شيوههاي هدايت انسان
نوشته شده توسطرحیمی 22ام دی, 1395آن چه پيشرو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيتالله مصباحيزدي (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 28/07/95، مطابق با هجدهم محرم 1438 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
برایدریافتفایلصوتیاینجاراکلیککنید
شيوههاي هدايت انسان
هدف از بعثت انبیاصلواتاللهعلیهماجمعین هدایت انسانها بود و نزول کتابهای آسمانی نیز برای این بوده است که این هدایت که به انبیا وحی شده و به صورت شفاهی به مردم ابلاغ شده است برای غایبان و نسلهای آینده باقی بماند. این هدایت برای این است که انسانها هر چه بیشتر و بهتر بتوانند به سعادت دنیا و آخرتشان برسند. اما انسان خود به تنهایی نمیتواند شناخت کاملی به علت، چگونگی و مقصد این سعادت پیدا کند و برای آن برنامه جامعی ارائه دهد.
انبیا در مقام هدایت باید دو کار انجام دهند؛ یکی اینکه حقایق و واقعیتهایی را که بشر نمیداند و به صورت عادی به آنها دسترسی ندارد به انسانها تعلیم دهند، و دسته دیگر چیزهایی است که در عمل باید رعایت شود. براساس تقسیمی که امروز در معرفتشناسی مطرح است میگویند بعضی از چیزهایی که علم به آنها تعلق میگیرد از قبیل هستهاست، و بعضی از قبیل بایدها. این تقسیم کمابیش سابقه هم دارد و قبلا به آن عقل عملی و عقل نظری میگفتند. براساس این نظر، دین هم به دو بخش باورها و ارزشها تقسیم میشود.
...
کاستیهای شناخت انسان در عرصه باورها و ارزشها
روشن است که ما (بدون در نظر گرفتن تعالیم انبیا) در عرصه باورها نمیتوانیم نگرش جامعی نسبت به اعتقادات مورد نیاز انسان برای رسیدن به سعادت داشته باشیم. ما اینها را از انبیا یاد گرفتهایم و نباید توقع داشته باشیم پیش از تعالیم انبیا همه عقاید در ذهنمان باشد. حتی در بسیاری از مسایل پرسشهایش نیز برای ما مطرح نیست و اصلا خود مسئله را آنها طرح میکنند و میگویند باید آنها را بدانید و باور داشته باشید. کاستی شناخت بشر در مقام عمل بسیار بیشتر از باورهاست؛ زیرا دامنه عمل بسیار گستردهتر است و شامل اعمال فردی، اجتماعی، خانوادگی، بینالمللی، جنگ، صلح، اقتصاد، سیاست و… میشود. صدها حوزه معلومات عملی وجود دارد که انسان در همه آنها گرفتار مجهولات و حتی جهل مرکب است.
سلسله مراتب يقين و اطمينان
انبیا برای بیان باورها راهی جز استفاده از عقل مردم ندارند. آنها قبل از اثبات نبوت و کتاب آسمانی باید از راه عقل با ما صحبت کنند. آنها حتی در مقام مواجهه با مخالفانشان نیز میگفتند: قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ؛[1]اگر سخن ما را نمیپذیرید و سخن دیگری دارید، دلیلتان را بیاورید. همچنین خداوند کسانیکه چیزهایی را میپرستند که برهانی بر آن ندارند مذمت میکند. بنابراین راهی که انبیا برای دعوت به عقاید اصلی انتخاب میکنند (و هیچ راه دیگری هم وجود ندارد)، این است که با عقل مردم سخن بگویند و عقل آنها را قانع کنند؛ ادْعُ إِلِى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ.[2] روشن است که کمتر انسانی موفق میشود همه مجهولات را با برهان اثبات کند و قریحه عقلایی که خداوند برای انسان قرار داده است او را به این راهکار رهنمون میسازد که پس از پذیرفتن مسايل اصلی و سرنوشتساز که بود و نبود آنها سعادت و شقاوت انسان را تعیین میکند، باید برای سایر مسایل از پیدا کردن برهان قطعی کمی تنزل و به اطمینان اکتفا کنیم. به هر حال قریحه عقلایی است که در اینگونه جاها کمابیش به صورتهای مختلفی به قول دیگران اعتماد میکند. امروزه در معرفتشناسی به این راه، «اتوریته» میگویند؛ یعنی انسان به منبع موثقی اعتماد کند که نظر او را معتبر بداند. این همان است که ما در احکام فقهی به آن تقلید میگوییم؛ البته حقیقت تقلید مختص به احکام فقهی و مذهب و دین نیست، و همه عقلای عالم دائما در حال تقلیدند. حتی متخصصترین دانشمندان یک علم نیز دائما در حال تقلید هستند. در هر علمی مسایلی وجود دارد که ما خودمان درباره آنها تحقیق نکردهایم و از دیگران یاد گرفتهایم؛ مطالبي که به آنها اعتماد کردهایم یا آن قدر زیاد نقلشدهاند که شبیه متواتر شده است و انسان به درستی گفتارشان یقین پیدا کرده است، یا شخصیتهای خیلی برجستهای بودهاند و انسان به آنها اعتماد کرده است.
رفتار اختیاری، لازمه خوشبختی و بدبختی
گفتیم که انسان سعادت را باید با رفتار و سعی و کوشش خود به دست آورد و به زور کسی خوشبخت یا بدبخت نمیشود؛ وَأَن لَّيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى.[3] خوشبختی و بدبختی انسان در گرو رفتار اختیاری خود انسان و انتخاب اوست. باید پای انتخاب و اختیار در رفتار مطرح باشد و اگر جبر محض باشد نه بهشتی در کار است نه جهنمی. بنابراین بیشترین چیزی که ما نیاز داریم این است که رفتارهایمان را به گونهای تنظیم کنیم که موجب سعادت دنیا و آخرتمان شود. درباره دنیا ممکن است کسی ثروت بادآوردهای مثلا از راه ارث به دست آورد، ولی سعادت فقط مربوط به دنیا نیست، این مرحله کوتاهی از عمر انسان است. وَأَمَّا الَّذِينَ سُعِدُواْ فَفِي الْجَنَّةِ؛[4] اینجا زمینه امتحان، خودسازی و انتخاب است و بهشت ابدی را به خاطر میراث به کسی نمیدهند. سعادت ابدی از بخشش کسی هم پیدا نمیشود، و تا یک عامل اختیاری در آن مؤثر نباشد پاداش و کیفری وجود ندارد.
انگیزش؛ شرط لازم عمل اختياري
کار انبیا در عرصه ارزشها این بود که به ما بفهمانند که چه کاری به سعادتتان کمک میکند، هم در دنیا که مقدمهای است برای آخرت، و هم در مقصد اصلی که آخرت باشد. اگر هر کسی در احوال خودش دقت کند میبیند که خواستههایی دارد و دنبال چیزهایی میگردد که وقتی به آنها دست پیدا میکند خوشش میآید و از آنها لذت میبرد. سعادت هم برآیندی از همینهاست. بنابراین اگر انبیا بخواهند ما را به پیمودن راه سعادت وادار کنند ابتدا باید ما را راهنمایی کنند تا این راه را بشناسیم، اما این کفایت نمیکند و افزون بر این باید مسایل را به صورتی بیان کنند که ما انگیزه عمل پیدا کنیم. صرف دانستن، انگیزش مورد نیاز را برای انسان ندارد، غیر از این باید چیز دیگری به ما القا کنند و در دسترس ما قرار دهند که برای انجام عمل انگیزه پیدا کنیم. باید باور کنیم که اینها برای ما فایده دارد. انسان باید بفهمد که چیزی برایش چه فایدهای دارد تا آن کار را انجام بدهد؛ زیرا اصلا ماهیت کار اختیاری ماهیت ابزاری و مقدمه برای رسیدن به نتیجه است. هر کار اختیاری را ما به امید رسیدن به نتیجهای انجام میدهیم. البته آن نتیجه گاهی ایجابی و گاهی سلبی است. کاری که ما انجام میدهیم یا از ترس این است که ضرری به ما برسد یا به امید این است که نفعی به ما برسد، و همه دنبال این هستند که کاری که انجام میدهند نتیجه مطلوبی داشته باشد.
قرآن درباره انبیا میفرماید: رُّسُلاً مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ؛[5] انبیا سه وظیفه دارند؛ یکی از آنها ابلاغ رسالت است. پیامی را که از خدا دریافت کردهاند را به مردم میرسانند و این جهل را از آنها برطرف و علمی را به آنها میدهند. ولی این بهتنهایی کافی نیست. آنها باید کاری کنند که وقتی مردم آگاه شدند، بخواهند به دانستهها عمل کنند. چیزی که انسان را وادار به عمل میکند یا امید است که در اثر بشارت پیدا میشود و یا خوف است که در اثرانذار پیدا میشود و غالبا نقش انذار در زندگی انسان بیشتر است. این است که قرآن انبیا را گاهی فقط به عنوان نذیر معرفی میکند؛ وَإِن مِّنْ أُمَّةٍ إِلَّا خلَا فِيهَا نَذِيرٌ.[6] بنابراین در مقام عمل، انبیا افزون بر اینکه ما را به کاری که باید انجام بدهیم راهنمایی میکنند، با انذار و تبشیر برای ما انگیزه عمل نیز ایجاد میکنند. نام این مجموعه بيانها که مربوط به رفتارها میشود بنابر یک تعبیر «موعظه» است؛ ادْعُ إِلِى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ. موعظه یعنی بیانی که انسان را به کار خوب وادارد و از کار بد باز بدارد، و در اصل مربوط به رفتارهای انسانهاست که اعم از مسايل اخلاقی و مسايل عملی خاص است، و به مجموعهاش ارزشها یا بایدها میگوییم.
اعتبار منبع موثق
برای اینکه انسان به انجام کاری علاقهمند شود یا متقابلا کاری را ترک کند، بهترین اثر در صورتی به دست میآید که انسان خودش شخصا نفع یا ضرر آن کار را تجربه کند. این تأثیر در کودکان بسیار روشن است. یک وقت به بچه میگویید دست نزن! دستت میسوزد. اما یک وقت میگذارید دست بزند و کمی دستش بسوزد. کدام بیشتر اثر دارد؟ روشن است صرف این که بگویید دست نزن، دستت میسوزد، چندان فایدهای ندارد. برای اولین بار باید خودش تجربه کند و ببیند که این کار درد دارد و عاقبت خوبی ندارد. البته کمکم یاد میگیرد که این پدر و مادر که میگویند دستت میسوزد، بیجهت نمیگویند. وقتی امور مختلفی تکرار شد، کمکم یک زمینه فکری در یک مرتبه نازله عقلی برای کودک پیدا میشود که سخن پدر و مادر را قبول کند. این قبول بستگی به هنر پدر و مادر و مربیان دارد که این باور را چگونه در کودک به وجود بیاورند. هنگامی که کودک به این باور رسید، بدون اینکه خودش هم تجربه کرده باشد از دیگران میپذیرد. اعتبار اتوریته از اینجا پیدا میشود و دامنه آن وسعت پیدا میکند و تقریبا به همه علوم سرایت میکند. این اصل یک اصل عقلایی و فطری است که هر انسانی به آن اعتماد میکند و همین باعث میشود بعد از آنکه نبوت انبیا با برهان عقلی ثابت شد، اتوریته ايشان برای مردم ثابت میشود، و سخن انبیا برای کسانی که راهی به عالم غیب ندارند میتواند حجت باشد.
شیوههای قرآن در بیان باورها و ارزشها
قرآن شیوههای مختلفی را به کار میگیرد تا این وظیفه انبیا به نحو احسن انجام بگیرد و هدف از بعثت انبیا که هدایت انسانهاست کاملترین و بهترین نتیجه را بدهد. بخشی از قرآن مربوط به اعتقادات اصلی (توحید، نبوت و معاد) است. قرآن برای بیان این مطالب از برهان استفاده میکند؛ لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا.[7] در این موارد هم خود قرآن برهان اقامه میکند و هم از مخالفانش مطالبه برهان میکند؛ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ. اما بعد از این که نبوت ثابت شد و به قول معرفتشناسان این اتوریته به اثبات رسيد که پیغمبران منبع معتبری هستند، کمی راه میانبر میشود و دیگر انسان برای هر چیزی دلیل قاطع نمیخواهد، بلکه دلیلش همین است که کسانی این مطلب را بیان میکنند که به وحی متصلاند و آن را از خدا دریافت کردهاند.
