماید: کسی که تجربه را زیر پا بگذارد شقی است(إنَّ الشَّقِیَّ مَن حُرِمَ نَفعَ ما اُوتِیَ مِنَ العَقلِ و التَّجرِبَةِ»(نهجالبلاغه/نامه 78) شقی به چه کسی میگویند؟ ما به ابن ملجم «اشقی الاشقیاء» میگوییم که شقیترین است. به قاتل ناقۀ صالح هم شقی میگوییم. شقی از این جنس آدمهاست. کمااینکه در دعای ندبه میخوانیم: «وَ قَتَلَهُ أَشْقَى الْأَشْقِیَاءِ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ [إِلَى] الْآخِرِینَ یَتْبَعُ أَشْقَى الْأَوَّلِین»(اقبالالاعمال/1/296)
در مذاکره، لااقل باید عقل و تجربه را در نظر گرفت/ تجربه نشان داده که آمریکا هیچوقت سر قولش نبوده
- امیرالمؤمنین علیه السلام به ابوموسی اشعری میفرماید که به مذاکره برو، ولی مراقب باش فریب معاویه را نخوری! چگونه فریب نخورَد؟ میفرماید: به تجربه نگاه کن؛ عقل و تجربه! چیز دیگری از تو نمیخواهم. اگر کسی عقل و تجربه را زیر پا بگذارد، این آدم شقی است. تو چرا بیخود اعتماد میکنی؟!
- حالا اینکه در این مذاکرهای که انجام شد، مسئولین ما بیخود اعتماد کردند، یا درست اعتماد کردند، تجربۀ تاریخی نشان داده است که آمریکاییها هیچ وقت سر قولشان نیستند. البته بلاتشبیه؛ ما نمیخواهیم-نعوذ بالله- دوستان مذاکرهکننده را که بچههای این انقلاب هستند، به ابوموسی اشعری تشبیه کنیم-کسی نباید از این سخن، سوء استفاده کند- ولی حداقلش این است که آدم در مذاکره باید عقل و تجربه را در نظر بگیرد.
- آیا آنها تا بهحال عهدی را وفا کردهاند؟! آیا آنها تا وقتی که زور بالای سرشان نباشد، چیزی را قبول میکنند؟! اینها مسائل روشنی است. اگر کسی این مسائل را قبول نکند، بهترین(خوشبینانهترین) تعبیر دربارۀ او این است که او فرد سادهای است.
پیامبر صلی الله علیه و آله : مؤمن از یک سوراخ، دو بار گزیده نمیشود/ چندبار به آمریکاییها اعتماد کردیم و ضربه خوردیم؟ از جریان مصدق تا آزادی گروگانها…
- بعضیها وقتی این کلام امیرالمؤمنین علیه السلام را(هرکه عقل و تجربه را زیر پا بگذارد شقی است؛ نهجالبلاغه/نامه 78) میشوند، تعجب میکنند و میگویند: یعنی حضرت علی علیه السلام اینقدر به تجربه اهمیت میدهند؟ میگوییم: بله، شما فکر کردید که دین ما فقط دینی است که به وحی نگاه میکند؟ اصلاً دین ما از طریق وحی دستور میدهد که به عقل و تجربه توجه کنید. در روایات هست که مؤمن از یک سوراخ، دوبار گزیده نمیشود(پیامبر صلی الله علیه و آله : لَا یُلْسَعُ الْمُؤْمِنُ مِنْ جُحْرٍ مَرَّتَیْن؛ عللالشرایع/1/49) مؤمن به تجربه، بیاعتنایی نمیکند.
- ما در این کشور، چندبار به آمریکاییها اعتماد کردیم و ضربه خوردیم؟ شاید اولین بارش زمان آقای مصدق بود. آقای مصدق به آمریکاییها اعتماد کرد و ضربه خورد. یکی از دفعات دیگرش هم در جریان آزادسازی گروگانهای آمریکایی بود. ما با آمریکاییها یک قراردادی بستیم که آمریکاییها خسارتهای ما را بدهند و ما گروگانهای آنها را آزاد کنیم. ما گروگانها را آزاد کردیم ولی آنها خسارتهای ما را ندادند. شاید بیش از 25 سال از زمان این قرارداد میگذرد ولی الان اصلاً کسی حرفش را هم نمیزند. ما در جهان، با یک زورگو مواجه هستیم ولی افراد ساده و سادهلوح به این مسائل توجه نمیکنند.
