خواهر منو بگیر!

نوشته شده توسطرحیمی 8ام اسفند, 1393
مهدی باکری

اومده بود مرخصی بگیره، آقا مهدی یه نگاهی بهش کرد و گفت:
«میخوای بری ازدواج کنی؟»

گفت: «بله میخوام برم خواستگاری.»

– «خب بیا خواهر منو بگیر!»

– «جدی میگی آقا مهدی؟!»

– «آره، به خانواده ت بگو برن ببینن اگر پسندیدن بیا مرخصی بگیر برو!»

اون بنده خدا هم خوشحال دویده بود مخابرات تماس گرفته بود!

به خانواده ش گفته بود: «فرمانده ی لشکرمون گفته بیا خواهر منو بگیر، زود برید خواستگاریش خبرشو به من بدید!»

بچه های مخابرات مرده بودن از خنده!

پرسیده بود: «چرا می خندید؟ خودش گفت بیا خواستگاری خواهر من!»

گفته بودن: «بنده خدا آقا مهدی سه تا خواهر داره، دوتاشون ازدواج کردن ، یکیشونم یکی دوماهشه!»

از کتاب: ستاره ی دنباله دار

بچه های قلم


فرم در حال بارگذاری ...

این جمعه هم گذشت، تو اما نیامدی

نوشته شده توسطرحیمی 8ام اسفند, 1393

 

دارد زمان آمدن دیر می شود

این جمعه هم گذشت، تو اما نیامدی
پایانِ سبز قصه دنیا، نیامدی

مانده ست دل اسیر هزاران سؤال تلخ
ای پاسخ هر آنچه معمّا، نیامدی

کِز کرده اند پنجره ها در غبار خویش
ای آفتاب روشنِ فردا، نیامدی

افسرده دل به دامن تفتیده کویر
ای روح آسمانی دریا، نیامدی

ای حسّ پاکِ گم شده روح روزگار
زیباترین بهانه دنیا نیامدی

ای از تبار آینه ها، ای حضور سبز
ای آخرین ذخیره طاها نیامدی

این جمعه هم گذشت و غزل ناتمام ماند
این است قسمتِ دلِ من، تا نیامدی

حسن یعقوبی

اللهم عجل لولیک الفرج


فرم در حال بارگذاری ...

چه کنیم که معصیت نکنیم؟

نوشته شده توسطرحیمی 7ام اسفند, 1393

 


انجام طاعت و ترك معصيت به حسب ظاهر مشكل است، و سلمان شدن مشكل، بلكه كالمحال است، و لذا غير از معصومين ـ عليهم‏السّلام ـ همه به ترك طاعت و فعل معصيت مبتلا هستيم و معصوم بودن مثل اين كه نشدنى است، ولى در افراد بشر، شمر هم بسيار است؛ اما آيا چيزى هست كه مطلب انجام طاعت و ترك معصيت را آسان كند؟ 

از امورى كه خيلى سَهْلُ المَؤوُنة و آسان است ـ ولو عمل بر خلاف قول باشد ـ اين است كه انسان ملاحظه كند و ببيند اگر ملتزم به طاعت و تارك معصيت باشد، آيا حال او مثل صورتى است كه ترك طاعت و فعل معصيت مى ‏كند و آيا اين حال مثل حالت اول است، يا خير؟

 فرض كنيد اگر انسان نزد رييس جمهور يا هر رييس مطلق، مقرّب باشد، اين براى او بهتر است و يا اين كه نزد يك فقير تهى دست و محروم؟!

آيا خوب است به ذاتى كه موت و حيات و مرض و صحّت و غنا و فقر به دست او است مراجعه كنيم و رابطه‏ى دوستى داشته باشيم، يا با كسى كه خود محتاج و ناتوان و بيچاره است؟!

در اطاعت اوامر الهى و نيز در معصيت و به فرمان شيطان و نفس بودن، امر داير است بين اين كه با كسى كه حيات و ممات، غنا و فقر و مرض و صحّت و مريض خانه و دكتر و خزانه و ثروت و… به دست او است؛ مجالست كنيم يا با كسى كه هيچ ندارد؟!

...

انسان كدام را اختيار مى‏ كند و محبّت وجدانيه (نه به حسب خوف نار يا شوق بهشت) با كدام طرف است؟به حسب ظاهر بنده‏ ى مطيع، پشتيبانش مثل كوه ، محكم و استوار و منبع همه‏ ى خيرات است، و بنده‏ ى عاصى پشتيبانش محتاج‏ تر از او و دشمن دانايى (شيطان) است كه از دوست نادان بدتر است و صلاحديدش تمام به زيان او است. نظير شخصى كه نزد كسى رفت تا او را از فقر و فشار و ناراحتى روزگار نجات دهد، او گفت: شايسته ‏ترين كار براى شما اقدام به مرگ و خودكشى است! >

صلاح ديدش از اين قبيل است كه بگويد: صلاح و نجات شما در اين است كه قرص مرگ آور يا خواب آور بخوريد تا راحت شويد! بنابراين، ما در عزم به طاعت عازم به رفاقت و دوستى و همنشينى با غنىّ قادر و داناى كريم هستيم، و در عزم بر معصيت عازم به رفاقت و همنشينى با فقير عاجز جاهل و لئيم.

اگر اين معنا را درست تشخيص دهيم و بفهميم و به طور واضح و روشن باور كنيم، خواهيم فهميد كه در اطاعت سود برده ‏ايم، نه زيان و خسارت؛ به دليل اين كه ديده ‏ايم افرادى « …وَأُحْيي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ …»(آل عمران/49) ؛ (مردگان را به اذن خدا زنده مى ‏كنم.) و كراماتى از اين قبيل را داشته‏ اند و شدنى است و محال نيست و اختصاص به انبيا ـ عليهم‏السّلام ـ هم ندارد، بلكه هر كه از آن‏ها متابعت كند، مى ‏تواند از اين راه به مقامات و كمالات و كرامات آن‏ها دست يابد، البته بدون تحدّى نبوّت و كذابيّت مدّعى آن؛ پس اگر انسان يقين كند و براى او واضح و آشكار شود كه در طاعت، با غنى و قادر و كريم و . . .  رفاقت كرده و در معصيت با عاجزتر و محتاجتر از خود، طبعا هيچ‏گاه به معصيت تمايل پيدا نمى ‏كند و از قصر شاهنشاهى و از كنار هر گونه ناز و نعمت و آبادى و آسايش به كاروانسراى خرابه و ويرانه نمى‏ رود و با صاحب آن رفيق و همنشين نمى ‏شود، در حالى كه خود آن صاحبخانه هم راضى نيست كه رفيق او و با او باشيم، و از هر چيز محروم گرديم!

بنابراين، براى تسهيل طاعت و اجتناب از معصيت راهى جز اين نداريم كه متوجّه شويم و يقين كنيم كه طاعت، نزديكى به تمام نعمت‏ها و خوشى‏ها و دارايى ‏ها و عزّت‏ها و… است، و معصيت، عبارت است از محروميّت و ناخوشى و ندارى و ذلت و…

 فرمایشات آیت‌الله بهجت قدس‌سره

نظر از: ميرزامحمودي [عضو] 

سلام علیکم
ازمطلب خالب متشکرم.

1394/01/30 @ 23:33


فرم در حال بارگذاری ...

دعای برآورده شدن حاجت در امر ازدواج

نوشته شده توسطرحیمی 7ام اسفند, 1393
پرسش:

دخترانی که وقت ازدواج آنان فرا رسیده و همسر دلخواه شان پیدا نشده، آیا دعائی برای برآورده شدن حاجاتشان وجود دارد؟

پاسخ:

د ر این مورد جوابی از آیت الله بهجت نقل گردیده[1]که به شرح زیر می باشد:

سؤال: ازدواج دختری میسر نمی گردد و به اصطلاح بختش باز نمی شود و از شما راهنمایی می خواهد.

پاسخ: نماز جعفر طیار بخواند و پس از آن، دعایی که در کتاب «زاد المعاد» مرحوم مجلسی آمده که در این هنگام خوانده شود، بخواند و در پی آن، به سجده رود و تلاش کند که حتما گریه کند. گر چه به مقدار کم و همین که چشمش را اشک گرفت حاجتش را از خدا بخواهد. و این عمل را تا زمانی که حاجتش روا شود با اعتقاد کامل، انجام دهد.

همچنین ایشان بار دیگر در پاسخ به چنین پرسشی فرمودند: آیه«رَبَّنَا هَب لَنَا مِنْ أَزْوَجِنَا وَ ذُرِّیَّتِنَا قُرَّةَ أَعْینٍ وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً» را (فراوان) بخوانید.[2]

نماز جعفر طیار فقط برای ازدواج نمی باشد بلکه برای طلب کردن حاجات مهم می باشد یعنی در صورتی که حاجت های مهمی دارید می توانید این نماز را بخوانید و بعد از آن حاجات خود را بطلبید، ازدواج هم چون یک امر مهم است و شما می خواهید یک عمر زندگی خوب و دلخواه خود را داشته باشید از این امورات مستثنی نمی باشد و برای برآورده شدن حاجاتتان می توانید این نماز را بخوانید، اما دعایی که در زاد المعاد گفته شده، بعد از نماز جعفر طیار خوانده می شود. این دعا از زبان مبارک امام جعفر صادق علیه السلام صادر شده که فرمودند: «ای مفضل هر گاه تو را حاجتی ضروری بوده باشد نماز جعفر را بجای آور، بعد این دعا را بخوان و حوائج خود را از خدا طلب کن که براورده می شود انشاء الله تعالی و آن دعا این است:

«اللَّهُمَّ إِنِّی أَفْتَتِحُ الْقَوْلَ بِحَمْدِکَ وَ أَنْطِقُ بِالثَّنَاءِ عَلَیْکَ وَ أُمَجِّدُکَ وَ لَا غَایَةَ لِمَدْحِکَ وَ أُثْنِی عَلَیْکَ وَ مَنْ یَبْلُغُ غَایَةَ ثَنَائِکَ وَ أَمَدَ مَجْدِکَ وَ أَنَّی لِخَلِیقَتِکَ کُنْهُ مَعْرِفَةِ مَجْدِکَ وَ أَیُّ زَمَنٍ لَمْ تَکُنْ مَمْدُوحاً بِفَضْلِکَ مَوْصُوفاً بِمَجْدِکَ عَوَّاداً عَلَی الْمُؤْمِنِینَ بِحِلْمِکَ تَخَلَّفَ سُکَّانُ أَرْضِکَ عَنْ طَاعَتِکَ فَکُنْتَ عَلَیْهِمْ عَطُوفاً بِجُودِکَ جَوَاداً بِفَضْلِکَ عَوَّاداً بِکَرَمِکَ یَا لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ الْمَنَّانُ ذُو الْجَلَالِ وَ الْإِکْرَام»[3]

ترجمه: خدایا من به حسن ستایش تو افتتاح سخن می کنم و زبان به ثنای تو می گشایم و مجد و بزرگواری تو را مدح می گویم در صورتی که مدح و ثنای تو را حد و نهایت نیست و کیست که به منتهای مجد و ثنای تو برسد و مخلوق تو را کجا یارای آنکه به کنه معرفت و مجد و بزرگی تو رسد. چه زمانی هست که تو ممدوح به فضل و احسان، موصوف به مجد و کرامت نبوده باشی؟ تو بر گنهکاران به حلم و بردباری بسیار احسان کنی و هر چه ساکنان زمین از اطاعتت سرپیچی کنند باز تو بر آنها مهربان خواهید بود و به فضل و احسان بخشش خواهید کرد و به کرم عطا خواهید فرمود ای که به جز تو خدایی نیست که نعمت دهنده و صاحب جلال و کرامتی


[1] کتاب گوهرهای حکیمانه.

[2] سوره فرقان، آیه 74.

[3] زاد المعاد علامه مجلسی(ره)، ص 523.

منبع: پایگاه حوزه
نظر از: زهرا [عضو] 
زهرا

باسلام
مطلب مفیدوبروزی نوشتید

1393/12/09 @ 11:32
نظر از: خادمین حضرت قاسم بن الحسن علیهماالسلام [عضو] 

سلام.
ممنون از حضورتون
موفق باشید

1393/12/07 @ 17:57


فرم در حال بارگذاری ...

شکل‌گیری مصاف جدید میان اسلام و غرب

نوشته شده توسطرحیمی 6ام اسفند, 1393

نامه اخیر رهبر معظم انقلاب خطاب به جوانان اروپا و آمریکای شمالی بی شک ابعاد و مقاصد گسترده ای را در بر می گیرد. نامه ای که برخی آن را پیروی از سیره رسول الله دانسته و آن را با نامه پیامبر به خسروپرویز و نامه امام خمینی (ره) به گورباچف مقایسه نمودند. برای بررسی بیشتر ابعاد مختلف این نامه  دکتر حسین کچویان؛ جامعه شناس، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی و استاد علوم اجتماعی دانشگاه تهران که چندسالی تجربه زندگی در غرب را داشته در گفتگویی به تبیین و تحلیل ابعاد و لایه های عمیق تر این نامه پرداخته است. بخش‌هایی از این مصاحبه به گزینش KHAMENEI.IR تقدیم می‌شود.


زمینه های پذیرش پیام رهبری را در نسل متأخر اروپا و غرب چگونه ارزیابی می‌کنید؟

کچویان: اگر منظور این باشد که آیا پذیرش دارند یا خیر و کمیت و کیفیت پذیرش مد نظر باشد، باید اذعان داشت که به طور کلی از دهه شصت میلادی قرن گذشته که پنجاه و اندی سال از آن می گذرد، موجی در غرب برخاست که در برگیرنده دو جنبه بود.

دلسردی و ناخشنودی از تمدن فعلی غرب منجر به تشکیل “پست مدرن” شد

یکی جنبه دلسردی و ناخشنودی از تمدن فعلی غرب یا تجدد بود و بعد دیگر میل به ابعادی از هستی و زندگی که در این تمدن مغفول واقع شده است. در آن مقطع نیز جوانان آن موج را به راه انداختند. بعد اول یا همان دلسردی و ناخشنودی از تمدن فعلی غرب منجر به تشکیل فضایی شد که بعدها به نگاه “پست مدرن” مشهور شد. به عبارت دیگر نقد تجدد و بحث بحران تجدد به میان آمد که جنبه های مختلفی هم داشت. اعم از بحران معرفت شناسی، بحران های ارزشی و … .

در همان سال ها از بعد دوم گرایش شدیدی به مذهب در جوانان و نسل جدید غرب دیده شد که لزوما به شکل درستی ظاهر نمی شد و از سوی دیگر به شکل درستی هم پاسخ نمی یافت. میل به عرفان های شرقی، بودیزم و هندوئیزم و … از آن زمان در غرب شایع شد و جریان های مختلفی همچون هیپی ها شکل گرفت که جنبه ی اعتراضی داشت.

این دو جریان در تمام این سال ها تقویت شده است و تضعیفی در این جریانات دیده نمی شود. هر چه پیشتر می‌آئیم زمینه های نقد و ناخشنودی از نظام های موجود اعم از اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و… گسترش یافته است. به نحوی که در تحولات اخیر همچون جنبش وال استریت شاهد هستیم که این جریانات به سطح عموم مردم منتقل شده است. زمانی تنها جوانان گرایشات اعتراضی از خود بروز می دادند لیکن اکنون این گرایشات به سطوح عامه مردم رسیده و ناخشنودی جنبه فراگیری پیدا کرده است.

جنبه ای از زندگی غربی وجود ندارد که نسبت به آن ناخشنودی ایجاد نشده باشد

اکنون جنبه ای از زندگی غربی وجود ندارد که نسبت به آن ناخشنودی ایجاد نشده باشد؛ این مسئله در خصوص مواردی همچون دموکراسی و دیگر مسائلی که از نظر ارزش های مدرن برای غربی ها مهم است نیز وجود دارد و نسبت به این موارد نیز موضع انتقادی شکل گرفته است.

در خصوص گرایشات مذهبی و دینی نیز به این ترتیب رو به گسترش بوده است و این مسئله بعد از انقلاب اسلامی بیشتر مشهود بود. بعد از وقوع انقلاب اسلامی موج عظیمی در جهان به راه افتاد که نه تنها به خیزش مسلمین و احیای مجدد دین اسلام منجر شد بلکه در تمام ادیان این خیزش و احیا رخ داد. هندوها، یهودیان، مسیحیان، بودیزم و… شامل این خیزش و احیا شدند. به طور مثال قضایای میانمار از تبعات احیای بودیزم بوده است. بودیزم که ادعا می کند دیانتی بدون خشونت است، احساس موجودیت ارزشمندی می‌کند و وارد صحنه سیاسی شده و از هویت خود دفاع می‌کند.

منظورم تایید آن جریانات نیست، اشاره من به دلیل و ریشه آنهاست. قضایای میانمار از تبعات احیای بودیزم است؛ در اسرائیل (دین یهود) و جهان مسیحیت و دیگر ادیان تمام دنیا هم این چنین جریانی شکل گرفت.

...

