رفتار هاشمی؛ غفلت یا خیانت؟
نوشته شده توسطرحیمی 15ام فروردین, 1395![](http://www.rajanews.com/sites/default/files/styles/newspage_big/public/content/images/story/95-01/14/1566666.jpg?itok=fDmTANjW)
*حجتالاسلام حمید رسایی
حداقل در سال گذشته، ۴ مورد مواضع قابل تامل و دشمن شادکن از سوی هاشمی رفسنجانی اظهار شده که رهبری انقلاب با هدف صیانت از انقلاب اسلامی از تریبون عمومی به آن پاسخ دادهاند.
به گزارش رجانیوز، حجتالاسلام حمید رسایی نماینده مردم تهران و نائب رئیس کمیسیون اصل نود مجلس شورای اسلامی یادداشتی با عنوان «رفتار هاشمی؛ غفلت یا خیانت، مساله این است» منتشر کرد.
متن کامل این مطلب به شرح زیر است:
شاید به دلیل گذر زمان، برخی فراموش کرده باشند که مواضع دشمن شاد کن هاشمی رفسنجانی و پاسخهای روشنگرانه و صریح امام خامنهای، تنها به موضع اخیر هاشمی درباره موضوع موشکی باز نمیگردد بلکه حداقل در سال گذشته، چهار مورد مواضع قابل تامل و دشمن شاد کن از سوی هاشمی رفسنجانی اظهار شده که رهبری انقلاب با هدف صیانت از انقلاب اسلامی از تریبون عمومی به آن پاسخ داده و خط انحرافی هاشمی را برای افکار عمومی تبیین و نتایج سوء آن را به هاشمی تذکر داده اند.
همه به یاد دارند که هاشمی با ذکر خاطرهای عجیب از امام راحل(ره) مدعی شد که رهبر ضد استکباری انقلاب اسلامی و دشمن همیشگی آمریکا، مخالف شعار مرگ بر آمریکا بود! این خاطره جعلی که در راستای خط سازش و با طراحی تحریف امام صورت گرفته بود، سبب شد تا رهبر معظم انقلاب، موضوع سخنرانی مراسم سالگرد امام خمینی (ره) در سال 94 را به «تحریف امام» اختصاص دهند و در بخشی از آن خطاب به مردم بگویند:
«آنچه امروز به شما عرض میکنم تحت عنوان “تحریف شخصیّت امام” است… [برخی در خارج و] در داخل هم بعضی ندانسته، بعضی هم دانسته [شخصیّت امام را] تحریف میکردند؛ حتّی زمان حیات خود امام. هر حرفی را که بهنظرشان پسندیده بود، به امام نسبت میدادند؛ درحالیکه ارتباطی به امام نداشت. بعد از رحلت امام هم همین جریان ادامه داشته است؛ حتّی تا آنجایی که بعضی حرفها و بعضی اظهارات، امام را بهصورت یک آدم لیبرال که هیچ قید و شرطی در رفتار او در زمینههای سیاسی، حتّی در زمینههای فکری و فرهنگی وجود ندارد، معرّفی میکنند؛ این هم بشدّت غلط و خلاف واقع است… امام این عقبه را از روز اوّل دید، با آن مقابله کرد؛ لذا تا آخر، امام علیه آمریکا و دستگاه سیاسی و امنیّتی آمریکا موضع داشت..» (94/3/14)
...
pan style="font-family: tahoma,arial,helvetica,sans-serif;">هاشمی در ادامه پروژه تحریف مبانی، خط تخریب و تضعیف نیروهایی که در صف مقابله با استکبار هزینه میدهند را با تکرار دائمی اتهام افراطیگری به آنها دنبال کرد. همین سبب شد تا در چند نوبت رهبر انقلاب به شماتت تریبون دارانی که نیروهای حزب اللهی و بسیجی را به افراطی گری متهم میکنند، بپردازد و آن را در راستای پروژه نفوذ بدانند:«کسانی که بر ارزشها و اصالتها پای میفشرند به افراطیگری و تندروی متهم میشوند تا در سایه سکوت آنها و تضعیف تدریجی ارزشها و آرمانها، زمینه تحقق اهداف پروژه نفوذ فراهم شود. نمیگوییم این افراد و جریانها، این کار را آگاهانه انجام میدهند اما با این اتهامات، دانسته یا ندانسته، خاکریز مستحکمِ بسیج را تضعیف و پروژه خطرناک نفوذ دشمن را تکمیل میکنند. نباید هر کسی از ارزشها و محکمات انقلاب و امام رحمةاللهعلیه گفت با اتهام جناحیگری و افراطیگری روبهرو شود.»(94/9/4)
اما هاشمی در کنار تحریف امام و تخریب فرزندان امام، سالهاست که میزان سلامت انتخاباتها را به نسبت آن با آنچه میپسندد یا نمیپسندد، مرتبط میداند. او به نتایج انتخابات سال 84 که خاتمی برگزار کننده آن بود، اعتراض داشت، چون نام “هاشمی بهرمانی” از صندوق بیرون نیامد. سال 88 باز به همین دلیل که نام کاندیدای محبوب هاشمی از صندوق بیرون نیامد، بر همان طبل کوبید. سال 92 هم مثل دوره های قبل همواره از ضرورت برگزاری انتخاباتی سالم و دل نگرانیهایش از احتمال تغییر آرای مردم سخن گفت، سخنانی که همواره دست آویز رسانههای بیگانه برای اتهام زنی به انقلاب اسلامی شده بود. این ادعاهای تکراری هاشمی درباره سلامت انتخابات کار را رساند به آنجا که رهبری انقلاب با انتقاد شدید از این ادبیات آن را نوعی مرض نامیدند:
«انتخابات را نباید خراب کرد. بعضیها خوششان میآید و کأنّه عادت دارند که از نزدیکی انتخابات، دائم بر نامطمئن بودن انتخابات بدمند؛ عادت کردهاند. این خیلی عادت بدی است، مرض بدی است، چرا؟ انتخابات انتخابات سالمی است. ممکن است در هر انتخابی، یک تخلّفی در یک گوشهای انجام بگیرد؛ این ممکن است، همیشه هم از این قبیل اتّفاق میافتد - خب در کارهای خود ما هم، کارهای شخصی و عمومی و خصوصیمان ممکن است تخلّفاتی اتّفاق بیفتد - امّا تخلّفاتی که نتایج انتخابات را تغییر بدهد، مطلقاً وجود ندارد.» (94/10/14)
این سخنان شدید اللحنرهبری هم سبب نشد تا هاشمی از پروژه تخریب و زیر سؤال بردن سلامت انتخابات دست بردارد. او که برای مجلس خبرگان دور پنجم برنامه از پیش طراحی شدهای داشت، با استفاده از سید حسن خمینی، بازی جدیدش را شروع کرد اما وقتی این بازی با عدم حضور سید حسن در جلسه آزمون علمی خبرگان و عدم احراز صلاحیت وی توسط شورای نگهبان ناتمام ماند، در روز 12 بهمن در سخنرانی خود، شدیدترین توهین ها را متوجه فقهای شورای نگهبان کرد و مشروعیت آنها را زیر سؤال برد.
