موضوعات: "در محضر علما" یا "مقام معظم رهبری" یا "آیت الله مکارم شیرازی" یا "علامه حسن زاده آملی" یا "امام خمینی (ره)" یا "آيت‌الله محمدتقي مصباح يزدي" یا "آیت الله بهجت (ره)" یا "آیت الله جوادی آملی"

نقش نيازهاى مادى و معنوى در ياد كردن خداوند

نوشته شده توسطرحیمی 1ام آبان, 1391

     عمده ترين دليل لزوم ذكر خدا نياز فطرى خود انسان است. انسان از آغاز زندگى خود را برتر از اين جهان ماده مى بيند و در وراى حقايق نسبى و اعتبارى ، حقيقت مطلقى را مى جويد كه هستى و زيبايى مطلق باشد تا دل به او ببندد. در اين ميان تنها خدا است كه از هر عيب و نقص مبرا و شايسته شتايش و پرستش است . از اين رو همه انسان ها با گرايشى از درون خويش ، او را مى طلبند و حتى آنان كه به ظاهر به غير خدا دل بسته اند در تعيين مصداق به خطا رفته اند وگرنه در حقيقت او را مى جويند.

     سرچشمه اين احساس نياز، علاقه انسان به از بين بردن نقش ها و پر كردن خلاهاى وجود خويش است . تنها در پناه خداوند است كه انسان خود را نورانى مى بيند و خلاهاى وجود خويش را فراموش مى كند، و ذكر خدا بهترين راه ايجاد ارتباط با آن منبع فياض و لايزال و درياى لطف و رحمت است.

     بدين ترتيب ، عمده ترين انگيزه انسان براى روى آوردن به ذكر الهى و توجه به خداوند، نيازهاى مختلف مادى و معنوى و دنيوى و اخروى ، و در يك كلام ، ضعف و نقص وجودى او است . بر همين اساس ، مراتب و انواع مختلفى براى ذكر تحقق مى يابد. انسان ها به دليل تفاوت مراتب معرفت و شناختشان نسبت به خدا و اسما و صفات الهى و نيز به حسب نيازها و انگيزه هايى كه براى ذكر خداوند دارند، اذكارشان چه از نظر مفهوم و چه از نظر مرتبه و سطح متفاوت مى شود. مثلا كسى كه در تأمين غذاى خود مشكل دارد، گرسنگى و نياز به غذا او را متوجه صفت رازقيت خداوند مى كند و او خداوند را با اسم يا رازق مى خواند. چنين كسى حتى اگر در آن لحظه يا الله نيز بگويد، در واقع صفت رازقيت خداوند را در نظر گرفته است ؛ چون او ابتدا صفت رازقيت خداوند را تصور كرده و همان صفت انگيزه توجه به خداوند شده است .

صفحات: 1· 2

اقسام بدگمانی و وسوسه اندیشه

نوشته شده توسطرحیمی 1ام آبان, 1391

      این رذیلت مانند ضدّش - حسن ظن - اقسامی دارد:

     بدگمانی به خداوند

     بدگمانی به خداوندمتعال که بدترین نوع آن می‏ باشد، در قرآن، عذاب شدیدی برآن مترتّب است و قرآن آن را از صفات منافقان و مشرکان و جاهلان به زمان جاهلیت دانسته است. یعنی اینکه خداوند متعال کسانی را که با بدگمانی به خدا ظلم کرده‏ اند، در گروه منافقان و مشرکان و جاهلان به زمان جاهلیت قلمداد کرده و سپس خشم و غضب الهی و لعنت خدا را بر آن مترتب کرده است. چنان که خداوند متعال می ‏فرماید:

     «و یعذّب المنافقین و المنافقات و المشرکین و المشرکات الظّانّین باللَّه ظنّ السّوء علیهم دائرة السّوء و غضب اللَّه علیهم و لعنهم و أعدّ لهم جهنّم وساءت مصیراً.»[فتح/6].

     خدا، مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را که به او، گمان بد می‏برند، عذاب می‏کند. گردنده بد - پیشامد بد - بر آنان باد، و خدای بر آنان خشم گرفت و لعنتشان کرد و برایشان دوزخ را آماده ساخته است، که بدبازگشتگاهی است.