 خیلی از روشنفکران مسلمان قبل از انقلاب اسلامی ایران خود را به عنوان مسلمان معرفی نمی کردند

نسیم: جریان تکفیری را نیز در ادامه این خیزش می دانید؟

کچویان: از دهه شصت به بعد در جهان به طور کل چنین گرایشاتی شروع به شکل گیری کرد. می‌توان گفت انقلاب اسلامی نیز در چنین بستری به وجود آمد و بعد از وقوع انقلاب این مسئله به طور گسترده تقویت شد. وقوع انقلاب اسلامی باعث موجی شد که تمام مهاجرین مسلمان در اروپا که قبل از انقلاب اسلامی هیچ اشاره ای به هویت اسلامی خود نداشتند، به هویت اسلامی خود بازگردند. خیلی از روشنفکران مسلمان در گفته های خود به این موضوع اشاره کرده اند که اساسا قبل از انقلاب اسلامی خود را به عنوان مسلمان معرفی نمی کردند بلکه به عنوان فردی از اهالی پاکستان، سومالی، الجزایر یا … معرفی می کردند. مسلمانان پاکستانی، آفریقایی و … در کشورهایی همچون فرانسه، انگلیس و… به این هویت اسلامی بازگشتند.

 

بازگشت به هویت اسلامی توسط مسلمانان در غرب، حس ترس فوق العاده ای در غربی ها ایجاد کرد

نسیم: این امر به عنوان تبعات انقلاب اسلامی است یا تبعات اقدامات مسئولان اجرایی است؟

کچویان: نه، تبعات احیای مجدد اسلام بود که توسط انقلاب اسلامی رخ داد. مثلا مسیحیت که در آن سال ها به یک معنا جریان رو به زوالی بود، تحت تاثیر احیای مجدد دین در جهان اقبال قابل توجهی پیدا کرد که در مراسماتی که پاپ در آن شرکت می کرد، قابل مشاهده است.

این بازگشت به هویت اسلامی توسط مسلمانان در غرب، حس ترس فوق العاده ای در غربی ها ایجاد کرد که مبادا جوانان اروپایی و غربی به اسلام گرایش یابند. این مسئله شاید برای شما که در آن زمان نبودید محسوس نباشد، استشهاد عینی و قابل دسترسی هم در حال حاضر برای این ادعا در ذهن ندارم تا برای شما نقل کنم اما ما این را به وضوح احساس می کردیم.

از همان زمان است که موج اسلام هراسی و تبدیل اسلام به امری هیولایی و منفی آغاز شد. ترس عمده ی جهان غرب هم از گرایش خود غربی ها به اسلام بود و نه از مسلمانانی که در غرب بودند و موج بازگشت به هویت اسلامی در آنها شکل گرفته بود. این احساس وجود داشت که در افول مارکسیسم در غرب که پس از سال ها اثر آن در جوامع غربی از بین رفته بود، اسلام تهدیدی خیلی جدی ایجاد کرده است.

اگر کسی تهدیدی از سوی اسلام احساس نکند دلیلی ندارد سراغ اسلام و پیامبر(ص) رفته و آنها را تخریب کند

البته متاسفانه غربی‌ها توانستند این امر را به یک معنا مهار کنند. اقدامات سازمان یافته و گسترده ای صورت گرفت که زمینه های بسیاری اعم از سینما، مطبوعات و محفل های سیاسی را در بر داشت و در برخی مواقع تابع عملکرد ما و در برخی مواقع تابع عمل های تبلیغاتی بر مسلمین بود. به طور مثال قضیه سلمان رشدی یکی از این موارد است. اگر کسی تهدیدی از سوی اسلام احساس نکند دلیلی وجود ندارد سراغ اسلام و پیامبر (ص) رفته و آنها را تخریب کند.

از آن زمان است که ساختن فیلم‌های هالیوودی با محوریت تخریب اسلام آغاز می شود. وقتی خط مشی ثابتی وارد سینما می شود و به طور مستمر و برنامه ریزی شده در آن خصوص فیلم ساخته می شود به این معنا نیست که خطر مربوط به امروز و فردا است بلکه به معنای احساس خطری راهبردی است.

 

 

ترس غرب تنها از مسلمینی که در این کشورها حضور دارند نیست بلکه از خود اسلام است

این مسیر از آن زمان آغاز شد و به طور دائم در حال تشدید است. به طور مثال در هر یک از کشورهای اروپایی هر روز یک مسئله مطرح می شود، یک روز مسئله حجاب، روز دیگر مسئله مناره های مساجد و روز بعد مسئله ای دیگر در خصوص مسلمانان به وجود می آورند و در این اواخر هم شاهد مسئله کاریکاتورهای توهین آمیز بودیم. این مسائل نشان دهنده آن است که غرب ترسی جدی را احساس می کند. این ترس تنها از مسلمینی که در این کشورها حضور دارند نیست بلکه فراتر از آن و از خود اسلام است.

وقتی آمار فروش قرآن را در سال های اخیر بررسی کنید در می یابید قرآن یکی از پر فروش ترین کتاب ها است. تمام مطالبی که بیان شد نشان می دهد روندی که در دهه شکل گرفته بود نه تنها ادامه داشته بلکه تقویت و گسترش نیز یافته است. از این منظر بسیار روشن است که زمینه های پذیرش نامه رهبری بسیار بالا است.

غربی ها هیچ گاه گوش شنوایی نسبت به مردم شرق نداشته اند

نکته دیگری که معمولا از آن غفلت می شود این است غربی ها هیچ گاه گوش شنوایی نسبت به مردم شرق نداشته اند. چرا که مردم شرق را انسان های درجه دومی می دانستند. همچنین غربی ها هیچگاه ارجاعی به حوادث و رخدادهای کشورهای شرقی نمی کردند و آنها را مهم نمی شمردند چه رسد به اینکه بخواهند به عنوان سند یا استشهاد به آنها اشاره کنند. اما در جریان وال استریت می بینید که نه تنها از کشورهای اسلامی الگو گرفتند و به همان شکل چادر زدند و اجتماعاتی را تشکیل دادند بلکه آشکارا در پلاکاردها، خود را با مصر و کشورهای اسلامی مقایسه می‌کردند. مفهوم تمام این مسائل این است که ذهنیت و هویتی که غربی ها را نگه می داشته، شکسته شده و غرب دریافته است که دیگر آن موقعیت برتر و احساس بی نیازی را برای خود ندارد. افرادی در شرق پیدا شده اند که نه تنها می توانند با غربی ها مقایسه شوند بلکه می توانند به غرب درس دهند.!

این مسائل خیلی مهم است و نشان از این دارد که نه تنها فضای غرب شکسته شده است بلکه نشان می دهد آنها به کدام سو می نگرند. غرب اکنون به شرق و خصوصا اسلام و جهان اسلام می نگرد. اینها همه مبین این امر است که غرب برای پذیرش این مفاهیم ارزشمند بسیار مستعد است.

ترس غرب از اسلام از زمینه های مستعد پذیرش اسلام در غرب حکایت می کند

اگر هیچ یک از شواهد بالا هم نبود، همین مسئله کاریکاتورها و توهین به پیامبر (ص) برای بیان ترس موجود از نفوذ دین و اسلام در غرب کافی بود. این ترس جدی است که سبب شده آنها این مقولات را به این اشکال لجن مال کنند. از قدیم سیاست غربی ها این گونه بود که به دین ما احترام می گذاشتند، چرا که به آن ها کاری نداشت و غرب به چپاول و غارت خود ادامه می داد. حتی خیلی رعایت می کردند و حرمت می گذاشتند. حال ببینید چه امری سبب شده است که از آن وضعیت به رویارویی مستقیم با دیانت و اعتقادات شرق منتقل شوند؟! این امر مفهومی جز این ندارد که غرب تهدید از سوی دین و اسلام را کاملا جدی و اساسی حس کرده است که این خود از زمینه های مستعد پذیرش اسلام در غرب حکایت می کند.

 

رهبری از آن جهت که مصافی میان اسلام و غرب شکل گرفته است اقدام به نوشتن نامه کردند

نسیم:  دیدگاهی وجود دارد بر این مبنا که این نامه به این خاطر بود که غرب توانسته تا حدودی موفق عمل کند و افکار عمومی را از اسلام دور سازد و با توجه به این که اکنون وجهی از اسلام به نمایش در آمده است که اسلام ناب نیست، این خطر از سوی جمهوری اسلامی احساس شد و این نامه نوشته شد تا این فضا شکسته شود.

کچویان: نه؛ تلقی من این نیست. رهبری نه از آن جهت که غرب موفق شده است که اسلام را تخریب کند بلکه از آن جهت که مصافی میان اسلام و غرب شکل گرفته است و در این مصاف نباید سکوت کرد، اقدام به این کار کرده اند. به عبارت بهتر گرم شدن کوران این مصاف سبب شده است که رهبری وارد صحنه شوند چراکه احساس کردند زمینه ی بیشتری برای سخن گفتن فراهم است. ناگهان نمی توان مردم جهان را مخاطب قرار داد و توصیه به انجام کاری کرد. باید زمینه های اجتماعی و تاریخی این امر وجود داشته باشد. رهبری هم زمینه و موقعیت را در حال حاضر بیش از پیش برای چنین اقدامی مساعد دیده اند. این ارزیابی کاملا روشن است که غرب در صدد تخریب اسلام است و رهبری هم با آگاهی به این مسئله که خودشان هم در این سال ها بارها به آن اشاره کرده اند، اخیرا و با گسترش بیش از پیش این مصاف و سطح درگیر کردن انسان ها در غرب و غیر غرب، زمینه را برای چنین اقدامی مساعد دیده اند.

 

نسیم: چنین اقدامی از سوی رهبری نشان از سکوت سیستم مسئول داخلی در این مسیر ندارد؟

کچویان: این بحث از ابتدا وجود داشته است و به نوعی هرچه جلو آمدیم تشدید شده است. در وزارت خارجه ما از ابتدا نیروهایی وجود نداشتند که خود را نیروی انقلاب رو به رشد ببینند. حتی در زمان جنگ بین دولت و نیروی نظامی به نوعی تقسیم کار صورت گرفته بود که دولت کار خود را انجام دهد و نیروی نظامی بجنگد تا کل کشور به حالت جنگی در نیاید. در برخی موارد چنین امری درست هم بود. همانطور که حضرت امام (ره) چنین تفکیکی را در برخی زمینه ها مدنظر داشتند مثلا در موردی به آقای رجایی که شعارهای انقلابی می دادند گفتند این کار شما نیست، کار شما یک چیز است و کار من چیز دیگر. لذا در اوایل در کلیت نظام و سیستم چنین تقسیم کاری وجود داشت ولی اینطور نبود که دو راه متفاوت بروند. اما هرچه که جلو آمدیم این تقسیم کار تبدیل شد به دو راه متفاوت.

 

دولتمردان ما نقش و مقامی انقلابی برای خود قائل نیستند

حقیقت این است که در حال حاضر دولتمردان ما چنین نقش و مقامی برای خود قائل نیستند و حتی نقش و مقام های غلطی برای خود قائل هستند. مثلا در زمان آقای خاتمی ایشان در تلاش بودند در سیستم جهانی ادغام شوند. شاید بتوان گفت تنها کسی که در سال های اخیر در این زمینه متفاوت عمل کرده است آقای احمدی نژاد بوده است. احمدی نژاد دولتمردی را با اداره روزمره جامعه برابر نمی دانست، بلکه خود را بخشی از یک نظام انقلابی می دید که باید آن را به پیش ببرد. دلیل عمده حمایت رهبری هم از ایشان این بود که ایشان چنین امری را روی دست گرفت و چنین دغدغه ای را داشت.

لذا این نکته درست است که در این سالها چنین نگاهی به امر انقلابی توسط دولتمردان ما وجود نداشته است و چنین تعریفی از خود نکرده اند. الان هم همینطور است و حتی تعریفی برعکس از دیدگاه انقلابی دیده می شود. وقتی گفته می شود که ما همیشه برای سیاست از اقتصاد خرج کرده ایم و الان زمان آن رسیده که برای اقتصاد از سیاست خرج کنیم به چه معناست؟ در راه حل ها، برنامه ها و دستورالعمل های خود بیان می کنند که باید در سیستم جهانی ادغام شد.

برخی بر سر دو راهی “انقلابی” بودن یا “نظام مسئولی در سیستم بین المللی” بودن، ماندند

برخی از آقایان اخیرا به صورت کاملا روشن در مصاحبه های خود بیان کرده اند که ما بر سر دو راهی هستیم. یا باید نیرویی “انقلابی” بمانیم یا “نظام مسئولی در سیستم بین المللی” باشیم و از منافع آن بهره ببریم. این سخن به این معنا است که برای غرب مهره ای در منطقه باشیم و مانند ترکیه، غرب به ما بگوید در این منطقه فلان نقش را داشته باش و به این میزان هم بهره ببر. دولت موجود هم شکلی از این حالت را می خواهد و اگر تا کنون نتوانسته است به دلیل قدرت نیروی انقلاب است.

لذا هم در چارچوب تقسیم کار درستی که در این زمینه میتواند رخ دهد رهبری چنین مسئولیت و وظیفه ای را به عهده دارد _ همانطور که در ابتدای انقلاب هم نمونه هایی عرض شد _  و هم در صورت چنین کم کاری ها و انحرافاتی از سوی دولتمردان ماست که باز رهبری چنین مسئولیت خطیری را به عهده دارند.

 

نسیم: غرب هیچگاه اجازه شناخت درست و صحیح از اسلام نداده است؛ در کتب علوم انسانی می بینیم که غرب اسلام را با شاخصه جهاد می شناسد و این امر نشان از دید خشن و تندرو دارد؛ به نظر شما با توجه به نامه رهبری کدام جنبه های اسلام زمینه جذب مخاطب غربی را دارد؟
کچویان: غرب در هر زمینه تغییر کرده باشد در یک زمینه تغییر نکرده است. به عبارت دیگر غرب تجددی اگر در همه زمینه ها نظم ماقبل تجددی را به هم ریخته باشد و عوض کرده باشد در یک زمینه این کار را نکرده است. و آن این است که در قرون وسطی زمانی که اسلام ظهور کرد، غربی ها به دلیل ترسی که نسبت به نفوذ و گسترش آن داشتند ترسیدند و تصویری از آن ساختند که در بین متفکران آن ها نیز اندک هستند کسانی که متفاوت از این تصویر به اسلام بنگرند.

در این تصویر در یک سو اسلام که مظهر خشونت است و سوی دیگر مسیحیت که مظهر عشق است، وجود دارد. متفکران آنها هم چنین تصویری از اسلام دارند. به طور مثال متفکری همچون ماکس وبر در کارهای خود درباره اسلام، چنین تصویری دارد. در این تصویر اسلام از یک سو تنها شمشیر را می شناسد و با شمشیر پیش می رود و خشونت دارد و از سوی دیگر بسیار  شهوتران است. چرا که نمی توانستند با اسلام هماوردی کنند و با ارائه این تصویر سعی کردند آن را تخریب کنند.

حتی تا همین اواخر - قرن نوزده - قرآن به خوبی در آنجا ترجمه نشده بود و مدام مطالب تحریک آمیزی نسبت به اسلام در آنجا منعکس می شد. این یک چارچوب و تصویری است که حدود نهصد سال پیش شکل گرفته است و در طول این سالها با حوادث مختلفی تشدید هم شده است.

اما نکته‌ای که ما باید به آنها توجه کنیم این است که اسلام یک دین دو وجهی است. با توجه به احادیث و نوع نگاهی که قرآن به ما داده است دیانت‌های دیگر دیانت‌هایی یک وجهی و تک بعدی معرفی شده اند. اگرچه اقتضا و شرایط تاریخی ایجاب می کرد آن ادیان آن گونه بروز کنند.

گفته شده است که در اسلام با دو چشم دیده می شود در حالی که یهودیت و مسیحیت یک چشم هستند. در دین یهودیت خشونت موسی (ع) و در دین مسیحیت مهربانی عیسی (ع) منعکس شده است. یهودیان در مناسک خود بسیار خشن هستند و خشونت در آن ها بسیار بارز است اما در مسیحیت و در مناسک و زندگی روزمره اهتمام زیادی به رهباینت وجود دارد.

البته این به آن معنا نیست که مسیحیان جنایتی در طول تاریخ مرتکب نشده است. انگیزاسیون، کشتارهایی که در قرون وسطی داشتند، جنگ های صلیبی و… از جمله جنایت های مسیحیت است. در جنگ های صلیبی اسلام را با مسیحیت مقایسه کنید؛ زمانی که مسیحیت شهر قدس را تصرف می کند، خون راه می اندازد در حالی که اسلام کاری با ادیان مردم ندارد و غربی ها نیز به این امر اذعان دارند.

اسلام دینی است که به اقتضاء عمل می کند

لذا اسلام دینی است که به اقتضاء عمل می کند و هر دو جنبه را توامان دارد. اساسا اسلام به یک معنا دین رحمت است چراکه رحمت همیشه نسبت به خشونت سبقت دارد، همانگونه که حضرت رسول (ص) هیچگاه شروع کننده جنگ نبودند و تلاش های بسیاری می کردند که جنگ رخ ندهد ولیکن با شروع جنگ، مرد جنگ بودند. پس نباید در مواجهه با غرب، دچار این آفت شویم که اسلام را به گونه ای معرفی کنیم که ناقص باشد یا جنبه های به اصطلاح جذاب را بیان کنیم. اسلام دینی ذو ابعاد است و باید ذو ابعاد معرفی شود.