د) سخن گفتن در مورد «نفاق» و «عالم خائن» سخت است، ولی دربارۀ «اشعث» میتوان صحبت کرد
اصل موضوع دوگانۀ «نادان-خائن» در روایات ما آمده است/ حضرت امام(ره) صریحاً در مقابل یک سادهلوح برجسته ایستاد
- همانطور که بیان شد، اصل موضوع دوگانۀ «نادان-خائن» در روایات ما هست. البته در روایات هست که خائنین یا جزء اهل علم هستند، یا جزء اهل لسان هستند. اینها خیانت خودشان را خوب میپوشانند و پنهان میکنند که باید اینها را کشف کرد و پیدا کرد.(امیرالمؤمنین علیه السلام : قَطَعَ ظَهْرِی رَجُلَانِ مِنَ الدُّنْیَا رَجُلٌ عَلِیمُ اللِّسَانِ فَاسِقٌ وَ رَجُلٌ جَاهِلُ الْقَلْبِ نَاسِکٌ هَذَا یَصُدُّ بِلِسَانِهِ عَنْ فِسْقِهِ وَ هَذَا بِنُسُکِهِ عَنْ جَهْلِهِ؛ خصال صدوق/1/69) (تَنَاصَحُوا فِی الْعِلْمِ، فَإِنَّ خِیَانَةَ أَحَدِکُمْ فِی عِلْمِهِ أَشَدُّ مِنْ خِیَانَتِهِ فِی مَالِهِ؛ امالی طوسی/126)
- دربارۀ سادهاندیشی هم، در ادبیات سیاسی ما اولینبار به صورت برجسته، حضرت امام(ره) سادهاندیشان را با مصداق، معرفی فرمود و خیلی محکم در مقابل یک سادهاندیش و سادهلوح برجسته ایستاد. در حالی که شاید سابقۀ مبارزاتی آقای منتظری از همه بیشتر بود و بیشتر از همه شکنجه شده بود اما سادگی، درد بیدرمانی است و فرد ساده اگر در یک موقعیتی که شایستۀ آن نیست، قرار بگیرد، خراب میکند و کاری هم نمیشود کرد. و آقای منتظری هم حاضر نشد دست از سادگی خودش بردارد. این ماجرا جزء تاریخ انقلاب ماست و در جلد 21 صحیفۀ امام(ره) هم ثبت شده است. در خاطرات آیتالله ریشهری هم ثبت شده، و در کتاب رنجنامۀ حاج سید احمد خمینی(ره) هم ثبت شده و خیلی روشن است. شما میتوانید این دو کتاب اخیر را مطالعه کنید و ببینید که حضرت امام(ره) چگونه جرّاحی کردند و یک سادهاندیش را به ملت معرفی کردند و فرمودند که ایشان برای منافقین و لیبرالها، پُل میشود.
علی علیه السلام : ریشۀ فتنههای آخرالزمان، از خانههای اهل علم است
- دربارۀ نفاق و منافق و عالم خائن، زیاد نمیتوانم مطلب عرض کنم. فقط به یک روایت اشاره میکنم که امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید: ریشۀ فتنههای آخرالزمان، از خانههای اهل علمی است که فتنه میکنند(سَیَأْتِی عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ …. فُقَهَاءُ ذَلِکَ الزَّمَانِ شَرُّ فُقَهَاءَ تَحْتَ ظِلِّ السَّمَاءِ، مِنْهُمْ خَرَجَتِ الْفِتْنَةُ وَ إِلَیْهِمْ تَعُودُ؛ کافی/8/308) این را دیگر ما نباید پنهان کنیم. خداوند در قرآن، کسانی را که سخن خدا را کتمان و پنهان کنند، ملعون اعلام کرده است(إِنَّ الَّذینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الْهُدى مِنْ بَعْدِ ما بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتابِ أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُون؛ بقره/159)
- نادانِ بهظاهر خوب و عالم خائن، همیشه عامل فتنه هستند. ولی طبق کلام امیرالمؤمنین علیه السلام -در روایت فوقالذکر- فتنههای آخرالزمان بیشتر مربوط به عالمان خائن و فتنهگر است.
