موضوعات: "علما و فرزانگان بروجرد" یا "آیت الله العظمی حاج آقا حسین طباطبایی بروجردی(ره)" یا "محمدبروجردی (مسیح کردستان)"
عبادت و مناجاتهاى امام سجاد علیه السلام
نوشته شده توسطرحیمی 10ام مهر, 1391وَ الَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِياماً[1] خاندان پيغمبر به پيروى از سيد و مهتر خود در عبادت پروردگار اهتمامى خاص داشتند.
قرآن به پيغمبر اسلام امر كرد كه پاسى از شب را به نماز بگذراند تا آنكه خدا او را به مقامى محمود برساند[2] و او چنان در كار عبادت اهتمام ورزيد كه قرآن بدلداريش آمد. «ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى[3] پس از او امامان دين سيرت جد خود را زنده نگاه داشتند و در ميان آنان گذشته و از على بن ابى طالب و على بن الحسين علیهما السلام در كثرت عبادت امتيازى خاص يافته است، چنانكه از لقبهاى او سيّد العابدين، سيّد الساجدين و ذو الثّفنات است. او بيشتر شبهاى عمر خود را به نماز و طاعت خدا گذرانيده.
ابن شهر آشوب باسناد خود از طاوس فقيه آرد:
او را ديديم از شامگاه تا سحر طواف و عبادت كرد. چون اطراف خود را خالى ديد بآسمان نگريست و گفت خدايا ستارههاى آسمانت فرو رفتند و ديدههاى آفريدگانت خفتند. درهاى تو بروى خواهندگان باز است! نزد تو آمدم تا مرا بيامرزى و بر من رحمت كنى! و در عرصات قيامت روى جدم محمد صلی الله علیه و آله را بمن بنمايانى! سپس گريست و گفت بعزت و جلالت سوگند با معصيت خود قصد نافرمانى ترا نداشتم و درباره تو در ترديد و به كيفر تو جاهل نبودم. و عقوبت تو را نمىخواستم. اما نفس من مرا گمراه كرد و پردهاى كه بر گناه من كشيدى مرا بر آن يارى داد. اكنون چه كسى مرا از عذاب تو مى رهاند؟ و اگر رشته پيوند خود را با من ببرى برشته چه كسى دست زنم؟
چه فرداى زشتى در پيش دارم كه بايد پيش روى تو بايستم!
نقطه پرواز
نوشته شده توسطرحیمی 10ام مهر, 1391
ایزدی با خود گفت : چرا محمد اینطوری شده ، چند روزی است انگار همه حرفهایش وصیت است . با همه خداحافظی می كند ، از همه حلالیت می طلبد و …
ایزدی به چهره آرام محمد خیره بود . محمد یك بار دیگر به ایزدی چشم دوخت و با لحنی كه خواهش هم در آن بود گفت : خلاصه ، از امروز مسئولیت به گردن شماست . این مردم را فراموش نكنید !
ـ چشم ! چشم !چقدر مردم مردم می كنی !
ایزدی لحظه ای ساكت شده بود و بعد انگار چیزی یادش آمده باشد ، پرسید : راستی مسافرتی جایی می روی كه از همه حلالیت می طلبی !
ـ آدم همیشه در سفر است، یك لحظه بعدش را هم خبر ندارد . هر لحظه باید آماده باشد و باید همه را از خود راضی كند .
ـ خب ، بالاخره بر سر محل استقرار تیپ به جایی رسیدی ؟
ـ بله ، بین سه راهی نقده و جاده فرعی آن جای مناسبی است
. هم وسعت دارد ، هم كنار جاده اصلی است . مثل این كه یك ساختمان نیمه خراب دولتی هم دارد كه مال وزارت كشاورزی است . می روم از نزدیك ببینم .
همه به دنبال بروجردی از پایگاه بیرون آمدند . ماشین محمد خراب بود . به همین دلیل ماشین كاوه را برداشتند . كاوه اصرار داشت كه خودش هم همراه محمد برود ، اما بروجردی مخالف بود . سوار كه شد ، زود از داخل درها را قفل كرد.
كاوه از پشت شیشه اعتراض كرد و سعی كرد در را با زور باز كند . بروجردی كمی شیشه را پایین كشید و با محبت گفت :
برادر من! شما لازم است اینجا باشی . پیش این بچه ها.
پاسدار جوانی دوان دوان آمد . كار ضروری با محمد داشت. قرار شد داخل ماشین حرفش را بزند. بروجردی در را باز كرد تا پاسدار جوان سوار شود. كاوه كه وضع را چنین دید، فوری یك ماشین دیگر هم آماده كرد تا ماشین محمد را اسكورت كند. روی ماشین دوشكا كار گذاشته بودند .
دو ماشین با هم به راه افتادند. محمد به درد دلهای جوان پاسدار گوش می داد گه گاه هم او را به صبر در مشكلات دعوت می كرد .