خود من زمانی گمان می کردم که یکی از دلایل علاقه غربی ها به شبه مذاهبی همچون بودیزم و عرفان های شرقی این بوده است که با چنین جنبه هایی رشد یافته اند و این جنبه های عرفانی برای آنها جذاب تر است و نتوانند گرایش به اسلام پیدا کنند یا برای آن ها پذیرش اسلام سخت باشد. حتی شواهدی هم بر این امر وجود دارد که مثلا غربی ها به مولوی خیلی اقبال دارند  یا متفکران غربی به جریان های نرمتر اسلام گرایش دارند، ولی اصل این نوع فکر اشتباه است.

با توجه به نیاز های موجود در غرب، جوانان غربی به هر دو جنبه اسلام دقت دارند

من تصور می کنم با توجه به نیاز های موجود در غرب، جوانان غربی به هر دو جنبه اسلام دقت دارند. اتفاقا آنهایی که به اسلام تدین پیدا می کنند از آن جهت آن را می پذیرند که اسلام هر دو جنبه را دارد. این گونه نیست که فضای فکری آنها و مادی‌گرایی شدید غرب و خشونت‌های موجود در آن، آنها را از جنبه مبارزه جویانه اسلام را دور کرده باشد. موج حرکت غربی ها به سمت سوریه نشان از خلاف بودن این مسئله دارد. اگر غربی ها از اسلام تنها جنبه محبت آمیز آن را دوست داشتند، چرا غربی‌های مسلمان عاشق جهاد هستند؟ درست یا نادرست عشق جهاد آن ها را به سمت سوریه کشیده است. حتی برخی از اروپائیان از خود اعراب خشن تر هستند و رفتارهای بدتری دارند.

در هر صورت به نظر من هر دو جنبه اسلام را باید به طور کامل بازگو کرد هر چند چون که غربی ها تصویر غلطی از اسلام ارائه می دهند، ما نیز باید در همان ابعاد که ضعف و خلا وجود دارد کار و تاکید بیشتری انجام دهیم. زمانی که غربی ها جنبه و تصویر غلطی از اسلام به نمایش می گذارند، به طور طبیعی ما هم باید در آن جنبه ها اقدامات بیشتری انجام دهیم و اسلام را از آن وجه نشان دهیم ولیکن نباید این امر منتهی به غفلت از ابعاد دیگر اسلام شود.

اگر نیچه از اسلام خوب می گوید به این دلیل است که می گوید اسلام دین زندگی است

چراکه اگر چنین غفلتی صورت گیرد اولا از آن جهت که ناقص است مطابق با دیانت اسلام نیست و ثانیا خیلی از تعریف ها در غرب از اسلام به سبب همین جنبه ها است. به طور مثال اگر نیچه از اسلام خوب می گوید و از مسیحیت بدگویی می کند به این دلیل است که می گوید اسلام دین زندگی است و اخلاق مسیحیت که مدام حرف از خوبی کردن و ذلت پذیرفتن می زند اخلاق برده ها است و دین انسانی نیست.
لذا در عین این که به اقتضاء باید بر جنبه هایی که تصویر نادرست و غلط از آن ارائه داده می شود باید دست گذاشت، نباید از نمایش و ارائه جنبه و ابعاد دیگر اسلام باز ماند و غفلت کرد.

 

نسیم: با توجه به شباهت این نامه با نامه های تاریخی حضرت امام (ره)، در این برهه از زمان دلیل تکرار این اقدام چیست؟ میزان و مقطع اثرگذاری آن چگونه پیش بینی شده؟

کچویان: به دو صورت می توان به سیاست نظر کرد؛ یک جنبه به طور معمول است که در قالب معمول دعوت به دیانت و پیامی از سوی رهبر یک کشور نمی گنجد؛ در قالب معمول حتی اقدام حضرت امام (ره) در خصوص سلمان رشدی نیز نمی گنجد. اگر کارهای تافلر یا بسیاری از افراد دیگر را نگاه کنید، در می یابید اقدام حضرت امام (ره) در خصوص سلمان رشدی یا پیام دادن به گورباچف را مبین ظهور یک نوع سیاست متفاوت می داند.

وقتی حرف شما در قالب سیاست های معمول دیپلماتیک نمی گنجد یا زمینه ندارد و اگر زمینه داشته باشد کارهای بزرگ از آن سر نمی زند و استمرار همان وضعیت های موجود است لذا به قالب جدید و نوع سیاست متفاوتی دست می زنید. همان طور که در وضعیت موجود بحث این است که بازیگران و عرصه های جدیدی در سیاست شکل گرفته است و سیاست در عرصه جهانی محدود به دولت ها نیست بلکه افراد،  NGOها و … تبدیل به بازیگران صحنه سیاست شده اند. لذا در این وضعیت سیاست عمومی بسیار مهم می شود و اقدامات رهبری و حضرت امام (ره) در این قالب قابل تعریف است. یعنی در وضعیت جدید افراد و طرف هایی وجود دارند که در عالم سیاست موثرند، اما در قالب معمول نمی توان به آن ها دسترسی داشت و آنها را مخاطب قرار داد لذا اگر بخواهید اثرگذار باشید باید در قالب سیاست عمومی که مردم در آن مخاطب شما هستند اقدام کنید.

ما انقلاب خود را دنباله سنت نبوی می دانیم و برای آن یک هدف و داعیه جهانی تعریف کرده ایم

این یک جنبه از ماجراست، جنبه دیگر ماجرا که حضرت امام (ره) و رهبری نسبت به آن اهتمام دارند و شاید کار خود را در این قالب معنا می کنند این است که ما انقلاب خود را دنباله سنت نبوی می دانیم و برای آن یک هدف و داعیه جهانی تعریف کرده ایم. در این تعریف است که پیام دادن به گورباچف یا پیام به جوانان اروپا معنا پیدا می کند. منظور این اقدامات در این قالب صرفا یا حتما دفاع از اسلام نیست. حتی در قضیه سلمان رشدی نیز هدف حضرت امام ره صرفا دفاع از اسلام نیست. اگر چه ایشان اقدامی می کنند که از فعالیت های بعدی در این زمینه جلوگیری شود لیکن به نظر من حضرت امام (ره) احساس کردند یک نوع زورآزمایی در صحنه جریان پیدا کرده است و زمینه ای ایجاد شده است که نقش خود را ایفا کنند. لذا وارد این صحنه می شوند که جهان اسلام را در مسیر مورد نظر خود بسیج کنند و در غرب اثر خود را بگذارند.

نامه رهبری را در چارچوب اهداف دراز مدت انقلاب و هماوردی جهانی و تاریخی آن در مسیر جایگزینی تمدن غرب می دانم

نامه رهبری هم در همین زمینه قابل تحلیل است و مربوط به امروز و دیروز نیست. ذیل همان دید کلی که ما داعیه و هدف های جهانی برای خود تعریف کردیم و در این مقطع زمینه بروز آن فراهم شده است. بسیار از ایشان شنیده ایم که دموکراسی غربی و نظام لیبرالی افول کرده است و جمهوری اسلامی گزینه دیگری است که پیش روی جهان قرار دارد. لذا من مسئله را در چارچوب اهداف دراز مدت انقلاب و هماوردی جهانی و تاریخی آن در مقاطع مختلف در مسیر جایگزینی تمدن غرب می دانم.

 

در شش سالی که انگلیس بودم تنها سه خبر درباره ایران در رسانه های انگلیس منتشر شد

نسیم: اثر این نامه به چه میزان بوده و خواهد بود؟ برخی به استناد آمار منابع غربی مثل توییتر و … انعکاس و بازخورد خبر را ضعیف دیده‌اند.

کچویان: نمی توان به استناد منابع غربی ارزیابی انجام داد چرا که اولا مخاطبین این پیام آنهایی نیستند که از این مجاری استفاده کنند ثانیا این که این دستگاه ها با برنامه ریزی خاصی پیش می روند. اگر در توییتر جستجو کنید همواره مطالب بد در خصوص ایران می آید و این نشان می دهد به نحو خاصی کد داده شده است تا نتیجه مطلوب کسب شود.

به طور مثال اجازه داده نشد پیام حضرت امام (ره) به پاپ در روزنامه ها منتشر شود. حتی با پرداخت پول در روزنامه های محلی هم منتشر نشد. من شش سال در انگلیس بودم و در این شش سال تنها سه خبر درباره ایران در رسانه های انگلیس منتشر شد و هر سه خبر نیز خبرهای بد و ناگوار بود. درباره ی زلزله یا مثلا آمدن آقای خاتمی که از آن تعبیر به تغییر نظام در ایاران می کردند و … . اینها نشان می دهد که با سیاست روشن اقدام می کنند و مثل ما نیستند که همه مبادی ورودی فکری و رسانه ای ما باز است و صد برابر غرب از غربی ها تمجید و تعریف می کنیم.

نمی توان از مجاری غربی اثرگذاری نامه رهبری را ارزیابی کرد

ارزیابی اثر پیام رهبری را باید به گونه دیگری دید. پیام حضرت امام (ره) به گورباچف یا در قضیه سلمان رشدی که بسیار هم مهم بودند تا چه اندازه منتشر شد؟ آنقدر مهم بودند که تافلر آن را مظهر سیاست جدید می داند و مبنای فهم جدیدی از جهان سیاست و وارد کتاب های نظری می شود. تا چه اندازه اجازه انتشار این موارد داده شد؟ این رسانه های غربی که مثلا سفر پاپ به فیلیپین و حضور جمعیتی از مردم در اطراف وی را منعکس کردند کدام یک از آنها مراسم تشییع پیکر حضرت امام (ره) را پوشش داد؟ حوادث و رخدادهای ایران اصلا پوشش داده نمی شود. این همه تظاهرات و راهپیمایی های مردمی در شهرهای متعدد ایران کجا منعکس می شود؟  بنابراین نمی توان از مجاری غربی اثرگذاری اقدامات رهبری را ارزیابی کرد؛ اثرگذاری این گونه اقدامات دراز مدت است. من گمان می کنم اقدام رهبری بهره برداری درست از فضاهای موجود است. اقتضاء نوع سیاستی که بعد از انقلاب اسلامی در جهان شکل گرفته است این است که ما از این زمینه های ایجاد شده استفاده کنیم و مطئن باشیم که اثرگذار است.

 

 

 

نسیم: فعالیت های که غرب برای خشن نشان دادن اسلام انجام می دهد نه تنها سبب خدشه دار شدن اسلام بلکه موجب مطرح شدن اسلام در جهان نیز می شود. آیا خدشه دار کردن اسلام آنقدر اهمیت دارد که غرب هم چنان با توجه به ریسک موجود این چنین اقداماتی را ادامه می دهد؟

کچویان: بعد از انقلاب اسلامی احیای اسلام در غرب جنبه های مختلفی پیدا کرده است. یکی از جنبه ها که با زندگی غربی ها سازگاری پیدا کرده است مسئله گوشت حلال است. چون می دانند سلامت بیشتری دارد خوردن گوشت حلال نه تنها در بین مسلمانان بلکه در میان کل اروپایی ها و غربی ها گسترش فراوانی پیدا کرده است. وقتی چنین اتفاقی می افتد زمینه های رجوع به دیگر وجوه زندگی در اسلام نیز پیدا خواهد شد. حال آنها دو اقدام می توانند انجام دهند. یک این که ساکت شوند و مانع گسترش آن نشوند، دیگر این است که مواجهه صورت دهند. اخیرا در اخبار آمده است که در استرالیا مبارزه با غذای حلال مطرح شده است.

درست است زمانی که تقابل صورت بگیرد جلب توجه هم می شود ولی باید توجه داشت مسئله ای که وارد دعوا شود و لجن مال شود، در هر صورت اثر آن از بین می رود. امر مقدسی را وارد صحنه ای می کنند که تا اندازه ای آن را کثیف کرده اند که دیگر محل اعتنا واقع نمی شود. غرب این مسیر را دنبال می کند. مسیری که وقتی ذهن متوجه حرمت امر مقدس شد، این حرمت شکسته شود. باید بسیار تلاش شود تا ذهن مخاطب پاک شود و تصویر درست از آن امر مقدس را ببیند. بنابراین غرب در چارچوب اهداف خود مسیر درستی را پیش گرفته است.

 

نسیم: وظیفه رهبری در دادن پیام انجام شد، نقش سیستم و دولت در تبیین، گسترش و جا افتادن پیام رهبری چیست؟ نقش مردم در این امر چیست؟

کچویان: در خصوص یک پیام دو اقدام باید انجام داد؛ یک باید آن را انتشار داد تا به مخاطب آن برسد. رایزنی های فرهنگی، سفارت های ما، دستگاه های برون مرزی ما همانند رادیو و تلویزیون و … می توانند در انتشار این پیام موثر باشند. اقدام دیگر تبیین و باز کردن پیام است. باید جنبه های مختلف این مسئله را به بحث گذاشت.

در بعد اول باید تلاش شود پیام به سرعت گسترش یابد و ماندگاری رسانه ای آن فروکش نکند و در بعد دوم باید تلاش کرد در خصوص آن ابهام آفرینی صورت نگیرد و از صحنه بحث و گفت و گو خارج نشود و ابعاد مختلف آن دیده شود. این قبیل کارها اثربخشی بیشتر پیام را تضمین می کند.

 

نسیم: به نظرتان مهم ترین محور پیام رهبری چه بود؟
کچویان: پیام رهبری پیامی بسیار دقیق و موجز است. جنبه‌های خوب متعددی دارد. هم حاوی این نکته است که جوانان به دنبال این مسئله بروند که چرا غرب برخی مسائل را تا این اندازه بد می کند و هم از سویی به سیاست غرب اشاره شده که اخلاق از سیاست جدا شده است. اما یکی از نکات جالب در این پیام از نظر من این است که رهبری بیان می کنند “چرا روشنفکران و متفکران غرب همواره به لحاظ تاریخی تاخر دارند؟” اینکه ابتدا اعمال اشتباه صورت می گیرد و بعد از آن اظهار پشیمانی می شود. این از زیرکی غربی ها است. در زمانی که باید کار خود را می کنند و بعد از چند دهه اعلام می کنند که مثلا در خصوص مصدق اشتباه کردیم. این گفتن و اظهار پشیمانی به هیچ دردی نمی خورد و تنها زمینه استثمار دیگری را فراهم می کند. چراکه این تلقی را ایجاد می کند که آنها پشیمان هستند و زمینه اعتماد مجدد به آنها را فراهم می کند و در نتیجه زمینه استثمار مجدد برای آنها شکل می گیرد.

 

نسیم: ما در صدورانقلاب تا چه اندازه موفق بودیم؟

از سال 1357 مهم ترین محورهای حوادث دنیا معلول انقلاب اسلامی است

کچویان: از سال 1357 مهم ترین محورهای حوادث دنیا معلول انقلاب اسلامی است. از اوضاعی که در آمریکای لاتین رخ داد تا تحولات در خاورمیانه و هرآنچه که فکر آن را بکنید متاثر از انقلاب ما است. انقلابی که تمدن موجود را به چالش کشیده است و یکی از اهداف آن معارضه جویی و تضعیف و جایگزینی غرب است. چالشی بسیار جدی که در تمامی این سالها یک محور اصلی تلاش های غرب و متحدانش مهار انقلاب اسلامی بوده است.

افراد متعدد با سیاست های عجیب و غریب وارد صحنه شدند تا انقلاب اسلامی را مهار کنند. به چه میزان طرح وارد خاورمیانه کردند؟ خاورمیانه بزرگ، کوچک، جدید، قدیم !!! هزینه های ملموسی که انقلاب اسلامی به آمریکا تحمیل کرده است چقدر است؟ تنها دو جنگ عراق و افغانستان را در نظر بگیرید. چه هزینه هایی را متحمل شد؟ وضع عجیب اقتصادی در غرب و آمریکا به چه دلیل است؟ برخی می‌گویند از کشورهای دیگر این هزینه ها را دریافت می کنند، این حرف درست است اما باز در حدی نیست که فشار به خود آمریکا را منتفی کند در ثانی اگر هزینه های جنگ نبود آمریکا می توانست پول های دریافتی از کشورهای دیگر را در زمینه بهبود رفاه کشور خود خرج کند.

 

یکی از توفیقات غرب، شکل دهی به جریانات تکفیری بود که از طالبان آغاز شد

نسیم: با توجه به شکل گیری و گسترش جریان تکفیری، آن را مانعی برای صدور انقلاب ناب می دانید؟

کچویان: یکی از توفیقات غرب قضیه شکل دهی به جریانات تکفیری بود که از طالبان آغاز شد. غرب لیبرال تا قبل از انقلاب اسلامی قدرت ایجاد حرکت های اجتماعی و مردمی را در دنیا نداشت. هم زمان با انقلاب اسلامی توانستند در آمریکای لاتین کونتراها را شکل دهند و در جهان اسلام طالبان را به وجود آوردند.