یکی از اين راهها آن است که خداوند بدون ذکر دلیل، امر و نهی میکند. برای مثال میفرماید: إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِن شَعَآئِرِ اللّهِ؛[8] صفا و مروه از شعائر الله است، باید بین آنها طواف کنید. حال درباره دلیل این کار و چگونگی دخالت آن در سعادت و شقاوت انسان باید به همان اتوریته اکتفا کرد. زندگی انسان در تفاصیل و جزئیات جز از راه اعتماد به منبع موثق اداره نمیشود. دلیل آن هم این است که میگوید خدا بیجهت به چیزی امر نمیکند. خدا حکیم است و گاهی در ذیل احکام خود به این صفت اشاره میکند و میفرماید: وَكَانَ اللّهُ عَلِيماً حَكِيماً.[9] ولی این شیوه در جایی که خداوند میخواهد صفتی را در اشخاص ایجاد یا تقویت کند، کارساز نیست. عموم مردم در اینگونه موارد به شیوههای دیگری متوسل میشوند. یکی از شیوههایی که قرآن برای وادار کردن مردم به کار خوب و دور کردن آنها از کار بد به کار گرفته است، عبرت گرفتن از داستانهای دیگران است.
تجربه تاريخي
سرّ مسئله این است که ما معمولا برای ايجاد انگیزش در افراد دو راه میشناسیم. یکی اینکه به آنها دستور کلی بدهیم و مثلا به آنها بگوییم دروغگویی بد است یا امانتداری خوب است، و راه دیگر این است که مورد خاصی را که خودشان تجربه کردهاند به آنها نشان دهیم. هر کدام از این راهها در مقابل دیگری حسنی و عیبی دارد. حسن قواعد عقلی این است که لزومی ندارد یکایک شرایط تجربه برای طرف مقابل پیش بیاید. یک قاعده کلی است و هرکسی در هر موردی میتواند مصادیق آن را بیابد. اما حسن موارد جزیی این است که عملا در ما تأثیر بیشتری دارد. همه ما تجربه کردهایم که گاهی خبر بدي را شنیدهایم و تأثر اندکی هم برایمان پیدا شده است، اما وقتی خودمان با آن مواجه شدهایم، حالمان خیلی تفاوت کرده است. این تفاوت مخصوص انسانهای معمولی نیست و در انبیا نیز بوده است. حضرت موسیعلینبیناوآلهوعلیهالسلام چهل شب در کوه طور مهمان خدا بود. در روزهای آخر خداوند در همان کوه طور به حضرت موسی وحی کرد که سامری گوساله ساخته است و قوم تو گوسالهپرست شدهاند. حضرت موسی طبعا ناراحت شد اما نه آنچنان نگرانی شدیدی که آثاری در او ظاهر شود. الواح را گرفت و به طرف مردم آمد که پیام خدا را به آنها برساند. اما وقتی وارد جمعیت شد و وضعیت را دید، برآشفت و حالتش دگرگون شد. تعبیر قرآن این است که الواح را انداخت و گریبان برادرش را که او هم معصوم است، گرفت؛ وَأَلْقَى الألْوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ. آدمیزاد اینگونه خلق شده است.
اما همیشه نمیتوان برای برانگیختن افراد از روش تجربه خود فرد استفاده کرد. حوادث بیشماری بهطور روزمره برای انسان اتفاق میافتد که مشمول امر و نهی الهی است، و نمیشود در همه آنها صحنهای را برای انسان به وجود آورد که نفع و ضررش را خودش تجربه کند. افزون بر اینکه بسیاری از چیزهاست که نفع و ضررش در آخرت پیدا میشود و ما تا از دنیا نرویم آن آثار را نمیبینیم. ما به دنیا آمدهایم تا در غیب امتحان شویم. وقتی در آخرت پردهها برداشته میشود که دیگر امتحان و انتخابی نیست و کار خوب و بد ارزشی ندارد. همه کارها باید اینجا انجام بگیرد و پاداش آنجاست. البته گاهی خداوند برای تشویق برخی از بندگانش مرتبه ضعیفی از آن را در این عالم به آنها میچشاند. این از الطاف الهی است ولی معمولا این طور نیست. بهترین راه، راه میانهای است که بین تحلیلهای کلی عقلانی با تجربه موارد خاص و جزئی جمع کند و انسان را در آن صحنه قرار دهد. این نتیجه از راه توجه به تاریخ حاصل میشود. تاریخ آنچنان صحنه را برای انسان مجسم میکند که گویا آن صحنه را میبيند؛ بهخصوص اگر بیان، بیان الهی باشد و آن نکته را با بهترین وجه و با بهترین بیان برای شخص مجسم کند. از این رو بخش عظیمی از قرآن مربوط به قصههای گذشتگان است.
راز تفاوت داستانهای تاریخی قرآن با کتابهای تاریخ
باید توجه داشت که قرآن کتاب تاریخ نیست، و تاریخها و داستانهایی هم که بیان میکند با کتابهای تاریخ و داستان بسیار متفاوت است. فرض کنید اگر ما میخواستیم تاریخ حضرت موسی یا بنیاسرائیل را بنویسیم، از پیدایش آنها شروع میکردیم و پس از بیان مراحل رشد و تحولات آنها به بیان نهایت کارشان میپرداختیم. اما قرآن در هر سورهای تکهای از تاریخ آنها را نقل میکند. گاهی بعضی حوادث را تکرار میکند و معمولاً در مورد هیچ حادثهای به بیان شروع و خاتمه آن نپرداخته است. دلیل آن هم این است که هدف قرآن از بیان قصه و تاریخ، ابزاری برای هدایت است، و تاریخنویسی و ثبت وقایع عالم هدف قرآن نیست. قرآن برای این آمده است که ما را هدایت کند و یکی از ابزارهای هدایت این است که ما را متوجه فلان قضیه تاریخی کند. میخواهد مطلبی را بگوید که به یک نکته از یک قضیه مربوط است. بنابراین فقط همان را نقل میکند. البته همان داستان بُعد دیگری دارد که در آیه دیگری به مناسبت دیگری به آن اشاره میکند. او میخواهد مردم را هدایت کند و برای اینکار میببیند در کجا اشاره به چه مطلبی مفیدتر است و آنجا آن را بیان میکند. فلسفه تفاوت تاریخ و قصص قرآن با قصهها و تاریخهای دیگر همین است. آنها برای کارشان یک نوع اصالت قائلاند، اما در قرآن اصل هدایت است. همانگونه که قرآن اگر جایی درباره آسمان و زمین و خلقت آنها و دریا و کوه و… صحبت میکند، به دنبال زمینشناسی و یا بیان جغرافیا نیست. او میخواهد انسان را هدایت کند. ممکن است در جایی از شیوهای يا مطلبي استفاده کند که با یکی از اینها ارتباط دارد، از اینرو به مناسبت به آن اشاره میکند، اما این بالعرض و ابزار است و خودش مطلوبیت ذاتی ندارد. آنچه برای قرآن مطلوبیت ذاتی دارد، هدایت انسان است، و این که انسان بفهمد به چه چیزهایی باید معتقد باشد و چه ارزشهایی را باید در زندگیاش رعایت کند.
مطالب این جلسه مقدمهای برای بیان شیوه بحث جلسات آینده بود که انشاءالله میخواهیم درباره مطالبی که در گذشتته به صورتهای دیگری بیان کردیم از شیوه داستانی قرآن استفاده کنیم و پلی بین معقولات و محسوسات برقرار کنیم.
وصلی الله علی محمد و آلهالطاهرین.
مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)
فرم در حال بارگذاری ...
تفاوت آیت الله با حجت الاسلام چیست؟
نوشته شده توسطرحیمی 22ام دی, 1395برخی از القاب در سده اخیر میان مردم رواج پیدا کرده است. برای مثال لقب «آیت الله العظمی» پس از مرحوم بروجردی رایج شد.
این القابی چون «حجت الاسلام» در تاریخ از نظر معنایی میان مردم تغییر کرده اند. برای مثال لقب «ثقه الاسلام» که در حال حاضر برای طلاب مقدماتخوان به کار میرود، لقب علمای بزرگ بوده است.
مانند ثقه الاسلام کلینی یا لفظ «حجت الاسلام و المسلمین» برای مراجع به کار برده میشد. چنانچه بر روی رسالههای آیت الله بروجردی(ره) این لفظ را می بینیم، اما امروز این الفاظ معنای دیگری دارند.
علاوه بر این برخی از القاب در سده اخیر میان مردم رواج پیدا کرده است. برای مثال لقب «آیت الله العظمی» پس از مرحوم بروجردی رایج شد یا در برهه ای از زمان لقب «آخوند» برای علمای بزرگ استفاده میشد مانند آخوند خراسانی. همچنین این لقب ها در محیط حوزه کاملا عرفی است و نهاد خاصی برای اعطای این لقب ها وجود ندارد.
در ادامه به بیان برخی از القاب روحانیان می پردازیم.
...
ثقة الاسلام: «ثقة الاسلام» به طلاب مبتدی و مقدماتخوان اطلاق میشود. دوره ی مقدمات از آغاز طلبگی تا پایان کتاب شرح لمعه است که معمولا در شش سال به پایان میرسد. واژه ی ثقة الاسلام کاربرد اندکی دارد و غالباً استعمال نمی شود.
حجت الاسلام :«حجت الاسلام» به طلاب دوره سطح گفته میشود. در این دوره طلاب سه کتاب فرائدالاصول معروف به رسائل، کفایة الاصول و مکاسب می خوانند.
حجت الاسلام والمسلمین: پس از ورود طلاب به مرحله بعد و رسیدن به دوره درس خارج، لقب «حجت الاسلام و المسلمین» بر روی آنان گذاشته می شود. در دورهی خارج متن محور نیست و استاد کتاب خاصی را محور درس قرار نمیدهد و بحث آزاد است.
آیت الله : «آیت الله» به کسی اطلاق میشود که دورهی خارج را با موفقیت گذرانده باشد و به درجه اجتهاد رسیده باشد. اجتهاد به این معناست که این فرد این توانایی را دارد که خود با استفاده از ادله و مبانی فقهی و اصولی، احکام را استخراج کند. مجتهد خود بر دو گونه است، کسی که در برخی از ابواب فقه مجتهد است که وی را «مجتهد متجزی» مینامند و کسی که در تمام ابواب فقه مجتهد است. آیت الله علاوه بر گذراندن این تحصیلات باید چندین سال نیز تدریس درس خارج فقه یا اصول داشته باشد تا بر وی «آیت الله» اطلاق شود.
آیت الله العظمی : به مراجع تقلید «آیت الله العظمی» گفته میشود. مرجع تقلید مجتهد اعلم جامع الشرایط است. هر مجتهدی به مقام مرجعیت نمیرسد. برخی از این عنوان و مقام به دلیل احترام به استاد خود و برخی که خود قائل به مرجعیت دیگری هستند، فرار میکنند.
در کاربرد واژه آیت الله و العظمی باید دقت کرد که برای کسانی که در وادی فقه و اصول هستند، می توان این واژه ها را بکار برد. کسانی که در وادی فلسفه یا کلام هستند و فاقد تحصیلات فقهی هستند این لقب مصداق ندارد.
باشگاه خبرنگاران
فرم در حال بارگذاری ...
نماز استغاثه به امام زمان(عج) چیست؟
نوشته شده توسطرحیمی 22ام دی, 1395برای برآورده شدن حاجات نماز استغاثه به ولی عصر(ارواحنا فداه) را بخوانید.
سیّد علی خان (ره)در «الکلم الطّیب»می گوید :این ،استغاثه به امام زمان (ع)،هرجا باشی دو رکعت نماز با حمد و سوره به جای آور ،آنگاه رو به قبله زیر آسمان بایست و بگو:
«سلام الله الکامل التّامّ الشّامل العامّ ،وصلواته الدّائمة و برکاته القائمة التّامّه ،عل حجّة الله و ولیّه فی أرضه و بلاده، و خلیفته علی خلقه و عباده ،و سلالةالنّبوّة ،و بقیّة العترة و الصّفوة ،صاحب الزّمان ،و مظهر الایمان ،و ملقّن أحکام القرآن ،و مطهّر الأرض و ناشر العدل فی الطّول و العرض ،والحجّة القائم المهدیّ ،الإمام المنتظر المرضیّ ،و ابن الأئمة الطّاهرین ،الوصیّ بن الأوصیاء المرضیّین ،الهادی المعصوم بن الائمة الهداة المعصومین.
السّلام علیک یا معزّ المؤمین المستضعفین ،السّلام علیک یا مذلّ الکافرین المتکبّرین الظالمین . السّلام علیک یا مذل ّ الکافرین المتکبّرین الظالمین . السّلام علیک یا مولای یا صاحب الزّمان ،السّلام علیک یابن رسول الله، السّلام علیک یابن أمیر المؤمنین ،السّلام علیک یابن فاطمة الزّهرا ء سیّدة نساءالعالمین.