ـ برادر جان ، هنوز تو اول راهی! باید طاقت داشته باشی .
خداوند با صابرین است. نمی دانی، وقتی صبر می كنی و در زمان خودش مشكل حل می شود، چه لذتی می بری. توكل به خدا داشته باش. هرچه خیر در آن است، به تو می رسد .
به سه راهی نقده كه رسیدند ، به راننده اشاره كرد بایستد .
جوان راننده ترمز كرد و كشید كنار جاده. بروجردی به او گفت: داود جان، تو دیگر برگرد .
ـ نه نمی شود. من با شما می آیم. هرجا بروید !
ـ نه داوود جان، تو برو ارومیه پیش جلالی. بگو آن مسئله ای كه دیروز صحبتش را كردیم، پیگیری كند .
داوود با لحن گریه دار گفت: آخر جلالی سفارش كرد در هیچ شرایطی از شما جدا نشوم .
ـ خب، حالا من می گویم برو ارومیه .
حرف مرا گوش نمی كنی !
داوود مانده بود كه چه كند. نگران بود. دلهره بر دلش سنگینی می كرد. در طول مسیر لحظه ای چشم از بروجردی برنداشته بود .
همه جا مواظبش بود. او كه همه جا و در همه سفرها سفارش به خواندن آیه الكرسی می كرد، در این مسیر خودش نخوانده بود. به یاد حرف محمد افتاد. اولین روزهایی كه راننده او شده بود، به داوود سفارش كرده بود :
هرجا كه می روی، حتماً آیه الكرسی را بخوان .
داوود پرسیده بود: خب، این بچه هایی كه همیشه می خوانند،ولی باز هم شهید می شوند چی ؟
بروجردی گفته بود: آن روز حتماً یادشان رفته …
داوود آهی كشید و امروز خود فراموش كرده بود . در طول مسیر چند بار اراده كرده بود ، به محمد تذكر بدهد كه آیه الكرسی را بخواند اما خجالت كشیده بود. چند لحظه دو دل ایستاد و محمد را نگاه كرد . اما نگاه محمد با نفوذتر بود و داوود سرش را پایین انداخت و برگشت. نمی خواست محمد فكر كند كه او به حرفش گوش نمی كند.
وقتی داوود به ارومیه رسید، جلالی با دیدن او تعجب كرد .
ـ داوود ! تو اینجا چه می كنی؟ كو محمد ؟ مگر نگفتم تنهایش نگذار !
داوود با صدای لرزانش گفت: اصرار كرد بیایم پیش شما . گفت مسئله ای كه دیروز صحبتش را كردیم ، حتماً پیگیری كنید .
داوود این را گفت و رفت طرف تلفن. جلالی پرسید : می خواهی به كسی زنگ بزنی ؟
ـ نگرانم . می خواهم زنگ بزنم مهاباد . از حال محمد بپرسم .
ـ چرا مگر اتفاقی افتاد ؟
ـ آخر امروز تا سه راهی نقده مواظبش بودم . محمد برخلاف همیشه كه آیه الكرسی می خواند امروز فراموش كرد. آنقدر سرش به حرفها ودرد دلهای آن پاسدار گرم بود كه فراموش كرد .
در سه راهی نقده ، وقتی بروجردی داوود را پیاده كرد، خودش نشست پشت ماشین و حركت كرد . سه نفر دیگر عقب نشسته بودند. جاده خاكی بود و پر دست انداز و محمد آهسته می راند. بیشتر منطقه را نگاه می كرد . به نزدیكی های پادگان شهید شاه آبادی كه رسید . دست اندازها بیشتر شد . محمد باز هم سرعت را كمتر كرد كمی جلوتر به آبگیر كوچكی رسیدند. ماشین اول گذشت. بروجردی هم پشت سر آن وارد آبگیر شد ولی در همان لحظه انفجاری عظیم ماشین را به هوا برد و تكه پایه های آن در گوشه و كنار افتاد . مین ضد تانك بود . از جمع پنج نفری كه داخل ماشین محمد بودند ، تنها او به شدت مجروح شد . بچه ها پایین پریدند و خواستند كاری بكنند اما
محمد …
خبر مثل برق و باد در كردستان پیچید . جلالی ، سرهنگ آبشناسان ، ایزدی ، استاندار و فرماندهان سپاه و ارتش ، به بیمارستان ارومیه آمدند . عده زیادی خون دادند . تا اگر محمد به خون نیازداشت ، آماده باشد . در میان هیاهو و نگرانی مردم هلیكوپتر بر زمین نشست . همه هجوم بردند. در این چند ساعت انتظار ، حرفها و سخنان و حركات عجیب این چند روزه محمد را به خاطر آورده بودند . در این چند روز ، از همه حلالیت خواسته بود. همه را سفارش كرده بود كه با مردم مدارا كنند. در كردستان بمانند و … ایزدی صبح را به یاد آورد . صورت او را بوسید و حلالیت طلبیده بود. بعد هم سفارش تیپ ویژه شهدا ، بچه ها و كردستان را كرده بود. ایزدی به گریه افتاد. این حرف محمد هنوز در گوشش بود .