از حماقت حکومت های بی ربط و مردم فریب خورده استفاده کردند و خصومت های تاریخی را در بین مردم زنده کردند. یکی از امام جمعه های تکفیری در یک مسجد انگلیس به من می گفت شیفته ی امام خمینی و انقلاب اسلامی است. اما متاسفانه پول عربستان و اقدام تبلیغی مستمر توانست جریان تکفیری را به این نقطه برساند.

مشکل ما با فلسطین در چیست؟ با کار تبلیغی فضای فکری را به گونه ای برای آنها ایجاد کرده اند که فلسطینی ها علی رغم این که می دانند ما به چه میزان به آن ها کمک می کنیم در صدد پیدا کردن حامی دیگری هستند. آن قدر برای آنها فشار ایجاد کرده اند که می خواهند از حمایت ما به نوعی فرار کنند.

اگر ما همانند مارکسیست ها زمینه تاریخی قبلی نداشتیم تاکنون کل جهان اسلام شیعه شده بود

اگر ما همانند مارکسیست ها بودیم و زمینه تاریخی قبلی نداشتیم تاکنون کل جهان اسلام شیعه شده بود. ولی چون تخاصم قبلی وجود داشت و غربی ها توانستند آن را فعال کنند نه تنها توانستند از رشد شیعه و جریان انقلابی جلوگیری کنند بلکه توانستند آنها را در برابر ما قرار دهند.

 

من بزرگ ترین خیانت فتنه 88 را بی آبرو کردن انقلاب، می دانم

نسیم: و ما هم برای رفع چنین خصومت ها و سوء تفاهماتی اقدامی انجام ندادیم.

کچویان: غربی ها دو اقدام انجام دادند، تنها در زنده کردن تخاصم های قدیمی تلاش نکردند. یکی از اقداماتی که ما بسیار در آن ضربه خوردیم فتنه 88 بود. من بزرگ ترین خیانت این فتنه را بی اعتبار سازی انقلاب اسلامی می دانم.

 

نسیم: به عبارت بهتر در جهان اسلام این نظام متهم به تقلب شد.

کچویان: انقلاب اسلامی در جریان فتنه اعتبار خود را از دست داد. در مصاحبه هایی که در رسانه های عربی می شد وقتی صحبت از ایران می شد می گفتند ایران اگر می تواند خود را درست کند که دیکتاتوری راه انداخته است و نمی گذارد کسی حرف بزند! تا قبل از فتنه ما چهره پاکی داشتیم هر چند که آن را هم سعی می کردند مخدوش کنند ولی بعد از فتنه تا حد زیادی در این کار موفق شدند.

چرا خالد مشعل همواره از ترکیه نام می برد؟ چون تصورش این است که هر گونه جریان سیاسی در ترکیه وجود دارد و کسی حذف نمی شود و این مطلوبیت دارد. چرا از ما نام نمی برد؟ چون این تلقی برای او ساخته شده است که ما بخشی از نیروهای سیاسی را از جریان بازی سیاسی کنار گذاشته ایم و مظهر دموکراسی نیستیم.

غربی ها به دنبال این هستند ببینند در کجای ایران گربه ای موش گرفته است تا تبلیغ راه بیندازند که در ایران موش ها را می کشند! تصور کنید همواره از شما چنین چهره ای بسازند، قطعا افکار عمومی نسبت به شما چنان بد می شود که نمی توان به راحتی این چهره را درست کرد.

 

اقدامات برخی دولتمردان چهره انقلاب ما را خدشه دار می کند

نسیم: رویه فعلی سیستم سیاست خارجی ما چه تاثیری بر انقلاب جهانی مستضعفین دارد؟

کچویان: قطعا موثر است اما به دلیل نبود نگاه انقلابی در دولتمردان ما، چنین تاثیراتی اصلا احساس نمی شود. چرا آقای ظریف چنین مسئله ای را نمی فهمد که قدم زدن با کری چه هزینه هایی برای ما داشته است؟ زیرا در فضای دیگری است و اتفاقا برای وی مهم است که ما با جان کری قدم زدیم!! ایشان به این فکر نمی کند که شأنی که یافته تا جان کری بیاید و با وی قدم بزند از کجا آمده است؟ برای ایجاد این شأن چه هزینه هایی شده است؟

شما می دانید در جهان سیاست، پروتکل های سیاسی  به چه میزان مهم است. اینکه چه کسی اول سخن بگوید و چه کسی دوم، پرچم کجا باشد، با چه ماشینی بیاید و کدام سمت بایستد یا چگونه بنشیند و … . اگر ایشان این مسائل را نمی دانند که جای تاسف دارد اما اگر می دانند و باز این حرفها و توجیهات را برای آن می آورند، نمیدانم اسم آن را چه می توان گذاشت!

ایشان نمی دانند چه خون ها و خون دل هایی این اعتبار و ارزش را برای انقلاب اسلامی به ارمغان آورده است و راحت این اعتبار را می فروشند. این اقدامات مطمئنا چهره انقلاب ما را خدشه دار می کند.

منبع:  گفتگو فاطمه مقدمی


فرم در حال بارگذاری ...

اجازه‌ شوهرت را می‌دهی؟

نوشته شده توسطرحیمی 6ام اسفند, 1393

کوتاه‌ نوشته‌هایی از زندگی و رفتار خانوادگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره

این چند بند نه داستانند و نه توصیه. هر کدامشان یک گوشه‌اند. یک گوشه از زندگی مردی که جایگاهش حجتی است برای راستی رفتارش؛ حضرت آیت‌الله محمدتقی بهجت قدس‌سره. خاطرات و گفته‌های فرزند ایشان بهترین مخزنی است که می‌شود گوشه‌های زندگی خانوادگی این بزرگ مرد را در آن به نظاره نشست.


اجازه‌ شوهرت را می‌دهی؟
قرار شده بود من و آقا بدون آنکه کسی، حتی اهل منزل، مطلع بشود به حج برویم. از من پرسیدند که اگر ما بخواهیم برویم خانواده شما راضی هستند؟ بنده از این سؤال کمی جا خوردم. جواب دادم: «از خدا می‌خواهد». ایام حج شد. اغلب حاجی‌ها رفتند. خیلی وقت نمانده بود. همسرم گفتند: «نمی‌خواهی حج بروی؟ چی شد؟ همه رفتند». سؤالاتش کمی برایم عجیب بود. پرسیدم مگر چه شده است؟ گفت: «آقا اول من را صدا کرد، از من اجازه خواست که تو را ببرد». معمولاً اجازه زن را از شوهر می‌گیرند، نه شوهر را از زن. عکس این قضیه را اولین بار بود که می‌شنید. همسرم هم جواب داده بود: «این چه حرفی است که می‌زنید آقا؟».
- «آخر ایشان نباشد این اداره‌ بچه‌ها برای شما زحمت نیست؟».
- «آقا برای چی؟ ما که از خدا می‌خواهیم ایشان خدمت شما باشند».
چند روز بعد دوباره همسرم را صدا کرده بودند و گفتند: «مثل این که امسال حج قسمت ما نیست. اگر بگویم، علی آقا ناراحت می‌شود. ولی اگر صبر کند خدا بهتر از این را قسمتش می‌کند». ایشان حتی سپرده بود که من مطلع نشوم.

بیشتر مادرمان متکفل تربیت فرزندان بود
در تربیت فرزندان روی مسائل شرعی ـ واجبات و محرمات ـ خیلی حساس بودند و جبهه می‌گرفتند. حتی گاهی تند هم می‌شدند. مسائل اخلاقی هم مورد توجه‌شان بود. از بچگی و کودکی‌مان، جلوی این می‌ایستادند که بچه‌ها حرف‌های ناشایستی بخواهند یاد بگیرند و از بیرون توی منزل بیاورند. جلوی این هم می‌ایستاد. دیگر مسائل را بیشتر مادرمان متکفلش بود و وقتی مادر یاری می‌طلبید ایشان وارد معرکه می‌شدند، والا به بقیه مسائل ورود پیدا نمی‌کردند.

...

e="color: #0000ff;">اگر پسرم شما را ناراحت می‌کند به من بگویید!
آقا آن‌قدر عطوف و مهربان بود که پیش همسرم از پدر خودشان که بسیار آدم خلیق و مهربانی بود، خلیق‌تر و مهربان‌تر می‌نمود. ایشان آقا را که دیده بود، پدرش را فراموش کرده بود. آقا همیشه از ریز مسائلی که در خانه امکان داشت همسرم را ناراحت بکند، می‌پرسیدند. گاهی می‌گفت که اگر پسرم شما را ناراحت کرد بیایید و به من بگویید. این خیلی لطیف است. تا این اندازه به اعضای خانواده توجه داشتند.
 

بگو که سنگ صبوری داشته باشی
آقا از عطوفت و همراهی با مادرم هیچ کم نمی‌گذاشت. آقا به مادرم می‌فرمود: «اگر مشکلات ناراحتت کرد، همه را به من بگو». یعنی شما که از پدر و مادرتان دور هستی مشکلاتت را بگو که سنگ صبوری داشته باشی.
 

آقا این پرده را نصب کنید
گوشه‌ای از کارهای منزل را ایشان انجام می‌داد. اغلب خریدها با ایشان بوده است. تا این اواخر هم هر کاری از آقا می‌خواستند و توانایی‌اش را داشتند، کمک می‌کردند. یک‌بار مادر از آقا خواست که پرده‌ای را نصب کند. ایشان خواست که پرده را نصب کند از چهارپایه افتادند و انگشت پایشان ضرب دید. مدتی انگشتشان را می‌بستند. کارهای دیگری هم در منزل انجام می‌دادند. حتی گاهی از بچه‌ها نگه‌داری و مراقبت می‌کردند.
یک‌بار توی حیاط مشغول آب‌کشی لباس‌ها بودم. آقا از مسجد برمی‌گشتند. چشم‌شان که به من افتاد، رو به من لبخندی زدند و فرمودند که دیده‌اند مرحوم آسیدابوالحسن اصفهانی، مرجع بزرگ شیعه، در خانه به اهل منزل در آب کشیدن لباس‌ها کمک می‌کردند.
 

هرگز نگفت که برو و یک نانی بخر
تحکم ایشان اغلب در حلال و حرام بود. من از آن موقعی که بالغ شدم، ایشان هرگز نگفت که برو و یک نانی بخر. معمول هست دیگر. همه عضو یک خانواده‌ایم. باید یک قسمتش را من تأمین کنم. تنها عبارتی که گاهی می‌فرمودند این بود که اگر نانی اینجا باشد، شاید مصرف شود. یا آن چیز را مادرت مایل است توی خانه باشد. حداکثرش این بود. آدم هم نسبت به این مسائل زود مسخر می‌شد و داوطلبانه انجامشان می‌داد.
 

اهانت‌ها را به دل نمی‌گرفتند
تحمل‌شان در خانواده بسیار زیاد بود. اهانت‌ها را تکرار نمی‌کردند، به دل نمی‌گرفتند و پی‌گیری نمی‌کردند. اگر در خانواده ناراحت می‌شدند ناراحتی را در خودشان فرو می‌ریختند و کظم غیظ می‌کردند. اگر هم می‌دیدند که هیچ راهی نیست. نمی‌شود فرد را آرام کرد، از مجلس برمی‌خاستند و می‌رفتند. مجلس را ترک می‌کردند. این نبود که برخورد بکنند، جواب بدهند.
 

انسانیت از آن‌جا شروع می‌شود که شاخ نزنی!
می‌گفتند در روابط خانوادگی جواب‌گویی باید به‌صورت کلی کنار گذاشته شود، چرا که هیچ ثمره‌ایی ندارد. طبیعت هر حیوانی برخورد کردن را اقتضا می‌کند که اگر آن یک شاخ زد این هم دو تا شاخ بزند. انسانیت از آنجا شروع می‌شود که نزند. ظرفیت اداره خانواده را به این می‌دانستند که انسان تحمل داشته باشد. شرح صدر داشته باشد. این حرف‌ها و نزاع‌ها را جدی نگیرد. به خدا واگذار کند و یا اینکه به دفتر شرع مراجعه کند و ببیند الآن وظیفه‌اش چیست. معتقد بودند اگر به این نحو رفتار کردند، طرف مقابل هم به همین شکل رفتار خواهد کرد و قضیه حل می‌شود، ولی اگر آن بگوید و این هم بگوید و با یکدیگر مقابله کنند دیگر حد پایانی وجود نخواهد داشت.
 

برای خانواده‌اش وقت می‌گذاشت
ایشان با اینکه در بیرون از منزل با دیگران ارتباط زیادی داشت، بیش از دیگران برای خانواده‌اش وقت می‌گذاشت. آقا که هرگز حاضر نبود وقت خود را هدر بدهد. از اوقات بهره‌گیری کامل داشتند. در اوقات غذا که با اهل خانه بودند، همیشه می‌گفتند و می‌شنیدند. صحبت می‌کردند تا بدانند که نگرانی‌هایشان چیست و در چه زمینه‌ای است. همیشه جویای احوال اعضای خانواده بودند.
 

آقا یادش بود
اگر یک نفری در منزل مریض می‌شد آقا دائم از احوالش می‌پرسیدند. آن‌قدر می‌پرسیدند که ما عاصی می‌شدیم. این‌قدر رأفت داشت که همسر بنده می‌گوید که اصلاً آقا چه بود شما، چه هستید؟ حالا خانواده ما عادت کرده‌اند به این اخلاق و بنده هم به اندازه‌ا‌ی که ایشان در نود سالگی توان داشت، توانایی ندارم. ایشان از این جهت بسیار غیر طبیعی در پرس‌وجوی احوال پی‌گیر بودند. این خصلت ویژه ما نبود بلکه نسبت به همه این‌طور بودند! آقایی هست فقط یک دفعه ایشان را با ماشین رسانده بود و گفته بود برای مادر من دعا کنید که قلبش ناراحت است. بعد از چند سال آن زن عمل کرد و قلبش خوب شد بود. آقا بعد از پنج سال که ایشان را می‌دیدند، ‌فرمود حال مریض شما چطور است؟ خوب شده؟ خود آن آقای راننده اصلاً یادش نبود که مقصود ایشان کدام مریض است؟ اما آقا یادش بود.

منبع:http://www.bahjat.org

نظر از: زهرا [عضو] 
زهرا

باسلام
بسیار عالی بود

1393/12/06 @ 15:58
نظر از: اميرابادي زاده [عضو] 
اميرابادي زاده

وقتی ایمان در قلبمان رسوخ کند گفتار و رفتارمان شاهدان خوبی خواهند بود

1393/12/06 @ 08:43


فرم در حال بارگذاری ...

ای حسین زمان ! (کاش بودیم آن زمان کاری کنیم از تو و طفلان تو یاری )

نوشته شده توسطرحیمی 6ام اسفند, 1393

ملتي که در روزهاي عاشورا و تاسوعا فرياد مي زدند و مي‌زنند:

اي امام حسين- عليه السلام- !

 کاش بودیم آن زمان کاری کنیم از تو و طفلان تو یاری

کاش ما در زمانت بوديم و تو را ياري مي کرديم،

                                          حال وقت آن رسيده که حسين زمان را ياري دهيد،

به خدا قسم اگر کسي که در امر ياري حسين زمان کوتاهي کند،

                     مثل اين است که در کربلا حسين –عليه السلام- را ياري نکرده . روحانی شهيد مصطفي حجتي


 ما از كوفيان بدتريم!

 اي حسين! در عزاداريهايي كه به نام تو برگزار مي‌كنيم آرزو مي‌كنيم كاش عاشوراي 61 هجري در كربلا بوديم و از تو و حَرَمت دفاع مي‌كرديم.

كاش بوديم و زير پرچم تو كشته مي‌شديم. كاش بوديم و تو را ياري مي‌كرديم؛ تا امروز نداي مظلومانهء “هل من ناصر” تو در گوش تاريخ زنگ نزند.

آري! آرزو مي‌كنيم تا ما بوديم و تو تنها نبودي. براي دل خودمان هم دليل مي‌آوريم كه همان‌طور كه در انقلاب ايران از جان گذشتيم در كربلا نيز اگر بوديم، چنين بود.

اما آقاجان باور نكن. خيالت راحت! گذشت آن روزگار.

ما هم اگر بوديم مي‌رفتيم آن سوي ميدان، زير پرچم يزيد و بر تو شمشير مي‌كشيديم؛ علي‌رغم تمام نامه‌ها و داعيه‌ها. كوفيان اگر خيانت كردند و نقض عهد، ما نه تنها تو را مي‌كشتيم و خودت را و آرمانت را مثله مي‌كرديم، بلكه بعدش خودمان مي‌شديم خون‌خواهت و تازه اول كاسبي بود؛ قربة الي الله. بدتر از كوفيان.

...


