موضوعات: "سیر و سلوک" یا "نکات اخلاقی"
كدام يك انتخاب كنند: جوانان يا پدران و مادران؟
نوشته شده توسطرحیمی 8ام آبان, 1391اين انتخاب خودم و اين هم انتخاب پدر و مادرم!
اين سرگذشت عجيب كه نظائرش كم نيست در جرايد بود:
عروس 18 ساله اى چند لحظه پيش از عقد، پيراهن عروسيش را درآورد و بعد از پوشيدن لباس مردانه از پنجره اطاق به حياط پريد و فرار كرد، او سپس خودش را به يكى از حمام هاى نارمك رسانيد و رگ دستش را بريد و به حال اغما افتاد، كمى بعد متوجه شدند و او را به يكى از درمانگاه ها رسانيدند و از مرگ حتمى نجات يافت.
او پس از نجات از مرگ، ماجراى زندگيش را براى يكى از مقامات انتظامى چنين شرح داد:
«تا سال گذشته من در دبيرستان تحصيل مى كردم، و نامزد «جوانى» بودم كه خودم او را پيدا كرده بودم، سال گذشته هنگامى كه روزنامه را ورق مى زدم ناگهان چشمم به عكس نامزدم افتاد كه به جرم سرقت جواهرات از طرف مأموران ژاندارمرى نارمك دستگير شده بود.
با ناباورى به خانه او تلفن زدم و بعد از تحقيق فهميدم قضيه صحت دارد، و او به همراه باندى به سرقت مى رفته و الان هم هر چه دارد از سرقت است!
البتّه من با اين تحقيق نيز قانع نشدم، و به شركتى كه او ادّعا مى كرد يكى از «مهندسان پر مسئوليّت» آن شركت است مراجعه كردم، فهميدم تمام اين حرف ها دروغ بوده و مسئولان آن شركت اصلا چنين كسى را نمى شناسند!
صفحات: 1· 2
بهترين و مؤ ثرترين راه مبارزه با نفس اماره
نوشته شده توسطرحیمی 7ام آبان, 1391بايد وارد مجاهده با قصد خالص شد.
البتّه آن وقت نفس اصلاح مى شود. تمام صفات نفسانيّه قابل اصلاح است ، ليكن در اوّلِ امر، كمى زحمت دارد. آن هم بعد از ورود در اصلاح ، سهل و آسان مى شود.
عمده به فكر تصفيه و اصلاح افتادن است و از خواب بيدار شدن است منزل اوّل انسانيّت «يقظه » است. و آن بيدار شدن از خواب غفلت و هشيار شدن از سكر طبيعت است، و فهميدن اين كه انسان مسافر است. و هر مسافر، زاد و راحله مى خواهد. زاد و راحله انسان ، خصال خود انسان است. مركوب اين سفر پرخوف و خطر، و اين راه تاريك و باريك و صراطِ اَحَدِّ از سيف ، و ادَّقِ از شَعْر، همّت مردانه است. نور اين طريق مُظِلم ، ايمان و خصال حميده است. اگر سستى كند و فتور نمايد، از اين صراط نتواند گذشت ، به رو در آتش افتد و با خاك مذلّت يكسان شده ، به پرتگاه هلاكت افتد. و كسى كه از اين صراط نتواند گذشت ، از صراطِ آخرت نيز نتواند گذشت1.
صفحات: 1· 2
شیطان و عابد
نوشته شده توسطرحیمی 7ام آبان, 1391
در بنى اسرائيل عابدى بود به او گفتند: در فلان مكان درختى است كه قومى آن را مى پرستند. خشمناك شد و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را قطع كند. ابليس به صورت پير مردى در راه وى آمد وگفت : كجا مى روى ؟
عابد گفت : مى روم تا درخت مورد پرستش مردم را قطع كنم ، تامردم خداى را نه درخت را بپرستند.1
ابليس گفت : دست بدار تا سخنى باز گويم . گفت : بگو، گفت : خداى را رسولانى است اگر قطع اين درخت لازم بود خداى آنان را مى فرستاد. عابد گفت : ناچار بايد اين كار انجام دهم .
ابليس گفت : نگذارم و با وى گلاويز شد، عابد وى را بر زمين زد. ابليس گفت : مرا رها كن تا سخن ديگرى برايت گويم ، و آن اين است كه تو مردى مستمند هستى اگر تو را مالى باشد كه به كارگيرى و بر عابدان انفاق كنى بهتر از قطع آن درخت است .