ـ حاجی جان ، نمی خواهم به خاطر من كارها را ول كنید بیایید دنبال جنازه من ، بروید …
برانكارد را از هلیكوپتر بر زمین گذاشتند. جلالی و ایزدی دو طرف آن ایستاده بودند ولی هیچ كدام جرأت نداشتند پارچه را از روی صورت محمد پس بزنند. در همین لحظه كسی كنار جنازه محمد نشست و پارچه را پس زد. جلالی به چهره بروجردی نگاه كرد. همان لبخند همیشگی را بر لب داشت . انگار در آن حالت هم داشت سفارش می كرد:
كردستان را تنها نگذار !
با دیدن خون تازه كه موهای بلند محمد را خیس كرده بود ، همه روی زمین نشستند . صدای گریه و زاری بلند شد .
همه در این فكر بودند كه چه كنند . باید با فرمانده شان می رفتند . ولی او كه از قبل سفارش كرده بود كردستان را تنها نگذارند . نه می توانستند پیكر خونینش را تنها بگذارند و نه این كه حرفش را عمل نكنند .
محمد تنهای تنها به آسمانها رفته بود .
تکه ای از آسمان / حسین فتاحی
نمونه برجسته بندگى و تربيت عملى امام سجاد علیه السلام
نوشته شده توسطرحیمی 9ام مهر, 1391
نمونه برجسته بندگى و تربيت عملى امام سجاد علیه السلام
وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً. وَ الَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِياماً. وَ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها كانَ غَراماً. إِنَّها ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً. وَ الَّذِينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً … وَ الَّذِينَ لا يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً[1].
خداوند کریم در اين آيات صفت مؤمنان گزيده را شمرده است، مى بينيد همه نشانه هايى را كه براى بندگان كامل پروردگار «عباد الرّحمن» معيّن شده در على بن الحسين علیه السلام آشكار است. در چنان دوره تاريك براى جويندگان انسانيت بحقيقت چراغى روشن بود. با رفتار و گفتار خود سيرت فراموش شده جدّ و پدر و خاندان رسالت را زنده كرد. و مردمى كه سالها با عصر نبوت فاصله داشتند نمونه تربيت اسلامى را بچشم خود ديدند. پرستش خدا، نرمخوئى، محاسبه نفس تا حد رياضت. خودشكنى براى حق، دستگيرى مستمندان، بخشش، پرهيزگارى و …
صفحات: 1· 2
برای خدا چه کرده ایم ! ؟
نوشته شده توسطرحیمی 8ام مهر, 1391چند روز قبل از فوت آيت الله العظمى بروجردى ، عده اى خدمت ايشان مى رسند در حاليکه آقا را خيلى ناراحت مى بينند.آقا در چنين حالتى مى گويد:
خلاصه ، عمر ما گذشت ، و ما مى رفتيم و نتوانستيم چيزى براى خود از پيش بفرستيم و عمل با ارزشى انجام دهيم.
يکى از حضار گفت : آقا شما ديگر چرا؟ ما بيچاره ها بايد اين حرف را بزنيم ، شما چرا؟ بحمدالله شما اين همه آثار خير از خود باقى گذاشته ايد، اين همه شاگرد تربيت کرده ايد اين همه کتبى که به يادگار نهاده ايد، با اين عظمت و مدرسه هاى فراوان ساخته ايد…وقتى سخنش تمام شد، آن حضرت فرمود: که ظاهرا حديث قدسى باشد خلص العمل الناقد بصير بصيرو با اين جمله همه حضار را منقلب کردند.
منبع : طعم خوب بندگی
زندگینامه شهيد محمود صارمي
نوشته شده توسطرحیمی 1ام مهر, 1391
شهيد محمود صارمي از تبار حق جوياني بود كه براي نوشتن قصه مظلوميت ملتي در بند، به سرزميني پاي نهاد كه در آن به اشاره فتواي ملحدي مقدس نما، بر خوشههاي گيس سپيد پيران ميوه سرخ شهادت ميافشانند و دستان نحيف نوباوگان را با تيزابههاي توحش ميبرند و از كشته مردان مثله شده افغان، تل و پشته ميسازند.
شهيد صارمي در خرداد ماه ۱۳۴۷در شهرستان بروجرد در خانوادهاي مذهبي ديده به جهان گشود.
وي تحصيلات ابتدايي و راهنمايي را در مدرسه شهيد باهنر بروجرد سپري نمود و دوران متوسطه را در دبيرستان حضرت رسول (ص) در رشته علوم انساني با موفقيت در سال ۶۵ -۶۶پشت سر نهاد.