     و به قرینه این آیه شریفه، معنی آیه قبلِ این آیه هم، فهمیده می ‏شود. مؤمنانی که به خداوند متعال، حسن ظن دارند، اضافه بر به مقصود رسیدنشان، خداوند برای ایشان پاداش بزرگی نیز قرار داده است.

     چنان که خداوند متعال می‏ فرماید:

     «هو الذی أنزل السّکینة فی قلوب المؤمنین لیزدادوا ایماناً مع ایمانهم و للّه جنود السماوات و الارض و کان اللَّه علیماً حکیماً. لیدخل المؤمنین و المؤمنات جنّاتٍ تجری من تحتها الانهار خالدین فیها و یکفّر عنهم سیّاتهم و کان ذلک عنداللَّه فوزاً عظیماً.»[فتح/4-5].

     اوست آن که آرامش را در دلهای مؤمنان فرو آورد تا ایمانی بر ایمان خویش بی فزایند. و برای خدا، لشکرهای آسمانها و زمین است، و او دانا و با حکمت است. تا مردان و زنان مؤمن را به بهشتهایی در آرد که از زیر آنها، جویها روان است، در آنجا جاویدانند، و بدیهایشان را از ایشان بزداید. و این در نزد خدا، رستگاری و کامیابی بزرگی است.

نیز خداوند متعال می‏فرماید:

     «… یظنّون باللَّه غیر الحقّ ظنّ الجاهلیّة…»[آل عمران/ 154].

صفحات: 1· 2

فضیلت حُسن ظن

نوشته شده توسطرحیمی 1ام آبان, 1391

     این فضیلت، ملکه ‏ای است که از سلامت نفس و روان، ناشی می‏ شود. چه، نه تنها در قلب سلیم، چیزی جز اعمال نیکِ صالحان خطور نمی‏ کند، بلکه اعمال هر کسی هم که بتوان برایش محملی از خیر و نیکی قرار داد نیز خطور نمی‏ کند. همان‏طور که قاعدتاً از طیّب جز طیّب بیرون نمی‏ آید، از خبیث نیز جز خبیث بیرون نمی‏ آید.

     خداوند متعال می‏فرماید:

     «وَالْبَلَدُ الطَّيبُ يخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَالَّذِي خَبُثَ لَا يخْرُجُ إِلَّا نَكِدًا كَذَلِكَ نُصَرِّفُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يشْكُرُونَ(الأعراف/58):

     و سرزمین پاک، گیاهش به خواست پروردگارش، بیرون آید و زمین ناپاک، گیاهش بیرون نیاید مگر اندکی.

     پس هر که دارای این ملکه باشد، جز خیر، چیزی نمی‏ بیند و احتمالِ خلاف نیز نزد او وجود ندارد. به عبارت دیگر، احتمال خلاف از او پوشیده شده است و گویی او می‏انگارد که مردم چیزی جز خیر و نیکی انجام نمی‏دهند مگر اینکه خلافش ثابت شود. پس به همین دلیل در قرآن، مکرراً کلمه ظن و مشتقّاتش در موارد مشابه به جای دانستن به کار رفته است، یعنی احتمال انجام خلاف در او راه ندارد.

     خداوند متعال می ‏فرماید:

     «حَتَّى إِذَا اسْتَيأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا …»(يوسف/110):

     تا چون پیامبران [ از ایمان آوردن قوم خود] نومید شدند و [ کافران ]چنین دانستند که به آنان دروغ گفته شده است.

     نیز خداوند تبارک و تعالی می‏ فرماید:

     «… وَظَنُّوا أَنْ لَا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَيهِ …»(التوبة/118):

    و دانستند که از خدا هیچ پناهی نیست مگر به خود او.

    کوتاه سخن اینکه، هر که را ملکه حُسن ظن باشد، در عالم وجود چیزی جز نیکی و فضیلت در مؤمنان نمی ‏بیند. چنان که خداوند متعال می‏فرماید:

     « الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيءٍ خَلَقَهُ …»(السجده/7):

     آن که هر چه آفرید، به نیکوترین شیوه ساخت.

     نیز خداوند متعال می ‏فرماید:

     «الَّذِينَ يذْكُرُونَ اللَّهَ قِيامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَيتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ»(آل عمران/191):

     همان کسان که ایستاده و نشسته و بر پهلوها خفته، خدای را یاد می‏کنند و در آفرینش آسمانها و زمین می‏اندیشند [ و گویند:] پروردگارا، این را به گزاف و بیهوده نیافریدی، تو پاکی، پس ما را از عذاب آتش دوزخ نگاه دار.