السلام علیک یابن الأئمة الحجج المعصومین و الإمام علی الخلق أجمعین ،السّلام علیک یا مولای سلام مخلص لک فی الولایة.
أشهد أنّک الإمام المهدیّ قولا و فعلاً ،وأنت الّذی تملأ الأرض قسطا و عدلا ،بعد ما ملئت جوراً و ظلماً فعجّل الله فرجک ،وسهّل مخرجک ،وقرّب زمانک ،و کثّر أنصارک و أعوانک ،وأنجز لک ما وعدک ،فهو أصدق القائلین «و نرد أن نمنّ علی الذین استضعفوا فی الأرض و نجعلهم أئمة و نجعلهم الوارثین».
...
>یا مولای یا صاحب الزّمان ،یابن رسول الله ،حاجتی کذا و کذا . فاشفع لی فی نجاحها ،فقد توجّهت إلیک بحاجتی ،لعلمی أنّ لک عند الله شفاعة مقبولة و مقاما محمودا ،فبحقّ من اختصّکم بأمره ،و ارتضاکم لسرّه ،و باشّأن الّذی لکم عند الله بینکم و بینه ،سل الله تعالی فی نجح طلبتی ،و إجابة دعوت ،وکشف کربتی ؛سلام کامل ،تمام ،شامل و عامّ خداوند و درودهای همیشگی و برکات پاینده و کامل خدا ،بر حجّت خدا و ولیّ او بر روی زمین و شهرهای او و جانیشین او بر آفریدگان او و بندگانش و برنسل پاک نبوّت و باقی مانده عترت و برگزیدگان ،حضرت صاحب الزّمان و آشکار کننده ایمان و آموزنده و تعلیم گر احکام قرآن و پاک کننده زمین و نشر دهنده عدل در طول و عرض(جهان )و حجّت قائم مهدی ،امام منتظر پسندیده و فرزند پیشوایان پاک، وصی که فرزند اوصیای پسندیده است .
راهنمای معصومی که فرزند امامان هدایت گر معصوم است.
سلام بر تو ای عزّت بخش مؤمنانی که آنها را ضعیف شمرده و به ناتوانی واداشته اند ،سلا م بر تو ای خوارکننده کافران متکبّر ستمگر ؛سلم بر تو ای مولای من ،ای صاحب الزّمان ؛سلام بر تو ای فرزند رسول خدا؛سلام بر توای فزرند امیر مؤمنان ؛سلام بر تو ای فرزند فاطمه زهرا سرور زنان جهانیان.
سلام بر تو ای فرزند امامان که حجّت های معصوم بودند و ای رهبر و پیشوای تمام خلایق؛سلام بر تو ای مولای من ؛سلام (کسی که در ولایت برای تو اخلاص دارد (تنها ولایت و محبّت تو را دارد).
شهادت می دهم که همانا تو پیشوای هدایت شده و هدایت گری از جهت گفتار و کردار و تو همان کسی هستی که زمین را از عدل و داد پر خواهی کرد بعد از آنکه از جور و ستم پرشده باشد ؛پس خدا در ظهورت تعجیل کند و خروجت را آسان و زمان ظهورت را نزدیک نماید و یاران و یاوران تو را زیاد گرداند و به آنچه به تو وعده داده است و فا کند،که او راستگوترین سخنگویان است (آنجا که می فرماید:)«می خواهیم بر اهل ایمانی که در زمین ضعیف شمرده شده اند منّت گذاشته ،ایشان را پیشوایان خلق و وارثان زمین قرار دهیم».
ای مولای من ای صاحب الزّمان ،ای فرزند رسول خدا ؛حاجتم چنین و چنان است [و به جای «کذاوکذا»حاجت خود را ذکر نماید ]،تو در مورد برآورده شدن آن برای من (در پیشگاه خدا)شفاعت کن ،که من به شما برای رفع حاجتم روی آورده ام ؛چون می دانم که شما را به امر خودش اختصاص داد و برای اسرار خود برگزید و به آن شأن و مقامی که نزد خدا برای شما است و ارتباطی که میان شما و اوست از خدا بخواهید که خواسته هایم را برآورده ساخته ،دعایم را مستجاب گرداند و اندوهم را برطرف سازد».
و هرچه دوست داری ،دعا کن و بخواه که ان شاءالله بر آورده می شود.
علامه شیخ محمود عراقی در کتاب «دارالسّلام »- که در آن جریان کسانی که به ملاقات و عرض سلام خدمت امام زمان (ع)تشرّف یافته اند ،ذکر شده است ،می نویسد :این عمل را خودم تجربه کرده و آثار عجیبی از آن مشاهده نموده ام ،بعضی از علما از یاد دادن آن به نااهلان خودداری می کردند و از کارهایی بود که در گرفتاری های بزرگ آن را تجربه کرده بودند.
ایشان در «دار السّلام »می فرماید :به نظرمی رسد سوره «فتح»و «نصر»برای بعد از سور ه «حمد»تعیین شده و فاضل معاصر آن را معیّن فرموده است و بعید نیست که انجام این عمل در نیمه شب معیّن شده باشد ؛چون راوی در آن وقت مأمور به انجام شده بود و اطلاقی در کلام نیست تا غیر آن وقت را هم شامل شود ،لذا قدر متیقّن و آن وقت حتمی و یقینی همان نیمه شب است.
فاضل معاصر از قول کفعمی قبل از نماز و زیارت علاوه بر تعیین این دو سوره ،غسل را نیز افزوده است ،هر چند در کتاب «مصباح الزائر»سوره معیّن نشده است . بنابراین آنچه از فرمایشات این بزرگواران ظاهر می شود این است که تعیین سوره ها و تعیین وقت گرچه اقوی نیست ولی به احتیاط نزدیک تر می باشد و انجام دادن غسل شرط نشده گر چه آن هم مطابق با احتیاط است.
باشگاه خبرنگاران
فرم در حال بارگذاری ...
دلایل محکم ارتباط بین آمریکا و داعش
نوشته شده توسطرحیمی 22ام دی, 1395گروه تروریستی داعش، جبهةالنصره، احرارالشام و… از خطرناکترین و بزرگترین گروههای تروریستی هستند که جهان تاکنون به خود دیده است. تسلط این گروههای تروریستی بر منابع اطلاعاتی و همچنین شیوههای مدرن رزم باعث شده است تا کارشناسان این گروهها را بهنوعی دستپروردهی آمریکا بدانند. گرچه در ظاهر، مقامات آمریکایی و غربی، این موضوع را رد کرده و حتی خود را در صف مبارزین با این گروهکها قرار میدهند، اما بهراستی چه ارتباطی بین این گروهها با آمریکا وجود دارد؟
آیا میتوان شواهدی برای ارتباط بین این دو پیدا کرد؟
مستندات زیر شاید بتواند تا اندازهی زیادی، پرده از حقیقت ماجرا بردارد.
۱- راند پاول، سناتور جمهوریخواه آمریکا، سیاستهای نادرست این کشور و مداخلهی بیش از حد در بحران سوریه را عامل به وجود آمدن پناهگاهی مناسب برای تروریستهای غرب آسیا و کشیده شدن هرجومرج به شمال عراق میداند. وی یکی از دلایل تقویت داعش را ارسال سلاحهای آمریکایی برای متحدان این گروه در سوریه عنوان میکند و میگوید: داعش در سوریه متحد ما بود. ما برای عقب راندن نیروهای وفادار به دولت دمشق، به شبهنظامیان سلاح دادیم و مکانی امن برای این افراد در سوریه درست کردیم. به نظر من، دخالت ما در سوریه منجر به اوضاع جاری عراق شد.۱
مایکل تی. فلین، رئیس سابق آژانس اطلاعات دفاعی پنتاگون، نیز در یک گفتوگوی تلویزیونی با شبکهی «الجزیره» اعلام کرد که رشد داعش نتیجهی مستقیم حمایت ایالاتمتحده از شورشیان سوری بود که هستهی مرکزی جنگجویان آن را القاعدهی عراق تشکیل میدادند.
...
۲- همچنین در افشاگریهای ادوارد اسنودن، پیمانکار سابق آژانس امنیت ملی آمریکا، علیه دستگاههای اطلاعاتی این کشور، در اینباره آمده است: «سازمانهای اطلاعاتی آمریکا، انگلیس و رژیم صهیونیستی در شکلگیری داعش نقش داشتند و در عملیاتی با نام لانهی زنبور، گروه داعش را تشکیل دادند.» وی طبق اسناد فاششده معتقد است گروه داعش برای حمایت از رژیم صهیونیستی تشکیل شده است و هدف عملیات «لانهی زنبور» تشکیل گروهی با شعارهای اسلامی است که تندروها را از سراسر جهان جذب کند و براساس اندیشههای تکفیری، سلاح خود را بهسوی کشورهای مخالف موجودیت رژیم صهیونیستی نشانه بگیرد.۲
۳- پایگاه دولتی فرصتهای تجارت فدرال آمریکا (FBO) نیز اسنادی دربارهی نوع و حجم سلاحها و مهماتی که آمریکا در اختیار گروههای تروریستی در سوریه قرار داده، منتشر کرده است. این پایگاه دو پیشنهاد منتشر کرد که نشان میدهد آمریکا بهدنبال شرکتهای حملونقل است تا بهجای یگان ترابری نظامی نیروی دریای آمریکا، مواد منفجره و سلاحهای مورد نیاز تروریستها را از اروپای شرقی به بندر عقبهی اردن منتقل کند. نخستین سند مربوط به ۳ نوامبر ۲۰۱۵ است که بهموجب آن، آمریکا از یکی از پیمانکاران میخواهد تا ۸۱ کانتینر مواد منفجره و سلاح را از کونستانتا در رومانی بهسمت بندر عقبه حمل کند.۳
۴- مایکل اشپرینگمن، دیپلمات بازنشستهی وزارت خارجهی آمریکا، که در اواخر دوران کاریاش در دفتر اطلاعات و پژوهشهای این وزارتخانه مشغول به کار بوده نیز در کتاب جدیدش این موضوع را افشا کرده است که عملیات مخفیانهی ایالاتمتحده همراه با متحدانش در خاورمیانه به تأسیس گروههای تروریستی ضدغربی منجر شده است. به نوشتهی این دیپلمات آمریکایی، این عملیات مخفی از زمان جنگ سرد تاکنون و برای اهداف کوتهبینانهی مختلفی اجرا شدهاند.۴ دانیل مکآدامز، رئیس مؤسسهی صلح ران پال آمریکا، نیز در گفتوگویی اعلام کرد: «ایالاتمتحده بهدلایل تاکتیکی و نه ایدئولوژیک، به رشد داعش کمک کرده است… ایالاتمتحده برای بیثبات کردن سوریه، داعش را تقویت کرده است، زیرا ایالاتمتحدهی آمریکا خواهان برکناری اسد بود.»۵
۵- مایکل تی. فلین، رئیس سابق آژانس اطلاعات دفاعی پنتاگون، نیز در یک گفتوگوی تلویزیونی با شبکهی «الجزیره» اعلام کرد که رشد داعش نتیجهی مستقیم حمایت ایالاتمتحده از شورشیان سوری بود که هستهی مرکزی جنگجویان آن را القاعدهی عراق تشکیل میدادند.6
۶- وبگاه اینسورج اینتلیجنس هم در گزارشی دیگر با اشاره به درز یکی از اسناد دولتی آمریکا و دستیابی شرکت حقوقی «جیودیسال واتچ» به آنها، نوشت که این اسناد بیانگر ائتلاف آگاهانهی دولتهای غربی با القاعده و دیگر گروههای افراطی برای سرنگونی بشار اسد است. در این گزارش آمده است این سند نشاندهندهی این موضوع است که غرب بهصورت عامدانه و با هماهنگی دولتهای خلیج [فارس] و ترکیه برای بیثبات کردن نظام سوریه از گروههای خشن حمایت کردهاند و این دولتها خواهان شکلگیری «قلمرویی سلفینشین» برای به انزوا کشاندن رژیم سوریه بودند.۷
۷- دونالد ترامپ، رئیسجمهور منتخب آمریکا، نیز در سخنانی دولت اوباما را متهم کرد که بهصورت فعالانه از گروههای افراطی سلفی که بعداً به داعش تبدیل شدند، حمایت کرده است. ترامپ بارها تأکید کرد من میخواهم بگویم که هیلاری کلینتون مکار نیز یکی از بنیانگذاران داعش است. مایک پنس، معاون ترامپ، نیز با صدور بیانیهای اعلام کرده بود سیاستهای اوباما و کلینتون به ایجاد داعش منجر شد.۸
۸- پس از حملهی جنگندههای ارتش آمریکا به مواضع ارتش سوریه، ماریا زاخاروا، سخنگوی وزارت خارجهی روسیه، در گفتوگو با شبکهی تلویزیونی «روسیه۲۴» گفت: «اگر پیشتر به این شک داشتیم که جبههالنصره اینگونه مورد حمایت قرار میگیرد، اکنون پس از حملهی هوایی امروز علیه ارتش سوریه به این نتیجه واقعاً دهشتناک برای کل جهان رسیدیم: کاخ سفید از داعش حمایت میکند.» این در حالی است که ولادیمیر ساوچنکو، رئیس مرکز سازش روسیه، مستقر در پایگاه حمیمم لاذقیه، اعلام کرد: «پس از حملهی هوایی جنگندههای ائتلاف، شبهنظامیان داعش بهسرعت حملاتی» را علیه منطقهی بمبارانشده «اجرا کردند».۹
۹- ریچارد هیدن بلک، عضو جمهوریخواه مجلس سنای ایالت ویرجینیای آمریکا، با استناد به تحقیقات یک آژانس اطلاعاتی دفاعی آمریکا در سال ۲۰۱۳، که افشاگر روابط میان واشنگتن و تکفیریها بود، گفت: «آنها حقیقتاً یکسان و یکی هستند. آنها بخشی از یک ارتش مشترک هستند.» هیدن بلک به برنامههای آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) برای انتقال سلاح از لیبی به ترکیه و از آنجا به سوریه برای تأمین تسلیحاتی معارضان بهاصطلاح «میانهرو» اشاره کرد و گفت این اقدام به برنامهای بیهدف برای تأمین تسلیحاتی همهی گروههای مسلح، مشخصاً داعش و القاعده، تبدیل شده است. این مقام آمریکایی اظهار داشت: «ما این کار را بهطور غیرمستقیم انجام میدهیم؛ چراکه انجام مستقیم آن غیرقانونی است.»۱۰
۱۰- همچنین آمریکا با فراهم کردن تجهیزات الکترونیکی و نرمافزاری، از فعالیتهای سایبری تروریستهای داعش حمایت میکند. مرکز حمایت از مخالفان سوریه (OSOS) در آمریکا، انواع تجهیزات و آموزشهای لازم را برای عملکرد قدرتمند تروریستهای فعال عراق و سوریه در فضای مجازی در اختیار آنها قرار میدهد. این مرکز انواع نرمافزاهای ضد هک و برنامههای پیشرفتهی جستوجوی اینترنتی را در اختیار این گروه قرار میدهد. علاوه بر این، گفته میشود وزارت امور خارجهی آمریکا از طریق دو مؤسسهی به نامهای «مرکز گزارش جنگ و صلح» و «خانه آزادی»، تروریستهای داعش را تحت انواع آموزشهای پیشرفته برای عملکرد در فضای مجازی قرار میدهد.۱۱
با توجه به مستندات فوق، ارتباط آمریکا با تروریستها در غربآسیا بهخوبی روشن شد. اکنون این سؤال مطرح میشود که با وجود آنکه آمریکا شعارهای مبارزه با تروریست سر میدهد، چرا دنبال نابودی و از بین بردن گروههای تروریستی نیست؟ در این مورد، رهبر انقلاب اخیراً اعلام کردند آمریکا برخلاف ادعاهای ظاهری، بههیچوجه دنبال ریشهکن شدن تکفیریها نیستند و تلاش دارند تا بخشی از این تروریستها را برای مقاصد آیندهی خود حفظ کنند. ایشان تأکید کردند اکنون در موصل و همچنین در سوریه، آمریکاییها تمایلی به شکست کامل تروریستهای تکفیری ندارند.