این اقدام هاشمی، با استقبال گرم رسانههای بیگانه مواجه شد. هاشمی در حالی چنین ادبیاتی را نسبت به شورای نگهبان بکار می برد که پیش از آن از امام امت شنیده بود که هر کس فقهای شورای نگهبان را تخریب و یا نسبت به آنها توهین کند، مفسد فی الارض است. مقام معظم رهبری اما این بار شدیدتر از دفعات قبل، پروژه تخریب شورای نگهبان را پروژهای آمریکایی دانستند که عدهای غافلانه آن را در داخل دنبال می کنند:
«برادران و خواهران عزیز! تخریب شورای نگهبان معنا دارد. آمریکاییها از اوّل انقلاب با چند نقطه اساسی در کشور و در نظام جمهوری اسلامی بشدّت مخالف بودند که یکیاش شورای نگهبان بود؛ سعی کردند، تلاش کردند و از بعضی افراد داخلی غافل و بیتوجّه هم سوءاستفاده کردند بلکه بتوانند بساط شورای نگهبان را جمع کنند. البتّه نتوانستند و نمیتوانند- حالا درصددند تصمیمهای شورای نگهبان را زیر سؤال ببرند. معنای این کار چیست؟ جوانهای عزیز ما به این درست توجّه کنند؛ وقتی تصمیمهای شورای نگهبان زیر سؤال رفت و ادّعا شد که اینها غیر قانونی است، معنایش چیست؟
معنایش این است که انتخاباتی که پیش رو است، غیر قانونی است؛ وقتی انتخابات غیر قانونی شد، برخلاف قانون شد، نتیجهاش چیست؟ نتیجهاش این است مجلسی که بر اساس این انتخابات تشکیل خواهد شد، غیر قانونی است؛ معنای غیر قانونی بودن مجلس این است که در طول چهار سال هر قانونی که در این مجلس بگذرد، اعتبار ندارد و بیاعتبار است؛ یعنی کشور را چهار سال در خلأ مجلس و خلأ قانون نگه داشتن؛ معنای تخریب شورای نگهبان این است و دشمن این را میخواهد. البتّه آنکسانی که با دشمن در داخل همصدایی میکنند، بیشترشان ملتفت نیستند چهکار میکنند. من متّهم نمیکنم کسی را به خیانت؛ ملتفت نیستند، توجّه ندارند امّا واقع قضیّه این است. تخریب شورای نگهبان، اینکه شورای نگهبان را ما زیر سؤال ببریم و بگوییم که تصمیمگیری هایشان برخلاف قانون بوده است، تخریب شورای نگهبان نیست، تخریب انتخابات است، تخریب مجلس است، تخریب چهار سال قانونگذاری در مجلس است؛ دنبال این هستند. ببینید، نقشه را چه زیرکانه میکشند. این را من باید به افکار عمومی بگویم؛ افکار عمومی باید بدانند این را؛ آنکسی که علیه شورای نگهبان حرف میزند، خودش ملتفت نیست و توجّه ندارد که چهکار دارد میکند امّا کار این است.» (94/11/28)
هر چند امام خامنهای در این سخنرانی، تخریب کنندگان شورای نگهبان را غافلانی نامید که قصد خیانت ندارند اما این سبب شد تا بعد از برگزاری انتخابات مجلس دهم و خبرگان پنجم، وقتی هاشمی رفسنجانی از رای آوری لیست خود در تهران بسیار شادمان بود و این انتخابات را سالم ترین انتخابات مینامید، یک نکته را به وی و همه کسانی که در سال 88 کشور را به آتش کشیدند، یادآوری کنند:
«یک نکته دیگری که باز در این انتخابات واضح شد و بسیار خودش را نشان داد، رفتار کاملاً نجیبانه کسانی بود که رأی نیاوردند. برخلاف رفتار نانجیبانه کسانی که در سال 88 عمل کردند که چون رأی نیاوردند، دعوا راه انداختند، مردم را به خیابانها کشاندند، کار را به زدوخورد کشاندند، برای کشور هزینه درست کردند، دشمن را جری کردند، طمع دشمن را برانگیختند؛ این کارها شد. خدای متعال آن فتنه را خاموش کرد وَالّا آن فتنه، فتنه کوچکی نبود که اینها راه انداختند.» (94/12/20)
کار اما به اینجا خاتمه نیافت. درست در زمانی که توافقنامهای ننگینی به نام برجام به کشور تحمیل، و بر اساس آن سانتریفیوژها جمعآوری، اورانیومهای غنی شده از کشور خارج و قلب راکتور اراک خارج شده بود و ایران همه اقدامات خود را روی زمین انجام داده بود و طرف مقابل فقط وعده هایی را روی کاغذ تحویلمان داده بود و فشارهای خود را روی بنیه دفاعی و صنعت موشکی کشور متمرکز کرده بود، هاشمی رفسنجانی سیگنال جدیدی به آن سوی مرزها ارسال کرد؛ دنیای فردا دنیای کفتگوهاست نه دنیای موشک!
این بار اما امام خامنه ای صریح از تمام موارد گذشته، سخن هاشمی را پاسخ داد:
«اینکه بگویند فردای دنیا، فردای مذاکره است، دنیای موشک نیست این اگر از روی ناآگاهی گفته شود که ناآگاهی است؛ اما اگر از روی آگاهی باشد، خیانت است. اگر نظام اسلامی دنبال فناوری و مذاکره باشد، اما قدرت دفاعی نداشته باشد مقابل هر کشور فزرتی که تهدید کند باید عقب نشینی کند.» (95/1/11)
هاشمی در این سال ها می داند چه می نویسد و چه می گوید، او ناآگاه نیست…
منبع: رجاء نیوز
![خديجه خديجه](https://mohadese-borojerd.kowsarblog.ir/media/shared/global/avatars/_evocache/default_avatar_unknown.jpg/crop-top-64x64.jpg?mtime=1425391638?size=64&default=https%3A%2F%2Fkowsarblog.ir%2Fmedia%2Fshared%2Fglobal%2Favatars%2Fdefault_avatar_unknown.jpg)
اللهم اجعل عواقب امورنا خيرا
اللهم احفظ وانصرقائدنا الخامنه اي(زيدعزه)
باتشكراز مطلب خوبتون
فرم در حال بارگذاری ...
اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمد
نوشته شده توسطرحیمی 15ام فروردین, 1395
صلوات: تنها دعایی هست كه حتما مستجاب می شود.
صلوات : بهترین هدیه از طرف خداوند برای انسان است.
صلوات : تحفهای از بهشت است.
صلوات : روح را جلا میدهد.
صلوات : عطری است كه دهان انسان را خوشبو میكند.
صلوات : نوری در بهشت است.
صلوات : نور پل صراط است.
صلوات : شفیع انسان است.
صلوات : ذكر الهی است.
صلوات : موجب كمال نماز میشود.
صلوات : موجب كمال دعا و استجابت آن میشود.
صلوات : موجب تقرب انسان است.
صلوات : رمز دیدن پیامبر در خواب است.
صلوات : سپری در مقابل آتش جهنم است.
صلوات : انیس انسان در عالم برزخ و قیامت است.
صلوات : جواز عبور انسان به بهشت است.
صلوات : انسان را در سه عالم بیمه میكند.
صلوات : از جانب خداوند رحمت است و از سو فرشتگان پاك كردن گناهان و از طرف مردم دعا است.
صلوات : برترین عمل در روز قیامت است.
صلوات : سنگینترین چیزی است كه در قیامت بر میزان عرضه میشود.
صلوات : محبوبترین عمل است.
صلوات : آتش جهنم را خاموش میكند.
صلوات : فقر و نفاق را از بین میبرد.
صلوات : زینت نماز است.
صلوات : بهترین داروی معنوی است.
صلوات : گناهان را از بین میبرد.
اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمد
![](https://mohadese-borojerd.kowsarblog.ir/media/users/m.kashani/profile_pictures/_evocache/p_____1.jpg/crop-top-64x64.jpg?mtime=1519735987)
اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمد
![](https://mohadese-borojerd.kowsarblog.ir/media/users/f.ahmadiyan/profile_pictures/_evocache/228103_342776575814520_1952214243_n.jpg/crop-top-64x64.jpg?mtime=1423920014)
اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمد
فرم در حال بارگذاری ...
ده درس زندگی از پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله
نوشته شده توسطرحیمی 15ام فروردین, 1395* آراستن خود هنگام دیدار با افراد
مردى به خانه رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و درخواست ديدار نمود، هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله خواست از خانه خارج شود و به ديدار آن مرد برود، جلو آينه يا ظرف بزرگى از آب داخل اتاق ايستاد و سر و صورت خود را مرتب كرد. عايشه از ديدن اين كار تعجب كرد. پس از بازگشت آن حضرت پرسيد: يا رسول الله! چرا هنگام رفتن در برابر ظرف آب ايستادى و موها و سر و صورت خود را مرتب كردى؟. فرمود: اى عايشه! خداوند دوست دارد، هنگامى كه مسلمانى براى ديدار برادرش مى رود، خود را براى ديدار او بيارايد.
* آداب نشستن
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله جاى خاصى براى نشستن در نظر نمى گرفت و سعى مى كرد در پايين مجلس بنشيند. دوست نداشت در هنگام نشست و برخاست كسى به احترام او برخيزد و در اين رابطه فرمودند: كسى كه دوست دارد ديگران به احترام وى از جا برخيزند، جايگاهش آتش است.
