موضوعات: "در محضر علما" یا "مقام معظم رهبری" یا "آیت الله مکارم شیرازی" یا "علامه حسن زاده آملی" یا "امام خمینی (ره)" یا "آيت‌الله محمدتقي مصباح يزدي" یا "آیت الله بهجت (ره)" یا "آیت الله جوادی آملی"

انفاق در راه خدا و فايده آن

نوشته شده توسطرحیمی 29ام مهر, 1391

ومما رزقناهم ينفقون: و از آنچه كه ما روزي آنها كرده‌ايم انفاق مي‌كنند. حالاآيا اين انفاق همان زكاتي است كه در كتابهاي فقهي گفته شده به 9 چيز تعلق مي‌گيرد ودر غير آن 9 چيز زكوه نيست؟ نه اين آن نيست. البته ممكن است در مورد زكوه هم مانظرات فقهي‌ي ديگري را هم سراغ داشته باشيم. و بشناسيم كه دايره زكوه را بسيوسيع‌تر گرفته باشند و از آنچه كه در اين 9 چيز وجود دارد و ممكن است وجود داشتهباشد اما به هر حال اين آن انفاق نيست و فراتر از آن است.

انفاق كردن يعنيخرج‌كردن از مال، و بديهي است كه مراد از اين خزج‌كردن، آن خرجي نيست كه انسان برايخودش مي‌كند، چون خرج كردن براي خود را هر انساني مي‌كند و بي‌تقواها بيشترش رابراي خورد و خوراك و لذت و شهوتراني خودشان خرج مي‌كنند. پس مقصود آن نيست، بلكهمقصود انفاق در راه خداست. يعني در راه هدفهاي والا و در راه آرمانهاي الهيخرج‌كردن بسيار مهم است! و اين انفاق داراي دو فايده است:

صفحات: 1· 2

آیا عقل می‏تواند جلو غرائز را بگیرد؟

نوشته شده توسطرحیمی 29ام مهر, 1391

 

     معمولاً اگر انسان عالم و متفکر نبوده و مانند کرم ابریشم در این دنیا به خود بتند و به فکر تحصیل پول و شهوت و زندگانی مرفه و… باشد، کم کم عقلش را از دست داده و انسان کوته فکری می‏ شود و آنقدر خرفت و بی‏عقل می ‏شود که در اواخر عمر حتی به فکر نظافت نیز نیست.

     شخصی می‏ گفت در اصفهان قحطی آمده بود. آقایان نانوا پیش یک فرد ثروتمند گندم دار رفته و به او گفتند: آقا گندم داری؟

     گفت یک من چند می‏ خرید؟

     گفتند مثلاً یک تومان، گفت برو بالا. گفتند 12 قران، گفت برو بالا. گفتند 15 قران، گفت برو بالا. گفتند 2 تومان، گفت برو بالا. هر چه آنها گفتند آن شخص ثروتمند گفت برو بالا و بالاخره گندم به آنها نداد.

     قحطی و گرانی تمام شد. بعد از مدتی پای این شخص ثروتمند درد گرفت. در شورای پزشکان و بیمارستانها معالجه نشد تا اینکه یک دکتر از خارج آوردند. دکتر آمد، نگاهی به پا کرد و گفت این پا را باید برید. این مرد وحشت کرد و دست روی انگشت پایش گذاشته و گفت از اینجا؟ پزشک گفت برو بالا.

     قدری بالا آمد و گفت از اینجا؟ گفت نه برو بالا. قدری روی ساق پاآمد، دلش نمی ‏آمد پا را ببرد تا آنکه به ران رسید و دکتر گفت بله از اینجا باید قطع شود. فردا پای او را بریدند، اما درد او خوب نشد و از دنیا رفت.

صفحات: 1· 2

زمان تأثير توبه

نوشته شده توسطرحیمی 27ام مهر, 1391

 

 

      يكى از مطالبى كه از آيات دوازده گانه مَثَل استفاده مى شود، اين است كه توبه زمان خاصّى دارد كه اگر آن زمان بگذرد، پذيرفته نخواهد شد.