آمریکا در ظاهر خود را بهعنوان مدافع حقوق بشر و دموکراسی در جهان معرفی کرده است. بنابراین نمیتواند بهصورت صریح و آشکار علیه این اصول خود اقدام کند. ازاینرو برای دستیابی به سیاستهای تجاوزکارانهی خود نیازمند ابزاری مفید و سودمند است. این ابزار همان تروریسم است که باعث اقناع افکار عمومی میشود و آمریکا از طریق این ابزار، خود را قهرمان نیز جلوه میدهد. بنابراین در صورت نابودی تروریستها، این کشور بهانه و دستاویز خود برای حضور دائمی در منطقه را از دست خواهد داد.
نمونهی استفادهی ابزاری آمریکا از تروریسم به سال ۲۰۰۱ بازمیگردد. حملات مشکوک یازده سپتامبر در سال ۲۰۰۱ این فرصت را برای آمریکا مهیا کرد تا با بهانهی مبارزه با تروریسم، به غربآسیا لشکرکشی کند. نتیجهی این حملات شکلگیری گروههای افراطی و تروریستی متعددی در جهان است که امنیت را در ابعاد جهانی به خطر انداخته است. گروه تروریستی و تکفیری داعش و گروههای تکفیری همفکر داعش در عراق، سوریه و لبنان و بسیاری از کشورهای اسلامی در غرب آسیا، برایند سیاست دولت آمریکا پس از واقعهی یازده سپتامبر است. پانزده سال پس از حمله به افغانستان تقریباً نیمی از خاک این کشور تحت کنترل طالبان قرار دارد و علاوه بر طالبان، جریان تکفیری و تروریستی داعش نیز به تهدیدی برای دولت مرکزی و مردم افغانستان تبدیل شده است. همچنین آمریکا به بهانهی مقابله با تهدید سلاحهای کشتارجمعی رژیم صدام و ایجاد دموکراسی در عراق، به این کشور حمله کرد. نتیجهی این حمله، ویرانی عراق و کشته شدن صدها هزار نفر از مردم این کشور توسط نظامیان آمریکایی و گروههای تکفیری و تروریستی است. در واقع حملات آمریکا به شهرهای مختلف عراق و نابودی زیرساختها و نیروهای نظامی عراق مهمترین عامل رشد گروههای تروریستی در این کشور بوده است.
در مورد تحولات اخیر نیز آمریکا بار دیگر سعی دارد بر موج مبارزه با تروریسم سوار شود. از اینرو با تشکیل ائتلاف جهانی مبارزه با داعش، سعی دارد تا بار دیگر نقش خود در حمایت از تروریستها را مخفی کند. اما عملکرد این ائتلاف بهخوبی نشاندهندهی این است که آمریکا بهدنبال آن است تا گروههای تروریستی در عراق و سوریه را بهعنوان استخوان لای زخم همچنان نگه دارد تا حضور طولانیمدت خود در این دو کشور را توجیه کند. شاید به همین علت است که هرگاه محور مقاومت، در یکی از مناطق به پیروزی دست مییابد، بلافاصله آمریکا و چند کشور متحد او در غرب و منطقه، دست به کار شده و از طرفی با تبلیغات رسانهای، سعی در تحریف واقعیت ماجرا میکنند، و از طرف دیگر، درصدد کشاندن ماجرا به مجامع بینالمللی مانند سازمان ملل، به منظور فشار بر جبههی مقاومت و حمایت از این گروهکهای تروریستی میشوند.
۱. http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13930401001362
۲. http://www.rajanews.com/news/251202
۳. http://fardanews.rasanetv.ir/page-822571.html
۴. http://www.mintpressnews.com/officials-islamic-state-arose-from-us-support-for-al-qaeda-in-iraq/208790/
۵. http://www.ronpaul.com/2015-08-08/us-intelligence-confirms-us-support-for-isis/
۶. http://www.aljazeera.com/programmes/headtohead/2015/07/blame-isil-150728080342288.html
۷. https://medium.com/insurge-intelligence/secret-pentagon-report-reveals-west-saw-isis-as-strategic-asset-b99ad7a29092#.hi56n01re
۸. http://www.politifact.com/truth-o-meter/statements/2016/jun/15/donald-trump/donald-trump-suggests-barack-obama-supported-isis-/
۹. https://www.rt.com/news/359686-un-security-urgent-meeting/
۱۰. http://www.presstv.ir/DetailFa/2016/10/26/490749/Senator-exposes-US-Daesh-ties-Nusra-Qaeda-Syria-Assad
۱۱. http://www.irinn.ir/error.htm?aspxerrorpath=/Pages/news/news-detail.aspx/contentid=59647
فرم در حال بارگذاری ...
ازدواج؛ ناموس طبیعت، دستور شریعت
نوشته شده توسطرحیمی 22ام دی, 1395اینک لحظهی پر شکوه یک پیوند آسمانی از راه رسیده است.
دو رهرو جوان می خواهند بر اساس خواست و رضای خداوند، دست در دست هم، راه زندگی را به سوی هدف والای آن سیر کنند.
راستی! این چه میثاق عمیق و مهمی است!
طبع و غریزه، «زوج» می خواهد. روان پر تلاطم، «همسر» می طلبد. روح بی قرار، بدون«او» احساس نقصان و کمبود می کند. خداوند هر یک را بدون دیگری نمیپسندد و پیامبر صلیاللهعلیهوآله «ازدواج» را سنت خویش و راه رسیدن به رضای الهی و صیانت بخشیدن به نیمی از دین معرفی میکند.
می خواهند بیشتر بدانند تا با هشیاری «بله» بگویند.
شنیدن از این «سید» چقدر مغتنم است.
خوشا بحالشان!
هدف زندگی
زندگی یک کاروان طولانی است که منازل و مراحلی دارد، هدف والایی نیز دارد. هدف انسان در زندگی باید این باشد که از وجود خود و موجودات پیرامونش برای تکامل معنوی و نفسانی استفاده نماید.
اصلاً ما برای این به دنیا آمدهایم. ما در حالی وارد دنیا می شویم که از خود اختیاری نداریم. کودکیم و تحت تأثیر هستیم، اما تدریجاً عقل ما رشد می کند و قدرت اختیار و انتخاب پیدا میکنیم. این جا آن جایی است که لازم است انسان درست بیندیشد و درست انتخاب کند و بر اساس این انتخاب حرکت کند و به جلو برود.
اگر انسان این فرصت را مغتنم بشمرد و از این چند صباحی که در این دنیا هست خوب استفاده کند و بتواند خودش را به کمال برساند، آن روزی که از دنیا خارج میشود، مثل کسی است که از زندان خارج شده و از این جا زندگی حقیقی آغاز میشود.1
ازدواج، یک ارزش اسلامی
مطلب اصلی و اول، این است که این ازدواجی که خدای متعال سنت قرار داده و آفرینش هم آن را اقتضا میکند، یکی از نعمتها و اسرار الهی و یکی از پدیدههای اجتنابناپذیر زندگی بشری است. میشد که خداوند در قوانین آسمانی، این موضوع را لازم، واجب و حتمی و مجاز کند و مردم را رها کند تا یکی یکی بروند و با هم ازدواج کنند، اما این کار را نکرده است. بلکه ازدواج را یک ارزش قرار داده، یعنی کسی که ازدواج نمیکند خود را از این ارزش محروم نموده است.2
...