* احترام به ديگران
حضرت على عليه السلام فرمود: رسول اكرم صلى الله عليه و آله هرگز با احدى دست نداد كه دست خود را از دست او جدا كند، تا اين كه طرف دست خود را جدا مى ساخت و احدى كارى به او نمى سپرد كه آن را رها كند، تا زمانى كه طرف از حاجت خود صرفنظر مى كرد؛ و با احدى به گفتگو نپرداخت كه سكوت كند، تا وقتى كه طرف ساكت مى شد، و بالاخره هرگز ديده نشد كه آن حضرت پای مبارك را در برابر همنشينى دراز نمايد.
...
* پیامبر صلی الله علیه و آله مؤمن بیکار را دوست نداشتند
ابن عباس (ره ) گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله چون به مردى مى نگريست و از ديدن او خوشوقت مى شد، مى پرسيدند: كارش چيست؟. اگر مى گفتند: بيكار است. مى فرمودند: از نظر من افتاد. عرض مى شد: يا رسول الله! چرا بى ارزش گرديد؟. مى فرمود: چون مؤمن بيكار بماند، ناچار با دين خود بايد معيشت كند.
* این انصاف نیست!
هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله هفت ساله بود، روزى از دايه اش (حليمه سعديه) پرسيد: برادرانم كجا هستند؟ (برادران رضاعی). حليمه جواب داد: فرزند عزيز! آنان گوسفندانى را كه خداوند به بركت وجود تو به ما مرحمت كرده، به چرا برده اند. پیامبر (ص) فرمود: مادر! درباره من به انصاف رفتار ننمودى. مادر پرسيد: چرا؟. فرمود: آيا سزاوار است كه من در سايه خيمه بمانم و شير بنوشم، ولى برادرانم در بيابان، زير آفتاب سوزان باشند؟.
* عملی که مرا محبوب خدا و خلق گرداند!
سهل بن سعد ساعدى گفت: مردى به خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيد و گفت: اى رسول خدا! مرا به عملى راهنمايى فرماى كه وقتى آن عمل را انجام دهم، محبوب خدا و خلق گردم. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: به دنيا بى رغبت باش تا خداوند تو را دوست بدارد و به آنچه از دنيا در اختيار مردم است، چشم پوش و بى اعتنا باش تا مردم تو را دوست داشته باشند.
* تمام رُخ در برابر دیگران قرار می گرفت
پيامبر اكرم (ص) وقتى به كسى رو مى كرد، نيم رُخ برنمى گشت و با تمام بدن به طرف او روبرو مى شد. به كسى جفا نمى كرد و عذر طرف را زود مى پذيرفت.
* ارزش دفاع کردن از آبروى برادر دينى
ابوالدرداء گويد: مردى در محضر رسول اكرم صلى الله عليه و آله آبروى كسى را دستخوش بدگويى قرار داد، ديگرى در مقام دفاع برآمد. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: هر كس از آبروى برادر دينى خود دفاع كند، حجاب و پرده اى از آتش براى او خواهد بود.
* كسى كه در معامله غش و فريب به كار ببرد، از ما نيست
رسول اكرم صلى الله عليه و آله از كنار مردى گذشت كه گندم مى فروخت. از او پرسيد: چگونه مى فروشى؟. او چگونگى فروش را به عرض رسانيد. خداى تعالى وحى فرستاد كه دست در گندم ببر. حضرت دست مباركش را در گندم فرو برد. درون آن گندم را مرطوب و نمناك يافت. پس فرمود: كسى كه در معامله غش و فريب به كار ببرد، از ما نيست.
* این كار و تلاش در راه خدا محاسبه می شود
روزى پيامبر صلى الله عليه و آله با اصحاب خود نشسته بودند. پيامبر (ص) جوان نيرومندى را ديدند كه اول صبح مشغول كار و تلاش مى باشد. بعضى از حاضران گفتند: اين جوان، شايستۀ تمجيد و ستايش بود، اگر نيروى جوانى خود را در راه خدا به كار مى انداخت؟. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: چنين نگوييد، اگر اين جوان كار مى كند تا نيازمندي هاى خود را تأمين كند و از ديگران بى نياز گردد، در راه خدا گام برداشته و همچنين اگر به نفع پدر و مادر ناتوان و كودكان خردسالش كار كند و آنها را از مردم بى نياز سازد، باز هم در راه خدا قدم برداشته است.
منبع : خبرگزاری حوزه
فرم در حال بارگذاری ...
اهل ذکر در قرآن
نوشته شده توسطرحیمی 15ام فروردین, 1395قرآن کتاب جامعی است که از هیچ تر و خشکی در آن فروگزار نشده است و آنچه برای هدایت بشریت تا روز قیامت ضرورت دارد در آن آمده است؛ از این رو به آن ذکر گفته می شود. خداوند حکیم دانش این کتاب جامع هدایت را در سینه افرادی قرار داده که از آن در قرآن به «اهل ذکر» یاد شده است. وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِک إِلّارِجَالاً نُوحِی إِلَیهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکرِ إِنْ کنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ و پیش از تو هم جز مردانی که به ایشان وحی کردیم گسیل نداشتیم پس اگر نمی دانید از اهل اطلاع جویا شوید.[1]
از أمیرالمؤمنین صلوات الله علیه درمورد این آیه سؤال کردند، حضرت فرمودند:
و الله إنّا لنحن أهل الذکرنحن أهل العلم، و نحن معدن التأویل و التنزیل.
به خدا قسم ما اهل اطّلاع هستیم و ما اهل علم هستیم و ما جایگاه تأویل و تنزیل (قرآن) هستیم.[2]
علی صلوات الله علیه شهر عِلم نبی صلی الله علیه و آله
ام سلمه همسر پیامبر مولایی داشت که او را سرپرستی و تربیت نمود. مولای او از دشمنان امیرالمؤمنین بود، به گونه ای که بعد از هر نماز امیرالمؤمنین را سب کرده و دشنام می داد. روزی ام سلمه به او گفت: ای پدر، به چه دلیل علی صلوات الله علیه را دشنام می دهی؟ گفت: چون او قاتل عثمان است و در خون او شریک شده است، ام سلمه فرمود: اگر تو آقا و سرپرست من نبودی و به جای پدرم نبودی از اسرار پیامبر نمی گفتم ولیکن بنشین تا از علی صلوات الله علیه و آنچه دیده ام برایت تعریف کنم. امیرالمؤمنین هر روز و شب به حضور پیامبر می رسید و پیامبر با او خلوت می کرد و در هر موضوع حضرت علی صلوات الله علیه را به رموز و اسرار آن آگاه می نمود و هیچ چیز را از آن حضرت پنهان نمی کرد؛ حتی بر اصحاب پیامبر روشن بود که خدا امیرالمؤمنین، کس دیگر این گونه با پیامبر خصوصی صحبت نمی کند. اگر امیرالمؤمنین در خانه بود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به نزد او می رفت که بیشتر اوقات، همنشینی آنها این گونه بود. گاهی علی بن ابیطالب صلوات الله علیه به منزل پیامبر صلی الله علیه و آله می رفت که در این صورت حضرت، همسرانش را بیرون از حجره می فرستاد؛ اما زمانی که گفتگو در خانۀ امیرالمؤمنین بود حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین علیهم السلام حضور داشتند و آنها نیز محرم اسرار بودند.
...
حضرت علی صلوات الله علیه هر سؤالی از پیامبر می نمود آن حضرت پاسخ می داد، وقتی که سؤالش تمام می شد پیامبر آغاز سخن می نمود، هیچ آیه ای بر پیامبر نازل نمی شد مگر آن که آیه را برای حضرت علی صلوات الله علیه می خواند و آن حضرت املا می کرد و پیامبر تمام احکام از حلال و حرام و امر و نهی را به آن حضرت می آموخت. روزی نوبت من بود که پیامبر صلی الله علیه و آله نزد من بیاید. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را دیدم که به همراه حضرت علی صلوات الله علیه به حجرۀ من آمدند در حالی که دست در دست یکدیگر داشتند، پیامبر صلی الله علیه و آله دست بر دوش علی صلوات الله علیه گذاشت و به من فرمود: ام سلمه از حجره بیرون برو و خانه را برای ما خلوت کن. ام سلمه می گوید: من بیرون رفتم و آنها مشغول صحبت با یکدیگر شدند و آهسته سخن می گفتند، به گونه ای که من صدای آنها را می شنیدم ولی سخن آنها را نمی فهمیدم روز به نیمه رسید، به پشت در حجره رفتم و سلام کردم، پیامبر فرمود: به مکان خود بازگرد.