او همراه با تحصيل به دليل علاقه شديد به ورزش كاراته دراين رشته فعاليت خود را آغاز نمود و در فاصله كوتاهي با گذراندن دورههاي مختلف اين رشته موفق به كسب كمربند مشكي و كارت مربيگري در اين حرفه شد.
صارمي در سال ۶۷در كنكور سراسري رشته علوم انساني دانشگاه تهران پذيرفته شد و دوران تحصيلات دانشگاهي خود را به طور جدي با موفقيت و در سختترين شرايط زندگي با كاركردن جهت امرار معاش و تامين هزينههاي تحصيل طي كرد.
محمود صارمي در دوران تحصيلات در دانشگاه بنا به وظيفه و احساس مسووليت از طريق بسيج دانشجويي دانشگاه تهران به جبهههاي كردستان، حلبچه و جنوب خرمشهر اعزام و ۱۴ماه در اين جبههها در كنار ساير رزمندگان اسلام به دفاع از كيان و تماميت ارضي كشور پرداخت.
صارمي در سال ۷۱با داشتن دانشنامه كارشناسي بهاستخدام سازمان خبرگزاري جمهوري اسلامي درآمد و به عنوان كارشناس متون خبري فعاليت خود را آغاز نمود.
صارمي پس از چند صباحي استخدام در سازمان ايرنا، تشكيل خانواده داد و در سال ۷۲خداوند فرزندي به او عطا كرد و نامش را سينا نهاد.
شهيد صارمي با پشتكار فراوان در حين اشتغال در خبرگزاري تحصيلات خود را در دوره كارشناسي ارشد ادامه داد و در سال ۷۴موفق به اخذ مدرك كارشناسي ارشد از دانشگاه شهيد بهشتي در رشته جغرافياي انساني با گرايش روستايي شد.
صارمي در ۲۶ديماه سال ۷۵به عنوان مسوول نمايندگي خبرگزاري جمهوري اسلامي راهي كابل افغانستان شد زماني كه اين كشور درگير جنگهاي داخلي بود و به خوبي ميدانست در اين سرزمين آشوب زده خطر به اسارت درآمدن و حتي شهادت وجود دارد اما بر حسب وظيفه، رسالت و تكليف اين راه را انتخاب كرد.
او با تنها سلاحش كه ايمان و قلمش بود در آن وضعيت بحراني كشور مصيبت زده افغانستان توانست مظلوميت مردم ستمديده، زجر كشيده و بيدفاع و بي گناه بويژه مردم مزار شريف و جنايت گروه ضد بشري، متحجر و خائن طالبان را به طور صريح و سالم به گوش جهانيان برساند.
شهيد صارمي حدود ۲۰روز قبل از سقوط مزار شريف و به اسارت درآمدن و شهادت در افغانستان دچار بيماري آپانديس ميگردد كه با مشكلات فراوان و تلاش و پيگيري دوستانش به مدت پنج ساعت شبانه به دكتر رفته و سپس ايشان را با توجه به وضعيتي كه داشت در محيطي كاملا غير بهداشتي با فقدان امكانات بدون وجود نور كافي و برق تحت عمل جراحي قرار ميدهند.
بعد از گذشت دو روز از اين جراحي به ايران اعزام ميشود و با وجود اينكه ايشان دوران نقاهت خود را در تهران طي ميكرد پس از به اوج رسيدن جنگ افغانستان بر حسب تكليف از طريق سازمان ايرنا و با توجه به احساس مسووليت شرعي و حرفهاي كار خبرنگاري و رسالتي كه بر دوش داشت مجددا چهاردهم مرداد ۷۷به كشور افغانستان و محل كارش مزارشريف اعزام و در زمان بسيار كوتاهي به مدت سه روز يعني ۱۷مرداد ماه خبر سقوط مزار شريف و به خاك و خون كشيدن، قتل عام زنان ، مردان و كودكان بيگناه را به ايران و سراسر جهان مخابره نمود.
و بعد از آن شنبه سياه ديگر كسي نبود تا خبر شهادت و يا به اسارت درآمدن او و ۹ديپلمات و پرستوي عاشق، غريب و بيگناه را كه در زير زمين كنسولگري ايران به طور فجيعانه و با بيرحمي تمام توسط پيشرفتهترين سلاحهاي آمريكايي به رگبار مسلسل بسته بودند به دنيا مخابره نمايد.
آري سرانجام پيكر گلوله باران شده صارمي از دياري آمد كه خون سياه قرون وسطايي در گنداب عروق طالباني جاري است.
اما آنان چه غافلند كه با غروب پيش هنگام مهپارهيي از ديار فرهنگ سازان ايران زمين ، هزاران مهتاب برآمده از چشمهي خون فام قلم ، از افق سبز عالم شرق ، دوباره در حال بالا آمدن است.