     اگرچه طبق روايات فراوانى، درِ توبه آن قدر وسيع است كه انسان هاى آلوده، مجرم و گنه كار مى توانند وارد آن بشوند; ولى همين درِ وسيع در سه نوبت بسته مى شود:

توبه در زمان نزول بلا

     انسانى كه گرفتار چنگال بلا شده است، اگر در آن حال توبه كند، چنين توبه اى بى اثر است.

     از اين رو، خداوند در آيه 65 سوره عنكبوت مى فرمايد:

     «فَاِذا رَكِبُوا فِى الْفُلْكِ دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدّينَ فَلَمّا نَجّيهُمْ اِلَى الْبَرِّ اِذا هُمْ يُشْرِكُونَ» ـ اين مشركان و بت پرستان، هنگامى كه بر كشتى سوار مى شوند و در امواج خروشان آن گرفتار گشته، و اسير گرداب هاى خطرناك مى گردند، از روى اخلاص، خدا را مى خوانند; ولى نه اين دعا ارزش دارد و نه آن اخلاص سودى خواهد داشت و اين توبه مؤثّر نخواهد افتاد; زيرا اين توبه اضطرارى و به نوعى اجبارى است; مانند شخصى كه زير ضربه هاى تازيانه استغفار و توبه كند، همان گونه كه چنين استغفار و توبه اى پذيرفته نيست، چنان توبه و دعايى نيز پذيرفته نخواهد شد.

همين مشركان ـ كه به هنگام بلا توبه مى كنند و خداى واحد را مى خوانند ـ وقتى طوفان حوادث فرو مى نشيند و به خشكى برمى گردند، خداى واحد را فراموش مى كنند و دوباره به بت پرستى و شرك روى مى آورند.

بنابراين، چنين توبه اى پذيرفته نمى شود; زيرا توبه آن است كه با آن مسير زندگى انسان عوض شود، در حالى كه چنين توبه اى مسير زندگانى مشركان را تغيير نمى دهد.

     توبه اى كه در پشت ميله هاى زندان انجام شود و پس از آزادى فراموش شود، يا در بستر بيمارى صورت گيرد و پس از بهبود و سلامت به نسيان سپرده شود، يا در گرداب حوادث انجام شود و پس از فروكش كردن آن شكسته شود، اين گونه توبه ها پذيرفته نيست زيرا اين گونه توبه ها عكس العمل هاى موقّت است كه بر اثر شلاّق هاى حوادث الهى پديد مى آيد.

ب ـ توبه گنه كاران در هنگام مرگ

     وقتى سيلى اجل به گوش انسان نواخته و چشم برزخى او باز شد و يقين به مرگ و وداع با دنيا ايجاد شد، ديگر توبه انسان پذيرفته نخواهد شد چه اين كه خداوند متعال در آيه 18 سوره نساء مى فرمايد:

     وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتّى اِذا حَضَرَ اَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ اِنّى تُبْتُ الاْنَ وَ لاَ الَّذينَ يَمُوتُونَ وَ هُمْ كُفّارٌ اُولئِكَ اَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً اَليماً

براى كسانى كه كارهاى بد را انجام مى دهند، و هنگامى كه مرگ يكى از آنها فرا مى رسد، مى گويد الان توبه كردم، توبه نيست; و نه براى كسانى كه در حالِ كفر از دنيا مى روند; اينها كسانى هستند كه عذاب دردناكى برايشان فراهم كرده ايم.

     از جمله اين افراد، فرعون، طغيانگر بزرگ عصر حضرت موسى(عليه السلام) است كه وقتى چنگال مرگ را ديد و خود را در آستانه غرق شدن مشاهده كرد، گفت: «آمَنْتُ اَنَّهُ لا اِلهَ اِلاَّ الَّذى آمَنَتْ بِه بَنُو اِسْرائيلُ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمينَ(1); خدايا ايمان آوردم كه هيچ معبودى، جز كسى كه بنى اسرائيل به او ايمان آورده اند، وجود ندارد، و من از مسلمانان هستم!» ولى اين توبه قبول نشد و طبق برخى روايات، جبرئيل مشتى از لجن هاى كف رودخانه نيل را بر دهانش زد(2) و گفت: «الآن؟! در حالى كه قبلاً عصيان كردى و از مفسدان بودى!(3)»

     آيا بعد از آن همه جنايات، پاره كردن شكم هاى مادران، كشتن نوزادان پسر، ظلم و ستم هاى بى اندازه، آواره كردن بنى اسرائيل، شكنجه نمودن مؤمنان و مانند آن، سزاوار است توبه فرعون پذيرفته شود؟! بنابراين، توبه در آستانه مرگ و هنگامى كه چشم برزخى انسان باز شد، پذيرفته نمى شود.