اي حسين! ما تو را مي‌خواهيم تا حاجتمان را روا كني، مريضمان را شفا دهي، مشكلمان را حل كني، همّ و غمّ ما را برطرف سازي و بعد ديگر هيچ. اينكه تو از ما چه مي‌خواهي اهميتي ندارد. امامي به درد ما مي‌خورد كه به درد “ما” بخورد. اگر قرار باشد كه همراهي با امام به قيمت جان و ناموس و مال ما تمام شود، عافيتمان را بگيرد، سختي داشته باشد همراهيش، جنگ و خون و مصيبت لازمه‌اش باشد كه اين امام به كارمان نمي‌آيد.

مايي كه غرق در رفاه و عافيت و تجمّليم. مايي كه اوج غصه‌مان نان شب و قرض‌هايمان است. مايي كه مثل آب خوردن نزول‌خواري مي‌كنيم و بعد با پولش مجلس عزا مي‌سازيم. اي حسين! اگر زمان تو بوديم، به ثمن بخس معامله مي‌كرديم تو را. مي‌فروختيمت و پولش را با ولع تمام مي‌بلعيديم و يك آب هم رويش؛ انگار نه انگار.

مجالس عزايمان هم روي چشم و هم‌چشمي است، براي خودنمايي و ريا؛ كه بگوييم هيئت ما و محل ما و شهر ما و … چنين و چنان؛ كه پزش را بدهيم. حال اين علَمها و كتلها را از كجاي فرهنگ كربلا در آورده‌ايم اصلاً مهم نيست. مراسم عزاداري برايمان شده عادتي مثل يلدا و نوروز؛ همين و نه بيشتر. هر چيزي را هم مي‌شود آويزان چنين عادت و رسمي كرد. راستش عزاي تو شده است تفريح و تنوع.

اينكه تو چرا ريز ريز شدي مسأله نيست، مسأله اين است كه من خودم را با آهنگهاي پاپ به اسم عزاداري تخليه عاطفي يا حتي فيزيكي كنم؛ نعره بزنم و دست بالا حاجتي بستانم از درگاهت. هر گناه و غلطي دلم مي‌خواهد بكنم و بعد بگويم عزادار حسينم و شفاعت و … . عزاداري تو خوبيش اين است كه دكاني است براي بعضيمان و راهي است براي بازسازي چهره منفورمان، براي ريا و تظاهر.

گذشت آن روزي كه خالصانه و از غم مصائب روحي و جسمي تو، اشكي بر گونه‌مان مي‌دويد. حقيقت اين است: “قلوبنا معك و سيوفنا عليك” اين تازه خوشبينانه است.



اي حسين! ما اگر ياران خوبي بوديم كه امام زمانمان نبايد غريب مي‌بود و تنها. اي حسين! ما فقط نام تو را مي‌خواهيم. ما تنها دنبال نفع ظاهري خوديم. براي دنيايمان بر سر و كله هم مي‌زنيم، حتي در مجالس و مراسم و ايام عزاي تو هم پي طرح خودمان، خواسته‌هايمان و باندمان و كوبيدن رقيبان و مخالفان و دشمنانمان هستيم. ما از شعارهايي كه برايش زجر كشيديم و خون داديم، براي منافعمان و به راحتي گذشته‌ايم و مي‌گذريم.

اي حسين! خوب شد ما نبوديم و ننگي بدتر از ننگ كوفيان بر پيشانيمان نماند. حالا حداقل مي‌توانيم خودمان را گول بزنيم كه “كاش در كربلا بوديم تا حسين را ياري كنيم".

منبع: متن ما از كوفيان بدتريم!/ طاووس


فرم در حال بارگذاری ...

توصیه‌ها و تذکرات رهبر انقلاب به دولت یازدهم

نوشته شده توسطرحیمی 5ام اسفند, 1393
توصیه‌ای که ۲۱ بار تکرار شده است…
اگر چه توصیه‌های رهبر انقلاب در یک‌و‌نیم سال گذشته به مسئولین نظام در موضوعات گوناگون و متنوعی انجام شده‌اند و فهرستی طولانی را تشکیل می‌دهند، اما بی‌شک حدس زدن پربسامدترین آنها کار آسانی است:
«توجه به ظرفیت‌های درونی کشور و استعدادهای ملت ایران»
این توصیه‌ای است که ایشان در جلسات خصوصی و عمومی با مسئولین حدود ۲۱ بار، مورد تأکید قرار داده‌اند:
«دولتى‌ها هم بدانند که آنچه میتواند آنها را بر انجام وظیفه‌ى خودشان قادر کند تکیه بر نیروى داخلى است؛ تکیه بر نیروى مردم است. من بارها این را عرض کردم در جلسات عمومى و همچنین در جلسات خصوصى با مسئولین دولتى، نگاهشان به دست بیگانه نباشد.»



*یکی از اولین توصیه‌ها در اولین روز دولت

اهمیت توجه دولتمردان به استعدادهای درونی ملت ایران در جهت‌گیری کلی نظام جمهوری اسلامی آن‌چنان است که رهبر معظم انقلاب در اولین روزی که دولت، مسئولیت سنگین اداره‌ی کشور را بر عهده می‌گیرد به آن اشاره می‌کنند و «خلع سلاح» در مقابل مشکلات را عاقبت کسانی می‌دانند که به بیرون کشور دل ببندند:

«درس بزرگی که ما از این فشارهای اقتصادی دریافت کردیم، این است که هرچه میتوانیم، باید به استحکام ساخت داخلی قدرت بپردازیم؛ هرچه میتوانیم، در درون، خودمان را مقتدر کنیم؛ دل به بیرون نبندیم. آنهائی که دل به بیرون ظرفیت ملت ایران میبندند، وقتی با یک چنین مشکلاتی مواجه شوند، خلع سلاح خواهند شد. ظرفیت‌های ملت ایران خیلی زیاد است. ما باید بپردازیم به استحکام ساخت درونی اقتدار ملی.»

در جدول زیر توصیه‌ها و تذکرات رهبر انقلاب به دولت یازدهم مبنی بر توجه به استعدادهای ملت ایران مرور شده است:

* دو دیدگاه برای حل مشکلات کشور

یک ماه بعد، رهبر انقلاب در دیدار با اعضای مجلس خبرگان رهبری، درباره‌ی دو دیدگاه صاحب‌نظران برای حل مشکلات کشور سخن می‌گویند و مجدداً دیدگاهی که به مبانی و اصول انقلاب نزدیک‌تر است را نیز مشخص می‌کنند:

«بعضی میخواهند مشکلات را با کمک دیگران، با تکیه‌ی به دیگران، با رشوه دادن به دیگران، با تذلّل در مقابل دیگران حل کنند؛ بعضی‌ها هم نه، میخواهند مشکلات را با نیروی خودشان، با توان داخلی خودشان حل کنند - اعتقادمان این است که باید به تقویت ساخت درونی نظام اهمیت بدهیم؛ این اساس کار است. از درون، خودمان را باید تقویت کنیم. تقویت درونی با اندیشه‌ی کامل، با نگاه عاقلانه و خردمندانه چیزی است ممکن.»

*تحریم را به مذاکره گره نزنید

رهبر انقلاب، اگرچه گره زدن تحریم و مشکلات کشور به مذاکره را کاری نادرست می‌دانند، اما ضمن حمایت از تلاش‌ها و تحرک دیپلماسی دولت، آنان را به توجه به راه حل اصلی مشکلات کشور - که همان استفاده‌ی از ظرفیت‌های درون‌زای کشور است – فرامی‌خوانند. چهارچوبی که هم می‌تواند وعده‌های دولت یازدهم در آن محقق شود و هم کشور در مسیر رشد و پیشرفت به حرکت خود ادامه دهد:
«ما از تحرک دیپلماسی دولت حمایت میکنیم، پشتیبانی میکنیم. در کنار آمادگی‌های همه‌جانبه‌ی ملّت ایران - چه از لحاظ اقتصادی، چه از لحاظ امنیّت داخلی، چه از لحاظ استحکام ساخت درونی نظام اسلامی، چه از لحاظ وحدت ملّی و چه از لحاظ نظامی - به تلاش و تحرک دیپلماسی هم اهمیت میدهیم و حمایت میکنیم.»

«من همواره طرفدار ابتکار در سیاست خارجی و مذاکره بوده و هستم و توصیه‌ی همیشگی من به مسئولان این بوده که در سیاست خارجی و مبادلات بین‌المللی هرچه تلاش و ابتکار وجود دارد به کار بندند اما نباید نیازمندی‌های کشور و برخی مسایل همچون تحریم‌ها، به مذاکره گره زده شود.»

...


*رمز همیشگی موفقیت جمهوری اسلامی

شاید برخی چنین تصور کنند که این توصیه‌ی پرتکرار رهبر انقلاب مبنی بر تکیه‌ی به توانایی‌های ملت ایران، صرفاً تاکتیکی برای حل مشکلات فعلی و عبور از شرایط فشار و تحریم است. در حالی‌که از نظر ایشان، این باور عمیق به نقش مردم، ریشه در اصول و جهت‌گیری‌های انقلاب داشته و دارد. قاعده‌ای که عامل «تمام» پیروزی‌ها و ناکامی‌های نظام اسلامی را آشکار می‌سازد:

«هر جائی که مسئولین کشور توانائیهای مردم را شناختند و به کار گرفتند، ما موفق شدیم. هر جائی که ناکامی هست، به خاطر این است که ما نتوانستیم حضور مردم را در آن عرصه تأمین کنیم. ما مسائل حل نشده کم نداریم. در همه‌ی مسائل گوناگون کشور، مسئولین باید بتوانند راه‌هائی را برای حضور مردم پیدا کنند - همچنان که در عرصه‌ی بسیار دشوارِ جنگ این اتفاق افتاد، کسانی توانستند راه را باز کنند -  در زمینه‌های گوناگون هم میشود، در اقتصاد هم میشود. اقتصاد کشور، تولید کشور میتواند به وسیله‌ی همت مردم، با پول مردم، با ابتکارهای مردم، با انگیزه‌های مردم، چندین برابر شکوفائی پیدا کند.»

«حضور مردم چه جوری است؟ این، همان نکته‌ی اصلی است. اینجاست که مسئولین باید زمینه‌ها را، مدلها را، فرمولهای عملی و قابل فهم عموم را، فرمولهای اعتمادبخش را برای مشارکت مردم فراهم کنند.»

«در دوران طاغوت میگفتند کشور صاحب دارد؛ صاحب کشور کیست؟ شاه؛ درحالی‌که او یک انگل و سربار و زیادی در کشور بود، نه صاحب کشور؛ صاحب کشور مردمند؛ بله، کشور صاحب دارد؛ صاحب کشور کیست؟ مردم. کار وقتی دست خود مردم سپرده شد، آن‌وقت کارها به سامان خواهد رسید. تدبیر مسئولان در هر برهه‌ای از زمان در دوران جمهوری اسلامی، باید این باشد؛ کارها با تدبیر، با برنامه‌ریزی، با ملاحظه‌ی همه‌ی ظرایف و دقایق در اختیار مردم گذاشته بشود؛ آن‌وقت کارها پیش خواهد رفت. ما هم از اوّل انقلاب تا امروز هر وقتی هر کاری را محوّل به مردم کردیم، آن کار پیش رفته است؛ هر کاری را انحصاری در اختیار مسئولان و رؤسا و مانند اینها قرار دادیم، کار متوقّف مانده است. نمیگوییم حالا همیشه هم متوقّف مانده امّا غالباً یا متوقّف یا کُند ]شده‌]؛ اگر متوقّف نمانده است، کُند پیش رفته است. امّا کار دست مردم که افتاد، مردم کار را خوب پیش میبرند.»

*روش امام و رهبری در هدایت نظام اسلامی

در زمینه‌ی حل مشکلات اقتصادی و باز کردن گره معضلات این حوزه نیز رهبر انقلاب چاره‌ی کار را در یک چیز مهم می‌دانند: «مردمی کردن اقتصاد». پیدا کردن «راه‌هایی برای حضور مردم در زمینه‌ی اقتصاد» یکی از مطالبات رهبر انقلاب از مسئولین در سال ۹۰ بود؛ که البته پاسخ درخوری هم به آن داده نشد.

دو سال بعد، سال ۹۲ سالی بود که انتظار می‌رفت با حضور حماسی مردم در دو عرصه‌ی سیاسی و اقتصادی آینده‌ی خوبی برای کشور در این دو حوزه رقم بخورد. اگرچه حماسه‌ی سیاسی با حضور پرشور ملت ایران در پای صندوق‌های رأی و مشارکت ۷۲ درصدی مردم در انتخابات محقق شد، اما بار حماسه‌ی اقتصادی بر زمین ماند.

روش امام و رهبری در هدایت نظام اسلامی اما فقط این نبوده و نیست که فقط به توصیه‌ی به حرکت بسنده کنند؛ بلکه جهت حرکت و اقدام لازم را هم نشان می‌دهند.[۹] در سیاست‌های اقتصاد مقاومتی که در روزهای پایانی سال ۹۲ ابلاغ شد، یکی از محورهای اصلی، «مردم‌محوری» تعیین شده بود و رهبر انقلاب در مقدمه‌ی ابلاغیه، بار دیگر از مسئولین خواسته بودند که «راه‌هایی برای حضور مردم در جهاد مقدس اقتصادی» بیابند و با تهیه‌ی قوانین و مقررات و تدوین نقشه‌ی راه‌های لازم فرصت و زمینه را بر این امر فراهم سازند. موضوعی که در چند سخنرانی بعدی هم بارها مورد تأکید قرار گرفت و در این تأکیدها به فرمایش امیرالمؤمنین علیه‌السلام استناد شد که «یدالله مع‌الجماعة»هر جا مردم می‌آیند دست خدا هم هست:

«از ویژگی‌های سیاست‌های اقتصاد مقاومتی مردم‌محوری است که در این سیاست‌ها ملاحظه شده. تجربه هم به ما نشان میدهد، بیانات و معارف اسلامی هم تأکید میکند که هرجا مردم می‌آیند دست خدا هم هست. یَدُ اللهِ مَعَ الجَماعَة؛ هرجا مردم هستند، عنایت الهی و کمک الهی و پشتیبانی الهی هم هست؛ نشانه و نمونه‌ی آن، دفاع هشت‌ساله، نمونه‌ی آن خود انقلاب، و نمونه‌ی آن گذر از گردنه‌های دشوار این ۳۵ سال [است] چون مردم در میدان بودند، کارها پیش رفته؛ ما در زمینه‌ی اقتصادی به این کمتر بها دادیم.»

«اقتصاد ]مقاومتی[ درون‌زا است. درون‌زا است یعنی چه؟ یعنی از دل ظرفیّت‌های خود کشور ما و خود مردم ما میجوشد؛ رشد این نهال و این درخت، متّکی است به امکانات کشور خودمان؛ درون‌زا به این معنا است.»

«سال گذشته بیست‌ونهم بهمن، سیاست‌های اقتصاد مقاومتی را به دستگاه‌های مختلف ابلاغ کردیم؛ امروز یک‌سال گذشته. اقتصاد مقاومتی برای کشور ضروری است؛ تحریم باشد هم لازم است، تحریم نباشد هم لازم است. آن‌روزی که تحریمی هم در این کشور وجود نداشته باشد، اقتصاد مقاومتی برای این کشور ضروری است، لازم است. … اقتصاد مقاومتی یعنی در داخل کشور، ساختِ اقتصادی و بنای اقتصادی جوری باشد که از نیروهای مردم استفاده بشود، کمک واقعی گرفته بشود، برنامه‌ریزی بشود، تکیه‌ی مسئولان کشور بر این باشد که حرکت اقتصادی کشور را این‌جوری قرار بدهند.»

آیا مسئولین دولتی خواهند توانست مقدمات تحقق «حماسه‌ی اقتصادی» که تنها با ایجاد زمینه‌ی حضور مردم در عرصه‌ی اقتصاد کشور میسر می‌گردد را فراهم آورند؟ بی‌شک پیش از هر اقدامی مهم‌ترین عامل موفقیت آنها در این آزمون »ایمان و باور» به نیروی معجز‌ه‌آسای مردم خواهد بود.

باشگاه خبرنگاران


فرم در حال بارگذاری ...

پیروز تمام امتحانات ، زینب علیهاالسلام

نوشته شده توسطرحیمی 5ام اسفند, 1393

و قطعا مردم در امتحان به چند گروه تقسیم می شوند: گروهی که در تمام موارد و مواد امتحانی با نمره عالی قبولمی شوند و برای همیشه سعادتمند و سرفراز شده اند. گروهی با نمره متوسط در این امتحان قبول شده اند و خود را ازخواری و ذلّت شکست نجات داده اند. و گروهی نیز مردود شده و برای ابد دچار ذلّت و بیچارگی گشته اند.

زینب کبری علیهاالسلام در این بین، جزء گروهی است که در تمام موارد امتحانات و ابتلائات، به خوبی و با نمره عالی به پیروزی رسیده و به بالاترین قلّه سعادت و موفقیت راه یافته و به قهرمان بزرگ کربلا لقب یافته است.

آنچه پیش رو دارید، تبیین مواد امتحانی با استفاده از آیات قرآن و پیروزی و موفقیت حضرت زینب علیهاالسلام در تک تکآن موارد است.

مواد امتحانی و ابتلائات

در قرآن کریم، این کتاب تعلیم و تربیت و انسان سازی، گاه مواد امتحانی به صورت کلّی و فراگیر بیان شده و گاه بهصورت مشخص و خاص، شماره شده است.