و امروز در قفاي او سخت و طاقت فرساست عروج ملكوتي پيكي سبز از تبار رهپويان قافله قلمداران شهيد، هنوز كه هنوز است پرواز خونين “محمود صارمي ” براي همكارانش باور كردني نيست
وصیت نامه شهید بروجردی
نوشته شده توسطرحیمی 26ام شهریور, 1391
اين وصيت نامه رادر حالي مينويسم كه فردايش عازم سنندج هستم . با توجه به اينكه چندين بار در عمليات شركت كرده و ضرورت نوشتن وصيتنامه را حس كرده بودم ولي هم فرصت نداشتم و هم اهميت نميدادم ولي نميدانم چرا حس كردم كه صرفا اگر ننويسم گناهي مرتكب شده ام . لذا بدينوسيله وصيت نامه خود را در مورد خانواده و برادران آشنا مينويسم.
صفحات: 1· 2
زندگی نامه مسیح کردستان
نوشته شده توسطرحیمی 26ام شهریور, 1391
محمّد بروجردی (۱۳۳۳-۱ خرداد ۱۳۶۲)، یکی از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شرکت کننده در جنگ ایران و عراق بود که در کردستان کشته شد. محمد بروجردی خلاقیت و نبوغ جنگی زیادی از خود نشان داد و در بازگرداندن کنترل کردستان به دست نیروهای ایرانی نقش کلیدی داشت. از این رو، در ایران از وی با عنوان مسیح کردستان نیز یاد میشود. همچنین وی معلم و فرمانده محبوب موسسین تیپ ۲۷ محمد رسول الله محسوب میشود.[۱]
از کودکی تا جوانی
محمد بروجردی به سال ۱۳۳۳ در روستای دره گرگ از توابع بروجرد در خانوادهای کشاورز به دنیا آمد. از شش سالگی پدرش را از دست داد. چند سالی پس از مرگ پدر، به همراه خانواده به تهران آمد و در خیابان مولوی ساکن شد. چند سالی به کار کردن در خیاطی و درس خواندن در کلاسهای شبانه مشغول شد اما نتوانست تحصیلات دبیرستانی را تمام کند. وی در سن هفده سالگی ازدواج کرد و یک سال بعد به سربازی فراخوانده شد ولی از خدمت سربازی فرار کرد و به قصد دیدن آیتالله خمینی به مرز ایران و عراق گریخت که در مرز هویزه[۲] دستگیر و برای شش ماه زندانی شد. بعد از این مدت، دوباره به تهران برده شد و سربازی خود را به پایان رساند.
زندگينامه علامه سید مهدی بحرالعلوم (ره)
نوشته شده توسطرحیمی 25ام شهریور, 1391جلوه نور
محمد مهدی، فرزند سید مرتضی طباطبایی بروجردی، از نوادگان امام حسن مجتبی علیه السلام در یك خانواده روحانی و پرهیزگار، در شب جمعه از ماه شوال 1155 ق. / 1113 ش. در شهر كربلای معلی پا به عرصه هستی نهاد. ([1]) شبی كه سید به دنیا آمد پدر وی در عالم خواب دید كه امام رضا علیه السلام دستور دادند (محمد بن اسماعیل بن بزیع از اصحاب امام كاظم و امام رضا و امام جواد علیه السلام) شمعی برفراز بام سید مرتضی (منظور خود اوست) بر افروزد. وقتی محمد بن اسماعیل آن شمع را روشن كرد نوری از آن شمع به آسمان بالا رفت كه نهایت نداشت. ([2]) پدر از آن رویای راستین بیدار می شود و همزمان خبر مولود تازه رسیده را به او می دهند.
در محضر اساتید
او از دوران كودكی در دامن پر مهر و محبت مادر پاكدامنش و در پرتو توجهات پدر بزرگوارش سید مرتضی (متوفای 1204ق) به آداب و اخلاق اسلامی خو گرفت و رفته رفته رشد یافت. پس از گذراندن دوره های علوم مقدماتی و سطح (فقه و اصول) ، در آغاز بلوغ به درس خارج كه از سوی پدرش تدریس می شد راه یافت و پس از پنج سال درس و بحث فشرده به مقام بلند اجتهاد نایل آمد. ([3])
سید محمد مهدی همچنین در محضر اساتید بنام حوزه كربلا و نجف اشرف شركت جست، فرهیختگان بنامی چون، محمد باقر وحید بهبهانی (1118 - 1208 ق)، شیخ یوسف بحرانی (1107 - 1186 ق)، محمد تقی دورقی نجفی (متوفی 1186 ق) و مهدی فتونی نباطی عاملی (متوفی 1183 ق). ([4])
علامه دکتر سید جعفر شهیدی
نوشته شده توسطرحیمی 24ام شهریور, 1391
سید جعفر شهیدی فرزند سید محمد سجادی که از دانشمندان و مفاخر بزرگ ادبی ایران به شمار می رفت،در سال 1297هجری شمسی در شهر بروجرد دیده به جهان گشود.