منافقین را نمیشود به سادگی معرفی کرد/ دوستان طلبه همت کنند و یک کتاب جداگانه فقط دربارۀ اشعث بنویسند
- صحبت کردن دربارۀ عالم فتنهگر یا عالم خائن یا «منافقِ علیماللسان» سخت است. کماینکه پای رکاب امیرالمؤمنین علیه السلام افراد منافقی بودند اما حضرت، آن منافقین را معرفی نمیکردند. واقعاً چهکار باید کرد؟ منافقین را نمیشود به این سادگی معرفی کرد.
- یکی از کسانی که بعداً در تاریخ معلوم شد که همۀ فتنهها-در زمان حکومت علی علیه السلام - زیر سر او بوده، اشعث بود. (کُلُّ فَسَادٍ کَانَ فِی خِلَافَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ کُلُّ اضْطِرَابٍ حَدَثَ فَأَصْلُهُ الْأَشْعَثُ؛ شرح ابنابیالحدید/2/278) اشعث همیشه یکی از فرماندهان اصلی سپاه امیرالمؤمنین علیه السلام بود. دوستان طلبۀ ما باید همت کنند و یک کتاب جداگانه فقط دربارۀ اشعث بنویسند. اشعث یک پروژۀ بزرگ تاریخی و یک پدیده است!
خوارج به علی علیه السلام اعتراض میکردند که چرا اشعث- که ریشۀ هر فتنهای بود- همیشه پای رکاب شماست؟!
- ما که نمیتوانیم دربارۀ نفاق، صریحاً صحبت کنیم، ولی دربارۀ اشعث که میتوانیم صحبت کنیم. اشعث کسی بود که دخترش امام حسن مجتبی علیه السلام را به شهادت رساند، پسرش در شهادت امام حسین علیه السلام نقش داشت(جزء قاتلین بود) و خودش هم ابن ملجم را-برای قتل علی علیه السلام - تحریک کرد (امام صادق علیه السلام : إِنَّ الْأَشْعَثَ بْنَ قَیْسٍ شَرِکَ فِی دَمِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ ابْنَتُهُ جَعْدَةُ سَمَّتِ الْحَسَنَ ع وَ مُحَمَّدٌ ابْنُهُ شَرِکَ فِی دَمِ الْحُسَیْنِ ع؛ کافی/8/167) (عَلَى یَدَیْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ مُلْجَمٍ الْمُرَادِیِّ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ قَدْ عَاوَنَهُ وَرْدَانُ بْنُ مُجَالِدٍ مِنْ تَیْمِ الرَّبَابِ وَ شَبِیبُ بْنُ بَجْرَةَ وَ الْأَشْعَثُ بْنُ قَیْسٍ؛ مناقب/3/ 307) شبِ قبل از شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام ، ابن ملجم در خانۀ اشعث بود. آنوقت یک چنین کسی، همیشه پای رکاب امیرالمؤمنین علیه السلام بود. او اهل یمن بود و قبیلۀ یمن، تحت فرمان او بودند.