 ج ـ توبه به هنگام مشاهده عذاب الهى

     بسيارى از مردم با مشاهده عذاب الهى، توبه مى كنند; چنين توبه اى نيز بى اثر است. خداوند متعال در اين رابطه در آيات 84 و 85 سوره مؤمن (غافر) مى فرمايد:

     فَلَمّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنّا بِاللّهِ وَحْدَهُ وَ كَفَرْنا بِما كُنّا بِهِ مُشْرِكينَ فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ ايمانُهُمْ لَمّا رَأَوْا بَأْسَنا سُنَّتَ اللّهِ الَّتى قَدْ خَلَتْ فى عِبادِه وَ خَسِرَهُنالِكَ الْكافِرُونَ

هنگامى كه عذاب شديد ما را ديدند، گفتند: “هم اكنون به خداوند يگانه، ايمان آورديم و به معبودهايى كه همتاى او مى شمرديم كافر شديم.” امّا هنگامى كه عذاب ما را مشاهده كردند، ايمانشان براى آنها سودى نداشت. اين سنّت خداوند است كه همواره در ميان بندگانش اجرا شده، و آنجا كافران زيانكار شدند.

 توبه به هنگام ديدن عذاب اثرى ندارد. توبه قوم حضرت نوح(عليه السلام) به هنگام طوفان، توبه قوم حضرت لوط(عليه السلام) به هنگام بارش سنگ هاى آسمانى و عذاب هاى ديگر پذيرفته نشد.

عزيزان! مرگ خبر نمى دهد و هر لحظه در كمين است; عوامل و علل مرگ بسيار ساده است و براى هر انسانى به راحتى امكان تحقّق دارد; بنابراين انسان بايد در هر لحظه اى به درگاه الهى روى آورد و توبه حقيقى كند. مبادا زمانى به خودآييم كه درهاى توبه بسته شده باشد!

آنچه از آيات فوق برمى آيد، اين است كه عدم پذيرش توبه با شرايط مذكور اختصاصى به يك قوم و ملّت ندارد، بلكه آن، يك سنّت الهى است كه در مورد همه اقوام و ملّتها جارى مى شود.

پاورقی:

  1. سوره يونس، آيه 90.
  2. تفسير صافى، مجلّد اوّل، صفحه 763.
  3. سوره يونس، آيه 91.

مثالهاى زيباى قرآن جلد /2 آیه الله ناصر مکارم شیرازی

ايمان به هدف

نوشته شده توسطرحیمی 27ام مهر, 1391

نشان مرد مومن با تو گويم

اگر مرگش رسد خندان بميرد

     ايمان به هدف محرك باطنى و درونى است كه خواه ناخواه انسان را به سوى هدف مى كشاند. از آنجا كه حب ذات در انسان ريشه عميقى دارد و ريشه آن هرگز گسستنى نيست ، هر گاه انسان مطمئن باشد كه سعادت و كاميابى او در گرو فلان كار است ، خواه ناخواه به سوى آن مى رود.
      فردى كه به صحت و تندرستى خود علاقه دارد، روزى كه بيمار مى وشد داروى تلخ را به آسانى مى خورد و خود را زير چاقوى جراحان قرار مى دهد. چرا؟! زيرا مى داند بهداشت و عافيت او در گرو دارو خوردن ، جراحى و بريده شدن عضوهاى فاسد است .
     غواصى كه يقين دارد در دريا جواهرات گرانبهائى وجود دارد با عشق خاصى خود را در كام امواج آن قرار مى دهد، ولى اگر اعتقاد و ايمان از بيمار و غواص سلب شود، دست روى دست گذارده ، نه دارو مى خورد، و نه در امواج دريا فرو مى رود.
در پرتو اين ايمان ، انسان كه كميابى و نيل به هدف را در سر مى پروراند سختيها و مرارتها را آسان مى شمارد و با خار و تير همبستر مى گردد و نمى نالد. گاهى براى عشق به هدف مى كند. با چهره باز به استقبال مرگ مى رود و با نشاط فراوان در راه هدف جان مى سپارد.