     شیخ اجل سعدی شیراز - علیه الرحمه - چه نیکو سروده است که:

به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست    

عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست

به ارادت بخورم زهر که شاهد ساقی است    

به ارادت بکشم درد که درمان هم از اوست

شور و مشورت

نوشته شده توسطرحیمی 30ام مهر, 1391

     از اصطكاك دو سيم مثبت و منفى برق مى جهد؛ تقابل و مشاوره دو انديشه نيز فروغ مى بخشد. اين گاهى پيش پاى انسان را روشن مى كند و احياناً افق وسيعى را منور مى سازد.

     البته معناى مشورت اين نيست كه انسان خود را دربست در اختيار ديگران بگذارد؛ بلكه مقصود اين است كه در مشكلات از ديگران چاره جوئى كند،و راهنمائيهاى آنان را پس از تدبر و دقت كافى بكار گمارد.

     در جنگ احزاب ، سپاه عرب بسان مور و ملخ به قصد تسخير مدينه به سوى آن شهر هجوم آوردند. پيامبر شوراى نظامى تشكيل داد. يك افسر آزموده ايرانى ، سلمان فارسى ، پيشنهاد كرد كه در نقاط آسيب پذير شهر به پهناى سه قدم و به عمق دو قدم خندق بكنيم ، و در داخل خندق ، هر صد قدمى سنگر و پاسگاه و برجهاى مراقبت به وجود آوريم ، و سربازان نيرومند را واداريم كه حفاظت خندق را به عهده بگيرند و از عبور و نزديك شدن سپاه عرب جلوگيرى به عمل آورند، و متجاوزان را با پرتاب سنگ و تير عقب برانند.

     نظر اين افسر ايرانى مورد پسند پيامبر و اعضاء شورا قرار گرفت و پس از 25 روز تلاش ، كار خندق پايان پذيرفت .  

     سپاه عرب در برابر اين فن نظامى انگشت تعجب به دندان گرفتند و پس از يك ماه معطلى ، با دادن چند كشته باز گشتند.(1)

صفحات: 1· 2

مقايسه عملكرد انقلاب اسلامى با ساير انقلاب ها

نوشته شده توسطرحیمی 30ام مهر, 1391

 

     و از همين قماش توطئه ها و شايد موذيانه تر شايعه هاى وسيع در سطح كشور و در شهرستانها بيشتر بر اينكه جمهورى اسلامى هم كارى براى مردم انجام نداد. بيچاره مردم با آن شوق و شعف فداكارى كردند كه از رژيم ظالمانه طاغوت رهايى يابند، گرفتار يك رژيم بدتر شدند، مستكبران مستكبرتر و مستضعفان مستضعف تر شدند زندان ها پر از جوانان كه اميد آتيه كشور است مى باشد و شكنجه ها از رژيم سابق بدتر و غير انسانى تر است ، هر روز عدّه اى را اعدام مى كنند به اسم اسلام ، و اى كاش اسم اسلام روى اين جمهورى نمى گذاشتند اين زمان از زمان رضاخان و پسرش بدتر است مردم در رنج و زحمت و گرانى سرسام آور غوطه مى خورند و سردمداران دارند اين رژيم را به رژيمى كمونيستى هدايت مى كنند، اموال مردم مصادره مى شود و آزادى در هرچيز از ملت سلب شده و بسيارى ديگر از اين قبيل امور كه با نقشه اجراء مى شود و دليل آنكه نقشه و توطئه در كار است آنكه هرچند روز يك امر در هر گوشه و كنار و در هر كوى و برزن سر زبان ها مى افتد. در تاكسى ها همين مطلب واحد و در اتوبوسها نيز همين و در اجتماعات چند نفره باز همين صحبت مى شود و يكى كه قدرى كهنه شد يكى ديگر معروف مى شود و مع الا سف بعض روحانيون كه از حيله هاى شيطانى بى خبرند با تماس يكى دو نفر از عوامل توطئه گمان مى كنند مطلب همان است و اساس مسئله آن است كه بسيارى از آنان كه اين مسائل را مى شنوند و باور مى كنند اطلاع از وضع دنيا و انقلابهاى جهان و حوادث بعد از انقلاب و گرفتارى هاى عظيم اجتناب ناپذير آن ندارند. چنانچه اطلاع صحيح از تحولاتى كه همه به سود اسلام است ندارند و چشم بسته و بى خبر امثال اين مطالب را شنيده و خود نيز با غفلت يا عمد به آنان پيوسته اند.