وی دوران تحصیل ابتدائی و اندکی از متوسطه را در بروجرد و سپس ادامه آن را در تهران بسامان رسانید ،شهیدی قبلاً بنام سجادی معروف بود که بعدها تغییر شهرت داده و با نام شهیدی در مراکز علمی و دانشگاهی شهرت پیدا کرد.
وی چند سالی را در عوالم طلبگی در قم سپری و محضر آیت الله بروجردی و بسیاری از مراجع و بزرگان دینی را درک کرد.
سال 1320 برای تحصیل علوم دینی و فقه و اصول راهی نجف شد،اما بعد از هشت سال ،بیماری ناگریز او را به ایران باز می گرداند. هر هفته باید خود را به پزشک نشان می داده ،در نتیجه از رفتن به حوزه باز می ماند.
برای گذران زندگی و به منظور ترجمه ی متون عربی ،نزد دکتر سنجایی -وزیر فرهنگ وقت -می رود ،اما به او اشتغال به تدریس پیشنهاد می شود. با ماهی 150 تومان در دبیرستان ابومسلم مشغول می شود و بعد که به او می گویند با مدرک لیسانس حقوقش به 300 تومان خواهد رسید ،بدون شرکت در کلاس ها ،لیسانس الهیاتش را با بهترین نمره ها می گیرد. سپس علامه دهخدا سید جعفر شهیدیدعوت به همکاری می کند و در نامه ای به دکتر آذر- وزیر فرهنگ وقت - می نویسد: “او اگر نه در نوع خود بی نظیر، ولی کم نظیراست.” دهخدا در این نامه می خواهد که به جای 22 ساعت ، به او شش ساعت تدریس اختصاص دهند ؛ تا بقیه ی وقتش را در لغت نامه ی دهخدا بگذراند. مدتی این گونه می گذرد ، تا سال 1340 که با مدرک دکتری به دانشگاه منتقل می شود. تدریس در دانشگاه تا سال های45 و 46 ادامه پیدا می کند ، اما بعد با ناامنی دانشگاه ،دانشجویان خود را به لغت نامه می برد ؛که تا چندی پیش که استاد با ناراحتی جسمی مواجه شد ،پس از سال ها ،هنوز هم دانشجویانش چهارشنبه ها به لغت نامه می رفتند ،تا در محضر او کسب فیض کنند.
شهیدی اولین کتابش را در نجف در رد احمد کسروی می نویسد،هر چند بر خوب بودن کارهای تاریخی او -تاریخ آذربایجان ،تاریخچه چپق و قلیان، مشعشیان و ….- تاکید داشت.دیگر کتابش ،سه جلد جنایات تاریخ توسط ساواک توقیف می شود ،اما بعدها با گذشت دوره زمانی ،بعضی مطالب انتقادی را چندان ضروری نمی بیند و آن ها را از چاپ بعدی حذف می کند اخذ درجه دکتری با امتیاز بالا و استادی دانشکده ادبیات در فاصله سال های 1340 به بعد جزو مرحله دوم زندگانی استاد شهیدی بود. بعد از مرگ مرحوم معین ،شهیدی مسئولیتئ اداره سازمان لغت نامه دهخدا را بر عهده گرفت.
او در زمینه های ادبیات عرب و فارسی استادی بنام بود و درک محضر و مجالست با استادانی نظیر بدیع الزمان فروزانفر ،دهخدا ،جلال همائی و محمد معین اعتبار علمی و معنوی او را دو چندان کرد . تالیفات و مقالات علمی و ادبی این استاد بزرگ فراوان است. که از جمله آنان می شود به زندگینامه ابوذر غفاری ، انقلاب بزرگ ، زندگی حضرت سجاد (ع) ، زندگانی حضرت فاطمه (س) ، زینب (س) شیرزن کربلا ، محدودیت در اسلام ، جنایتکاران چه می اندیشند ، تصحیح و حاشیه بر کتاب دره نادره، میرزا محمد خان استر آبادی که از نثرهای مصنوع متکلف است و تعلیقات شهیدی بر آن و بررسی دقائق و مشکلات تنها با خامه قدرتمند وی توانست مقبولیت عامه پیدا کند.شهیدی تا پیش از بیماری اش در مقطع دکتری ادبیات فارسی چن ساعتی را به افاضه علمی مشغول بود و بقیه اوقات را در سازمان لغت نامه دهخدا به نظارت و مدیریت سپری کرد.