ادامه »

امام خمينى ره از شيخ عباس قمى ره مى گويد!

نوشته شده توسطرحیمی 27ام مهر, 1391

   

   خورشيد خود را بالاى سر ماشين كشيده بود و باران گرما بر سرمان مى ريخت .

     بيابان سوزان و بى انتها در چشمهايمان رنگ مى باخت و به كبودى مى گراييد. از دور هم ، چيزى ديده نمى شد، ناگاه ماشين ما كه از مشهد عازم تهران بود از حركت ، ايستاد، راننده كه مردى بلند و سياه چرده بود با عجله پايين آمد و بعد از آنكه ماشين را براندازى كرد خيلى زود عصبانى و ناراحت به داخل ماشين برگشت و گفت :

     بله! پنچر شد. و آنگاه به صندلى ما كه در وسط ماشين بود، آمد، به من چون سيد بودم حرفى نزد. ولى رو كرد به حاج شيخ عباس قمى ره  و گفت :

     اگر مى دانستم تو را اصلا سوار نمى كردم از نحسى قدم تو بود كه ماشين، ما را در اين وسط بيابان خشك و برهوت معطل گذاشت، يا الله برو پايين و ديگر هم حق ندارى سوار اين ماشين بشوى.
     البته راننده تا حدى تقصير داشت. اين طاغوت و حكومت ضد دين زمان بود كه تبليغات ضد اسلام و روحانيت را بجايى رسانده بود كه عده زيادى از مردم قدم آخوند و روحانى را نحس مى دانستند و اگر گرهى در كارشان مى افتاد و آخوندى آنجا حضور داشت، به حساب او مى گذاشتند.

    مرحوم شيخ عباس ره بدون اينكه كوچكترين اعتراضى كند و حرفى بزند، بلند شد و وسايلش را برداشت و از ماشين پياده شد. 

        من هم بلند شدم كه با او پياده شوم اما او مانع شد، ولى من با اصرار پياده شدم كه او را تنها نگذارم اما او قبول نمى كرد كه با او باشم، هر چه من پافشارى مى كردم، او نهى مى كرد، دست آخر گفت فلانى راضى نيستم تو اينجا بمانى. وقتى اين حرف را از او شنيدم ديدم كه اگر بمانم بيشتر او را ناراحت مى كنم تا خوشحال كرده باشم، برخلاف ميلم از او خداحافظى كرده سوار ماشين شدم …

     بعد از مدتى كه او را ديدم جريان آن روز را از او پرسيدم؟ گفت: وقتى شما رفتيد خيلى براى ماشين معطل شدم، براى هر ماشينى دست بلند مى كردم نگه نمى داشت، تا اينكه يك ماشين كاميونى كه بارش آجر بود برايم نگه داشت. وقتى سوار شدم، راننده آدم خوب و خون گرمى بود، و به گرمى پذيرايم شد و تحويلم گرفت، خيلى زود با هم گرم شديم قدرى كه با هم صحبت كرديم متوجه شدم كه او ارمنى است و مسيرش همدان است، از دست قضا من هم مى خواستم به همدان بروم، چون مدتها بود كه دنبال يك سرى مطالب مى گشتم و در جايى نيافته بودم فقط مى دانستم كه در كتابخانه مرحوم آخوند همدانى در همدان مى توانم آنها را بدست آورم، به اين خاطر مى خواستم به همدان بروم .

     راننده با آنكه ارمنى بود آدم خوب و اهل حالى بود، من هم از فرصت استفاده كردم و احاديثى كه از حفظ داشتم درباره احكام نورانى اسلام ، حقانيت دين مبين اسلام و مذهب تشيع و… برايش گفتم .

     وقتى او را مشتاق و علاقه مند ديدم ، بيشتر برايش خواندم ، سعى مى كردم مطالب و احاديثى بگويم كه ضمير و وجدان زنده و بيدار او را بيشتر زنده و شاداب كنم .