- اشعث به قدری در تاریخ بیآبرو است، که خوارج به علی علیه السلام اعتراض میکردند و میگفتند که اشعث پای رکاب تو چهکار میکند؟! این اشعث را دور بینداز! ولی حضرت نمیتوانست این کار را انجام دهد و احترام اشعث را نگه میداشت. (نامۀ رئیس خوارج به امیرالمؤمنین علیه السلام : فَلَمَّا حَمِیَتِ الْحَرْبُ وَ ذَهَبَ الصَّالِحُونَ؛ عَمَّارُ بْنَ یَاسِرٍ وَ أَبُو الْهَیْثَمِ بْنِ التَّیَّهَانِ وَ أَشْبَاهِهِمْ، اشْتَمَلَ عَلَیْکَ مَنْ لَا فِقْهَ لَهُ فِی الدِّینِ وَ لَا رَغْبَةً فِی الْجِهَادِ، مَثَلُ الْأَشْعَثِ بْنِ قَیْسٍ وَ أَصْحَابُهُ وَ استَنزَلوکَ حَتَّى رَکَنْتُ إِلَى الدُّنْیَا حِینَ رُفِعَتْ لَکَ الْمَصَاحِفِ مَکِیدَةُ)(انسابالاشراف/2/370؛ موسعةالتاریخالاسلامی/5/240)
سخنرانی اشعث بود که موجب شد علی علیه السلام مذاکره با معاویه را به اجبار قبول کند
- حالا ببینید که این اشعث، چگونه کارخرابی میکرد؟ خیلیها میگویند که مردم با قرآن به سرِ نیزه رفتن، فریب خوردند و به علی علیه السلام گفتند که شما مذاکره را قبول کنید! ولی تاریخ این را نمیگوید. یک سخنرانی اشعث موجب شد علی علیه السلام مجبور شود مذاکره را قبول کند. اشعث در شبِ آخری که در میان لشکر، حرفهایی مطرح شده بود، خطبۀ قشنگی خواند و صدا زد: اگر بنا باشد کسی با اهل شام بجنگد، من از همه جنگآورتر هستم. اگر کسی بنا باشد از دنیای خودش گذشته باشد، من از همه بیشتر گذشتهام. ولی من به فکر مردم کوفه هستم! امت اسلامی دارد قتل عام میشود، جنگ را تمام کنید. دیگر زنهای ما مرد ندارند! کشتار دیگر بس است! (أما و اللَّه، ما أقولُ هذه المَقالَةَ جَزَعاً مِنَ الحَرب وَ لکنِّی رَجُل مُسِنٌّ أخافُ علَى النِّساء و الذّراری غَداً إذا فَنینا اللَّهمَّ إنَّک تَعْلَمُ أنِّی قَدْ نَظَرْتُ لِقَوْمِی و لأَهْلِ دِینی؛ وقعة الصفین/480 و شرح ابنابیالحدید/2/214)
- وقتی جاسوسهای معاویه خبر سخنرانی اشعث را به او رساندند، گفت: کار لشکر علی علیه السلام دیگر تمام شد! فردا قرآنها را سرِ نیزه کنید. (قَامَ الْأَشْعَثُ بْنُ قَیْسٍ الْکِنْدِیُّ لَیْلَةَ الْهَرِیرِ فِی أَصْحَابِهِ مِنْ کِنْدَةَ فَقَالَ… فَانْطَلَقَتْ عُیُونُ مُعَاوِیَةَ إِلَیْهِ بِخُطْبَةِ الْأَشْعَثِ فَقَالَ: أَصَابَ وَ رَبِّ الْکَعْبَةِ لَئِنْ نَحْنُ الْتَقَیْنَا غَداً لَتَمِیلَنَّ الرُّومُ عَلَى ذَرَارِیِّنَا وَ نِسَائِنَا وَ لَتَمِیلَنَأَهْلُ فَارِسَ عَلَى نِسَاءِ أَهْلِ الْعِرَاقِ وَ ذَرَارِیِّهِمْ وَ إِنَّمَا یُبْصِرُ هَذَا ذَوُو الْأَحْلَامِ وَ النُّهَى ارْبِطُوا الْمَصَاحِفَ عَلَى أَطْرَافِ الْقَنَا؛ وقعه الصفین/481) (بَدَرَ مِنَ الْأَشْعَثِ بْنِ قَیْسٍ لَیْلَةَ الْهَرِیرِ قَوْلٌ نَقَلَهُ النَّاقِلُونَ إِلَى مُعَاوِیَةَ فَاغْتَنَمَهُ وَ بَنَا عَلَیْهِ تَدْبِیرَهُ تَوَاقَفْنَا غَداً إِنَّهُ لَفَنَاءُ الْعَرَبِ وَ ضَیْعَةُ الْحُرُمَاتِ أَوْ قَالَ نَحْوَ ذَلِکَ مِمَّا یَخْذُلُهُمْ عَنِ الْقِتَالِ فَلَمَّا بَلَغَ ذَلِکَ مُعَاوِیَةَ قَالَ أَصَابَ وَ رَبِّ الْکَعْبَةِ فَدَبَّرَ تِلْکَ اللَّیْلَةَ مَا دَبَّرَ مِنْ رَفْعِ الْمَصَاحِفِ عَلَى الرِّمَاحِ فَأَقْبَلُوا بِالْمَصَاحِفِ یُنَادُونَ کِتَابُ اللَّهِ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُ؛ بحارالانوار/32/531)