استاد سید جعفر شهیدی -مورخ و پژوهشگر پیش کسوت نوشتن بیش از 15 کتاب و تالیف حدود 120 مقاله را در کارنامه ی 86 ساله ي زندگی خود دارد ،آخرین اثر منتشر شده وی تاریخ تحلیل اسلام نام دارد که با افزودن مطالبی بر چاپ نخست (سال 62) عرضه شد.ترجمه ی نهج البلاغه ، شرح مثنوی ، عرشیان ، قیام امام حسین (ع) ، زندگانی علی بن الحسین (ع) ؛ از دیر باز تا امروز (مجموعه مقاله ها و سفرنامه ها) ، و ترجمه هایی همچون بداهین العجم، علی بلسان علی (ع) ، شوره الحسین (ع) ،حیات فاطمه (س) و حیاه الامام الصادق جعفر بن محمد (ع ) از دیگر آثار سید جعفر شهیدی هستند.استاد علاوه بر ریاست موسسه دهخدا در زمینه های ادبیات فارسی ،ادبیات عرب ، علوم اسلامی و تاریخ ، ده ها مقاله و کتاب ترجمه و تالیف کرده است. وی بعنوان استاد زبان و ادبیات فارسی و پژوهشگر دارای تألیفات ،تصحیحات ، ترجمه ها ،سمت های فرهنگی متعددی بود و در این راستا و بر پایه دانش بیکرانش سمت های علمی ارزشمندی داشت که در این زمینه می توان به معاونت موسسه لغت نامه دهخدا (1342) و پس از آن ریاست موسسه لغت نامه دهخدا ،ریاست مرکز بین المللی آموزش زبان فارسی (1368) و همکاری با محمد معین در تهیه فرهنگ فارسی معین (1346) اشاره کرد. همچنین شرکت و سخنرانی در کنفرانس شیعه در دانشگاه تمپل ،فیلادلفیا ؛(1368) ، ایراد سخنرانی در دانشگاه بغداد و دانشگاه
موصل(سال 1357) ، سفر به مصر و شرکت در کنفرانس اسلامی قاهره با ایراد سخنرانی سال (1349) ،سفر به اردن دانشگاه عمان و
ایراد سخنرانی و ….. نیز از جمله سخنرانی های باشکوه استاد شهیدی بود.
از استاد شهیدی کتاب پس از پنجاه سال (قیام حسین) به زبان های عربی ،انگلیسی ،ترکی استانبولی ، ترکی آذربایجانی ، ژاپنی ، اردو ،کتاب زندگانی حضرت فاطمه به زبان ترکی استانبولی ، عربی ، تاریخ تحلیلی اسلام به زبان های عربی ، یونانی منتشر شده است.وی نشان استادی افتخاری از دانشگاه پکن 1373 و ریاست افتخاری بین المللی استادان زبان و ادبیات فارسی ،استاد ممتاز از دانشگاه تهران ،دریافت نشان درجه یک علمی از ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران وقت در سال 1374 از جمله موفقیت های علمی استاد سید جعفر شهیدی بود. کتاب هایی دره نادره (سال 1341) ، زندگانی فاطمه زهرا (سال 1362) ،نهج البلاغه (بهمن سال 1369) شرح مثنوی (جشنوخوارزمی) (در سال 1380) از این دانشمند فرهیخته جوایز ملی را از آن خود کردند. او که همواره به تاریخ اسلام و زندگی ائمه اطهار (ع ) توجه خاصی داشت ، زمانی درباره ی وضعیت پرداختن به تاریخ ، بویژه تاریخ اسلام در ایران به ایسنا گفته بود : متاسفانه آن چیزی که کم تر به آن اهمیت داده اند ، تاریخ است و علت این است که از ابتدا تاریخ را برای وقت گذرانی می خوانده اند.
تاليف :
- مهدويت در اسلام ؛ 1324
- جنايات تاريخ، جلد اول و دوم، تهران، شهريور 1327
- جنايات تاريخ، جلد سوم، دفتر نامة فروغ علم، تهران 1329
- چراغ روشن در دنياي تاريك ( يا زندگاني امام سجاد) تهران، كتابفروشي و چاپخانه محمد حسن علمي 1335
- در راه خانة خدا، دانش نو، تهران 1356
- پس از پنجاه سال، پژوهشي تازه پيرامون قيام امام حسين عليه السلام، چاپ اول، امير كبير 1358، چاپ شانزدهم، دفتر نشر فرهنگ اسلامي 1372
- شرح لغات و مشكلات ديوان انوري، چاپ اول انجمن آثار ملي 1358، چاپ دوم انتشارات علمي و فرهنگي 1364
- تاريخ تحليلي اسلام، تاريخ تحليلي اسلام تا پايان امويان، تهران، مركز نشر دانشگاهي 1362
- زندگاني حضرت فاطمه (ع)، چاپ اول تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي 1360، چاپ هجدهم، دفتر نشر فرهنگ اسلامي 1373
- آشنايي با زندگاني امام صادق(ع)، جامعة الامام الصادق، تهران 1362