صفحات: 1· 2

عبرت هاى تاريخ

نوشته شده توسطرحیمی 30ام مهر, 1391

 

     نقل اين داستانها براى ما چه سودى دارد؟ در گذشته هاى دور بنى اميه چنين بلاهايى را بر سر مسلمانان آوردند. اما امروز الحمد للّه نه ما از بنى اميه هستيم و نه حاكمان ما بنى اميه هستند! آيا امروز از جنگ كربلا خبرى نيست؟

     كسى كه گفت «كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا»، بدون دليل اين سخن را نگفت. جريانات تاريخى هر روز تكرار مى شود. درست است كه روش ها، تاكتيك ها و شعارها تغيير مى كند، اما جنگ حق و باطل هميشه خواهد بود. هميشه افرادى هستند كه به نام طرفدارى از اسلام قصد ريشه كن كردن اسلام را دارند. روزى به نام انقلابى، روزى به نام مجاهد و روز ديگرى با اسم و عنوانى ديگر.

     همين افراد هستند كه با معاويه و يزيد بيعت كردند. مگر مسأله عجيبى است؟ لازم نيست حتماً كسى باشد كه بگويد «لعبت هاشم بالملك». اگر گفته شد « تاريخ مصرف احكام اسلام گذشته است» اين تعبير ديگرى از «لعبت هاشم بالملك» است. آن زمان گفتند بنى هاشم با سلطنت بازى كردند، امروز مى گويند آخوندها مردم را به بازى گرفته اند! اگر احكام 1400 سال پيش براى امروز كاربرد ندارد و تاريخ مصرف آن گذشته است، يعنى بايد آنها را به مزبله ريخت العياذ بالله ـ مگر با داروها و مواد غذايى كه تاريخ مصرف آنها گذشته است چه مى كنند؟ آنها را مى سوزانند يا در مزبله مى ريزند. امروز مى گويند تاريخ مصرف احكام اسلام گذشته است. با وجود اينكه عده اى چنين سخنانى مى گويند، مجدداً بعضى از مردم به همين افراد رأى مى دهند.

صفحات: 1· 2

مقام اهل ذكر در كلام اميرالمؤ منين عليه السلام

نوشته شده توسطرحیمی 29ام مهر, 1391

      امير مؤ منان عليه السلام به هنگام تلاوت آيه 37 سوره نور ِ«جَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ يخَافُونَ يوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ»كه ترجمه آن چنين است : و صبح و شام در آن خانه ها تسبيح مى گويند، مردانى كه تجارت و معامله اى آنها را از ياد خدا غافل نمى كند فرمود:

     همانا خداى سبحان و بزرگ ياد خود را روشنى بخش دل ها قرار داد تا بدان پس از ناشنوايى بشنوند و پس از كم نورى بنگرند، و پس از دشمنى و عناد رام گردند. همواره خدا را كه - نعمت هاى او بى شمار است - در روزگارى پس از روزگارى و در دوران جدايى از رسالت (تا آمدن پيامبرى پس از پيامبر ديگر) بندگانى است كه از راه انديشه با آنان در راز است و در درون عقلشان با آنان سخن گفته است

    آنان چراغ هدايت را با نور بيدارى در گوش ها و ديده ها و دل ها بر افروختند، ايام خدا را به ياد مردان مى آورند و آنان را از بزرگى و جلال او مى ترسانند؛ چون رهمنايان در بيابان ها، آن كه راه ميانه را پيش گرفت ، ستودند و به نجات مژده دادند، و آن كه راه انحرافى راست يا چپ را پيش گرفت ، روش ‍ وى را زشت شمردند و از تباهى بر حذرش داشتند. اين چنين چراغ ظلمت ها و راهنماى پرتگاه ها بودند.