دوباره مشغول نجوا شدند تا نزدیک ظهر شد، با خود گفتم: روزی که به من تعلق داشت گذشت و علی صلوات الله علیه او را مشغول کرد، گفتم: بروم شاید صحبتشان تمام شده باشد رفتم و گفتم: السلام علیکم، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بار دیگر سخن قبل را به من فرمود؛ بازگشتم و بر جای خود نشستم. هنگام ظهر شد با خود گفتم: الان برای نماز ظهر خارج می شوند. با خود فکر می کردم که روزی که نوبت من بود گذشت و آن قدر کند گذشت که گویا روزی بلندتر از آن نبود، باز به سمت حجره رفتم و از پشت در سلام کردم، این بار رسول خدا فرمود: داخل شو.
داخل اتاق شدم دیدم امیرالمؤمنین نشسته و دست خود را بر زانوی پیامبر گذارده و با یکدیگر صحبت می کنند؛ علی صلوات الله علیه عرض می کرد: آیا انجام دهم؟
پیامبر فرمود: آری؛ با ورود من سخن را قطع کردند و حضرت علی صلوات الله علیه تشریف بردند؛ پیامبر اکرم اظهار لطف نسبت به من کرد و فرمود:
ای ام سلمه! از من دلگیر نشو، جبرئیل بر من نازل شد و فرمود: علی صلوات الله علیه را به امور پس از خودت آگاه کن و به آن چه تا روز قیامت اتفاق می افتد علی صلوات الله علیه را باخبر سازم. بار دیگر پیامبر از من عذرخواهی کرد و فرمود: از من دلگیر مشو. خداوند برای هر امتی نبی و وصی انتخاب نموده است، من پیامبر این امت و علی صلوات الله علیه وصی من در عترت و اهل بیت و امت بعد از من است، این هرآنچه بود که من دربارۀ علی صلوات الله علیه دیدم.
حال ای پدر! می خواهی او را دشنام بده یا این کار را ترک کن. پدرم توبه کرد و شبانه روز با خدا راز و نیاز می کرد و می گفت:
خدایا! من را ببخش که در حق علی صلوات الله علیه جاهل بودم.[3]
منبع:حوزه
پی نوشت ها:
[1] نحل/ 43
[2] حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج1، ص432
[3] قاضی نورالله، احقاق الحق، ج4، ص77
فرم در حال بارگذاری ...
جرجیس کیست؟
نوشته شده توسطرحیمی 15ام فروردین, 1395جِرجیس، از پیامبران دوره فترت بنا بر برخی قصص اسلامی است.
جِرجیس در متون تاریخی و تفسیری
قصه جرجیس، که در برخی متون تاریخی و تفسیری و حدیثی مسلمانان با شاخ و برگهای بسیار وارد شده، در واقع مبتنی بر افسانه جورج قدیس، از شهدای مسیحی، است که دیر زمانی پیش از ظهور اسلام پدید آمده بود در باره جورج قدیس، به جز واقعه شهادتش، اطلاع تاریخی دیگری در دست نیست؛ اما، در جهان مسیحی افسانههایی چون کشتن اژدها به او نسبت داده شده است.
همچنین او را حامی بعضی شهرها و کشورهای مسیحی دانستهاند.
محل تولد و شهادت
مطابق روایتی متعلق به قرن ششم میلادی، اصل وی از لُد در لسطین بوده و پس از شهادت نیز در آنجا فن شده است [۱]
جِرجیس در منابع لغوی
در باره واژه جرجیس در منابع لغوی عربی مطلبی نیامده و لغتنویسان به همین توضیح اکتفا کردهاند که نام پیامبری بوده است [۲] [۳] [۴] اما، با توجه به منشأ قصه و نوع ترکیب واژه، به نظر میرسد مُعرَّبِ جورج باشد.
جِرجیس در قرآن کریم
در قرآن کریم نیز ذکری از جرجیس به میان نیامده؛ اما، در تفاسیر و تواریخ ، از پیامبران دوره فترت پس از عیسی علیهالسلام شمرده شده است. [۵] [۶]
منبع قصه جِرجیس
منبع اصلی قصه جرجیس در متون تاریخی و حدیثی مسلمانان، وهْببن مُنَبِّه است. [۷] [۸] [۹]
در تاریخ طبری
طبری [۱۰] گستردهترین روایت این قصه را از طریق ابناسحاق نقل کرده است.
برطبق روایت طبری، جرجیس از بندگان صالح خداوند و اهل فلسطین بود.
وی از جمله کسانی بود که بازماندگان حواریون مسیح را دیده و از آنان اخذ علم کرده و ایمان خود را پنهان داشته بودند.
جرجیس شغل بازرگانی داشت و از این طریق به مستمندان کمک میکرد.
وی در بذل مال بیدریغ بود، چندانکه گاهی خود تهیدست میشد و سپس به کسب و کار میپرداخت و مال به دست میآورد.
در واقع، او برای صدقه دادن کار میکرد وگرنه فقر را دوستتر میداشت.
...
r />نهی از منکر داذانه جرجیس، که از فرمانروایی مشرکان بر سرزمین خود احساس ناامنی کرده بود، تصمیم گرفت به نزد داذانه ، پادشاه جبار موصل (احتمالاً دیوکلسین ، امپراتور روم از ۲۸۴ تا ۳۰۵ میلادی)، برود.
وی برای جلب رضایت داذانه، که مشرکان را در آن سرزمین بر او مسلط نگرداند، مال فراوان به همراه برد تا به او هدیه بدهد، اما متوجه شد که داذانه بتپرست است و مردم را به سجده کردن بر بتی به نام اِفّلون وا میدارد؛ ازاینرو، مالی را که با خود برده بود، بین مردم تقسیم کرد و او را به ترک بتپرستی دعوت نمود.
داذانه هم متقابلاً جرجیس را به بتپرستی خواند و بین آن دو مجادلهای درگرفت و سرانجام پادشاه ، جرجیس را مخیر کرد که یا تن به شکنجه دهد یا در مقابل افّلون سجده کند.
جرجیس سجده نکرد و از اینرو، چندبار شکنجه و سپس به حبس همراه با شکنجه محکوم شد، اما به کمک فرشتهای نجات یافت و نزد داذانه بازگشت و اینبار داذانه تا سه بار او را به اَشکال گوناگون به قتل رساند و جرجیس هر بار، به امر خدا ، زنده شد.
در این میان، همسر داذانه، با دیدن حالات جرجیس، ایمان آورد و به همین جرم به دستور داذانه به قتل رسید.
در مجموع، ۰۰۰، ۳۴ تن به جرجیس ایمان آوردند که همگی کشته شدند.
جرجیس، پس از کشته شدن همسر داذانه، به درگاه خدا دعا کرد و برای خود رفع بلا و مرگ ، و برای داذانه و قومش عذاب و نابودی خواست.
خدا دعای او را اجابت کرد و بدین ترتیب، مرگ چهارم و ابدی نصیب جرجیس گردید.
در مراحل حبس و شکنجه جرجیس، معجزات و کرامات چندی روی داد، از جمله زنده شدن گاو مرده، سبز شدن گیاهان خشکیده، زنده شدن مردگان و شفا یافتن نابینا .
در منابع بعد از طبری، قصه جرجیس با تغییراتی در برخی جزئیات حوادث و تعبیرات، و گاهی بهطور خلاصه، نقل شده است. [۱۱] [۱۲] [۱۳] [۱۴] [۱۵]
در کتب مقدسی
مقدسی از جمله کسانی است که این قصه را به اختصار آورده و نحوه بیان وی نشان دهنده شک و تردید او در صحت کل ماجرا است.
در منابع حدیثی شیعه
قصه جرجیس در پارهای از منابع حدیثی شیعه ، نظیر قصصالانبیاء قطب راوندی ، [۱۶] بحارالانوار مجلسی [۱۷] و النور المبین فی قصص الانبیاء و المرسلین جزایری [۱۸] آمده است که با نقل طبری و ثعلبی تفاوتهایی دارد.
از جمله اینکه در نقل شیعی این روایت ، تعبیر «بَعثَ اللّه جرجیس الی ملِکٍ بالشام» [۱۹] آمده که نشان میدهد وی را خدا برانگیخته است.
همچنین وقتی پادشاه از او میپرسد: «اهل کجایی؟» وی میگوید: «رومیام ولی در فلسطین سکونت دارم» [۲۰] که این نکته در نقل اهل سنّت نیامده است.