خداوند اصرار دارد
از نظر اسلام، تشکیل خانواده یک فریضه است. عملی است که مرد و زن باید آن را به عنوان یک کار الهی و یک وظیفه انجام بدهند. اگر چه شرعاً در در زمرهی واجبات ذکر نشده، اما به قدری تحریص و ترغیب شده است که انسان میفهمد خدای متعال بر این امر اصرار دارد، آن هم نه به عنوان یک کارگزاری، بلکه به عنوان یک حادثهی ماندگار و دارای تأثیر در زندگی و جامعه. لذا این همه بر پیوند میان زن و شوهر تحریص کرده و جدایی را مذمت نموده است.3
خداوند از زن و مرد تنها خوشش نمیآید
خدای متعال از زن و مرد تنها خوشش نمیآید، مخصوصاً آنهایی که جوانند و بار اولشان است. مخصوص جوانها هم نیست. خدای متعال از زندگی مشترک و مزدوج خوشش میآید.4
آدم تنها، مرد تنها و زن تنها که همهی عمر را به تنهایی میگذرانند، از دید اسلام یک چیز مطلوبی نیست مثل یک موجود بیگانه است در مجموعه پیکرهی انسانی. اسلام این طور خواسته که خانواده، سلول حقیقی مجموعهی پیکرهی جامعه باشد نه فرد تنها.5
سنت پیامبر: ازدواج به موقع
روایت معروفی داریم که پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودهاند: نکاح سنت من است. البته این سنت آفرینش است، سنت میان انسانها و همه اقوام و ادیان است. پس چرا فرمودهاند سنت من؟ چه اختصاصی وجود دارد؟ شاید از این جهت باشد که اسلام بر این امر تأکید بیشتری ورزیده و این تأکید در ادیان الهی دیگر کمتر است. شما ملاحظه می کنید این تأکیدی که اسلام بر ازدواج کرده در این مکاتب اجتماعی و فلسفههای رایج اجتماعی و سیاستهای معمولی دنیا، وجود ندارد. اسلام اصرار دارد که پسرها و دخترها در همان سنینی که برای ازدواج آمادهاند ازدواج نمایند.6
نکاح، علاوه بر یک تقاضای طبیعی، یک سنت دینی و اسلامی نیز هست. بنابراین خیلی آسان است که کسی از طریق این اقدام و عمل که طبیعت و نیاز او آن را ایجاب میکند، ثواب هم ببرد؛ چون سنت است و به قصد ادای سنت پیامبر و اطاعت امر ایشان به این امر اقدام نماید.7
ازدواج یک سنت طبیعی و الهی است. این را پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به سنت خودشان تعبیر میکنند. معنایش این است که در اسلام بر روی این مسئله تأکید ویژهای شده. چرا؟ به خاطر اهمیت این مسئله، به خاطر تأثیر عمیق تشکیل خانواده در تربیت انسان، در رشد فضایل، در ساخت و ساز انسان سالم از لحاظ عاطفی، رفتاری، روحی و تربیتهای بعدی.8
ازدواج در حال شور و شوق
پیامبر اکرم اصرار داشتند جوانها زود ازدواج کنند – چه دخترها و چه پسرها – البته با میل خوشان و اختیار خودشان، نه اینکه دیگران برایشان تصمیم بگیرند. ما هم باید در جامعهی خودمان این را رواج دهیم. جوانها در سنین مناسب، وقتی از دوران جوانی خارج نشدهاند، در همان حال گرمی و شور و شوق، باید ازدواج کنند. این بر خلاف برداشت و تلقی خیلی از افراد است که خیال میکنند ازدواجهای دوران جوانی، ازدواجهای زودرس است و ماندگار نیست. درست برعکس است، این طور نیست. اگر درست صورت بگیرد، ازدواجهای بسیار ماندگار و خوبی هم خواهد بود و زن و شوهر در چنین خانوادهای کاملاً با هم صمیمی خواهند بود.9
ازدواج در آغاز احساس نیاز
اسلام اصرار دارد بر این که این پدیده در اوان خود، هر چه زودتر، از آغاز احساس نیاز انجام گیرد. این هم از اختصاصات اسلام است، هر چه زودتر بهتر. زود که می گوییم یعنی از همان وقتی که دختر و پسر احساس نیاز میکنند به داشتن همسر؛ هر چه این کار زودتر انجام بگیرد، بهتر است. علت چیست؟ علت این است که اولاً برکات و خیراتی که در امر ازدواج وجود دارد در وقت خود و زودتر از این که زمان بگذرد و عمر تلف بشود، برای انسان حاصل خواهد شد. ثانیاً جلوی طغیانهای جنسی را میگیرد. لذا می فرماید: «من تزوّج احرز نصف دینه»[1].طبق این روایت معلوم میشود که نصف تهدیدی که انسان دربارهی دین خود میبیند از طرف طغیانهای جنسی است که خیلی رقم بالایی است.10
برکات و فواید ازدواج
فرصت ازدواج و آرام گرفتن در یک مجموعهی خانواده، یکی از فرصتهای مهم زندگی است. برای زن و مرد – هر دو – این یک وسیلهی ارامش و آسایش روحی و وسیلهی دلگرم شدن به تداوم فعالیت زندگی است. وسیلهی تسلّی، وسیلهی پیدا کردن یک غمخوارِ نزدیک که برای انسان در طول زندگی لازم است قطع نظر از نیازهای طبیعی انسان که نیازهای غریزی و جنسی می باشد، مسألهی تولید نسل و داشتن فرزند هم خود از دلخوشیهای بزرگ زندگی است.
پس میبینید از هر دو طرف که انسان نگاه میکند، ازدواج یک امر مبارک و یک پدیدهی بسیار مفید است. البته مهمترین فایدهی ازدواج، همان تشکیل خانواده است و بقیهی مسائل، فرعی و درجهی دو و یا پشتوانهی این مسئله است؛ مثل تولید نسل یا ارضای غرایز بشری، اینها همه درجه دو است، درجهی اول همان تشکیل خانواده است.11
بنای نسل بشری به ازدواج است. انتقال تمدنها و فرهنگها به ازدواج است. بقای استقلال جوامع – چه از لحاظ سیاسی و چه از جهات دیگر – به ازدواج است. برکات فراوانی بر ازدواج است.12
شرایط کمالی ازدواج
در شرع آمده که پیوند ازدواج را محکم نگهدارید. بعد هم شرایط زیادی برای ازدواج در همهی زمینهها معین کرده است. در زمینهی اخلاق و رفتار گفته: وقتی زن گرفتید، وقتی شوهر کردید، باید اخلاقتان را خوب کنید، باید همکاری کنید، باید گذشت کنید، باید محبت کنید، باید او را دوست بدارید و باید به او وفاداری کنید، اینها همهاش احکام شرع است، اینها همهاش دستورات است.13
و البته از لحاظ شرایط مادی سهلترین است. آنچه که در ازدواج مهم است، رعایتهای بشری و انسانی است. رعایتهای اخلاقی است که دختر و پسر باید با همدیگر تا آخر عمرشان رعایت کنند و رعایت اصلی حفظ این پیوند است.14
شرع مقدس اسلام در روابط اجتماعی، این امر انسانی را امضا کرده، اما شرایطی برای آن قرارداده است. یکی از شروط این است که این امر انسانی از حالت رابطهی انسانی به یک معاملهی تجاری و بده بستان مالی تبدیل نشود. این را شرع مقدس دوست نمیدارد. البته این شرایط، شرایط کمالند نه صحت، اما واقعاً شرطاند.15
کُفوْ بودن از نظر اسلام
در شرع مقدس اسلام، آنچه که معین شده است این است که دختر و پسر باید کفو یکدیگر باشند. و عمدهی مسأله در باب کفو، عبارت است از ایمان؛ یعنی هر دو مؤمن، هر دو دارای تقوی و پرهیزگاری و هر دو معتقد به مبانی الهی و اسلامی و عامل به آنها باشند، اینکه تأمین شد، بقیهی چیزها اهمیتی ندارد… وقتی تقوی و پاکدامنی و طهارت دختر و پسر معلوم شد، سایر چیزها را خدای متعال تأمین می فرماید.
در اسلام، ملاک این همکاری که اسمش زوجیت است، عبارت است از دین و تقوی که: «المؤمن کفو المؤمنة و المسلم کفو المسلمة»[2].این ملاک دینی است.
البته در این زمینه، هر کس در راه خدا جلوتر، پیشقدمتر، فداکارتر، آگاهتر و به درد بخورتر و برای بندگان خدا نافعتر باشد، این بالاتر و بهتر است؛ ممکن است زن در آن حد نباشد، ایرادی ندارد. زن ، خودش را به سمت او بکشاند. یا زن ممکن است بالا باشد، مرد بقدر او نباشد، پس مرد باید خود را به سمت او بکشاند.16
هشیارِ عاقل یا مستِ غافل
یک وقت انسان ازدواج میکند و میگوید: پروردگارا من ازدواج میکنم – یا روحیهاش این است، حالا ولو به زبان هم نیاورد یا به ذهن هم نگذراند، با این روحیه – یک نیاز طبیعی خودم را برآورده میکنم. این نیاز طبیعی هم فقط نیاز جنسی نیست، بلکه زن و مرد هر دو به این ازدواج، به این با هم زندگی کردن، با هم تشکیل یک خانواده دادن و یک جمع به وجود آوردن، احتیاج دارند. این هم یک نیاز است مثل نیازهای دیگری که وجود دارد. میگوید: پروردگارا من این نیاز را برآورده میکنم، از تو هم متشکرم که این امکان را در اختیار من گذاشتی، این اجازه را دادی، این وسیله را فراهم کردی، همسر خوبی برای من پیدا شد و بعد از این هم در زندگی جدید، در این وضع جدید، سعی میکنم که آن طور که تو میخواهی عمل کنم. این یک جور ازدواج کردن است. یک وقت هم نه، کسی که ازدواج میکند، نه قدر خدا را میداند، نه قدر آن همسر را میداند، نه قدر این فرصتی را که برایشان پیش آمده میداند. مثل آدم مست و غافل. این جور زندگی اگر هم پایدار بماند، شیرین نخواهد بود، همراه با انجام وظیفه نخواهد بود.17
شُکر نعمت ازدواج
این مرحله از زندگی را که وارد زندگی مزدوج میشوید و تشکیل خانواده میدهید، یکی از نعمتهای بزرگ الهی به حساب بیاورید و آن را شکر بگذارید. همهی آنچه که ما داریم از خداست «ما بنا مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللهِ»[3]، اما توجه به این نعمت خیلی اهمیت دارد. خیلی از نعم را انسان توجه ندارد. بعضیها ازدواج میکنند همه نوع خوبی هم گیرشان میآید، زندگی شیرین و خوبی را هم میگذرانند ولی نمیفهمند که این چه نعمت بزرگی است، چه حادثهی تعیین کننده و مهمی در زندگی است. وقتی نفهمیدند، شکر آن را هم به جا نمیآورند و از رحمت الهی که با شکر متوجه انسان میشود، محروم میمانند. لذا باید انسان توجه کند به اینکه این چه نعمت بزرگی است و شکر این نعمت چگونه است؟ یک وقت انسان در شکر، فقط به زبان میگوید که خدایا شکر و در دل او خبری نمیشود. این لقلقهی زبان است و ارزشی ندارد… اما یک وقت هست که انسان در دلش حقیقتاً از خدای متعال، سپاسگزار و متشکر است. این خیلی ارزش دارد. میفهمد که خدای متعال نعمتی به او داده و حقیقتاً ابراز تشکر میکند. این همان شکر خوب است. منتهی وقتی ما از خدای متعال متشکر شدیم، یک عملی، یک حرکتی، یک موضعگیری هم بر اساس این تشکر لازم میآید که انجام دهیم. خیلی خوب، حالا که خدای متعال این نعمت را به شما داده است، شما باید چکار کنید؟ هیچ توقع زیادی از ما نکرده اند… توقعی که از ما در مقابل این نعمت دارند این است که با این نعمت خوب رفتار کنیم… این رفتار خوب را در اسلام معین کردهاند، که همان اخلاق خانواده و حکمت خانواده است. اینکه در درون زندگی باید چگونه رفتار کرد که این زندگی خوب باشد.18
مال و جمال، یا کمال؟ کدام انگیزه؟
اگر چنانچه کسی به خاطر مال و جمال ازدواج کند، طبق روایت ممکن است خدای متعال مال و جمال را به او بدهد و ممکن هم هست که ندهد. اما اگر چنانچه برای تقوا و عفاف قدم بگذارد و ازدواج بکند، خدای متعال به او مال هم خواهد داد، جمال هم خواهد داد. ممکن است کسی بگوید جمال که اعطا کردنی نیست؛ یک کسی یا جمال دارد یا ندارد! معنایش این است که چون جمال در چشم شما و در دل شما و در نگاه شماست، اگر انسان کسی را که خیلی جمیل هم نباشد، دوست داشت او را جمیل میبیند. وقتی کسی را دوست نداشت هر چقدر هم جمیل باشد به نظر او جمیل نمیآید.19
روش اسلام بهتر است
هم در مسیحیت و هم در یهودیت و هم در ادیان دیگر، این انضباط {ازدواج} به شکلی دیگر البته هست. اسلام آنها را هم معتبر دانسته است. آنها را زن و شوهر دانسته است و فرزندان آنها را حلال زاده دانسته است.20
نحوه و نوع ازدواج در اسلام، بهتر از ازدواج بقیهی ادیان و بقیهی ملل است. هم مقدماتش، هم اصلش و هم ادامه و استمرارش طبق مصلحت انسان گذاشته شده است. البته ازدواجهای بقیهی ادیان هم از نظر ما معتبر و محترم است، یعنی، همان عقدی که یک مسیحی در کلیسا یا یک یهودی در کنیسه انجام میدهد یا در هر قوم و ملتی، هر طوری انجام میشود از نظر ما معتبر است و ما آن را برای خودشان باطل نمیدانیم ولیکن این روشی که اسلام معین کرده، بهتر است. برای مرد حقوقی، برای زن حقوقی، برای زندگی آدابی، برای ازدواج روش و شیوهای معین کرده است. اصل هم این است که خانواده بماند و خوشبخت باشد.21
به همین آسانی!