صفحات: 1· 2

آثار اعراض از ياد خدا

نوشته شده توسطرحیمی 29ام مهر, 1391

خود فراموشى

     وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ ...(الحشر/19)

     و چون كسانى مى باشيد كه خدا را فراموشكردند و او نيز آنان را دچار خود فراموشى كرد.

     بيمارى خود فراموشى يكى از بيمارىها و آفت هاى خطرناك روحى است .كسى كه به اين بيمارى روحى مبتلا گردد، حقيقت انسانىخويش را از ياد مى برد و فراموش مى كند كه در زنجيره جهان هستى ذره اى ناچيز است كهبراى تداوم حيات هر لحظه نيازمند فيض و عطاى الهى است.

     چنين كسى خود را مستقل وبى نياز از غير خود مى پندارد و در دام غرور و خود بزرگ بينى گرفتار مى آيد و تصورمى كند كه ديگران بايد در خدمت او باشند. ريشه اين بدبختى و گرفتارى اين است كه اوخدا را فراموش كرده و در نتيجه از حقيقت انسانى بى بهره مانده است . همان حقيقتى كه در زبان قرآن ، قلب ناميده شده است و ظرف ادراك حقايق الهى و صفات عالى انسانى مى باشد.

زندگى مشقت بار و نابينايى در آخرت

     وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَنَحْشُرُهُ يوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمَى(طه/124)

      و هر كس از ياد من روى بر گرداند ، درحقيقت ، زندگى تنگ سخت خواهد داشت و روز رستاخيز او را نابينا محشور مى كنيم.

      كسى كه از ياد خداوند اعراض كند هدف آفرينش و حيات پس از مرگ را نيز فراموش مىكند و همه چيز را خلاصه در دنيا مى بيند لذا هيچ گاه از دنيا سير نمى شود. از اينرو حتى اگر در دنيا دارا و توانمند بوده از ثروت و امكانات مادى فراوان برخوردارباشد، هم چنان عطش دنيا خواهى در وجودش ‍ زبانه مى كشد و هيچ گاه ارضا و سيراب نمىشود.مشكل اصلى اين گونه افراد اين است كه روح آنها تشنه است و تشنگى روح را نمىتوان با ماديات از بين برد. اين تشنگى تنها با خنكاى ياد و ذكر خداوند از بين مى رود.

      هم چنين كسانى كه نشانه هاى بى شمار قدرت و حكمت الهى را نا ديده مى گيرندو غرق در ماديات هستند و از ياد خداوند و سرچشمه حيات مادى و معنوى غافلند، درحقيقت از بصيرت و بينايى محرومند.

      همين انتخاب آنها در اين دنيا، تاءثير نهايى خودرا در آخرت مى گذرد و باعث مى گردد كه نابينا محشور شوند و نتوانند نشانه هاى لطف وكرم الهى را نظاره كنند. در آن روز آنها آثار رحمت و لطف الهى را كه سخت به آننيازمندند، نمى بينند؛ آثار لطف و رحمتى كه شامل مؤ منان مى گردد و به آنها آرامشمى بخشد.

صفحات: 1· 2

رذیلت بدگمانی و وسوسه اندیشه

نوشته شده توسطرحیمی 29ام مهر, 1391

     این رذیلت از پلیدی باطن آدمی ناشی می‏شود، و صاحب آن، مانند کسی است که عینک سیاهی بر چشمهایش گذاشته و هستی را از منظر و دیدگاه سیاه می ‏بیند و قرآن او را در معرض هلاکت می ‏داند، چنان که خداوند متعال می‏ فرماید:

     «… و ظننتم ظنّ السّوء و کنتم قوماً بوراً.»[فتح/12].

     و گمان بد بردید و مردمی هلاک شده، گشتید.