- زندگاني علي بن الحسين (ع)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي 1365، چاپ پنجم، دفتر نشر فرهنگ اسلامي 1372
- ستايش و سوگ امام هشتم در شعر فارسي ؛ 1365
- عرشيان، نشر مشعر، قم 1371
- شرح مثنوي شريف، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، 1373، جلد چهارم (دنبالة كار 3 جلد مرحوم فروزانفر) و جزء 5 و 6 (دفتر دوم) ، شرح مثنوي دفتر سوم
- از ديروز تا امروز، مجموعة مقاله ها، به كوشش هرمز رياحي و شكوفه شهيدي، تهران، انتشارات قطره 1373
- علي از زبان علي، شرح زندگاني امير مؤمنان، تهران، دفتر نشر ؛ 1376
- شرح مثنوي دفتر چهارم، پنجم و ششم ؛ 1374 تا 1380
تصحيح :
- تصحيح آتشكده آذر اثر لطفعلي بيك آذر بيگدلي، مقدمه،فهرست و تعليقات دكتر سيد جعفر شهيدي، مؤسسه نشر كتاب 1337
- تصحيح درة نادره اثر ميرزا مهديخان استرآبادي، چاپ اول، انجمن آثار ملي 1341، چاپ دوم انتشارات علمي و فرهنگي 1366
- براهين العجم، اثر محمد تقي سپهر، حواشي و تعليقات سيد جعفر شهيدي، دانشگاه تهران 1351
ترجمه :
- ابوذر غفاري نخستين انقلابي اسلام، بي نا 1320، چاپ سوم، نشر سايه 1370
- شير زن كربلا اثر بنت الشاطي، بروجرد 1332
- انقلاب بزرگ اثر دكتر طه حسين، تهران، مؤسسه مطبوعاتي علي اكبر علمي 1336
- ترجمه نهج البلاغه، تهران چاپ اول، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي 1368، چاپ ششم 1373
مجموعه ها :
- محمد خاتم پيامبران، مقاله از ولادت تا بعثت، ج اول، از بعثت تا هجرت،ج دوم، حسينيه ارشاد 1347
- علامه اميني، با همكاري محمدرضا حكيمي 1351
- محيط ادب، مجموعة سي گفتار به پاس پنجاه سال تحقيقات و مطالعات سيد محمد محيط طباطبايي، با همكاري حبيب يغمايي، محمد ابراهيم
- باستاتي پاريزي و ايرج افشار، تهران، مجلة يغما 1357
سمت هاي علمي و اجرايي :
- معاون مؤسسه لغت نامه دهخدا 1342
- رئيس مؤسسه لغت نامه دهخدا
- رئيس مركز بين المللي آموزش زبان فارسي 1368
- همكاري با دكتر محمد معين در تهيه فرهنگ فارسي معين 1346
سخنراني :
- شركت و سخنراني در كنفرانس شيعه در دانشگاه تمپل، فيلادلفيا ؛ 1368
- ايراد سخنراني در دانشگاه بغداد و دانشگاه موصل 1357
- سفر به الجزيره (ايراد سخنراني) 1351
- سفر به مصر و شركت در كنفرانس اسلامي قاهره با ايراد سخنراني 1349
- سفر به اردن به دعوت دانشگاه عُمان (ايراد سخنراني)
- آثاري كه به زبان هاي بيگانه ترجمه شده اند:
- كتاب پس از پنجاه سال (قيام حسين) به زبان هاي عربي، انگليسي، تركي استانبولي، تركي آذربايجاني، ژاپني، اردو
- كتاب زندگاني حضرت فاطمه به زبان تركي استانبولي، عربي
- تاريخ تحليلي اسلام به زبان هاي عربي، يوناني
كسب افتخارات :
- دريافت استادي افتخاري از دانشگاه پكن 1373
- رياست افتخاري انجمن بين المللي استادان زبان و ادبيات فارسي
- استاد ممتاز از دانشگاه تهران
- دريافت نشان درجه يك علمي از رياست محترم جمهوري اسلامي ايران در تاريخ 1374
- كتاب هايي كه به دريافت جايزه نايل شده اند و به عنوان كتاب سال شناخته شده اند :
- دُرّه نادره، سال 1341
- زندگاني فاطمه زهرا، 1362
- نهج البلاغه، بهمن سال 1369
- شرح مثنوي(جشنواره خوارزمي)
منبع: http://www.borojerdi.ir
زندگينامه آيت الله شیخ علي محمد نجفي بروجردي (ره)
نوشته شده توسطرحیمی 24ام شهریور, 1391
آيت الله حاج شيخ علي محمد نجفي از اعاظم فقها و مراجع بزرگ شيعه در قرن چهاردهم هجري است كه عمرگرانمايه خود را در خدمت به اسلام و مسلمين گذراند و در هشتم بهمن ماه سال 1353 هجري شمسي چهره در نقاب خاك كشيد. ياران و دوستان، بويژه همشهريان، از فرط محبت و ارادت تمامي كه به، وي داشتند (حاج شيخ) خطابش مي كردند.
صفحات: 1· 2