در این عقدی که ما میخوانیم، در حقیقت دو طرف بیگانه از هم را با همین چند کلمه، با یکدیگر متصل و مرتبط میکنیم، بطوری که از همهی عالم به هم، محرمتر و نزدیکتر و مهربانتر میشوند.
ثانیاً؛ با این عقد یک سلول جدیدی در پیکرهی اجتماع، ایجاد میکنیم که این پیکرهی اجتماع از سلولهای خانوادهها تشکیل شده است.
ثالثاً شما دو نفر هستید، یکی خانم و دیگری آقا که هر کدام نیازهایی دارید به جنس مخالف. آن نیازها را با این چند کلمه عقد بر طرف میکنیم.
این سه کار را ما انجام میدهیم. این اول کار است و پایهی کار.
از این جا به بعدش به عهدهی خود شماست.22
مهمترین فایده
مسأله ازدواج و تشکیل خانواده در شرع مقدس امر بسیار مهمی است و فواید بسیاری هم دارد اما، مهمترین فایده و هدف ازدواج، عبارتست از تشکیل خانواده. نفس این علقهی زوجیت و تشکیل یک واحد جدید، مایهی ارامش زن و مرد و مایهی کمال و اتمام شخصیت آنهاست. بدون آن هم زن و هم مرد ناقصند. همهی مسائل دیگر فرع این است. اگر این کانون سالم و پایدار شد، بر روی آینده و بر روی همین وضع فعلی جامعه تأثیر خواهد گذاشت.23
ازدواج، در حقیقت دروازهی ورود به تشکیل خانواده است و تشکیل خانواده اساس همهی تربیتهای اجتماعی و انسانی است.24
اصل در ازدواج عبارتست از پیوند زناشویی دختر و پسر و تشکیل خانواده. همین قدر که دختر و پسر همدیگر را ببینند و عقد شرعی جاری بشود و اینها با هم زن و شوهر بشوند، یک کانون خانواده به وجود آمده و یک خانوادهی جدیدی تشکیل شده است. شارع مقدس خانوادهی مسلمان و سالم را دوست دارد. وقتی خانواده تشکیل شد، برکات زیادی در آن هست، نیازهای زن و شوهر تأمین میشود، نسل بشری ادامه پیدا میکند… اما اصل قضیه،، فرزند، زیبایی و ثروت نیست. اصل قضیه این است که دو نفر با هم زندگی مشترکی را تشکیل میدهند و این محیط باید یک محیط سالمی باشد.25
نفسِ ایجاد کانون خانوادگی و یک کانون جدید، از همه چیز مهمتر است. اساس خلقت بشر چه زن و چه مرد، این طوری است که باید یک زن و مرد مجتمعاً یک واحدی را تشکیل بدهند، تا زندگی راحت، بی دغدغه و آماده برای جوابگویی به نیازهای بشر پیش برود. اگر این نشد، یک پایه مهم از زندگی لنگ است.26
/>
منابع:
1.خطبهی عقد مورخهی 18/11/1380
2. خطبهی عقد مورخهی 6/10/1372
3. خطبهی عقد مورخهی 11/12/1377
4. خطبهی عقد مورخهی 20/11/1375
5. خطبهی عقد مورخهی 5/10/1375
6. خطبهی عقد مورخهی 28/6/1379
7. خطبهی عقد مورخهی 9/11/1376
8.خطبهی عقد مورخهی 29/4/1379
9. خطبهی عقد مورخهی 23/12/1379
10. خطبهی عقد مورخهی 9/12/1380
11. خطبهی عقد مورخهی 9/12/1380
12. خطبهیعقد مورخهی 26/1/1377
13. خطبهی عقد مورخهی 6/10/1372
14. خطبهی عقد مورخهی 6/10/1372
15. خطبهی عقد مورخهی 4/9/1375
16. خطبهی عقد مورخهی 11/6/1372
17. خطبهی عقد مورخهی 28/11/1378
18. خطبهی عقد مورخهی 29/3/1381
19. خطبهی عقد مورخهی 13/10/1377
20. خطبهی عقد مورخهی 11/5/1375
21. خطبهی عقد مورخهی 19/1/1377
22. خطبهی عقد مورخهی 11/12/1373
23. خطبهی عقد مورخهی 10/2/1376
24. خطبهی عقد مورخهی 18/5/1374
25. خطبهی عقد مورخهی 23/9/1373
26. خطبهی عقد مورخهی 16/5/1379
فرم در حال بارگذاری ...
برای دفاع از دین باید بنیۀ دینی داشت
نوشته شده توسطرحیمی 22ام دی, 1395
یکی از مسائلی که با شما در مورد آن صحبت کردیم این بود که زهد امیرالمومنین علی علیهالسلام فراگیر در همه شئون پیدا و پنهان امام است و این زهد در همه جوانب است . ریشه زهد هم معرفت نسبت به خود و دنیا و ارزش های واقعی است . شاید منشاء سایر فضائل حضرت همین زهد نسبت به دنیا باشد . یکی از چیز هایی که در سیره علی علیهالسلام برجسته است این است که حضرت حاضر نشدند از گزاره های دینی در هیچ یک از شئون زندگی استفاده ابزاری کنند .
استفاده ابزاری از دین بر این است که انسان برای رسیدن به دنیا و برای میل به مطلوب دنیایی خودش از دین به عنوان وسیله استفاده کند . داریم کسانی که برای رسیدن به دنیا و میل به مطلوب دنیایی خودشان ، دین را ابزار قرار می دهند . خیلی ها از گزاره های مشتبه دینی استفاده کرده اند برای در افتادن با محکمات . در زمان برخی از خلفا هفتاد حکم مسلم دینی تغییر کرد . این تغییر در جامعه معتقد که کسی از لحاظ محتوا دین را دست کاری بکند و بعد هم جامعه به عنوان رسم معمول به این بدعت عمل کند که بعد ها دلسوزان دین نتوانند این بدعت را به سنت پیغمبر تغیر دهند.
علی علیهالسلام وقتی به حکومت رسید و فرمود: ” من نمی توانم به ترکیب کارهایی که فلانی انجام داده است دست بزنم . فریاد مردم بلند می شود.” فرد آنقدر قدرت داشت که می توانست قبله را تغییر دهد و این قدرت از استفاده ابزاری از دین و استفاده از گزاره های مشترک برای از بین بردن اصول مسلم دین نشات می گیرد .
...
یکی از این بدعت ها “نماز تراویح” بود که ابداع آن ریشه در استحسان و ذوق شخصی دارد. یکی از خلفا وارد مسجد شد و دید مسلمانان متفرق نشسته اند . گفت نافله ماه رمضان 1000 رکعت است و شیعه و سنی ندارد و همه ما موظف به عمل استحبابی هستیم . اگر کسی ما را این گونه ببیند فکر می کند اختلاف در بین مسلمین است. “وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا” “یدالله مع الجماعة.” یک نفر بایستد به عنوان امام و مابقی اقتدا کنید و به این راحتی این ابداع انجام شد و این بدعت انجام گرفت و اکنون هم بین اهل سنت مرسوم است.
هردینی سرود و نمادی دارد . آمدند خدمت پیامبر صلیالله علیهوآله و گفتند : نماد دین ما چه باشد ؟ حضرت بلال را برای اذان گفتن فرستادند . این اذان همان اذانی است که در معراج جبرائیل برای پیغمبر صلی الله علیه و آله گفت . این اذان تا زمان خلیفه اول “حی علی خیرالعمل” داشته است و در زمان خلیفه دوم براساس ذوق شخصی این فراز حذف می شود . دلیل حذف را این گونه بیان می کند : که وقتی مسلمانان در جهادند و اذان گفته شود با این جمله دست از جهاد می کشند . کسی نگفت که در زمان پیامبر صلیالله علیهوآله در غزوه ها همین جمله گفته می شد و جهاد هم می کردند . لذا باب “حی علی خیر العمل” بسته شد و باب “الصلاه خیر من النوم”را گشودند.
برای دفاع از دین باید بنیه دینی داشت . تقی زاده روشن فکر دوران مشروطه می گفت : برای در افتادن با دین ، در جامعه معتقد ، لاجرم مجبورید نقاب متدینانه بزنید و در قالب دفاع از دین قرائت های شاذ کنید . بگویید منظور آیه این نیست و چیز دیگری است .
یهودی ها دو کار می کردند : مفاد قانون را عوض می کردند و قوانین ابداع می کردند.
بالاترین جرائم معنوی نسبت ناروا دادن به شارع است یعنی همان بدعت . در فضای مجازی هر پستی را کپی می کنیم و توجه نداریم به محتوا.
معاویه لعنة الله علیه استاد استفاده ابزاری از دین بود . وقتی بخواهید موج هایی که منجر به انقلاب می شود مهار کنید باید از راه کارهای احساسی و روش های عوام فریبانه استفاده کنید . موسس جر در کلام اسلامی معاویه است که بزرگترین خدمت را به ادیان کرد و به لطف او خیلی از احکام عملی دین را از کار افتاد.
پیامبر صلوات الله علیه هیچ گاه در نقد های خود اسم کسی را نمی بردند تا فرد در جامعه انگشت نما نشود ولی آنقدر خطر معاویه جدی بود که پیامبر صلی الله علیه و آله با دست به معاویه اشاره کردند و فرمودند: خلافت بر اینان حرام است . بعد از رسول اکرم صلی الله علیه و آله برای مشروعیت دینی حکومتش در جامعه اسلامی هم توسل کرد به آیه ای که می فرماید: ورقه ای از درختی نمی افتد مگر با اذن خدا و می گفت : اگر برگی بدون اذن خدا نمی افتد ، پس چگونه من بدون اذن خدا حکومت می کنم و قطعا خدا حکومت مرا تائید می کند .
در جامعه ایمانی و اسلامی انسان برای از بین بردن دین موفق نمی شود مگر با تظاهر به دینداری . معاویه توجیه می کرد که ما بت می سازیم برای بت پرستان تا بنیه اقتصادی جامعه قوی شود و یا وقتی مشروب می ساختند و به کشور های دیگر صادر می کردند توجیه می کرد که فرصت شغلی ایجاد می کنم.
در هیچ یک از شئون زندگی امیر علیهالسلام هدف وسیله را توجیه نکرد . اگر در طول تاریخ چنین انسان هایی موفق شدند و حضرت 20 سال سکوت کردند و بیعت کردند و یا امام حسین علیهالسلام مدتی سکوت کردند ، دلیلش این است که فرد مهاجم ، مصلح به ابزار دین بود . فرد با دین آمده جلو و حضرت باید جوابگو باشد . تیغ برّا در جامعه دینی گزاره های دینی است. خوارج انسان های قوی ای بودند و مقابل علی علیهالسلام شعاری داشتند در سوره یوسف : ” إِن الْحُكمُ إِلا لِلَّهِ “ استفاده ابزاری می کردند و اینگونه تفسیر می کردند. “لاحکومة الا لله“
جامعه اسلامی سرپرست نمی خواهد . تمام فتن و شرور سه ضلع دارد معاویه و عمروعاص و علی علیهالسلام . علی علیهالسلام می فرمود: حرف و شعار حقی است اما تفسیر شما اشتباه است . علی علیهالسلام که اوج رِأفت است دستور داد زخمی های آنها را هم کشند و فرمود : مملکت سرپرست می خواهد . بد قانونی از بی قانونی بهتر است . زیرا این حاکم یک جا از دین دفاع خواهد کرد.
وارث
فرم در حال بارگذاری ...
راز بارش باران و نزول برکات بر زمین!
نوشته شده توسطرحیمی 22ام دی, 1395امام حسن عسکری علیه السلام میفرمایند:
خداى تبارک و تعالى از زمان آدم (عليه السلام) زمین را خالی از حجت نگذاشته است، و تا روز قیامت نیز خالی از حجت نخواهد گذاشت؛ به واسطهی اوست که بلا را از اهل زمین دفع میکند، و به خاطر اوست که باران میفرستد، و برکات زمین را بیرون میآورد«.
فرم در حال بارگذاری ...
فواید نماز اول وقت در بیان آیت الله جاودان
نوشته شده توسطرحیمی 22ام دی, 1395وقتی اعمال، اثرگذاری نداشته باشند دردی را دوا نخواهندکرد. اولین مسئلهای که باعث اثرگذاری اعمال میشود پرهیز از گناهان است. پرهیز از گناه شامل یک توانایی برای مقابله با هوا و هوس است.
آیتالله محمدعلی جاودان از اساتید برجسته اخلاق در درس اخلاق خود با اشاره به حدیثی از امیرالمؤمنین در رابطه با راه اثرگذاری اعمال صحبت کرد.