همچنین در نقل شیعی این قصه ، [۲۱] جرجیس به چاه انداخته میشود ولی در نقل اهل سنّت، [۲۲] به درون مجسمه توخالی گاوی انداخته میشود.
در قصصالانبیاء قطب راوندی
در قصصالانبیاء قطب راوندی، که قدیمترین روایت موجودِ شیعی از این قصه است، کل حدیث از ابنبابویه نقل شده، اما چون این قصه در هیچیک از کتابهای موجود ابنبابویه وجود ندارد، به نظر میرسد قطب راوندی قصه را از یکی از کتابهای ابنبابویه، که اینک در دسترس نیست، نقل کرده باشد و این کتاب ظاهراً کتابالنبوة ابنبابویه است که خود او در برخی آثارش [۲۳] [۲۴] [۲۵] به آن اشاره کرده است.
احتمالاً مأخذ عمده قطب راوندی در قصصالانبیاء همین کتابالنبوة ابنبابویه بوده است. [۲۶]
منبع اصلی ابنبابویه هم در نقل مطالبی از این دست، ظاهراً کتابالمبتداء ابانبن عثمان بَجَلی، مورخ معروف شیعی، است که در بسیاری از آثارش از او حدیث نقل کرده است. [۲۷]
در هر حال مجلسی ، پس از ذکر قصه جرجیس، یادآور شده که این قصه در منابع تاریخی مفصّلتر آمده اما چون اعتمادی به سند آن نیست از ذکر آن خودداری کرده است.
خصایص
در احادیث، جرجیس با عنوان « شهید » و «سیدالشهدا» خوانده شده است.
پارهای از ویژگیهای جرجیس، از جمله صبر و شکیبایی ، تحمل انواع شکنجه و بتشکنی، با ویژگیهای مشابهی در شخصیت حضرت علی علیهالسلام تطبیق داده شده است.
در برخی از دعاها نیز به نام جرجیس اشاره شده است.
جرجیس در ادبیات فارسی
در برخی اشعار فارسی از شخصیت جرجیس، به عنوان اُسوه پایداری که بارها مورد امتحان الاهی قرار گرفته، یاد شده است.
همچنین در یک مَثَلِ مشهور فارسی به جرجیس اشاره شده است.
فهرست منابع
(۱) ابناثیر، الکامل فی التاریخ.
(۲) ابنبابویه، التوحید، چاپ هاشم حسینی طهرانی، قم ۱۳۸۷.
(۳) ابنبابویه، کتاب من لایحضره الفقیه، چاپ علیاکبر غفاری، قم ۱۴۰۴.
(۴) ابنشهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، نجف ۱۹۵۶.
(۵) ابنطاووس، اقبال الاعمال، چاپ جواد قیومی اصفهانی، قم ۱۴۱۴ـ۱۴۱۶.
(۶) ابنعساکر، تاریخ مدینة دمشق، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۱۵ـ۱۴۲۱/ ۱۹۹۵ـ۲۰۰۱.
(۷) ابنمنظور، لسان العرب.
(۸) حسن انصاری قمی، «نسخهای ناقص از کتاب النبوه صدوق»، نشر دانش، سال ۱۹، ش ۳ (پاییز ۱۳۸۱).
(۹) احمد بهمنیار، داستاننامه بهمنیاری، بهکوشش فریدون بهمنیار، تهران ۱۳۶۹ ش.
(۱۰) مهدی پرتوی آملی، ریشههای تاریخی امثال و حکم، تهران ۱۳۶۹ ش.
(۱۱) احمدبن محمد ثعلبی، قصصالانبیاء، المسمی عرائس المجالس، بیروت: المکتبة الثقافیة.
(۱۲) نعمتاللّهبن عبداللّه جزایری، النور المبین فی قصص الانبیاء و المرسلین، قم ۱۴۰۴.
(۱۳) اسماعیلبن حماد جوهری، الصحاح: تاجاللغة و صحاح العربیة، چاپ احمد عبدالغفور عطار، قاهره ۱۳۷۶، چاپ افست بیروت ۱۴۰۷.
(۱۴) علیاکبر دهخدا، امثال و حکم، تهران ۱۳۵۷ ش.
(۱۵) احمدبن داوود دینوری، الاخبار الطوال، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره ۱۹۶۰، چاپ افست قم ۱۳۶۸ ش.
(۱۶) محمدکاظم رحمتی، «بازماندههایی از کتابی کهن در سیره نبوی از عالمی امامی: المبتدا و المبعث و المغازی الوفاة و السقیفة و الردة ابانبن عثمان بجلی»، کتاب ماه دین، سال ۸، ش ۱ـ۲ (آبان و آذر ۱۳۸۳).
(۱۷) مجدودبن آدم سنایی، دیوان، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۸۰ ش.
(۱۸) عتیقبن محمد سورآبادی، قصص قرآن مجید، برگرفته از تفسیر ابوبکر عتیق نیشابوری مشهور به سورآبادی، چاپ یحیی مهدوی، تهران ۱۳۶۵ ش.
(۱۹) عبدالرزاقبن همام صنعانی، تفسیرالقرآن، چاپ مصطفی مسلم محمد، ریاض ۱۴۱۰/۱۹۸۹.
(۲۰) طبری، تاریخ، (بیروت).
(۲۱) سعیدبن هبه اللّه قطب راوندی، قصصالانبیاء، چاپ غلامرضا عرفانیان یزدی، مشهد ۱۴۰۹.
(۲۲) مجلسی، بحار الانوار.
(۲۳) محمدبن محمد مرتضی زبیدی، تاجالعروس من جواهرالقاموس، ج۱۵، چاپ ابراهیم ترزی و دیگران، کویت ۱۳۹۵/۱۹۷۵، چاپ افست بیروت.
(۲۴) مسعودی، مروج، (بیروت).
(۲۵) مطهربن طاهر مقدسی، کتاب البدء و التاریخ، چاپ کلمان هوار، پاریس ۱۸۹۹ـ۱۹۱۹، چاپ افست تهران ۱۹۶۲.
(۲۶) جلالالدین محمدبن محمد مولوی، کلیات شمس، یا، دیوان کبیر، چاپ بدیعالزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۵ ش.
(۲۷) یاقوت حموی، معجم البلدان.
منبع: ویکی فقه
****************************
جرجیس-علیه السلام- نام پیغمبری است که پس از حضرت عیسی بن مریم-علیه السلام- به پیغمبری مبعوث گردیده است. بعضی وی را از حواریون می دانند ولی میرخواند وی را از شاگردان حواریون نوشته است و برخی نیز گویند که وی خلیفه داود بوده است.
ابن بابویه وقطب راوندی از ابن عباس روایت کردهاند، که حق تعالی، جرجیس را پیامبر گردانید و او را به سوی پادشاهی که در شام بود (به نام داذانه)فرستاد تا او را از بت پرستی نهی کند. او در سرزمین موصل به دست حاکم جباری به نام داذیانه گرفتار شد. چون بت و صنم “داذیانه” به نام” افلون “را سجده نکرد به انواع عقوبتها او را می کشتند اما به فرمان الهی زنده می شد تا آنکه عذابی در رسید و همۀ کافران را از میان برداشت. عطار می نویسد:«او را زنده در آتش انداختند، گوشتهایش را با شانۀ آهنین تکه تکه کردند و چرخی را که تیغهای آهنین به آن نصب کرده بودند از روی بدنش گذراندند اما با آنکه سه بار او را کشتند هر سه بار زنده شد و سرانجام هم نمرد تا آنکه دشمنانش به آتشی که از آسمان فرستاده شد هلاک شدند.
جر جیس خلیفه داود بود در قوم ریان و به ایشان زبور و تورات وخدا پرستی می آموخت. ملک ریان بت پرست بود واز آن بیم داشت که اعتقاد به خدا قومش را پراکنده کند وسخت بی رحم بود . او به جرجیس پیغام داد كه یا از میان ما بیرون رو یا ترا به عذابی سخت می کشم . جرجیس گفت کار ما را ببین که پیغمبران چون از کافران امید بر می داشتند بر ایشان عذاب نازل می کردند ومن عذاب نازل نمی کنم می خواهند مرا به عذاب بکشند .
اما من بر کسی نفرین نمی کنم و خدا هم مرا نگاه میدارد .به ملک ریان بگوئید که خداوند جرجیس را تا هروقت کارش تمام نشده نگاه می دارد .ملک ریان گفت ببینیم تا چگونه می دارد. دستور داد جرجیس را از بالای یک عمارت بلند بر زمین انداختند .