الف. موارد عام

1. خیر و شر: «وَ نَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً وَ إِلَیْنَا تُرْجَعُونَ»؛ «و شما را با بدیها و خوبیها آزمایش می کنیم و [سرانجام] بهسوی ما بازگردانده می شوید.»

بدی و خوبی مصداقهای فراوانی می تواند داشته باشد که در این آیه مشخص نشده است.

2. حسنات و سیّئات: «وَ بَلَوْنَـهُم بِالْحَسَنَـتِ وَالسَّیِّـءَاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ»؛ «و آنها را با نیکیها و بدیها آزمودیم، شایدبرگردند.»

3. آنچه در زمین است: «إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الاْءَرْضِ زِینَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً»؛ «ما آنچه را روی زمین است، زینت آنقرار دادیم تا آنها را [به وسیله آنچه در زمین است] بیازماییم که کدامینشان بهتر عمل می کنند.»

ب. موارد خاص

موارد جزئی و خاص که به عنوان مواد امتحانی در قرآن نام برده شده، متعدد و فراوان است که در زیر به مهم ترینآنها اشاره می شود:

1. پنج مورد مهم

در بین مواد امتحانی، پنج مورد است که هم ابتلا و امتحان مردم نسبت به آنها عمومی و فراگیر است و هم پیروزی وموفقیت در آنها دشوار و طاقت فرسا است.

قرآن کریم این گونه با تأکید از آن پنج مورد نام می برد، آنجا که می فرماید:

«وَلَنَبْلُوَنَّکُم بِشَیْ ءٍ مِّنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِّنَالاْءَمْوَ لِ وَ الاْءَنفُسِ وَ الثَّمَرَ تِ وَبَشِّرِ الصَّـبِرِینَ * الَّذِینَ إِذَآ أَصَـبَتْهُم مُّصِیبَةٌ قَالُوآاْ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّـآ إِلَیْهِ رَ جِعُونَ * أُوْلَـآلـءِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَ تٌ مِّن رَّبِّهِمْوَ رَحْمَةٌ وَ أُوْلَـآلـءِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ»؛ «قطعا همه شما را با چیزی از ترس، گرسنگی، زیان مالی و جانی و کمبود میوه ها آزمایشمی کنیم و بشارت ده به بردباران، آنهایی که هرگاه مصیبتی به آنها رسد، می گویند: ما از آنِ خدا هستیم و به سوی او بازمی گردیم. اینها همانها هستند که الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده و آنها هدایت یافتگان اند.»

2.سخنان آزاردهنده

در آیه دیگر علاوه بر دو مورد از موارد آیه پیش گفته به مورد دیگری اشاره می کند که عبارت است از سخنانطعن آمیز دشمنان که سخت آزاردهنده و زجرآور است:

«لَتُبْلَوُنَّ فِیآ أَمْوَ لِکُمْ وَأَنفُسِکُمْ وَلَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَـبَ مِن قَبْلِکُمْ وَمِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوآاْ أَذیً کَثِیرًا وَإِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ذَ لِکَمِنْ عَزْمِ الاْءُمُورِ»؛ «به یقین [همه شما] در اموال و جانهای خود آزمایش می شوید. و از کسانی که پیش از شما به آنها کتاب[آسمانی] داده شد، و [همچنین] از مشرکان سخنان آزاردهنده فراوان خواهید شنید و اگر بردبار باشید و تقوا پیشه سازید،[شایسته تر است؛ زیرا] این از کارهای مهم [و زیربنایی] و قابل اطمینان است.»

و همچنین از جهاد و جنگ، فضل و نعمتهای الهی، تفاوت مقامها و درجه ها، منع از برخی فعالیتهای اقتصادیو… به عنوان مواد امتحانی و آزمایشهای الهی نام برده شده است.

...

زینب و امتحانات الهی

بدون هیچ اغراقی می توان گفت زینب علیهاالسلام ، هم با بزرگ ترین و مهم ترین موارد امتحانات و آزمایشات الهی موردابتلا و امتحان قرار گرفت و هم از اسباب و عوامل یاری کننده در موفقیت در آزمایشات، همچون صبر و تقوا برخورداربود و هم با نمره عالی در امتحانات الهی موفق و پیروز گشت و بالطبع به نتایج گرانسنگ و گرانبهای موفقیت در امتحاناتالهی دست یافت و صلوات و رحمت و هدایت الهی همه با هم همچون باران بهاری بر او بارید.

ما طبق ترتیب آیه که پنج مورد مهم از موارد امتحانات الهی را مورد گوشزد قرار داده، رفتار و سیره زینب کبرا علیهاالسلام رامورد کنکاش و بررسی قرار می دهیم.

زینب و عوامل خوف

اوّلین موردی که در آیه 155 سوره بقره به عنوان مواد امتحانی نامبرده شده خوف و ترس است؛ خوف و ترسی کهبسیاری از انسانها به خاطر آن همه چیز را باخته اند و گرفتار ذلّت شده اند، از جمله همین کوفیانی که در جنگ علیه حسینبن علی علیهماالسلام شرکت کردند، یکی از عوامل آن ترس از یزید مخصوصا خشونت و سختگیری ابن زیاد بود. زینب علیهاالسلام باخوفهای متعددی امتحان شد؛ ولی در همه آنها پیروز و موفق گشت.

1. خروج از مدینه با حالت خوف

امام حسین علیه السلام در روز یکشنبه 28 رجب، دو روز قبل از ماه مبارک شعبان از مدینه همراه فرزندان و برادران وبرادرزادگان و اهل و عیالش و نیز خواهرش زینب علیهاالسلام به سوی مکّه حرکت کردند. امام در حال حرکت این آیه را تلاوتمی کرد: «فَخَرَجَ مِنْهَا خَآئِفًا یَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّــلِمِینَ»؛ «موسی از شهر خارج شد، در حالی که ترسان بود و هرلحظه در انتظار [حادثه ای]. عرض کرد: پروردگارا! مرا از این قوم ظالم رهایی بخش.»

امام حسین علیه السلام برای رفتن به مکّه راه اصلی و عمومی را اختیار کرده بود و در پاسخ کسانی که به او می گفتند: اگر ما نیزاز راهی که ابن زبیر انتخاب کرده بود (بی راهه) می رفتیم، شاید از تعقیب دشمنان در امان بودیم، فرمود: نه! به خدا سوگنداز راهی جز این نخواهیم رفت تا مشیّت الهی به وقوع پیوندد.

و زینب علیهاالسلام بعد از امام حسین علیه السلام در بالاترین سطح، این خوف را احساس می کرد. با این حال، هرگز بر خود نلرزید؛بلکه با راضی کردن شوهرش عبد اللّه بن جعفر، ثابت قدم همراه پسرانش به سوی مکّه و از آنجا به سمت کربلا حرکتنمود.

2. خروج از مکّه در جوّ رعب و وحشت

کاروان حسینی، زمانی روانه مکّه شد که یزید، لشکری به فرماندهی عمرو بن سعید بن عاص به مکّه گسیل داشته، اورا امیر الحاج قرار داد و به او تأکید کرد که هرجا حسین را بیابد، بی درنگ او را به شهادت برساند. از طرف دیگر، امام علیه السلام نیز مطّلع شده بود که سی نفر از مزدوران یزید جهت ترور ایشان به مکّه اعزام شده اند.

روزی که کاروان حضرت وارد مکّه شد، این آیه را تلاوت کرد: «وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَآءَ مَدْیَنَ قَالَ عَسَی رَبِّیآ أَن یَهْدِیَنِی سَوَآءَالسَّبِیلِ»؛ «و هنگامی که متوجه جانب مدین شد، گفت: امیدوارم پروردگارم مرا به راه راست هدایت کند.»

این آیه از زبان حضرت موسی علیه السلام است که هنوز حالت خوف را دارد. حضرت امام حسین علیه السلام با خواندن این آیهفهماند که در مکّه دچار خوف بوده است؛ لذا حضرت پس از چهار ماه و پنج روز اقامت و انجام عمره مفرده به سویکربلا حرکت نمود؛ امّا خوف بیشتری این قافله را یاری می کرد.

هنگامی که کاروان از مکّه خارج شد، عمرو بن سعید بن العاص فرمان داد تا او را تعقیب و دستگیر نمایند. مأمورانحکومتی پس از ساعتها هنگامی که از دست یافتن به امام ناامید شدند، به مکّه بازگشتند.»

عقبة بن سمعان می گوید: «چون امام حسین علیه السلام از مکّه خارج گردید، عمرو بن سعید، جماعتی را به فرماندهیبرادرش یحیی بن سعید فرستاد تا امام علیه السلام را از رفتن به عراق باز دارد. آن گروه با یاران امام درگیر شده، با تازیانه بر آنهاحمله ور شدند و امام و یارانش در برابر آنها شجاعانه مقاومت کرده، به طرف کوفه ادامه مسیر دادند.»

به یقین زنان در این صحنه ها در معرض خوف بیشتری قرار داشتند؛ امّا هرگز از آنها و از جمله زینب علیهاالسلام چیزیشنیده نشد که نشان دهد این خوف در آنها اثر منفی گذاشته است.

3. عوامل وحشت طی بیست منزل

هنگامی که عبید اللّه بن زیاد از عزیمت کاروان امام حسین علیه السلام به جانب کوفه آگاه شد، شخصی به نام حصین بناسامه تمیمی را که مسئولیت افراد سپاه را به عهده داشت، فرستاد و او در «قادسیّه» فرود آمد و لشکر را از قادسیّه تا«خفان» و از «قطقطانه» تا «لملع» مستقر نمود. سپس فرمان داد مابین «واقصه» تا راه شام و از آنجا تا راه بصره محاصرهنمودند و به کسی اجازه ورود و یا خروج از این محدوده را نمی دادند. و هنگامی که امام حسین علیه السلام در اثنای راه با اعرابملاقات نمود، از آنها در باره محاصره پرسش کرد. آنها گفتند: به خدا سوگند! ما نمی توانیم این حلقه محاصره را بشکنیم وقدرت این کار را نداریم؛ با این حال، حضرت به راه خود ادامه داد.

سفیان بن عیینه از علی بن یزید و او از علی بن الحسین علیهماالسلام نقل می کند که آن حضرت فرمود: «پس از خروج از مکّهدر هیچ منزلی فرود نیامدیم و از آنجا کوچ نکردیم، مگر اینکه پدرم ماجرای یحیی بن زکریا و کشته شدن او را یادآورمی شد و روزی فرمود: از پستیهای دنیا نزد خدا این است که سر یحیی بن زکریا را به رسم هدیه نزد بدکاره ای از بنیاسرائیل بردند.»

معلوم می شود خوف در تمام منازل بیست گانه از ابطح تا نینوا بر قافله و خصوصا حضرت زینب علیهاالسلام و بانوان حاکمبوده است؛ امّا هرگز این خوفها باعث نشد که دست از اهداف خود بردارند و یا عقب نشینی نمایند.

4. لشکر حرّ

خوف دیگری که اهل بیت خصوصا بانوان با آن امتحان شدند، آمدن حرّ با هزار نفر در منزل «شراف» در محل«ذوحَسم» بود. آنها مأمور بودند کاروان را به سوی کوفه و نزد ابن زیاد ببرند؛ امّا امام حسین علیه السلام با تدابیری که اندیشید،حرّ را متقاعد کرد که با حرکت حضرت به سوی کربلا موافقت نماید.

5. ورود به کربلا

یکی از لحظه هایی که اهل بیت علیهم السلام خصوصا حضرت زینب علیهاالسلام احساس خوف و دلهرگی کرد، لحظه ورود به کربلابود که در روز پنج شنبه، دوم محرّم سال شصت بوده است. آن بانو به برادرش امام حسین علیه السلام گفت: ای برادر! احساسعجیبی در این وادی دارم و اندوه هولناکی بر دل من سایه افکنده است. حضرت خواهرش را تسلّی داد.

6. ترس و دلهره در شب عاشورا

کربلا را وحشت و غربت گرفتهامشب از دشمن، حسین مهلت گرفته

دلهره و خوف زینب در شب عاشورا تشدید شده بود. خصوصا در آن لحظه که امام حسین علیه السلام این اشعار رامی خواند:

یَا دَهْرُ اُفٍّ لَکَ مِنْ خَلِیلٍکَمْ لَکَ بِالاِْشْرَاقِ وَالاَْصِیلٍ

«ای روزگار! اف بر تو باد که دوست بدی هستی، چه بسیار صبح و شام که صاحب و طالب حق کشته گشته.»

زینب علیهاالسلام وقتی این اشعار را شنید ناله اش بلند شد، نزد برادر رفت و گفت: وای از این مصیبت!… امروز مادرم فاطمهو پدرم علی و برادرم حسن در کنارم نیستند، ای جانشین گذشتگان و پناه بازماندگان. که با تسلّی امام حسین علیه السلام آرامگرفت.

7. روز عاشورا (تا زمان شهادت امام حسین علیه السلام )

بیش ترین خوف و دلهره و سخت ترین امتحانات در این زمینه را زینب علیهاالسلام در روز عاشورا پشت سر گذاشت. البتهتمام لحظات آن روز دلهره آور و ترس زا بود، مخصوصا چند صحنه که در زیر به آنها اشاره می شود:

1. لحظه وداع امام حسین علیه السلام که سخت دلهره آور بود، خصوصا آن لحظه که صدای حضرت بلند شد: «یَا سُکینةُ یافاطمةُ یا زینبُ یا امّ کلثومٍ عَلیْکُنَّ مِنِّی السَّلاَمُ؛ ای سکینه، ای فاطمه، ای زینب، ای امّ کلثوم! سلام و بدرود من بر شما باد.»

2. لحظه هجوم اوّل به خیمه گاه. در آن لحظه که حضرت مجروح افتاده بود، شمر و لشکریان به خیمه هجوم آوردندکه با فریاد امام حسین علیه السلام کنار رفتند.

3. لحظه آمدن ذوالجناح و شهادت حضرت.

در زیارت ناحیه می خوانیم: «هنگامی که بانوان حرم اسب تو را بدون سوار و با زین واژگون و یال پر از خون مشاهدهکردند، از خیمه ها بیرون آمدند در حالی که… بر صورت خود سیلی می زدند و نقاب از چهره ها می افکندند و به صدایبلند شیون می کردند و به سوی قتلگاه می شتافتند. در همان حال، شمر ملعون بر سینه مبارکت نشسته بود و محاسنشریفت را در یک دست گرفته و با دست دیگر با خنجر سر از بدنت جدا می کرد.»

پس از شهادت آن بزرگوار، بر تمام هستی وحشت و ترس حاکم شد، تا آنجا که زمین به سختی لرزید و شرق و غربتاریک شد و مردم را زلزله و برق فرو گرفت و آسمان خون بارید و هاتفی از آسمان ندا کرد که: به خدا سوگند! امام، فرزندامام و برادر امام و پدر امامان، حسین بن علی علیهماالسلام کشته شد.»

در آن هنگام، غبار شدید توأم با تاریکی و طوفان سرخی که امکان دیدن نمی گذاشت، آسمان را فرا گرفت که آن گروهگمان کردند عذاب بر آنها نازل گردیده است و ساعتها ادامه داشت.

و سیر این ترس و وحشتها پس از لحظه شهادت امام حسین علیه السلام به سوی زینب علیهاالسلام روانه شد و آن بانو در عین حالیکه گریه های سوزناکی داشت، امتحان خوف و ترس را به خوبی پشت سر گذاشت.

8. اوج ترس و وحشت

اوج امتحان اهل بیت علیهم السلام خصوصا حضرت زینب علیهاالسلام ، با خوف و وحشت در عصر عاشورا و شام غریبان اتفاق افتادکه سخت شکننده و طاقت فرسا بود؛ ولی حضرت زینب علیهاالسلام با طلب استمداد از عنایات الهی در آن پیروز شد. مهم ترینلحظه های ترس و خوف از این قرار بود:

الف. غارت خیمه ها

دشمنان در غارت خیمه های حسینی بر یکدیگر سبقت می گرفتند؛ به گونه ای که چادر از سر زنان می کشیدند.دختران آل رسول از سراپرده خود بیرون آمده، می گریستند و از فراق عزیزان و بزرگان خویش شیون می کردند.

حمید بن مسلم می گوید: «زنی را دیدم از قبیله بنی بکر بن وائل با شوهرش در سپاه عمر بن سعد بود و هنگامی کهدید آن گروه بر زنان حسین و خیام آنها یورش برده، غارت می کنند، شمشیری به دست گرفت و به سوی خیام آمده، قبیلهخود را صدا زد و گفت: ای آل بکر بن وائل! آیا دختران رسول خدا را تاراج می کنند؟ [و شما به خونخواهیبرنمی خیزید؟]»

ب. آتش زدن خیمه ها

پس از غارت خیمه ها، شعله هایی از آتش آوردند و یکی از آنها فریاد می زد: «اَحْرِقُوا بُیُوتَ الظَّالِمِینَ؛ سراپرده ظالمینرا بسوزانید.» و زنان با اجازه حضرت سجاد علیه السلام و دستور حضرت زینب علیهاالسلام راه بیابانها را پیش گرفتند.