     تا اين كه به نزديكهاى همدان رسيديم ، نگاهم كه به صورت راننده افتاد ديدم قطرات اشك از چشمانش سرازير است و گريه مى كند، حال او را كه ديدم ديگر حرفى نزدم، سكوتى عميق مدتى بر ما حكمفرما شد هنوز چند لحظه اى نگذشته بود كه او آن سكوت سنگين را شكست و با همان چشم اشك آلود گفت :

     فلانى اين طور كه تو مى گويى و من از حرفهايت برداشت كردم ، پس اسلام دين حق و جاودانى است و من تا به حال در اشتباه بودم . شاهد باش من همين الآن پيش تو مسلمان مى شوم و به خانه كه رفتم تمام خانواده و فاميلهايى كه از من حرف شنوى دارند مسلمان مى كنم .

     بعد هم گفت :

     اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله و اشهد ان عليا ولى الله

     بله خدا را بنگريد كه چه مى كند، ماشين پنچر مى شود، راننده پياده اش ‍ مى كند، كاميونى مى رسد كه مسيرش همان جايى است كه او مى خواهد برود و از همه مهمتر آن ثواب را خداوند نصيبش مى كند كه از آن زمان به بعد از نسل و ذريه آن مرد هر كس به دنيا بيايد مسلمان است و ثواب و حسنه اش براى مرحوم حاج شيخ عباس قمى (ره ) مى باشد. روحش با روح امام خمينى با انبياء محشور باد.

عاقبت بخيران عالم جلد 2/على محمد عبداللهى

سقیفه نقطه آغاز سکولاریسم

نوشته شده توسطرحیمی 26ام مهر, 1391

     به بهانه بیانات اخیر رهبر معظم انقلاب اسلامی درباره سکولاریزم، مقاله آیت‌الله مصباح یزدی با عنوان «سقیفه، نقطه آغاز سکولاریسم"، به شرح زیر می باشد:

     در زمینه مخالفت با امیرالمؤمنین عامل بسیار مهم دیگری نیز مطرح است که جنبه اجتماعی دارد و می توان آن را مهم ترین و اساسی ترین عامل نیز به حساب آورد. این عامل امروزه به خصوص برای جامعه ما بسیار مهم است و باید کمال توجه را نسبت به آن داشته باشیم.   مردم زمان پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) عموماً و به جز تعداد معدودی از آنها، نسبت به اسلام آشنایی عمیق و همه جانبه نداشتند. از سال سوم بعثت دعوت پیغمبر(صلی الله علیه وآله) علنی شد و در طول بیست سال پس از آن، با مشقت های فراوان، عده ای از مردم مسلمان شدند که عمده آن نیز بعد از هجرت پیغمبر(صلی الله علیه وآله) به مدینه و آن هم در سه، چهار سال آخر عمر پیامبر(صلی الله علیه وآله) بود.   بدیهی است که هم به لحاظ محدودیت امکانات اطلاع رسانی و هم به لحاظ وضعیت بسیار ضعیف سواد و تمدن و پیشرفت خود مردم جزیره العرب، پیامبر(صلی الله علیه وآله) نمی توانست در این مدت محدود آنها را به صورت عمیق و گسترده با معارف اسلام آشنا سازد. از این رو جامعه زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله) مبتلا به عقب ماندگی فرهنگی شدیدی بود، در حدی که ما نمی توانیم آن را به درستی درک کنیم. آنان مردمی بودند که از خرما بت هایی را درست می کردند و آنها را به عنوان خدایان خود می پرستیدند و هر زمان که گرسنه می شدند همان خداها را می خوردند!   سطح فرهنگی مردم آن زمان در این حد بود. حال تصور کنید که پیغمبر(صلی الله علیه وآله) چه اندازه باید خون دل بخورد تا آنها را با توحید آشنا کند و خدایی را که جسم و قابل رؤیت نیست به ایشان معرفی کند و معارف بلند اسلام را به آنان بیاموزد. برای چنین مردمی با این سطح پایین فرهنگی بسیار مشکل بود که بپذیرند بعد از وفات پیغمبر(صلی الله علیه وآله) اطاعت شخص دیگری که پیغمبر نیست، مانند اطاعت پیغمبر(صلی الله علیه وآله) واجب باشد. آنان در نهایت اگر از ایمان قوی برخوردار بودند و با خودشان کنار می آمدند، فقط می توانستند: النّب یّ أولی ب المؤم ن ین م ن أنفس ه م1 و اطاعت از شخص پیامبر(صلی الله علیه وآله) را بپذیرند، اما وجوب اطاعت کسی غیر از پیامبر(صلی الله علیه وآله) ، به سادگی برایشان قابل هضم نبود.  