وی گفت: همه ما اینجا هستیم اما ما را نیاوردهاند که اینجا بمانیم. اگر ما مانعی برای پرواز نداشته باشیم و وسایل پرواز را هم داشته باشیم، آنجایی که باید پرواز کنیم، پرواز خواهیمکرد. گناه مانع پرواز است. باید برای کنار گذاشتن گناه، اقدام کرد.
این استاد اخلاق اظهار داشت: اگر برای ترک گناه دیر اقدام کنیم گناه باقی مانده و تبدیل به عادت میشود. بر اساس گفتار مرحوم فیضالاسلام، «عادت» یکی از پنج موردی است که میتواند بر انسان حکومت کند. بنابراین در اولین مرحله باید بکوشیم بدیهایی که در عمل از ما سر میزند را از خود دور کنیم؛ بدیهای زبان، چشم، گوش و… مرحله بعد نتایجی است که از گذشته این اعمال باقیمانده. اگر دلی سوزاندهایم باید برطرف شود، اگر حقی از مردم یا خدا مانده باید ادا شود. بعد از حل این مسائل موانع پرواز برداشته میشود.
...
وی خاطرنشان کرد: امیرالمؤمنین در حدیثی که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل میکنند در این رابطه توضیح میفرمایند: «یَا عَلِیُّ ثـَلَاثٌ مـَنْ لَمْ یَکُنَّ فِیهِ لَمْ یَقُم لَهُ عَمَلٌ؛ وَرَعٌ یَحْجُزُهُ عَنْ مَعَاصِى اللَّهِوَ عِلْمٌ یَرُدُّ بِهِ جَهْلَ الْسَفیه وَ عَقلٌ یُدَارِى بِهِ النَّاسَ»؛ سه چیز است که اگر کسی آنها را نداشته باشد هیچ عملی از او برپا نمیشود. یعنی اعمالش اثرگذاری خود را از دست میدهند. دستورات شرعی کار مداوای انسان را بر عهده دارند. همانطور که حضرت صدیقه سلاماللهعلیها در مسجد فرمودند مثلاً نماز، کبر را مداوا میکند.
آیتالله جاودان یادآور شد: وقتی اعمال، اثرگذاری نداشته باشند دردی را دوا نخواهندکرد. اولین مسئلهای که باعث اثرگذاری اعمال میشود پرهیز از گناهان است. پرهیز از گناه شامل یک توانایی برای مقابله با هوا و هوس است. این توانایی از کجا میآید؟ وقتی انسان به سوی گناه میرود یک نیروی درونی و یک نیروهای بیرونی او را به سمت گناه میکشاند. بنابراین هرمقدار که نماز انسان خوب باشد قدرت پرهیز او افزایش پیدا میکند و میتواند مقابل آن نیروها بایستد. اگر نماز از لحاظ شرعی صحیح باشد، به خصوص اگر اول وقت خوانده شود خیلی در این زمینه تاثیرگذار است.
وی ادامه داد: حضرت امیر علیه السلام در خصوص بُعد دوم حدیت پیامبر صلی الله علیه و آله میفرماید: علمی که به وسیله آن با جهل سفیه رد کند. در واقع منظور از علم در این حدیث عقل است، زیرا با اطلاعات نمیتوان به مقابله با غرایز پرداخت. برای مقابله با هر نیرویی، نیرویی از جنس خودش لازم است؛ بنابراین عقلی لازم است تا به وسیله آن اگر سفیهی جهالت کرد در مقابل، بردباری و حلم بورزد. مثلاً اگر کسی بی ادبی کرد، شخص مقابله بهمثل نکند و حرمت خود را حفظ کند.
این استاد اخلاق درباره نکته سوم حدیث حضرت رسول صلی الله علیه و آله اینگونه توضیح داد: راهکار سوم، عقلی است که به وسیله آن با مردم مدارا کنی و رفتار خوبی داشته باشی از این رو اگر من بدرفتار باشم ممکن است با هر رفتار بد، بخشی از اعمال خوب خود را ضایع کنم. این مطلب بالخصوص درمورد پدر و مادر خیلی پررنگ است. اگر پدر و مادری به فرزند خود بدی کنند گویی دارند خود را میسوزانند اما اگر فرزندی به پدر و مادر بدی کند ده برابر خود را سوزانده است.
آیتالله جاودان در پایان گفت: بنابراین با مراعات این موارد اعمال خوب انسان برای او میماند و موانع برداشته میشود.
فرم در حال بارگذاری ...
کمک مالی
نوشته شده توسطرحیمی 22ام دی, 1395بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
إِنَّ الْمُصَّدِّقِينَ وَالْمُصَّدِّقَاتِ وَأَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا يضَاعَفُ لَهُمْ وَلَهُمْ أَجْرٌ كَرِيمٌ(الحديد/18)
مردان و زنان انفاقکننده، و آنها که (از اين راه) به خدا «قرض الحسنه» دهند، (اين قرض الحسنه) براي آنان مضاعف ميشود و پاداش پرارزشي دارند!
پیامها:
1- براى دریافت الطاف الهى، هم صدقه و كمك هاى بلاعوض لازم است و هم قرض الحسنه و كمكهایى كه برگشت دارد. «المصّدقین… اقرضوا اللّه»
2- وام به بندگان خدا، به منزله وام دادن به خداوند است. «اقرضوا اللّه» به جاى «اقرضوا النّاس»
3- زن و مرد در حقّ مالكیّت و حلّ مشكلات اقتصادى و رشد معنوى و رسیدن به كمالات اخروى هم پاى یكدیگرند. «ان المصّدقین و المصّدقات»
4- مهم نجات فقرا، از فقر است، خواه از طریق انفاق باشد از طریق قرض. «المصّدقین… اقرضوا…»
5 - قرض وانفاق، در ظاهر كم شدن و كندن مال است، و در واقع رشد است. «یضاعف»
6- انفاق و وام، نشانه كرم است، و پاداش كریم، اجر كریم است. «المصدقین… أقرضوا… لهم اجر كریم»
با سلام و احترام
این سنت های خوب همیشه در جامعه ما بوده و ان شاءالله ادامه خواهد داشت؛مردم نیزآثار و برکات آن را در زندگی اجتماعی و فردی مشاهده کرده اند.
موفق و موید باشید.
ممنونم
از نظرتون
احسنت
ممنون از نظرتون
احسنت
مطلبتون عالی بود/ممنون که به وبلاگ ما سر زدید
فرم در حال بارگذاری ...
دنبالهروي گذشتگان يا عبرتگيري از تاريخ؟
نوشته شده توسطرحیمی 21ام دی, 1395
بسم الله الرحمن الرحيم
آن چه پيشرو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيتالله مصباحيزدي (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 95/8/5، مطابق با بیستوچهارم محرم 1438 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
دنبالهروي گذشتگان يا عبرتگيري از تاريخ؟
تقلید؛ مطلوب یا مذموم؟!
در جلسه گذشته گفتیم که یکی از شیوههای هدایت و تربیت قرآن کریم یادآوری حوادث تاریخی و داستانهای گذشتگان است. همچنین گفتیم که مطالعه حوادث تاریخی به انسان کمک میکند که راه صحیح را پیدا کند و نمونه آنچه موجب پیشرفت و سعادت شده است را ببیند و تشویق شود که آن کار را انجام بدهد. بنابراین تبعیت و تقلید از دیگران خود یک اصل مهم تربیتی است و ما باید به این مسئله توجه و از آن استفاده کنیم. حال این پرسش مطرح میشود که ما میدانیم که گاهی تقلید از دیگران مطلوب نیست و نه تنها موجب هدایت نمیشود، بلکه ممکن است موجب گمراهی و ضلالت هم بشود. برای مثال وقتی انبیاسلاماللهعلیهماجمعین با مشرکان مواجه میشدند و آنها را به خدای یگانه و ترک پرستش بتها دعوت میکردند، مشرکان میگفتند: إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُّقْتَدُونَ؛[1]پدران ما این رفتار را داشتند و ما هم از آنها یاد گرفتیم. همه میدانیم این کار غلطی بود و قرآن هم میفرماید: آیا اگر پدرانتان شما را به جهنم دعوت میکردند شما هم باید تبعیت کنید و به جهنم بروید؟! پیداست که این منطق غلطی است، اما این کار چه تفاوتی با این سخن دارد که میگوییم باید تاریخ گذشتگان را مطالعه کرد و از آنها کارهای خیر و فضلیتها را یاد گرفت؟
به عبارت دیگر آیا پیروی کردن از دیگران مطلقا صحیح یا مطلقا غلط است، و یا در شرایطی صحیح و در شرایطی نادرست است؟ البته جواب اجمالی این پرسش را همه میدانیم که تقلید نه مطلقا صحیح است و نه مطلقا غلط. تبعیت از آباء مشرکان صحیح نبود، ولی تبعیت از انبیا باعث میشود انسان مشمول رحمت خدا گردد؛ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ.[2] اما ملاک درستی یا نادرستی تقلید چیست؟ در چه صورتی به چه ملاکی صحیح است و در چه صورتی و به چه ملاکی غلط است؟
...
افراط و تفریط در تقلید
این پرسشها در بسیاری از امور جاری زندگی مطرح میشود. در میان شیعیان، اخباریان که حتی اهل مراتبی از فقاهت بودند، براساس کجسلیقهگیهایی میگفتند: تقلید کار غلطی است و قرآن، انبیا و اولیا آن را مذمت کردهاند، و ما باید فقط احاديث را مطالعه و طبق آنها عمل کنیم.[3] کسانی هم هستند که نقطه مقابل گرایش اخباری هستند و به دليل عواملی نسبت به کسی تعلق خاطری پیدا میکنند و خودشان را دربست در اختیار او میگذارند. حال آنکه این کار هیچ دلیل منطقی و شرعی ندارد و چه بسا خودشان هم بفهمند که گاهی او اشتباه میکند.
بنابراین درباره تبعیت از تاریخ و رفتار گذشتگان -مثل غالب مسايل- افراط و تفریط وجود دارد. بهطور کلي بايد گفت: اطاعتی که لازم و واجب است، اطاعت خدا و پیامبر اوست؛ اطيعوا الله واطيعوا الرسول. وقتی پیغمبر میگوید: نماز صبح دو رکعت است، و شما آن را دو رکعت میخوانید، نمیدانید چرا دو رکعت میخوانید. تنها دلیلتان این است که پیغمبر يا ائمه این طور میفرمایند: صلّوا کما رأیتمونی اُصلّی؛ این طور که من نماز میخوانم، شما هم بخوانید؛ یعنی از من تقلید و تبعیت کنید! این تبعیت واجب است و اگر نباشد، دینی باقی نمیماند. بنابراین پاسخ این مسئله اجمالا روشن است که تبعیت از دیگران نه مطلقا صحیح است و نه مطلقا غلط. باید ببینیم رازش چیست؛ آنجایی که صحیح است، چرا صحیح است، و آن جایی که صحیح نیست، چرا صحیح نیست.
انواع تقلید
محاکات
تبعیت از دیگران به سه قسم تقسیم میشود. در یک نوع از تبعیت، عامل آگاهی، اراده و اختیار هیچ مؤثر نیست. حرکتی است شبیه حرکت انعکاسی؛ یعنی به خاطر حرکتی که از عاملی سر میزند، این عکسالعمل غیرطبیعی و غیراختیاری حاصل میشود. به عنوان مثال، اگر الان صدای مهیبی در اینجا بلند شود، همه ما میلرزیم. این لرزیدن یک حرکت انعکاسی و بازتابي است و انسان در آن هیچ اختیاری ندارد. گاهی انسان در رفتارهایی که از دیگران تبعیت میکند، این حالت را دارد. اگر در رفتارهای کودکان یکی- دو ساله که تازه میخواهند زبان باز کنند، دقت کنید، این حالت بسیار مشهود است. آنها میخواهند عین کارهای پدر و مادر، کودکان بزرگتر و برادر و خواهرشان را تکرار کنند. این رفتار خیلی فراوان است و به آن «محاکات» میگویند، که شخص آینهوار همان حرکتی را انجام میدهد که دیگری ميکند. از آنجا که در این عمل هیچ اراده و آگاهی وجود ندارد، قابل ارزشیابی اخلاقي نیز نیست. این حالت درباره حضرت موسی نیز نقل شده است. قرآن میفرماید: وقتی حضرت موسی عصا را انداخت و تبدیل به اژدها شد، فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُّوسَى؛[4]موسای پیغمبر هم ترسید. این حالت در انسان طبیعی است، و نه قابل ستایش است و نه قابل نکوهش. ارزش مثبت یا منفی ندارد. یک کار طبیعی مانند کار مکانیکی است، مانند توپی که به زمین بزنند و برگردد. نمیشود به توپ بگویند: چرا برگشتی؟ این خاصیتش است.