جرجیس بر زمین آمد و راست روی دو پا ایستاد وگفت ای مردم خدارا بپرستید که این ملک ریان نادان است .
ملک ریان جرجیس را در آغل شیران و پلنگان انداخت و دیدند که شیران و پلنگان چون گوسفندان با جرجیس مدارا میکنند ملک ریان خشمناک شد و ستور داد جرجیس را در آتش افکندند اما باران گرفت و مرد م دیدند که جرجیس زنده است و مرد م را موعظه می کند .
ملک ریان گفت میدانم چکنم او را در چاه بیدازید و جرجیس از چاه بیرون آمد بایک خبر خوب برای مردم، که این چاه چاه یک قنات متروک است که آب بسیار دارد و مردم به جرجیس خوشبین تر شدند و بعضی از مرد م به او ایمان آوردند .جرجیس را با سنگی که بپایش بستند در دریا غرق کردند اما یک اره ماهی بند سنگ را برید و جرجیس با دامنی از مرواید از دریا در آمد .
ملک ریان مومنان را به کشتن تهدید کرد وازاین آیات تعجب می کرد اما لجباز بود و چنین میدانست که جرجیس نفرین نمی کند دستور داد او را در میان کنده درختی کردند و آنرا آتش زدند . جرجیس از آنهم نجات یا فت اما وقتی دو باره بنزد مردم بر گشت و همچنان ایشان را سنگدل دید با خدا مناجات کرد و گفت خدا یاتو دانی که چندین سا ل است بر جفای ایشان می باشم وصبر می کنم .وایشان کافر ی می کنند دیگر مرا شهادت روزی کن واز ایشان مومنان را پیروزی ده و کا فران را هلاک کن که بد مردمی هستند.
چون جرجیس از دنیا برفت عذاب خدا نازل شد وملک ریان وکافران را از میان برداشت ومومنان راباقی گذاشت واز میان پیغمران تنها جرجیس بود که چون قوم گمراه را به عذاب کیفر داد خودازپیش به رحمت پروردگار پیوست
گویند تا 550 سال بعد از حضرت عیسی علیه السلام رسولی(پیامبر با کتاب) فرستاده نشد. در این دوره که فترت نامیده میشود از سوی خداوند پیامبری برای هدایت مردمان فرستاده میشد ولی تنها پیامبر اولوالعزم پس از حضرت عیسی علیه السلام حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) بود. در این فاصله (همون دوره فترت)پیامبرانی فرستاده شدند که از جمله ی آنها میتوان به حضرت جرجیس علیه السلام اشاره کرد.
عطار می نویسد:«او را زنده در آتش انداختند، گوشتهایش را با شانۀ آهنین تکه تکه کردند و چرخی را که تیغهای آهنین به آن نصب کرده بودند از روی بدنش گذراندند اما با آنکه سه بار او را کشتند هر سه بار زنده شد و سرانجام هم نمرد تا آنکه دشمنانش به آتشی که از آسمان فرستاده شد هلاک شدند…!
منبع:سایت تبیان
فرم در حال بارگذاری ...
خانه تکانی دل! چگونه؟؟
نوشته شده توسطرحیمی 15ام فروردین, 1395همانطور که بدن انسان گاهی سالم است و گاهی مریض، دل انسان هم گاهی سالم و گاهی مریض می شود. گاهی آنقدر دل نورانی می شود که تعبیر “حرم الله” در وصف آن بکار برده می شود و گاهی آن چنان سخت و قسی می شود که با تعبیر “سخت و سنگین” توصیف می شود. انسان با توجه به آیات قرآن می تواند به این حقیقت دست یابد.
کهنگی دل
برای هر عاقلی روشن است که آدمی دارای دو ساحت است: درون و برون: ساحت برون مربوط به ظاهر و اعضاست و ساحت درون، مربوط به قلب. بعضی از کارهای خوب و بد را ما با اعضا و جوارح انجام می دهیم مانند نماز و روزه، یا دروغ و غیبت و… و بعضی را از طریق قلب مانند محبت و ایمان یا کبر و حسد و نفاق و…
جایگاه قلب در آیات
از آنجایی که به تعبیر روایات قلب انسان به منزله ی پادشاه و حکمران بدن است و هر آنچه را که قلب دستور دهد اعضا و جوارح انجام می دهند، قرآن به قلب توجه خاصی داشته و این دروازه ورود اعمال را در آیات زیادی مورد بررسی قرار داده است. گاهی می فرماید: «آنچه در دلهایتان است (مانند کفر، نفاق و ریا و..) چه آنها را آشکار سازید و چه پوشیده دارید، خداوند شما را به آنها محاسبه می فرماید» (بقره، 284).
گاهی می فرماید: «خدا از آنچه دلهایتان کسب کرده شما را بازخواست خواهد فرمود». در آیه ای می فرماید: «در آن روز كه مال و فرزندان سودى نمى بخشد، مگر كسى كه با قلب سلیم به پیشگاه خدا آید!» (شعراء، 88 - 89).
یعنی تنها دل سالم است که در قیامت دستگیر انسان است: «خدا بر دلها و گوشهاى آنان مهر نهاده و بر چشم هایشان پرده اى افكنده شده » (بقره، 7) و در جایی دیگر می فرماید: «اعمالشان چون زنگارى بر دلهایشان نشسته است» (مطففین، 14).
این ها گوشه ای از تعبیراتی است که قرآن در مورد قلب و دل انسان بکار می برد.
ارتباط مداوم با دانشمندان و علماى صالح، خودسازى و تهذیب نفس، پرهیز از گناه و مخصوصا غذاى حرام، و یاد خدا كردن به انسان شرح صدر داده و قلب او را مانند آینه زلال و شفاف می کند
...
جایگاه قلب در روایات
امام هشتم علیه السلام می فرمایند: «همانا برای خداوند در میان بندگانش آئینه ای است و آن دل است، پس محبوب ترین دل ها نزد او صاف ترین و سخت ترین و نرم ترین آنهاست: در دین خدا سخت ترین دل باشد، و از گناهان پاکیزه ترین دل باشد و بر برادران ایمانی نازکترین دل باشد.» (نمونه معارف اسلام، ج 15، ص 185)
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «دل حرم خداست، پس در حرم خدا، غیر خدا را ساكن مكن». (بحار الانوار، ج 70، ص 25)
در بیانی امیرالمومنین (علیه السلام) می فرماید: «همانا این دلها ملول و افسرده می شود، همانطور که بدن ها خسته می شود، پس برای طراوت آنها در پی حکمت ها و دانش های نو و شگفت آور باشید». (نهج البلاغه، کلمات قصار، 89)
در روایتی دیگر می فرمایند: «آگاه باشید که همانا عامل تندرستی تن، تقوای دل است.
بیماری قلب چیست؟
قرآن تعبیراتی درباره ی بیماریهای قلب انسان دارد از قبیل: مرض، قصاوت و سنگینی، زنگار و … که همه ی این ها دلایلی دارد که تبیین شده است.
امام صادق(علیه السلام) فرمودند: پدرم [امام باقر] علیه السلام بارها می فرمود: هیچ چیز برای قلب زیان بارتر از گناه نیست، چه آن که قلب با گناه می آمیزد و بر گناه اصرار می ورزد تا آن که گناه بر قلب چیره می شود و سر انجام آن را وارونه می کند. (نمونه معارف اسلام، ج 15، ص 184)
انسانها در پذیرش حق و درك مطالب یكسان نیستند، بعضى با یك اشاره لطیف یا یك كلام كوتاه حقیقت را به خوبى درك مى كنند، یك تذكر آنها را بیدار مى سازد، و یك موعظه و اندرز در روح آنها طوفانى بپا مى كند، در حالى كه بعضى دیگر شدیدترین خطابه ها و گویاترین دلائل و نیرومندترین اندرز و مواعظ در وجودشان كمترین اثرى نمى گذارد، و این مساله ساده اى نیست (تفسیر نمونه، ج 19، ص: 427). آنچه باعث زنگار گرفتن قلب و قساوت آن می شود، جهل و گناه و لجاجت و جدال و مراء و همنشینى با بدان و فاجران و مجرمان و دنیاپرستى و هواپرستى است.(تفسیر نمونه، ج 19، ص 428)
امام هشتم علیه السلام می فرمایند: «همانا برای خداوند در میان بندگانش آئینه ای است و آن دل است، پس محبوب ترین دل ها نزد او صاف ترین و سخت ترین و نرم ترین آنهاست: در دین خدا سخت ترین دل باشد، و از گناهان پاکیزه ترین دل باشد و بر برادران ایمانی نازکترین دل باشد»
درمان بیماری قلب
با تعبیراتی که در این روایت آمده می توان دریافت که قلب انسان دارای چند ویژگی است:
1. حرم الله است. 2. گناه بزرگترین بیماری قلب است. 3. پاکترین قلب ها، قلبی است که از گناه رهیده باشد 4. برای رهیدن از گناه باید در پی حکمت ها و دانش های نو و شگفت آور بود.