     چنین فردی، سخنان و کارها را جز بدی و گناه نمی ‏بیند، حتی سخنان و کارهایی را که جز جهت حسن و خوبی ندارند، این‏گونه می‏ب یند. او همان‏طور که امری را که دارای دو صورت خوب و بد (حسن و قبح) است، حمل بر حسن و نیکی نمی‏ کند و جهت بدی را نیز از بین نمی‏برد، همچنین امر نیک را خوب قرار نمی‏دهد و لباس زشتی بر آن می‏پوشاند و برای آن امر نیک نیز، صورتی قبیح و زشت می‏آفریند و بدبختانه او در این امر بسیار توانا و نیرومند است. چه بسا آثاری بر آن مترتب می‏شود که منجر به کفر و قتل و خودکشی و… می‏ شود، زیرا که بدگمانی نسبت به خداوند، اغلب منتهی به کفر می‏ شود و بدگمانی به مردم بیشتر منجر به فسق و گمراهی بلکه حکم به وجوب قتل می‏ شود و بدگمانی به آفرینش، اغلب به خودکشی و دست‏کم به بیکاری و پوچی و تنبلی و هوسرانی منتهی می ‏شود، تا اینکه انسان را به عضوی زائد بلکه فلج برای جامعه تبدیل می‏ کند. بدگمانی نسبت به خود، منتهی به یأس و ناامیدی می ‏شود که بر آن هم مفاسدی مترتّب می‏ شود .

صفحات: 1· 2

دام‌هاى شيطان

نوشته شده توسطرحیمی 29ام مهر, 1391

 

     نيكى كردن به برادران دينى، خصوصاً شيعيان، از جمله مواردى است كه ائمه اطهار(عليهم السلام) روى آن تأكيد فراوان كرده‌اند و روايات متعددى در اين زمنيه وجود دارد. امام صادق(عليه السلام) نيز در ادامه اين روايت شريف مى‌فرمايد: يا بْنَ جُنْدَب اِنَّ لِلشَّيطانِ مَصائدَ يَصْطادُ بها فَتَحامُوا شِباكَهُ و مَصائِدَهُ قلتُ يا بْنَ رسولِ اللّهِ و ما هِىَ؟ قال: اما مَصائِدُهُ فَصَدٌّ عَنْ بِرِّ الاِخوانِ، و اَمّا شِباكُهُ فَنَوْمٌ عَنْ قَضاءِ الصّلَواتِ الّتى فَرَضَهَا اللّهُ، اَما اِنَّهُ ما يُعْبَدُ اللّهُ بِمِثْلِ نَقْلِ الاَقْدامِ اِلى بِرِّالاِخْوانِ و زِيارَتِهِمْ، وَيْلٌ لِلسّاهينَ عَنِ الصَّلَواتِ، النّائِمينَ فِى الْخَلَواتِ الْمُسْتَهْزِئينَ بِاللّهِ وَ آياتِهِ فىِ الفَتَراتِ.

     شيطان دام‌هايى دارد كه به وسيله آنها انسان‌ها را صيد مى‌كند. از بزرگ ترين، عمومى‌ترين و مؤثرترين دام‌هايى كه شيطان براى آدميزاد مى‌گستراند، يكى اين است كه انسان را از خدمت كردن به ديگران، به ويژه برادران دينى خود باز مى‌دارد، دوم آن كه كارى مى‌كند تا انسان نمازهايش را به موقع نخواند.

     انسان ممكن است با انجام دادن واجبات و فرايض دينى خود فكر كند كه به طور كامل به وظيفه اش عمل كرده است، در حالى كه رفع نيازهاى مادى و معنوى برادران ايمانى نيز در حد توان از جمله وظايف دينى مسلمانان مى‌باشد. خصوصاً افرادى كه فعاليت خاصى مثل تحصيل، تدريس، نويسندگى و… را انجام مى‌دهند، بايد بدانند كه وظايفى هم نسبت به ديگران، از جمله اقوام، همسايه ها، هم حجره اى‌ها و دوستان دارند، اما متأسفانه اين گونه افراد به دليل تمركز روى يك فعاليت خاص، كم تر به اين نكته توجه دارند و از انجام اين وظيفه مهم غافل اند. اين غفلتى است كه اولا، مقدمات آن را شيطان فراهم مى‌كند؛ ثانياً، به ما القا مى‌كند كه اصلا چيزى ندارى كه بخواهى به ديگران كمك كنى؛ ثالثاً، ما را نسبت به نيازهاى ديگران بى تفاوت مى‌كند؛ يعنى حالتى را در ما ايجاد مى‌كند كه با خود بگوييم به من ربطى ندارد كه ديگران نياز دارند يا ندارند، يا مى‌گوييم من زحمت كشيده‌ام و به اندازه رفع نياز خودم چيزى را به دست آورده ام، آنها هم بروند زحمت بكشند تا محتاج ديگران نباشند.

صفحات: 1· 2