«دموکراسی»، ره آورد باطل سقیفه  

     مردم آن زمان با چنین سطح پایین فرهنگی، پس از تلاش های فراوان پیامبر(صلی الله علیه وآله) فقط اطاعت آن حضرت را بر خود واجب می دانستند.

صفحات: 1· 2

مهربانى پيامبر ، عامل جذب مسلمانان

نوشته شده توسطرحیمی 26ام مهر, 1391

    

يكى از معجزات پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) «تأليف قلوب» است.

در آيه 159 سوره آل عمران مى خوانيم:

     (فَبِما رَحْمَة مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظّاً غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ):

     به (بركت) رحمت الهى،در برابر آنان (مردم) نرم و مهربان شدى; و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو پراكنده مى شدند.

      طبق اين آيه شريفه، عطوفت و مهربانى پيامبر رحمت، موجب جذب و جلب مردم به سمت آن حضرت شد، كه آن هم از رحمت الهى سرچشمه گرفته بود. بدين جهت، در آيه 63 سوره انفال مى خوانيم:

(لَوْ اَنْفَقْتَ ما فِى الاَْرْضِ جَميعاً ما اَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لكِنَّ اللّهَ اَلَّفَ بَيْنَهُمْ اِنَّهُ عَزيزٌ حَكيمٌ):

     (اى پيامبر ما!) اگر تمام آنچه روى زمين است صرف مى كردى كه ميان دلهاى آنان اُلفت دهى موّفق نمى شدى; ولى خداوند در ميان آنها الفت ايجاد كرد. او توانا و حكيم است.

     ايجاد يك امّت مسلمان پرقدرت از آن مردم عقب افتاده، و تبديل دلهاى پراكنده و پر از كينه آنها، به قلبهايى متّحد و مهربان، يك معجره الهى بود.

     بنابراين، اگر يكى از معجزاتِ مهمّ پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) را تأليف قلوب و جمع بين جمعيّتى خشن و پر كينه، و ايجاد محبّت و صفا و صميميّت بين آنها بدانيم، سخن به گزافه نگفته ايم.

     آيا آئينى كه معجزه آن تأليف قلوب و مهربانى و رحمت و عطوفت است، آئين خشونت است!

اسلام آيين رحمت است آية الله  مكارم شيرازى

 

مراتب مقامات اهل سلوك‏

نوشته شده توسطرحیمی 25ام مهر, 1391

 

     بدان كه اهل سلوك را در اين مقام و ساير مقامات مراتب و مدارجى است بى‏شمار، و ما به ذكر بعض از آن مراتب به طور كلّى مى‏پردازيم. و امّا احاطه به جميع جوانب و احصاء همه مراتب آن از عهده اين ناچيز بيرون است:

     الطُّرُقُ الَى اللَّه بِعَدَدِ انْفاسِ الْخَلائِق‏(1)

     يكى از آن مراتب مرتبه علم است. و آن، چنان است كه به سلوك علمى و برهان فلسفى ثابت نمايد ذلّت عبوديّت و عزّت ربوبيّت را و اين يكى از لباب معارف است كه در علوم عاليه و حكمت متعاليه به وضوح پيوسته كه جميع دار تحقّق و تمام دايره وجودْ صرف ربط و تعلّق و محض فقر و فاقه است و عزّت و ملك و سلطنت مختصّ به ذات مقدّس كبريا است و احدى را از حظوظ عزّت و كبريا نصيبى نيست، و ذل عبوديّت و فقر در ناصيه هر يك ثبت و در حاقّ حقيقت آنها ثابت است و حقيقت عرفان و شهود و نتيجه رياضت و سلوك، رفع حجاب از وجه حقيقت و رؤيت ذلّ عبوديّت و اصل فقر و تدلّى است در خود و در همه موجودات. و دعاى منسوب به سيّد كائنات صلّى اللَّه عليه و آله: اللّهُمَّ ارِنِى الاشياءَ كَما هِى‏(2) شايد اشاره به همين مقام باشد؛ يعنى، خواهش مشاهده ذلّ عبوديّت كه مستلزم شهود عزّ ربوبيّت است نموده.