قرآن بهترین راه چاره و درمان امراض قلب را در ذکر و یاد خدا خلاصه می کند و می فرماید: «آگاه باشید که با یاد خداوند دلها آرام می گیرد» (رعد- 28). براى به دست آوردن شرح صدر و رهایى از قساوت قلب باید به درگاه خدا روى آورد تا آن نور الهى كه پیامبر وعده داده در قلب بتابد، باید آئینه قلب را از زنگار گناه صیقل داد و سراى دل را از زباله هاى هوا و هوس پاك كرد تا آماده پذیرایى محبوب گردد. (تفسیر نمونه، ج 19، ص 429)
ارتباط مداوم با دانشمندان و علماى صالح، خودسازى و تهذیب نفس، پرهیز از گناه و مخصوصا غذاى حرام، و یاد خدا كردن به انسان شرح صدر داده و قلب او را مانند آینه زلال و شفاف می کند.
خانه تکانی دل
انسان باید از دنیای پیرامون خود عبرت بگیرد که عبرت گرفتن کار افراد عاقل و فهیم است. از درختان، کوه ها، دشت و صحرا و … و فصول سال.
بهار که می آید درختان از هر گونه کهنگی که در طول سال بر آنها نشسته است جدا می شوند، از برگ های کهنه و کدر، از کثیفی ها و آلودگی ها. صاف و پاکیزه می شوند مانند ظرفی که از ناپاکی ها خالی شده است. آماده می شوند برای دریافت زیبایی، طراوت و جلوه های زیبای الهی. ما هم از این روند طبیعت درس بگیریم و دل ها را با یاد خدا از هر چه ناپاکیست بشوییم. زنگارها را بزداییم و فصلی نو در اندازیم. تصمیم بگیریم که طراوت و شادابی دل را که شرط آن ذکر و یاد خداست، برای همیشه داشته باشیم و با دروغ و غیبت و دورویی و کینه به دل داشتن از دیگران باعث مردن و بی طراوتی و بی نشاطی دل نشویم.
کلام آخر
قلب دروازه ایست که هر آنچه انسان انجام می دهد باید از این دروازه بگذرد تا به عمل (چه خوب و چه بد) درآید. پس انسان برای رها شدن از بیماریهای قلب و آرام شدن آن باید که همیشه و همه جا به یاد و ذکر خدا مشغول باشد تا زنگارها زدوده شود و به حرم امن الهی تبدیل گردد.
فرم در حال بارگذاری ...
دو گروهی که باید از شر آنها استعاذه کرد.
نوشته شده توسطرحیمی 15ام فروردین, 1395
قرآن کریم در بیانات مختلف شناسایی دشمنان و آماده سازی برای مقابله با آنان، را امری بسیار ضروری و لازم می داند؛ ضمن اینکه هدایت و مصونیت از انحراف در زندگی و دستیابی به کمالات و خوشبختی دنیوی و اخروی، را نیز دارای نقش و جایگاه مهم و اساسی می داند. در حقیقت هنر قرآن افزون بر معرفی دشمن و شیوه های او، شناساندن راه مقابله با آن نیز می باشد.
توکل
شیطان با مکر و حیله های فراوان و نیز خطرهای جدی برای انسان، هیچ گونه سلطه ای بر افراد با ایمان و توکل کننده به خداوند ندارد: «إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَكَّلُونَ - إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِینَ هُم بِهِ مُشْرِكُونَ».(1) این دو آیه مردم را به دو گروه تقسیم می کند و برای هر یک از آنان دو صفت بیان می فرماید: افرادی بیرون از سلطه شیطان و دارای ایمان و توکل بر پروردگار؛ یعنی از نظر عقیده تنها خدا را می پرستند و از نظر عمل مستقل از همه چیز و متکی بر خدا می باشند.
اشخاصی که زیر سلطه شیطانند؛ آن ها کسانی هستند که از نظر عقیده رهبری او را پذیرفته اند و از نظر عمل شیطان را شریک خدا رد اطاعت شمرده اند.
سلطه شیطان بر انسان ها الزامی و اجباری و ناخودآگاه نیست. انسان ها با فراهم سازی شرایط ورود شیطان به محیط جان، به او جواز عبور از دروازه قلب را می دهند. بنابراین، تقویت ایمان و توکل به خدا، دو عامل مؤثر برای مقابله با نقشه های شیطان می باشد.
ترک معصیت
در حدیث آمده است: «شیطان پیوسته بندگان خدا را وسوسه می کند و هنگامی که خدا را یاد می کنند، بر می گردد» از این رو انسان با اسلحه ذکر به مقابله با شیطان بر می خیزد و پیروزی نیز از آن اوست
راه دیگر قرآن برای مقابله با شیطان، انجام تکالیف و ترک معصیت است. انسان با انجام وظیفه شرعی، بینی شیطان را به خاک می مالد. او هیچ سلطه ای بر چنین انسانی ندارد؛ چرا که سلطه او فقط بر افراد گنهکار است: «هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلَى مَن تَنَزَّلُ الشَّیَاطِین * تَنَزَّلُ عَلَى كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِیمٍ»؛ «آیا شما را خبر دهم كه شیاطین بر چه كسى فرود مى آیند، بر هر دروغ زن گناهكارى فرود مى آیند» (2)
شیطان بر آن دسته از افرادی که دروغ گویی حرفه آن ها و گنهکاری، شغلشان است، سلطه دارد؛ ولی کسانی که صداقت حرفه شان و اطاعت از خداوند شغل شان باشد، از تحت سلطه شیطان بیرونند.
...
>یاد خدا
یاد و نام پروردگار سبب دور شدن شیطان از حریم جان و دل انسان می شود؛ زیرا شیطان فقط بر دل های غافل سلطه دارد و بر دل های ذاکر و بیدار چیرگی ندارد. علت نامیدن شیطان به خنّاس این است که او خود را مخفی می کند و هنگامی که مؤمن نام خدا را می برد، منقبض می شود و فرار می کند؛ همان گونه که در حدیث آمده است: «شیطان پیوسته بندگان خدا را وسوسه می کند و هنگامی که خدا را یاد می کنند، بر می گردد» (3)؛ از این رو انسان با اسلحه ذکر به مقابله با شیطان بر می خیزد و پیروزی نیز از آن اوست.
پناه بری به خدا
قرآن عنایت زیادی به موضوع استعاذه یعنی پناهنده شدن به خدا از شر شیطان دارد. برای اثبات اهمیت استعاذه، هفده بار این مسئله را مطرح نموده است که خود دلیل بر اهمیت موضوع می باشد.