2.تقلید کورکورانه
وقتی کودکان رشد میکنند و به سه- چهار سالگی میرسند، دیگر هر کاری را از هر کسی تقلید نمیکنند. یعنی یک ملاک یا یک استدلال نیمهآگاهانهای دارند، و پيش خود میگویند: این فرد چون قدرتی دارد يا از ما بهتر میفهمد، ما هم نظیر آن کار را انجام دهیم، تا کمکم مثل او شویم. این تقلید مخصوص کودکان نیست و در بسیاری از انسانها رواج دارد. وقتی از اینگونه افراد درباره دلیل این کارشان میپرسید، میگویند: همه این طور میکنند. اگر در جامعه آمار بگیرید و از مردم درباره علت رفتارهایشان بپرسید، اگرچه ممکن است لفظ تقلید را به کار نبرند، اما در عمل میگویند: آقا چرا ندارد، همه مردم این کار را میکنند! این سخن استدلالی در خود دارد. یعنی من این کار را ترجیح میدهم چون دیگران هم همین کار را میکنند. این قضيه کبراي استدلال را تشکیل میدهد: «هر چه دیگران انجام میدهند من هم باید انجام بدهم و اگر کار بدی بود دیگران هم انجام نمیدادند». گاهی عامل ضمیمهای نیز دارد، و آن این است که وقتی ما کاری را انجام دهیم که همه انجام میدهند، دیگران ما را مذمت نمیکنند، اما اگر کاری مرتکب شویم برخلاف رفتاری که دیگران دارند، انگشتنما میشویم و دیگران با نگاه دشمنی، کینه و گاهی مسخره با ما روبهرو میشوند.
روشن است که در این نوع از تقلید یک نوع دلیل وجود دارد. اما این دلیل، دلیل عقلپسندی نیست که بشود به آن اتکا کرد. این اصطلاح خاص تقلید است؛ یعنی انسان رفتار دیگران را انتخاب کند و مشابه آن را انجام دهد، بدون اینکه دلیل منطقی داشته باشد. بسیاری از تقلیدهایی که در عرصه مد، لباس و اصلاح سر و صورت انجام میگیرد از همین نوع است. این تقلید غیرعاقلانه است و در بسیاری از موارد موجب ضلالت، گمراهی، و انحراف میشود و به شقاوت انسان میانجامد.
- اقتباس
اما اگر من رفتار دیگران را دیدم و آن را تحلیل کردم، و سپس درباره چرایی و نتایج مطلوب یا نامطلوب آن اندیشیدم، و پس از بررسی تأثیر آن عمل در سعادت دنیا و آخرتم آن را انتخاب کردم، کار ناروایی انجام ندادهام. اصطلاح خاص براي این نوع از تقلید «اقتباس» است، و ما در زندگی از این نوع از تقلید گریزی نداریم. حتی بعضی وقتیها این تقلید هم برای زندگی دنیایمان و هم برای سعادت آخرتمان لازم است. اگر ما بخواهیم در هر کاری همه نفع و ضررهای دنیوی و اخروی که بر آن کار مترتب میشود را بررسي کنیم، حتی برای یک صدم کارهایمان نمیتوانیم استدلال بیاوریم. انسان نمیتواند برای همه آنچه میخواهد انجام دهد دلیل منطقی تفصيلي داشته باشد، ولی میتواند یک دلیل اجمالی منطقی برای کارش داشته باشد.
اگر ما شخص بصیر و خبیر و قابل اعتمادی در يک زمينه سراغ داشته باشیم، به سخناش اعتماد ميکنیم؛ همان طور که طبق نظر پزشک مورد اعتماد عمل میکنیم، يا در مسایل دینی به متخصص آن که مرجع تقلید است رجوع ميکنيم، چون میدانیم سالها زحمت کشیده تا این فتوا را استنباط کرده است. ازطرف ديگر، غرضی هم ندارد، و ما چه عمل کنیم و چه نکنیم نفعی به او نمیرسد. بهعلاوه، از ما هم چیزی نمیخواهد. این است که وظیفه شرعی خودمان میدانیم در مسائلی که او اعلم است طبق نظر او عمل کنیم. هیچ عاقلی نمیتواند این کار را مذمت کند. انسان در زندگی از این نوع تقلید که مستند به یک دلیل اجمالی منطقی است، گریزی ندارد، و هیچ راهی غیر از این وجود ندارد.
الگوگیری از تاریخ؛ بایدها و نبایدها
روشن است که ما نباید در الگوگیری از تاریخ گذشتگان به صورت انعکاسی و محاکات، رفتاری شبیه رفتار کودکانه داشته باشیم. همچنین تقلید بدون پشتوانه عقلی نیز مذموم است. اما همانطور که گفتیم ما انسانها از تقلید قسم سوم گریزی نداریم. هرچند انگیزهای که ما را به طرف این نوع رفتار حرکت ميدهد این است که این رفتار را در آنها دیدیم و در ما این انگیزه را ايجاد کرد که ما هم مثل آنان عمل کنیم؛ اما صرف این نبود؛ بلکه باید میاندیشیدیم که آیا این کار درست است یا درست نیست؟ برای این کار نیازمند تحلیل آن کار هستیم. باید ببینیم عاملی که باعث شد آنها این کار را انجام دهند چه بود؛ تقلید از کارشان چه پیامدهایی دارد، چه منافعی یا ضررهایی برای خود فرد یا دیگران ممکن است داشته باشد، و مهمتر از همه اینکه آیا خدا این عمل را میپسندد یا نه؟
اطاعت از خدا؛ مصلحت یا محبت
اطاعت از خدا خود دو جهت دارد. برخی از خداوند اطاعت میکنند چون میدانند که خدا مصلحت را بهتر از دیگران میداند، اما برخی دلیل اطاعتشان از خداوند عشق به خداست. این دو مقوله است و هر دو عامل آن نیز مهم است و ما باید یاد بگیریم.
مرحوم آقای طباطباییرضواناللهعلیه به توصیه استاد اخلاقیشان مرحوم آقای قاضیرضواناللهعلیه بنا گذاشته بودند که یک دوره روایات بحارالانوار را مطالعه کنند، و تمام روایاتی را که درباره آداب و سیره پیغمبر اکرم صلياللهعليهوآله است، استخراج کنند. ایشان این کار را کردند و نتیجه آن کتاب «سنن النبی» شد که به فارسی نیز ترجمه شدهاست. ایشان در ضمن مطالعه این روایات، به این روایت رسیده بودند که پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله ملخ دریایی (میگو) را دوست میداشتند. اما علامه میگو دوست نداشتند، ولی فقط به خاطر اینکه از پیغمبر اکرم تبعیت کنند، میگو خریده و آن را ميل کرده بودند!
خداوند میفرماید: أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ؛[5] از خدا، پیامبر و اولی الامر اطاعت کنید! روشن است که معنای این اطاعت این نیست که ابتدا دلیل آن را از او بپرسید. از آنجا که میدانیم هر چه او بگوید درست است، باید بدون چون و چرا عمل کنیم؛ وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى. إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى.[6] همانطور که گفتیم، اگر انسان بخواهد در هر چیزی خود به علم برسد، به یک صدم دليل کارهایش نمیتواند پي ببرد. راه میانبر این است که به متخصصي مورد اعتماد مراجعه کند. درباره مرجع تقلید هم میگویند دو شرط باید داشته باشد: یکی اینکه فقیه باشد و دیگر اینکه عادل باشد. عادل باشد یعنی اعتماد به او داشته باشید که به خاطر هوس دنیا فتوا نمیدهد و اگر همه مردم هم نپسندند، آنچه را که درک کرده میگوید. اگر چنین کسی را پیدا کردید که هم فقاهت را داشت و هم عادل بود، همه عقلا میگویند باید از او تبعیت کنید.
استفاده از تاریخ؛ پل زدن بین محسوس و معقول
در جلسه گذشته گفتیم که استفاده از تاریخ در واقع پل زدن بین محسوس و معقول است. گفتیم که وقتی انسان خود منافع و ضررهای یک کار را تجربه کند، تأثیر بیشتری نسبت به نصحیت کلی میپذیرد. اما ما حتی با رؤیت حسی نیز همه جوانب یک مسئله را نمیتوانیم درک کنیم. احساسات ما اطلاعاتی درباره انگیزه، سابقه، عوامل، منافع و ضررهای رفتار واقع شده به ما نمیدهد. اما تاریخ این هنر را دارد که میتواند همه اینها را داشته باشد. تاريخ تحليلي ميگوید: کسانی که دیروز چنین بودند، امروز چنین کردند و روز بعد به چنین نتیجهای رسیدند؛ فکر کنید آن جایی که خوب بوده شما هم یاد بگیرید! یک جریانی را برای شما منعکس میکند و فرصت میدهد که تحلیل کنید و نقطههای مثبت و منفی و دلیل عقلیاش را پیدا کنید؛ از خود بپرسید چرا باید از این تبعیت کنم یا باید از او دوری کنم؟! بنابراین تاریخ هم فایده امر معقول و هم نتیجه محسوس را دارد و آن چنان حوادث گذشته را برای شما مجسم میکند که گویی دارید آن را میبینید.
ویژگی داستانهای تاریخی قرآن
امیرمؤمنان عليهالسلام در مقدمه نامهای که برای امام حسن سلاماللهعلیه نوشتند،[7] ميفرمايند: من گویی خودم با همه اینها در طول تاریخ بودهام، و میخواهم تو را در جریان همه اینها قرار دهم. علت اینکه نصحیت میکنم از رفتارهای دیگران پند بگیري این است که وقتی برای تو میگویم فلان کس فلان روز چنین کرد و بعد کجا به چه مصیبتی مبتلا شد و چه مشکلی برایش پیش آمد، مثل این است که یک عمر با او زندگی کردهای و دیدهای اینجا چه کار کرد و به کجا رسید. نه ادراک حسی این نتیجه را به انسان میدهد و نه ادراک عقلی. بنابراین تاریخ پلی است بین معقول و محسوس و هنرش این است که آدم میتواند آن را تحلیل کند. البته صرف دانستن تاریخ این اثر را ندارد. چه بسیار تاریخنویسانی که خودشان ملحدند و اعتقاد به خدا ندارند. وقتی از تاریخ استفاده میشود که تاریخ تحلیلی باشد. قرآن اینگونه تاریخ را بیان میکند. این طور نیست که مثل تاریخنویسان جریانی را از ابتدا تا آخر تنها شرح دهد. قرآن نکتههایی از تاریخ را انتخاب میکند و برای شما بیان میکند که شما بتوانید از آنها درس بگیرید. قرآن روی این مطالب تکیه میکند، در جایی که به آن بیان احتیاج دارد آن را برجسته میکند و به شما اشاره میکند که این طور تحلیل کنید! شما هم اگر به همین علت انجام دهید به همان سرنوشت مبتلا خواهید شد. اگر کار خیری کردند و به نتیجه رسیدند علتش این بود، بنابراین شما هم یاد بگیرید و این سبب را در خودتان ایجاد کنید؛ با این انگیزه انجام دهید تا به نتیجه مطلوب برسید.
وفقناالله وایاکم انشاءالله.
[1]. زخرف،22.
[3]. ما اينجا در مقام بحث با این طایفه نیستيم که آیا همه شیعیان باید خودشان این روایات را بخوانند یا فرد دیگری به آنها یاد میدهد؟ مثلا آنهایی که عربی نمیدانند یا آشناییشان با این زبان ضعیف است، وقتی معنای روایتی را درست نمیفهمند باید چه کنند؟ روشن است که باید از کسی بپرسند، و خود همین پرسیدن و پذیرفتن معنای عبارت، یک نوع تقلید و اتکا به نظر غیر در اثبات یک مطلب است. افزون بر این، همه در عمل مقلدند و در هر زمان و محل، عالم بزرگی دارند و از او تبعیت میکنند؛ اگر سؤالی داشته باشند از او میپرسند، درحالي که او (اگر بخواهد طبق ضوابط اخباريان عمل کند) به جای اینکه جواب دهد، صرفا بايد بگوید روایت این طور میفرماید!
مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)
سلام خدمت شما احسنت
خوشحال می شویم اگر به وبلاگ ما سر بزنید
موفق باشید
در پناه حق
توصيه امیرمؤمنان عليهالسلام به امام حسن سلاماللهعلیه عاليه!
فرم در حال بارگذاری ...