هر فتنهای در رکاب علی علیه السلام رخ داد، پای اشعث در میان بود/ اشعث مانع توبۀ خوراج
- امیرالمؤمنین علیه السلام بعد از اینکه چهار هزار نفر از خوارج به بیرون شهر رفته بودند، داشت به سمت لشکر معاویه میرفت تا قصۀ معاویه را تمام کند، ولی اشعث جلوی علی علیه السلام را گرفت و گفت: اول خوارج! زن و بچۀ ما در امان نیستند! لذا امیرالمؤمنین علیه السلام اول به سراغ خوارج رفت و آنها را از بین برد. درحالیکه شاید اگر حضرت اول میرفت و کار معاویه را تمام میکرد و برمیگشت، قصۀ خوارج تغییر میکرد. (یا امیرالمؤمنین، علام تدع هؤلاء وراءنا یخلفوننا فی أموالنا و عیالنا! سر بنا الى القوم فإذا فرغنا مما بیننا و بینهم سرنا الى عدونا من اهل الشام. و قام الیه الاشعث بن قیس الکندى فکلمه بمثل ذلک…؛ تاریخ طبری/5/82)
- همچنین زمانی که خوارج در بیرون شهر جمع شده بودند، امیرالمؤمنین علیه السلام رفت با خوارج صحبت کرد و فرمود حرف شما چیست؟ آنها گفتند: شما باید استغفار کنید و عذرخواهی کنید به خاطر اینکه مذاکره را پذیرفتید! حضرت فرمود: شما بودید که مذاکره را تحمیل کردید چرا من باید عذرخواهی کنم؟ گفتند: شما هم باید استغفار کنید. حضرت فرمود: «أَنَا أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ مِنْ کُلِّ ذَنْبٍ» و آنها هم قبول کردند و به شهر برگشتند. (فَقَالَ عَلِیٌّ ع أَنَا أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ مِنْ کُلِّ ذَنْبٍ فَرَجَعُوا مَعَه وَ هُمْ سِتَّةُ آلَاف؛ شرح ابنابیالحدید/2/279) وقتی اشعث مطلع شد، به علی علیه السلام گفت: شما از مذاکره استغفار کردید؟ حضرت فرمود: من بهطور کُلی استغفار کردم. گفت: ولی اینها فکر میکنند که شما بهخاطر مذاکره استغفار کردید! حضرت آمد و توضیح داد و لذا دوباره خوارج شورش کردند.(فَأَتَى الْأَشْعَثُ عَلِیّاً ع فَقَالَ یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ إِنَّ النَّاسَ قَدْ تَحَدَّثُوا أَنَّکَ رَأَیْتَ الْحُکُومَةَ ضَلَالًا وَ الْإِقَامَةَ عَلَیْهَا کُفْراً فَقَامَ عَلِیٌّ ع فَخَطَبَ فَقَالَ مَنْ زَعَمَ أَنِّی رَجَعْتُ عَنِ الْحُکُومَةِ فَقَدْ کَذَبَ وَ مَنْ رَآهَا ضَلَالًا فَقَدْ ضَلَّ فَخَرَجَتْ حِینَئِذٍ الْخَوَارِجُ مِنَ الْمَسْجِدِ فَحَکَمَت؛ همان) ابن ابیالحدید میگوید: هر فتنهای پای رکاب امیرالمؤمنین علیه السلام رخ داد، پای اشعث در میان بود(کُلُّ فَسَادٍ کَانَ فِی خِلَافَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ کُلُّ اضْطِرَابٍ حَدَثَ فَأَصْلُهُ الْأَشْعَث؛ همان)
- خدایا ما را از اشعثها نجات بده. خدایا یک نفر اشعثمأب در جامعۀ ما باقی نگذار. خدایا ما را از افراد سادهلوح خرابکار نجات بده و ما را به حکومت مهدوی برسان.
منبع: بیان معنوی
فرم در حال بارگذاری ...