دست ازاين درخت بردار تا هر روز دو دينار در زير بالش تو گذارم .
عابد گفت : راست مى گويى ، يك دينار صدقه مى دهم و يك دينار بكار برم بهتر از اين است كه قطع درخت كنم؛ مرا به اين كار امر نكرده اند و من پيامبر صلى الله عليه و آله نيستم كه غم بيهوده خورم ؛ و دست از شيطان برداشت .
دو روز در زير بستر خود دو دينار ديد وخرج مى نمود، ولى روز سوم چيزى نديد و ناراحت شد و تبر برگرفت كه قطع درخت كند.
شيطان در راهش آمد و گفت : به كجا مى روى ؟ گفت : مى روم قطع درخت كنم ،گفت : هرگز نتوانى و با عابد گلاويز شد و عابد را روى زمين انداخت و گفت : بازگرد وگرنه سرت را از تن جدا كنم .
گفت : مرا رها كن تا بروم ؛ لكن بگو چرا آن دفعه من نيرومندتر بودم ؟
ابليس گفت : تو براى خدا و با اخلاص قصد قطع درخت را داشتى لذا خدا مرا مسخر تو كرد و اين بار براى خود و دينار خشمگين شدى ، و من بر تو مسلط شدم.2
1. ابليس يعنى نفس اماره و عابدكنايه از فطرت و نفس پاك است
2. نمونه معارف 1/54 - احياء العلوم 4/380 - رياض الحكايات ص 140
يكصد موضوع 500 داستان/ سيد على اكبر صداقت
آخوند جهنمی
نوشته شده توسطرحیمی 7ام آبان, 1391سال چهارم حوزه استادی داشتیم که تحصیل کرده فرانسه در رشته پزشکی بود و بعد حوزه آمده، روی نظم وسخت کوشی حساس بود هرکسی در یک جلسه غیبت می کرد جلسه بعد او را به کلاس راه نمی داد و می گفت برو پیش مسئول مدرسه -که سخت گیر بود- مجوز کتبی بگیر وبیا. او از آنها درس می پرسید اگر می گفت دیروز غائب بودم می گفت عذر بدتر از گناه نیاور. غایب بودی باید از دوستانت درس را یاد می گرفتی.
یک روز طلبه ای با یک جعبه شیرینی آمد.
استاد به او گفت: دیروز نبودی؟!
آن طلبه گفت: دیروز مراسم عقد داشتم.این هم شیرینی که خدمت تون آوردم.
استاد گفت: مبارک باشه و دست تون درد نکنه، تا بچه های کلاس مشغول خوردن هستند بلند شو برو از مسئول مدرسه مجوز بگیر و بیا.
* روزی در حالیکه طبق معمول ، درس روز قبل را به شکل تصادفی می پرسید گفت: من سخت گیرم؟
گفتیم: بله
گفت: نمی خواهم شما آخوند جهنمی شوید.
گفتیم: آخوندجهنمی ؟
گفت: بله این اصطلاح من است.
آخوند جهنمی به آخوندی می گویندکه مردم یا مراکز دانشگاهی می گویند جهنم، فلان آخوند را دعوت کنیم و این زمانی است که از همه آخوندهای باسواد دعوت شده است ولی آنها به دلیل پر بودن برنامه و وقت شان دعوت راقبول نکرده اند.
کار این استاد من را به یاد شعار یکی از اساتید عرب زبان(ابو زهراء) که کمپانی ادب و تواضع بود می اندازد که مرتب می گفت: “حوزوی لیس بفُوضوی“؛ طلبه هرج و مرج و بی نظم نیست.
شوخ طبعی ها و حکایت های طلبگی / محمد حسین قدیری
ردپای شیطان
نوشته شده توسطرحیمی 7ام آبان, 1391نماز كه تمام شد، مردم يكي يكي از مسجد خارج شدند حاج آقا سجادهاش را جمع كرد. قرآني برداشت و نزديك ياسر آمد، نشست و شروع به تلاوت قرآن كرد. نمازهاي پي درپي ياسر جايي براي بازكردن سرصحبت نميگذاشت. حاج آقا به تلاوتش ادامه داد تا بالاخره نماز ياسر تمام شد حاج آقا رو كرد به ياسر و با تبسم گفت:
- ياسر جان! اضافه كار معنوي برداشتي؟
نه حاج آقا من نماز خودم را هم بخوانم كلاهم را بالا مياندازم.