سرگشته بانوان، وسطِ آتش خیامچون در میان آب، نقوش ستاره ها

اطفال خردسال، ز اطراف خیمه ههر سو دوان، چو از دلِ آتش شراره ها

غیر از جگر که دسترس اشقیا نبودچیزی نماند در برِ ایشان ز پاره ها

امام سجاد علیه السلام می فرماید: «به خدا سوگند! هیچ گاه به عمّه ها و خواهرانم نظر نمی کنم، جز اینکه گریه گلویم رامی گیرد و یاد می کنم آن لحظات را که آنها از خیمه ای به خیمه دیگر می گریختند و منادی سپاه کوفه فریاد می زد کهخیمه های این ستمگران را بسوزانید.»

ج. شام غریبان

نقطه اوج ترس و وحشت در شام غریبان بود. از یک طرف، خیمه آتش گرفته بود. بانوان و کودکان آواره بیابانهابودند؛ در حالی که دشمن به دنبال آنان بود. تاریکی شب، بوی خون و دود و فریادهای زنان بر این ترس و وحشت افزودهبود.

مؤلّف کتاب «معالی السبطین» چنین نقل کرده است: «شامگاه روز عاشورا دو طفل در اثر دهشت و تشنگی جانسپردند و چون زینب کبرا علیهاالسلام برای جمع عیال و اطفال جستجو می کرد، آن دو طفل را نیافت. [بعد از جستجوی زیاد] آنهارا در حالی که دست در گردن یکدیگر داشتند و جان سپرده بودند، پیدا کرد.»

و زینب است که باید این همه ترس و وحشت و اضطراب را تحمل کند و راستی هم که با عنایت الهی این ترس ووحشت را معجزه آسا تحمل کرد. نشانه این تحمّل این است که حضرت در آن وحشت و ترس بر خاکسترهای خیمه،نماز شب گذارد. آری، در شب یازدهم زینب علیهاالسلام بود و غلبه بر خوف و باز هم زینب علیهاالسلام بود و استقامتش.

در این شب، زینب علیهاالسلام قافله سالار اسیران بود و نقطه اتّکای یتیمان. مصیبت هرچند بسیار سنگین بود و گران، ولیزینب علیهاالسلام همچون کوهی استوار در برابر آن ایستاد و خم به ابرو نیاورد. به نگهبانی اسیران پرداخت؛ به گردآوردن زنان وکودکان همّت گماشت؛ به جمع آوری گمشدگان در بیابان مشغول شد؛ بیمار ناتوان را پرستاری کرد؛ نوای بینوایان بود ورمقِ بی رمقان؛ از این سو به آن سو می دوید و گمشدگان را می جست و از ضربِ تازیانه پیکرش می سوخت.

خارهای بیابان به پایش فرو می رفت؛ ولی زینب علیهاالسلام یتیمان را می جست. همه بچه ها را جمع کرد. یکی یکی آنها را ازجاهای مختلف؛ از جمله زیر خارها پیدا کرد و نگذاشت آتش به آنها زیان برساند.

پس از آنکه از کارها فراغت یافت، به عبادت پرداخت و نماز شب به جای آورد. آن قدر ناتوان و کوفته شده بود کهنتوانست ایستاده بخواند. نماز شب را نشسته به جا آورد و با خدایِ خود به راز و نیاز پرداخت. زینب علیهاالسلام بود و دو رکعتنماز عشق در سرزمین کربلا.

9. زندان کوفه و مجلس ابن زیاد

اسارت زنان و کودکان به سرپرستی حضرت زینب علیهاالسلام ، وحشت و ترس بسیاری را بر آنها حاکم نموده بود؛ چوننمی دانستند سرانجام و عاقبت آنها چه می شود. این ترس و خوف با ورود به زندان کوفه و مجلس ابن زیاد در دار الامارهتشدید شد. مخصوصا در آن لحظه که ابن زیاد دستور قتل علی بن الحسین علیهماالسلام را صادر نمود.

زینب علیهاالسلام سر از پا نشناخته، امام سجاد علیه السلام را به آغوش کشید و گفت: «ای پسر زیاد! هرچه از ما خون ریختی، تو رابس است. به خدا از او جدا نخواهم شد. اگر قصد کشتن او را داری، مرا نیز با او بکش.»

ابن زیاد، لحظه ای به زینب علیهاالسلام و علی بن الحسین علیهماالسلام نگریست و از شجاعت و دلیری حضرت زینب علیهاالسلام تعجبکرد و گفت: چه شگفت انگیز؟! به خدا سوگند که این زن دوست دارد با برادرزاده اش کشته شود. گمان می کنم که اینجوان به همین بیماری از دنیا خواهد رفت. زینب علیهاالسلام این خوف و ترس را نیز با شجاعت پشت سر گذاشت. ابن زیاددستور داد اهل بیت را به زندان برگردانند.

طبری می گوید: «اهل بیت علیهم السلام در زندان به سر می بردند که ناگهان سنگی در زندان افتاد و به آن نامه ای بسته شده بود.در آن نامه آمده بود که: پیکی تندرو به سوی شام نزد یزید رفته است و جریان شما را برای او گزارش کرده اند. با برگشتقاصد، اگر صدای تکبیر شنیدید، بدانید فرمان کشتن شما را آورده است و اگر صدای تکبیر نشنیدید، امان و سلامتی است.

هنوز دو یا سه روز به برگشت پیک مانده بود که نامه دیگری همراه سنگ و تیغی به زندان انداخته شد. در نامه آمدهبود که: اگر وصیتی دارید، بکنید که در فلان روز در انتظار بازگشت پیک خواهیم بود.

به راستی، این نامه ها ترس و وحشت شدیدی را برای اسیران به وجود آورده بود و زینب علیهاالسلام این خطر را احساسمی کرد؛ ولی اسیران را تسلّی می داد.

روز موعود فرا رسید؛ ولی صدای تکبیر شنیده نشد و یزید نوشته بود که اسیران را به دمشق روانه کنند.»

10. شام

عبید اللّه بن زیاد، شمر، خولی، شبث بن ربعی و عمرو بن حجاج را فرا خواند و هزار سوار همراه آنان کرد و توشهراهشان را فراهم ساخت و دستور داد تا اسیران اهل بیت را به شام برند و به هر شهر و دیاری که رسیدند، آنان رابگردانند.» نامعلوم بودن سرنوشت اسرا، همراه بودن نظامیان و اذیت و آزارهای آنان بر ترس و وحشت اسرا می افزود.

امام باقر علیه السلام فرموده است: «از پدرم علی بن الحسین علیهماالسلام پرسیدم که چگونه او را از کوفه به شام حرکت دادند؟فرمود: مرا بر شتری که عریان بود و جهاز نداشت، سوار کردند و سر مقدّس پدرم، حسین علیه السلام را بر نیزه ای نصب کردهبودند و زنان ما را پشت سر من بر قاطرهایی که زیراندازی نداشت، سوار کردند و اطراف و پشتِ سر ما را گروهی با نیزهاحاطه کرده بودند. و چون یکی از ما گریه می کرد، با نیزه به سر او می زدند، تا آنکه وارد دمشق شدیم.»

این همه، جز ترس و وحشت برای بانوان در پی نداشت. بعد از طی بیست منزل، اسرا وارد دمشق شدند. در مجلسیزید، زینب علیهاالسلام خطبه مفصّلی ایراد نمود و تمام ترسها و تهدیدها را به بند کشید. آنجا که بر سر یزید فریاد کشید و چنینفرمود: «وَلَئِنْ جَرَّتْ عَلَیَّ الدَّوَاهِی مُخَاطَبَتَکَ اِنِّی لاََسْتَصْغِرُ قَدْرَکَ وَاَسْتَعْظِمُ تَقْرِیعَکَ وَاَسْتَکْثِرُ تَوْبِیخَکَ؛ اگر مصائب روزگار با منچنین کرد که با تو سخن گویم، امّا من ارزش تو را ناچیز و سرزنش تو را بزرگ می دانم و تو را بسیار نکوهش می کنم.»

زینب علیهاالسلام و گرسنگیها

زینب علیهاالسلام از همان کودکی و در طول زندگی با گرسنگیها نیز امتحان شد و در این امتحان نیز با نمره عالی قبول شد وبه تمام آثار و برکات امتحان الهی دست یافت.

1. دوران کودکی و تحمّل گرسنگی

مرد گرسنه ای در مسجد مدینه بپاخاست و گفت: «ای مسلمانان! از گرسنگی به تنگ آمده ام، مرا مهمان کنید. پیامبراسلام صلی الله علیه و آله فرمود: چه کسی این مرد را امشب مهمان می کند؟ حضرت علی علیه السلام فرمود: من یا رسول اللّه! وقتی وارد منزلشد، از فاطمه زهرا علیهاالسلام پرسید: آیا غذایی در منزل داریم؟ مهمان گرسنه آورده ام.

حضرت زهرا علیهاالسلام با توجه به کنار گذاشتن سهمیه دخترش زینب علیهاالسلام فرمود: «مَا عِنْدَنَا اِلاَّ قُوتُ الصَّبِیَّةِ وَلَکِنَّا نُؤثِرُ بِهِ ضَیْفَنَا؛در خانه ما غذایی جز غذای دختربچه] ام، زینب] نیست؛ ولی ما ایثار می کنیم و این غذا را به مهمان می دهیم.»

2. کربلا و تحمّل گرسنگی و تشنگی

از شب هفتم آب بر روی اهل بیت علیهم السلام بسته شد و اوج تشنگی به اضافه گرسنگی در شب عاشورا و شام غریبان بودکه با وضعیت غارت خیمه ها چیزی برای خوردن باقی نمانده بود و اگر هم باقی می ماند، کودکان اولویت داشتند. آندشمنان پست هم در آن شرایط سخت، بعید است به آنها غذا داده باشند؛ پس زینب علیهاالسلام بیش از دیگران باید گرسنگی راتحمل کرده باشد.

3. راه شام و تحمّل گرسنگی

اسرا در مسیر راه کوفه به شام قدرت خرید غذا را نداشتند؛ زیرا تمام اموال و زیورآلات آنان به غارت رفته بود کهالبته چنین اجازه ای هم نداشتند. امام سجاد علیه السلام فرمود: «عمه ام زینب در مسیر کوفه تا شام همه نمازهای واجب و مستحبرا اقامه می نمود و در بعضی منازل به خاطر شدّت گرسنگی و ضعف، نشسته ادای تکلیف می کرد.»

نقص اموال

حضرت زینب با نقص اموال نیز امتحان شد؛ چرا که با مسافرت شش ماهه، اوّلاً از خانه و زندگی اش به راحتی جداشد و ثانیا، در طول این شش ماه با کم ترین لباس و غذا و وسایل راحتی زندگی کرد. و ثالثا در جریان غارت خیمه ها، تمامزیورآلات و اموال آن بانو و تمام بانوان به غارت رفت. حمید بن مسلم می گوید: «به خدا سوگند! من دیدم که سپاهیان ابنسعد که به خیمه ها یورش برده بودند، بر سر تصاحب جامه های زنان با آنها نزاع می کردند تا اینکه مغلوبشان کرده، جامهآنها را می بردند.» و آنچه از اموال مانده بود، در جریان آتش زدن خیمه ها و هجوم به آنها نابود شد و یا غارت گردید.

راوی می گوید: «سپاهیان عمر بن سعد زنان را از خیمه ها بیرون نموده، آتش در آن افکندند که زنان بیرون دویدند،در حالی که جامه هایشان ربوده سر و پای آنها برهنه بود.» آن گاه مرد پستی از سپاه دشمن به امّ کلثوم یورش برد وگوشواره او را از گوشش بیرون آورد و آن خبیث در حالی که می گریست متوجه فاطمه بنت الحسین گردید و خلخال ازپایش کشید! دختر امام حسین علیه السلام با تعجب به او گفت: «چرا گریه می کنی؟» او در پاسخ گفت: «چگونه نگریم در حالی کهاموال دختر رسول خدا را غارت می کنم.» فاطمه بنت الحسین به او گفت: «پس چنین مکن!» آن مرد گفت: «هراس دارمدیگری آن را بردارد.»

رنجهای جسمانی

حضرت زینب علیهاالسلام آزارهای جسمانی زیادی را از کربلا تا شام تحمل نمود که در زیر بدانها اشاره می کنیم:

1. تازیانه خوردن در کربلا

حضرت زینب علیهاالسلام در قتلگاه فرمود: «یَابْنَ اُمِّی لَقَدْ کَلَلْتُ عَنِ الْمُدَافِعَةِ لِهَؤُلاَءِ النِّسَاءِ وَالاَْطْفَالِ وَهَذَا مَتْنِی قَدْ اُسْوِدَ مِنَ الضَّرْبِ؛ای پسر مادرم! از دفاع [و نگهداری] این کودکان و بانوان [در برابر دشمن] درمانده شده ام و این کمر و بازو [و یا چهره] مناست که بر اثر ضربه [دشمن] سیاه شده است.»

2. در مسیر کوفه و شام

وَالَهْفَتَا لِزِیْنَبَ مَسْبِیَّةًبَیْنَ الْعِدَی تَبْکِی بِدَمْعٍ سَاجِمٍ

«وا اسفا بر حال زینب علیهاالسلام در حال اسارت که در میان دشمنان با اشکی ریزان می گریست.»

وَتَرَی الْیَتَامی وَالْمُتُونُ تَسَوَّدَتْبِسِیَاطِهِمْ اَلَما وَلاَ مِنْ رَاحِمٍ

«و نظاره می کرد یتیمان [آل محمد] را که پهلوهایشان براثر تازیانه، کبود و دردمند گشته و رحم کننده ای وجودندارد.»

فَاِذَا بَکَتْ ضُرِبَتْ وَتُشْتَمُ اِنْ شَکَتْمِنْ ضَارِبٍ تَشْکُوا لَهْوَانَ وَشَاتِمٍ

«آن گاه که می گریستند، تازیانه می خوردند و هنگام شکایت از ضارب دشنام می شنیدند.»

در مجلس ابن زیاد آزار و اذیت آن بانو به آنجا رسید که ابن زیاد تصمیم به قتل او گرفت. عمرو بن حریث به عبید اللّهگفت: او زن است و زن را بر سخنش ملامت نکنند.»

آن گاه که کاروان اسیران وارد مدینه شدند، متوجه قبر مادرشان حضرت زهرای اطهر علیهاالسلام گردیدند و زبان حالشان اینبود:

«ای فاطمه! کاش به اسیران می نگریستی که آنها را شهر به شهر پراکنده بیابانها و دربه در کردند.

ای فاطمه! اگر در دنیا زنده می ماندی، همواره تا قیامت برای ما صدا به گریه بلند می کردی.»

به احتمال زیاد مراد از نقص جانی همان مرگ و میرها و کشته شدنها است. در این صورت باید گفت: زینب علیهاالسلام سخت ترین امتحانات را در این زمینه پس داد؛ چرا که او در سنّ کودکی جدّش پیامبر را از دست داد و مصائب دردناکمادر را مشاهده کرد. او در هجوم دشمنان به خانه وحی، با چشمان خود دید که چگونه پهلوی مادرش را شکستند و سینهاو را مجروح کردند. و سپس دفن شبانه و غریبانه او را نظاره کرد و جز اشک کاری از دستش برنیامد. و در کوفه شاهدمجروح شدن پدر و شکافته شدن فرق او و تشییع جنازه و دفن غریبانه او بود. شهادت مظلومانه برادرش حسن علیه السلام را باچشمان خویش تماشا کرد و سرانجام در کربلا او بیش از شش برادر را از دست داد؛ برادرانی چون حسین علیه السلام ، عباس،عبد اللّه، عثمان، جعفر، ابوبکر و محمد.

زینب علیهاالسلام با اینکه در شهادت هریک از آنها به شدّت گریه کرد، مخصوصا در شهادت حسین بن علی علیهماالسلام و علیالخصوص آن لحظه ای که وارد گودال قتلگاه شد، به گونه ای گریه کرد که دوست و دشمن را به گریه انداخت؛ ولیجملاتی به زبان جاری کرد که نشان می داد به خوبی در این امتحان پیروز شده است. او دستهای خود را زیر پیکر مقدسبرادرش حسین برد و رو به آسمان کرد و گفت: «اِلَهِی تَقَبَّلْ مِنَّا هَذَا الْقُرْبَانَ؛ خدایا! این قربانی را از ما قبول کن.»

در مجلس ابن زیاد، ماندگارترین جمله را فرمود، آنجا که ابن زیاد روی به جانب زینب علیهاالسلام نمود و گفت: «خدای راسپاس که شما را رسوا کرد و کشت و گفته های شما نادرست از کار درآمد!»

زینب علیهاالسلام در پاسخ فرمود: «خدای را سپاس که ما را به پیامبر خود، محمد صلی الله علیه و آله گرامی داشت و ما را از پلیدیها پاکگردانید. فاسق است که رسوا می شود و نابکار است که دروغ می گوید و او ما نیستیم، بلکه دیگری است.»