استعاذه از متکبر
حضرت موسی (علیه السلام) با پناه بری به خدای متعال از شر هر متکبری می گوید: «وَقَالَ مُوسَى إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَرَبِّكُم مِّن كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لَّا یُؤْمِنُ بِیَوْمِ الْحِسَابِ»؛ «و موسى گفت من از هر متكبرى كه به روز حساب عقیده ندارد به پروردگار خود و پروردگار شما پناه برده ام» (4) گفتار حضرت موسی (علیه السلام) نشان می دهد که افرادی با این دو ویژگی تکبر و عدم اعتقاد به قیامت به قدری آدم های خطرناکی محسوب می شوند که باید از شر آنان به خدای سبحان پناه برد؛ زیرا تکبر سبب می شود جز خودش و افکارش را نبیند و عدم ایمان به روز حساب نیز سبب می شود که هیچ حسابی در برنامه و کار او نباشد. (5)
پناه بردن از شر جهالت
شیطان بر آن دسته از افرادی که دروغ گویی حرفه آن ها و گنهکاری، شغلشان است، سلطه دارد؛ ولی کسانی که صداقت حرفه شان و اطاعت از خداوند شغل شان باشد، از تحت سلطه شیطان بیرونند
در داستان حضرت نوح (علیه السلام) می بینیم که حضرت متوجه می شود تقاضای نجات فرزندش صحیح نمی باشد؛ زیرا خداوند پیوند مکتبی را فوق پیوند سببی قرار داد و فرمود: «قَالَ یَا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ فَلاَ تَسْأَلْنِ مَا لَیْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُكَ أَن تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ»؛ «فرمود اى نوح او در حقیقت از كسان تو نیست او [داراى] كردارى ناشایسته است پس چیزى را كه بدان علم ندارى از من مخواه من به تو اندرز مى دهم كه مبادا از نادانان باشى» (6)و رو به درگاه پروردگار می کند و می گوید: «قَالَ رَبِّ إِنِّی أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْأَلَكَ مَا لَیْسَ لِی بِهِ عِلْمٌ وَإِلاَّ تَغْفِرْ لِی وَتَرْحَمْنِی أَكُن مِّنَ الْخَاسِرِینَ»؛ «گفت پروردگارا من به تو پناه مى برم كه از تو چیزى بخواهم كه بدان علم ندارم و اگر مرا نیامرزى و به من رحم نكنى از زیانكاران باشم ».(7)
هر چند گناهی از او سر نزده بود، اما مقام و موقعیت پیامبر ایجاب می کند که بیش از این مراقب گفتار و رفتار خود باشد؛ زیرا همین ترک اولی را برای خود خطا تلقی و از پیشگاه خدای متعال تقاضای بخشش می کند.
پناه بری در لغزشگاه ها
«وَرَاوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِهَا عَن نَّفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَیْتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ اللّهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوَایَ إِنَّهُ لاَ یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ»؛«و آن [بانو] كه وى در خانه اش بود خواست از او كام گیرد و درها را [پیاپى] چفت كرد و گفت بیا كه از آن توام [یوسف] گفت پناه بر خدا او آقاى من است به من جاى نیكو داده است قطعا ستمكاران رستگار نمى شوند» (8) وقتی عشق به حضرت یوسف (علیه السلام) در اعماق جان همسر عزیز مصر پنجه افکند، به خیال خود تمام مقدمه ها را آماده کرده بود. از آن حضرت تقاضای کامجویی نمود، ولی آن حضرت پاک و پرهیزگار جز به خدای سبحان نمی اندیشید و قلبش تنها در گرو عشق آن ذات مقدس بود. اما همه جریان ها را به سوی لغزش و گناه مشاهده کرد و هیچ راه ظاهری برای خود باقی ندیده بود، در پاسخ زلیخا فرمود: «به خدا پناه می برم» و به او فهماند که هرگز با داشتن پناهگاه محکمی مثل خداوند متعال در برابر خواسته های نامشروع وی تسلیم نخواهد شد؛ چون برای خداوند قادر خلوت و جلوت یکسان است. انسان در هر موقعیتی می تواند به او پناه ببرد و به یقین مطمئن ترین پناهگاه است.
پی نوشت ها:
1. نحل: 99 و 100.
2. شعراء: 221 و 222.
3. لسان العرب، ج6، ص 71.
4. غافر: 27.
5. تفسیر نمونه، ج20، ص 80.
6. هود:46.
7. هود:47.
8. یوسف: 23.
منبع:سایت تبیان
![](https://mohadese-borojerd.kowsarblog.ir/media/users/m.kashani/profile_pictures/_evocache/p_____1.jpg/crop-top-64x64.jpg?mtime=1519735987)
باسلام و خداقوت از مطالب زیباتون
مرکز تخصصی فقه و اصول النفیسه
![](https://mohadese-borojerd.kowsarblog.ir/media/users/m.kashani/profile_pictures/_evocache/p_____1.jpg/crop-top-64x64.jpg?mtime=1519735987)
باسلام و خداقوت از مطالب زیباتون
مرکز تخصصی فقه و اصول النفیسه
فرم در حال بارگذاری ...
دو راه اساسی برای نجات از آثار سوء گناه
نوشته شده توسطرحیمی 14ام فروردین, 1395استاد پناهیان:
گناهان در همین دنیا محدودیتها و مصائب زیادی را به ما تحمیل میکنند
و در شخصیت و موقعیت ما آثار سوء فراوانی به جا میگذارند.
دو راه اساسی برای نجات از آثار سوء گناه، فکر و ذکر است.
ذکر خدا و اولیاء خدا
و فکر دربارۀ حقایق برجستۀ عالم
که هر دو به بهترین وجه در قرائت قرآن به دست میآیند.
![](https://mohadese-borojerd.kowsarblog.ir/media/users/bahrekazemi/profile_pictures/_evocache/2310691tdj3i5mvr9.jpg/crop-top-64x64.jpg?mtime=1571210113)
سلام دوست عزیز
متن زیبایی است متشکرم
الابذکرالله تطمئن القلوب
التماس دعا.
فرم در حال بارگذاری ...
وقتی کبوتران حرم چرخ میزدند
نوشته شده توسطرحیمی 14ام فروردین, 1395هر روز در سکوت خیابان ِ دوردست
روی ردیف نازکی از سیم مینشست
وقتی کبوتران حرم چرخ میزدند
یک بغض کهنه توی گلو داشت…میشکست
ابری سپید از سر گلدسته میپرید:
جمع کبوتران خوشآواز خودپرست
آنها که فکر دانه و آبند و این حرم
جایی که هرچقدر بخواهند دانه هست
آنها برای حاجتشان بال میزنند
حتا یکی به عشق تو آیا پریدهاست؟
رعدی زد آسمان و ترک خورد ناگهان
از غصهی کلاغ، کلاغی که سخت مست…
ابر سپید چرخ زد و تکهپاره شد
هرجا کبوتری به زمین رفت و بال بست
باران گرفت – بغض خدا هم شکسته بود
تنها کلاغ روی همان ارتفاع پست،
آهسته گفت: من که کبوتر نمیشوم
اما دلم به دیدن گلدستهات خوشست
مژگان عباسلو
دانلود آهنگ کلاغ رو سیاه از محسن چاوشی
متن آهنگ کلاغ رو سیاه محسن چاوشی
تو دل یه مزرعه یه کلاغی رو سیاه
هوایی شده بره پابوس امام رضا
اما هی فک میکنه اونجا جای کفتراس
آخه من کجا برم یه کلاغ که روسیاس
من که توی سیاهیا از همه روسیاترم
میون اون کبوترا با چه رویی بپرم
تو همین فکرا بودش کلاغه عاشقمون
یه دلش میگفت برو یه دلش میگفت بمون
که یهو صدایی گفت تو نترس و راهی شو
به سیاهی فک نکن تو یه زائری برو
من که توی سیاهیا از همه روسیاترم
میون اون کبوترا با چه رویی بپرم
فرم در حال بارگذاری ...
منی که کبوترم تو بگو کجا برم!
نوشته شده توسطرحیمی 14ام فروردین, 1395منی که کبوترم تو بگو کجا برم!
***
دلم يک بره آهوي نجيب است
که از مهر و نوازش بي نصيب است
به سويت آمده، تنها و خسته
دلم اي ضامن آهو، غريب است
قبله مایل به تو
میان این همه غوغا، میان صحن و سرایت
بگو که می رسد آیا صدای من به صدایت؟
منی که باز برآنم که دعبلانه برایت
غزل ترانه بخوانم در آرزوی عبایت
من و عبای شما؟ نه من از خودم گله دارم
من از خودم که شمایی چقدر فاصله دارم
هنوز شعر نگفته توقع صله دارم
منی که شعر نگفتم مگر به لطف دعایت
چقدر خوب شد آری، نگاهتان به من افتاد
همان دقیقه که چشمم درست کنج گهرشاد
بدون وقفه به باران امان گریه نمی داد
هزار تکه شد این من به لطف آینه هایت
چنان که باید و شاید غزل غزل نشدم مست
که دست من به ضریحت در این سفر نرسیده است
من این نگاه عوامانه را نمی دهم از دست
اجازه هست بیفتم شبیه سایه به پایت؟
دوباره اشک خداحافظی رسیده به دامن
دوباره لحظه ی تردید بین ماندن و رفتن
و باز مثل همیشه در آستانه ی در من ـ
کبوترانه زمین گیر می شوم به هوایت
وصله: سید حمیدرضا برقعی
![](https://mohadese-borojerd.kowsarblog.ir/media/users/f.balochi/profile_pictures/_evocache/_.jpg/crop-top-64x64.jpg?mtime=1489408133)
زیبا و دلنشین
فرم در حال بارگذاری ...