صفحات: 1· 2

فرمایشات رهبر معظم انقلاب در اجتماع بزرگ بسیجیان خراسان شمالی

نوشته شده توسطرحیمی 25ام مهر, 1391

 ویژگی‌های منحصر بفرد بسیج و خصوصیات لازم برای یک بسیجی/ بصیرت، تشخیص خط و نقطه درگیری با دشمن است.

 □ عکس  □ صوت و فیلم

     رهبر معظم انقلاب اسلامی در ششمین روز از سفر به استان خراسان شمالی، عصر روز دوشنبه(۱۳۹۱/۰۷/۲۴ - ۱۷:۵۳) در جمع هزاران نفر از بسیجیان استان، تأکید کردند: بسیج، کلیدی طلایی و هدیه خداوند به ملت ایران است و همچنانکه تاکنون گره های فراوانی را باز کرده، در آینده نیز پیش برنده مسائل مهم و مورد نیاز کشور و جامعه خواهد بود.

      حضرت آیت الله خامنه ای، “بسیج” را از جمله تجربه های موفق و مهم نظام بر شمردند و با اشاره به ضرورت مطالعه و تعمق مستمر در ویژگی های این تجربه ی درس آموز افزودند: بسیج، پدیده بی نظیری است که در یک معنا، قبل از پیروزی انقلاب، در حضور ایثارگرانه مردم و “حرکت عظیم، انقلابی و بسیجی ملت” متجلی شد و نهضت اسلامی را به پیروزی رساند.

صفحات: 1· 2

آداب مشترك در همه عبادات

نوشته شده توسطرحیمی 24ام مهر, 1391

آداب مشترك در همه عبادات

توجه به عزت ربوبيت و ذلت عبوديت

     يكى از آداب قلبيه در عبادات و وظايف باطنيه سالك طريق آخرت، توجه به عز ربوبيت و ذل عبوديت استد و آن يكى از منازل مهمه سالك است؛ كه قوت سلوك هر كس به مقدار قوت اين نظر است، بلكه كمال و نقص انسانيت تابع كمال و نقص اين امر است. و هر چه نظر انيت و انانيت و خودبينى و خود خواهى در انسان غالب باشد، از كمال انسانيت دور و از مقام قرب ربوبيت مهجور است.

     و حجاب خودبينى و خود پرستى از جميع حجب ضخيم‏تر و ظلمانى‏تر است، و خرق اين حجاب از تمام حجب مشكل‏تر و خرق همه‏ حجب را مقدمه است، بلكه مفتاح مفاتيح غيب و شهادت و باب الابواب عروج به كمال روحاينت، خرق اين حجاب است.

     تا انسان را نظر به خويشتن و كمال و جمال متوهم خود است، از جمال مطلق و كمال صرف محجوب و مهجور است؛ و اول شرط سلوك الى الله خروج از اين منزل است، بلكه ميزان در رياضت حق و باطل همين است. پس هر سالك كه با قدم انانيت و خودبينى و در حجاب انيت و خود خواهى طى منزل سلوك كند، رياضتش باطل و سلوكش الى الله نيست، لكه الى النفس است:

مادر بتها بت نفس شما است(1).

     سالك الى الله را ضرور است كه به مقام ذل خود پى برد و نصب العين او ذلت عبوديت و عزت ربوبيت باشد. و هر چه اين نظر قوت گيرد، عبادت روحانى‏تر شود و روح عبادت قوى‏تر شود، تا اگر به دستگيرى حق و اولياى كمل (عليهم السلام) توانست به حقيقت عبوديت و كنه آن واصل شود، از سر عبادت لمحه‏اى در مى ‏يابد.

صفحات: 1· 2