ابن زیاد گفت: «کار خدا را با برادرت و اهل بیت خود چگونه دیدی؟»

زینب علیهاالسلام فرمود: «مَا رَأَیْتُ اِلاَّ جَمِیلاً؛ من جز نیکی و زیبایی از خدا ندیدم.» «اینان گروهی بودند که خداوند شهادترا برایشان تقدیر کرده بود و به سوی جایگاه ابدی خود شتافته، در آن آرمیدند.»

چنان که امام سجاد علیه السلام به ابن زیاد فرمود: «اَ بِالْقَتْلِ تُهَدِّدُنِی یَابْنَ زِیَادٍ اَمَا عَلِمْتَ اَنَّ الْقَتْلَ لَنَا عَادَةً وَکَرَامَتُنَا الشَّهَادَةُ؛ مرا از مرگمی ترسانی؟! مگر نمی دانی که کشته شدن عادت ما است و شهادت [در راه خدا] برای ما کرامت است؟»

نقص ثمرات

نقص ثمرات را برخی به معنای کم شدن میوه های درختان گرفته اند و بعضی به معنای کم شدن میوه درخت خرما؛ولی مرحوم علامه طباطبایی می گوید: «امّا کلمه «ثمرات» ظاهرا مراد به آن اولاد باشد؛ چون نقص فرزندان و کم شدنمردان و جوانان، با جنگ مناسب تر است تا نقص میوه های درختان.»

در این صورت، باید گفت: زینب علیهاالسلام با نقص ثمرات نیز امتحان شد و به خوبی امتحان پس داد؛ چراکه جوانانخویش را با تسلیم تمام، تقدیم راه خدا نمود.

عبد اللّه بن جعفر، همسر زینب، دو فرزند خود را نزد امام حسین علیه السلام برای یاری آن حضرت فرستاد و آن دو دروادی عقیق به امام علیه السلام ملحق شدند.

یکی عون بود که فرزند زینب کبرا عقیله بنی هاشم بود. او در روز عاشورا با این رجز وارد جنگ شد:

اِنْ تَنْکُرُونِی فَاَنَابْنُ جَعْفَرشَهِیدُ صِدْقٍ فِی الْجَنَانِ اَزْهَرَ

یَطِیرُ فِیهَا بِجَنَاحٍ اَخْضَرَکَفَی بِهَذَا شَرَفا فِی الْمَحْشَرِ

«اگر مرا نمی شناسید، پس من پسر جعفر [طیّار]م. شهید صدق در بهشت که با بالهای سبزرنگش در بهشت پروازمی کند و این شرف در روز قیامت کفایت می کند.»

او عده ای را کشت و سرانجام توسط عبد اللّه بن قطنه به شهادت رسید. زینب علیهاالسلام برای احترام به برادر و برایجلوگیری از شرمساری او، به کنار جنازه فرزندش نیامد؛ در حالی که خویش را زودتر از امام حسین علیه السلام به کنار جنازهعلی اکبر رساند.

دیگری محمد بن عبد اللّه جعفر است که او نیز در روز عاشورا توسط عامر بن نهثل تمیمی به شهادت رسید. علاوهبر آن دو، عبید اللّه بن عبد اللّه بن جعفر، که مادرش خوصاء دختر حفصه بود و فرزندخوانده زینب علیهاالسلام شمرده می شد، وقاسم بن محمد بن جعفر که داماد حضرت زینب علیهاالسلام ، شوهر امّ کلثوم دختر آن بانو، نیز به شهادت رسید و زینب علیهاالسلام چون کوه در مرگ آنان صبر و بردباری نمود.

راز پیروزی زینب علیهاالسلام

قرآن کریم در ذیل آیه سوره بقره که پنج مورد از امتحانات سخت الهی در آن نام برده شده، می فرماید: «وَبَشِّرِالصَّـبِرِینَ»؛ یعنی بشارت پیروزی در امتحانات الهی مخصوص کسانی است که صبر داشته باشند.

زینب علیهاالسلام در صبر و بردباری یکه تاز میدان بود و زبانزد خاصّ و عام. در زیارت نامه آن بانو می خوانیم: «لَقَدْ عَجِبَتْ مِنْصَبْرِکِ مَلاَئِکَةُ السَّمَاءِ؛ ملائکه آسمان از صبر تو به شگفت آمدند.» مخصوصا در ماجرای کربلا آن چنان صبر و رضا و تسلیماز خود نشان داد که صبر از روی او خجل گشت:

خدا در مکتب صبر علی پرداخت زینب ربرای کربلا با شیر زهرا ساخت زینب را

بسان لیلة القدری که مخفی ماند قدر اوکسی غیر از حسین بن علی نشناخت زینب را

آری، تاریخ به صوت اعلا باید بگوید:

سلام بر تو ای کسی که صبر شد حقیر توندیده بعد فاطمه جهان زنی نظیر تو

در مجلس ابن زیاد، آن گاه که آن ملعون با نیش زبانش نمک به زخم زینب علیهاالسلام می پاشد و برای آزردن او می گوید:«کَیْفَ رَأَیْتِ صُنْعَ اللّهِ بِاَخِیکِ وَاَهْلِ بَیْتِکِ؛ کار خدا را با بردار و خانواده ات چگونه یافتی؟» او در واقع با تعریض می خواهدبگوید که دیدی خدا چه بلایی به سرتان آورد؟ زینب علیهاالسلام در پاسخ درنگ نمی کند. گویی از قبل برای این شماتتها اندیشهنموده و پاسخی آماده کرده است. او با آرامشی که از صبر و رضای قلبی حکایت داشت، فرمود: «مَا رَأَیْتُ اِلاَّ جَمِیلاً؛ جززیبایی چیزی ندیدم.» ابن زیاد از پاسخ یک زن اسیر در شگفت می ماند و از این همه صبر و استقامت و تسلیم او در مقابلمصیبتها متعجب می شود و قدرت محاجّه را از دست می دهد.

ابن اثیر از مورّخین بزرگ اهل سنّت می گوید: «وَکَانَتْ زَیْنَبُ اِمْرَأَةً عَاقِلَةً لَبِیبَةً جَزْلَةً… وَهُوَ یَدُلُّ عَلَی عَقْلٍ وَقُوَّةِ جَنَانٍ؛ زینبزنی بود عاقل و خردمند و با زکاوت… و این [یعنی کلام حضرت در مجلس یزید] بر عقل و قوّت قلب [و پایداری او[دلالت دارد.»

جلال الدین سیوطی از مفسّرین اهل سنّت می گوید: «وَکَانَتْ لبیبَةً جَذْلَةً عَاقِلَةً لَهَا قُوَّةُ جَنَانٍ؛ زینب بانویی خردمند وعاقل بود و از قوّت قلب [و مقاومت] برخوردار بود.»

و نیز علاّمه مامقانی از علمای شیعه می گوید: «وَهِیَ فِی الصَّبْرِ وَالثُّبَاتِ وَحِیدَةٌ؛ او در صبر و پایداری یکتا و بی همتا بود.»

مجله:مبلغان-بهمن و اسفند 1387 - شماره 112

نویسنده : سید جواد حسینی ، صفحه 33

منبع: پایگاه اطلاع رسانی حوزه




فرم در حال بارگذاری ...

آثار دوستی و ارتباط با اهل بیت (علیهم السلام)

نوشته شده توسطرحیمی 5ام اسفند, 1393

 

نشانه ‏هاى تقرّب به خداوند و اهل بیت اطهار علیهم السلام، به كار افتادن چشم و گوش باطنى و بدست آوردن قدرت‏هاى روحى و معنوى است؛ زیرا آن گاه كه انسان از جهت تقرّب معنوى به خداوند، پیشرفت نمود، مورد محبّت خدا قرار مى ‏گیرد و محبوب خدا مى ‏شود و آن گاه كه انسان محبوب خدا شود، از قدرتهاى معنوى برخوردار مى‏ گردد.


امام صادق ‏علیه السلام از پیغمبر اكرم ‏صلى الله علیه وآله وسلم نقل فرمودند كه خداوند فرموده است:

مَنْ أَهانِ لی وَلِیّاً فَقَدْ أَرْصَدَ لِمُحارِبَتی، وَما تَقَرَّبَ إِلَیَّ عَبْدٌ بِشَی‏ءٍ أَحَبَّ إِلَیَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَیْهِ، وَإِنَّهُ لَیَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى اُحِبَّهُ فَإِذا أَحْبَبْتُهُ، كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذی یَسْمَعُ بِهِ وَبَصَرَهُ الَّذی یَبْصُرُ بِهِ وَلِسانَهُ الَّذی یَنْطِقُ بِهِ وَیَدَهُ الَّتی یَبْطُشُ بِها، إِنْ دَعانی أَجَبْتُهُ وَإِنْ سَأَلَنی أَعْطَیْتُهُ.(1)

هر كس به یكى از اولیاء من توهین كند، براى جنگیدن با من در كمین نشسته است، و هیچ بنده‏اى مقرّب به من نمى ‏شود، بوسیله چیزى كه محبوبتر باشد از واجباتى كه بر او واجب نموده ‏ام. و او بوسیله نافله بسوى من مقرّب مى ‏شود تا محبوب من مى ‏گردد و آن گاه كه او را دوست بدارم، گوش او مى‏ شوم كه بوسیله آن مى‏ شنود و چشم او مى ‏شوم كه بوسیله آن مى ‏بیند و زبان او مى ‏شوم كه با آن نطق مى ‏كند و دست او مى ‏شوم كه با آن اِعمال قدرت مى كند، اگر مرا بخواند او را جواب مى ‏دهم و اگر از من چیزى درخواست كند، به او عطا مى‏ كنم.

...

همه این امورى كه در این حدیث آمده است، بر اثر تقرّب به خدا ایجاد مى ‏شود. بنابراین شنیدن اصوات آسمانى، دیدن چهره‏ هاى ملكوتى، پى بردن به رازها و حكمتهاى الهى، انجام امور مشكل با دست قدرت حق و استجابت دعا، از عنایاتى است كه سرانجام، شامل حال مقرّبین درگاه خداوند و اهل بیت اطهارعلیهم السلام و افرادى كه مورد محبّت خدا و اهل بیت‏ علیهم السلام قرار گرفته ‏اند، مى ‏شود.

با دوستى و محبّتى كه نسبت به اهل بیت‏ علیهم السلام در دل خود جاى مى ‏دهیم، محبّت و دوستى خود را نیز در قلب آن بزرگواران قرار مى ‏دهیم؛ زیرا آنان كه محبّ و شیفته خاندان وحى هستند، محبوب آن بزرگواران نیز هستند

دوستى اهل بیت‏ علیهم السلام با دوستان خود

با دوستى و محبّتى كه نسبت به اهل بیت ‏علیهم السلام در دل خود جاى مى ‏دهیم، محبّت و دوستى خود را نیز در قلب آن بزرگواران قرار مى ‏دهیم؛ زیرا آنان كه محبّ و شیفته خاندان وحى هستند، محبوب آن بزرگواران نیز هستند.

حبیش بن معتمر مى ‏گوید: خدمت حضرت امیرالمؤمنین ‏علیه السلام وارد شدم و عرض كردم:

اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا أَمیرَالْمُؤْمِنینَ وَ رَحْمَةُاللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ، كَیْفَ أَمْسَیْتَ؟ قالَ: أَمْسَیْتُ مُحِبّاً لِمُحِبّینا وَ مُبْغِضاً لِمُبْغِضینا…(2)؛

سلام بر شما اى امیر مؤمنان و رحمت خدا و بركات او بر شما باد، شب را چگونه صبح نمودید؟

حضرت فرمودند: شب را به پایان رساندم در حالى كه دوستدارِ دوستانمان و دشمنِ دشمنانمان بودم.

آن گاه كه محبّت انسان، در قلب اهل بیت‏ علیهم السلام قرار گیرد، محبوب خداوند نیز مى ‏شود و محبّت خداوند در قلب او جاى مى ‏گیرد و هر گاه محبّت خداوند در او به حدّى شدید شود كه محبّت مخلوق جایگزین محبّت خداوند نشود، دیدگان باطنى او باز مى ‏شود و با اولیاءاللَّه آشنا مى‏ شود.

حضرت ‏امیرالمؤمنین‏ علیه السلام مى ‏فرمایند: درشب معراج خداوند به ‏پیغمبر صلى الله علیه وآله وسلم فرمود:

مَنْ عَمِلَ بِرِضایَ اُلْزِمُهُ ثَلاثَ خِصالٍ: اُعَرِّفُهُ شُكْراً لایُخالِطُهُ الْجَهْلُ، وَذِكْراً لایُخالِطُهُ النِّسْیانُ، وَمَحَبَّةً لایُؤْثِرُ عَلى مَحَبَّتی مَحَبَّةَ الْمَخْلُوقینَ، فَإِذا أَحَبَّنی أَحْبَبْتُهُ، وَأَفْتَحُ عَیْنَ قَلْبِهِ إِلى جَلالی وَلااُخفی عَلَیْهِ خاصَّةَ خَلْقی…(3)

كسى كه به رضاى من عمل نماید، او را به داشتن سه خصلت ملزم مى‏نمایم:

1- او را آگاه و آشنا مى‏كنم به داشتن حالت شكر كه با ناآگاهى همراه نباشد.

2- و به یادى كه فراموشى در آن نباشد.

3- و به دارا بودن محبّت من كه دوستى مخلوقین در آن تأثیر نگذارد.

هر كس به یكى از اولیاء من توهین كند،براى جنگیدن با من در كمین نشسته است، و هیچ بنده‏اى مقرّب به من نمى‏شود، بوسیله چیزى كه محبوبتر باشد از واجباتى كه بر او واجب نموده‏ام. و او بوسیله نافله بسوى من مقرّب مى‏شود تا محبوب من مى‏گردد و آن گاه كه او را دوست بدارم، گوش او مى‏شوم كه بوسیله آن مى‏شنود و چشم او مى‏شوم كه بوسیله آن مى‏بیند و زبان او مى‏شوم كه با آن نطق مى‏ كند و دست او مى ‏شوم كه باآن اِعمال قدرت مى ‏كند، اگر مرا بخواند او را جواب مى ‏دهم و اگر از من چیزى درخواست كند، به او عطا مى‏كنم

پس هر گاه كه مرا دوست داشته باشد، من نیز او را دوست مى ‏دارم و دیده دل او را به سوى جلال خودم مى‏ گشایم و خوّاص خلق خود را از او مخفى نمى ‏كنم.

بنابراین یكى از نشانه‏هاى محبّت خدا، این است كه انسان با اولیاءاللَّه و خوّاص خلق خداوند آشنا مى‏شود و آنان را مى ‏بیند.

عدّه‏ اى از مردم كه جویاى زیارت و دیدن امام عصر ارواحنا فداه - در خواب یا بیدارى - هستند، به خاطر محبّت شدید آنان است. زیرا محبّت، اشتیاق ملاقات با محبوب را در انسان زیاد مى‏كند.

حضرت ابراهیم از مردن كراهت داشت، خداوند به عزرائیل فرمود به حضرت ابراهیم بگو:

هَلْ رَأَیْتَ حَبیباً یُكْرِهُ لِقاءَ حَبیبِهِ؟ إِنَّ الْحَبیبَ یُحِبُّ لِقاءَ حَبیبِهِ.(5)

آیا دیده‏اى دوستى از دیدن دوست خود كراهت داشته باشد؟ براستى كه دوست، به ملاقات حبیب خود علاقه دارد.

برخى از آنان كه در زمان حضور اهل بیت عصمت‏علیهم السلام‏ زندگى مى‏كردند و از شهر و دیار آن بزرگواران دور بودند، دلهایشان در یاد آنان و عشق دیدارشان پر مى‏زد، همان گونه كه اویس شوق دیدار پیغمبر اكرم‏صلى الله علیه وآله وسلم در قلب و جانش جاى گرفته و پیاپى سیماى تابناك آن حضرت را در صفحه خیال خود ترسیم مى‏نمود.

و در این روزگار كه تنها بازمانده معصومین، حضرت بقیةاللَّه الأعظم ارواحنا فداه كه سرّ خداوند در جهان هستى مى‏باشند، در پرده استتار به سر مى‏برند شیفتگان آل اللَّه در آرزوى دیدار سیماى آن حضرت مى‏باشند، این امید و آرزو بر اساس همان محبّت و علاقه‏اى است كه اینان به آن بزرگوار دارند، زیرا بنا به گفتار خداوند »إِنَّ الْحَبیبَ یُحِبُّ لِقاءَ حَبیبِهِ« هر محبّى دوست دارد، سیماى حبیب خود را ببیند.

گرچه یوسف به كلافى نفروشند به ما

بس همین فخر كه ما هم ز خریدارانیم

 پی نوشت ها :

1- بحارالانوار : 155/75، از اصول كافى : 352/2.

2 - بحارالانوار : 53/27، مجالس شیخ مفید : 197.

3 - بحارالانوار : 28/77.

4 - بحارالانوار : 127/6، از امالى صدوق : 118.

5- بحارالانوار : 165/74.

بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان

 


فرم در حال بارگذاری ...