- مدتي است از من خيلي سئوال ميپرسي، وضوها و نمازهايت توجه نمازگزاران را به خود جلب كرده است.
شرمندهام حاج آقا، راستش خودم هم اين كار را دوست ندارم. آره خودم هم متوجه شدهام مردم نگاه عجيبي به من ميكنند اما.
ياسر كلامش را ناتمام گذاشت و سري از روي تأسف تكان داد.
صفحات: 1· 2
آثار ذکر
نوشته شده توسطرحیمی 6ام آبان, 1391قرآن كريم مؤ منان را به دعا كه عبادتى بزرگ ، بلكه روح همه عبادتهاست دستور داده ، مى فرمايد:
« ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ»(غافر/60):
مرا بخوانيد تا (دعاي) شما را بپذيرم! کساني که از عبادت من تکبر ميورزند به زودي با ذلت وارد دوزخ ميشوند!»
در روايات ، افزون بر بيان اهميت اين امر، آثار و فوايدى نيز براى بعضى از ذكرها و دعـاهـا و نيز خواصى براى برخى از آيات قرآن كريم ذكر شده است تا مؤ منان را هر چه بيشتر تشويق نمايد و نيز به آنان بياموزد كه هيچ جنبشى و هيچ اثرى از هيچ موجودى در جـهـان هـسـتـى صـادر نـمـى شـود، مـگـر آنـكـه تـحـت اراده و نـفـوذ خـداونـد قـادر متعال است و مؤ من بايد در هر حال ، در سختى و آسايش و فقر و ثروت ، همواره اراده او را نافذ بداند و خود را تحت سلطه آن موجود برتر و عالى بداند.
در مـيـان تـعليمات مرحوم آيت الله العظمى قاضى نيز به چنين مواردى برمى خوريم كه گـويـاى احـاطـه بـسـيـار ايشان بر آيات و روايات و نيز تعبد آن حكيم فرزانه و تمسك شـديـد آن عارف يگانه به ريسمان محكم قرآن و عترت مى باشد. استاد سيد حسن قاضى طباطبايى ، فرزند مرحوم قاضى ، در يادداشتهاى خود به نمونه هايى اشاره فرموده اند كه جا دارد با بيان آنها اين اوراق را متبرك و نورانى سازيم:
آن مرحوم براى تقويت حافظه ، خواندن آيت الكرسى و معوذتين (دو سوره مباركه ناس و فلق ) را سفارش مى فرمودند.
براى طلب وسعت رزق اين آيات را قرائت مى نمودند:
« اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّارًا*يرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيكُمْ مِدْرَارًا*وَيمْدِدْكُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَيجْعَلْ لَكُمْ جَنَّاتٍ وَيجْعَلْ لَكُمْ أَنْهَارًا»(نوح10/11/12):
از پروردگار خويش آمرزش بطلبيد که او بسيار آمرزنده است تا بارانهاي پربرکت آسمان را پي در پي بر شما فرستد،و شما را با اموال و فرزندان فراوان کمک کند و باغهاي سرسبز و نهرهاي جاري در اختيارتان قرار دهد!
صفحات: 1· 2
بخوانيم و عمل کنيم
نوشته شده توسطرحیمی 6ام آبان, 1391براي این صفحه قسمتي از وصيت نامه محمد مكى(شهيد اول) را انتخاب کرده ايم.
اين «وصيت نامه» در بردارنده مطالب و معارف بلندى است. در اين وصيت نامه شهيد اول نخست نفس خويش را مخاطب قرار مى دهد و انتظاراتش را از نفس خود بيان مي دارد و آنگاه برادران و دوستان الهي را :
1. تقواى الهى را فرا ديد خود قرار دهد و بر همه حركات و سكنات خويش حاكم سازد. مدام در مراقبه بوده و از خدا خوف و خشيت كند. در خلوت و پنهانى از او شرم كرده ، به آنچه خوشايند او نيست آلوده نگردد.
2. در همه احوال خدا را فراياد دارد و در بيشتر اوقات با زبان ذكر او گويد.
3. بر خدا توكل كرده ، كارها را به او واگذارد و در گرفتاريها و سختيها به او پناه برد.
4. موازين و احكام دين را فراديد خويش نهاده ، مواظب باشد سر موئى از آن خارج نشود؛ زيرا خروج از فرامين شريعت ، گمراهى و ضلالت را در پى آرد.
5. نوافل و مستحبات را بر اساس تلاش و توان ، فراغت و سلامتى ، زياد كند؛ بويژه نمازهاى مستحب را؛ چون نماز، بهترين عمل است . كارى پس از شناخت خدا و تحصيل معارف الهيه ، همانند نماز انسان را به خدا نزديك نمى كند. در ميان نمازهاى مستحبى ، در انجام نماز شب مراقبت ويژه كند.
6. زبان را از گناهانى همچون : پرت و پلاگوئى ، غيبت ، سخن چينى ، بيهوده گوئى نگاه دارد.
از شنيدن لغو و هر آنچه بهره دينى يا دنيايى ندارد بپرهيزد و اعضاء جوارح را از آنچه ناخوشايند پروردگار است بدور دارد.
صفحات: 1· 2
رمز پیروزی مردان بزرگ
نوشته شده توسطرحیمی 6ام آبان, 1391امام على عليه السلام فرمودند:
«من شما فرزندانم را به پيروى از دستورات خدا و نظم و انضباط در زندگى توصيه مى كنم».
نظم و انضباط نه تنها از رازهاى پيروزى مردان بزرگ مى باشد، بلكه كاخ بلندآفريش روى آن استوار شده است.اگرمنظومه شمسى برقرار است و سيارات دور آن مى گردند و كوچكترين خللى در طى قرون درآن رخ نداده است؛ از اين نظر است كه بنياد آفرينش آن را نظم و محاسبه تشكيل داده است .
در تمام مظاهر هستى، از بزرگترين موجودات تا كوچكترين آنها يعنى اتم، نظم و دقت به كار رفته است.نظمى كه بر بزرگترين منظومه هاى جهان حكومت مى كند، بر اتم نيز حكمفرماست.
هر اتم داراى هسته مركزى به نام پروتون است و الكترونها مانند اقمار و سيارات با ترتيب دور هسته مركزى خود مى گردند.
دل هر ذره را كه بشكافى آفتابيش در ميان بينى
جهان آفرينش براى ما بهترين راهنماست. نقشه زندگى، دوام، ثبات حيات و رمز پيروزى را بايد از آن آموخت. آن به ما مى گويد: رمز بقاء و استوارى من نظمى است كه آفريدگارم در من نهاده است.
احترام به سادات چگونه یک مجوسی را مسلمان کرد.
نوشته شده توسطرحیمی 4ام آبان, 1391در بلخ مردى علوى زندگى مى كرد تا اينكه بيمار شد و بعد از دنيا رفت.
همسرش گفت: با دخترانم به سمرقند رفتم، تا مردم كمتر ما را سرزنش كنند اتفاقاً در سرماى شديد وارد اين شهر شدم و دخترانم را به مسجد بردم و خودم براى تهيّه چيزى بيرون آمدم. ديدم مردم در اطراف شيخى اجتماع كرده اند، پرسيدم: او كيست؟
گفتند: شيخ شهر است. من نيز نزد او رفتم و حال و روزم را شرح دادم، ولى او گفت:
دليلى بر سيادتت بياور؟ و توجّهى به من نكرد و من هم به مسجد بازگشتم.
در راه پير مردى را در مغازه اى ديدم كه تعدادى در اطرافش جمع اند، پرسيدم: او كيست؟
گفتند: او شخصى مجوسى است، با خود گفتم: نزد او بروم شايد فرجى شود؟ لذا نزد وى رفته و جريان را شرح دادم.
او خادم را صدا زد و گفت: برو و همسرم را خبر كن، تا به اينجا بيايد، پس از چند لحظه بانويى با چند كنيز بيرون آمد.
شوهرش به او گفت: با اين زن به فلان مسجد برو و دخترانش را به خانه بياور؟
سيده مى گويد: همراه اين زن به منزل او آمديم و جايى را در خانه اش به ما اختصاص داد و به حمام برد و لباسهاى فاخر بر ما پوشاند و انواع خوراكها را به ما داد و آن شب را به راحتى سپرى كرديم.
در نيمه هاى شب شيخ مسلمان شهر در خواب ديد، قيامت برپاست و پرچم پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بر بالاى سرش بلند شد.
نيکبخت و بدبخت کدام است؟
نوشته شده توسطرحیمی 4ام آبان, 1391ازعاقلى پرسيدند:
نيکبخت کيست و بدبختى کدام است ؟
در پاسخ گفت:
«نيک بخت آن است که خورد و کشت کرد، بدبخت آن کسى است که مُرد و گذاشت» .
مکن نماز بر آن هيچ کس که هيچ نکرد
که عمر در سر تحصيل مال کرد و نخورد