موضوعات: "سیر و سلوک" یا "نکات اخلاقی"

فکر گناه ارتکاب گناه نیست امّا...

نوشته شده توسطرحیمی 5ام مرداد, 1394

فکر گناه کردن نه در این دنیا و نه در آن دنیا عقوبتی ندارد و به سبب آن عذاب و بازخواست نمی شوید.

امام صادق(علیه السلام)می فرمایند:

اگر مومن قصد و فکر انجام خیر را داشته باشد ولی آن را انجام ندهد برایش یک حسنه نوشته می شود و اگر آن را انجام دهد برایش ده حسنه نوشته می شود و اگر قصد و فکر گناه را کرده باشد ولی آن را انجام ندهد برایش گناه و سیئه ای نوشته نمی شود ولی اگر آن را مرتکب شود برایش یک سیئه نوشته می شود[کافی ،ج2،ص428]

اما در این باره باید به پیامدهای اخلاقی آن نیز توجه شود چرا که این گونه افکار آثار وضعی دارند و عواقب بدی را به دنبال خود می آورند. در حقیقت فکر گناه سبب تنزل درجه انسان از لحاظ معنوی می شود و چه بسا درآینده موجب شود که فرد به گناه هم روی آورد بنابراین نباید ما برای ارتکاب گناه زمینه سازی کنیم و فکر گناه یکی از بسترهای ایجاد گناه است.

در روایات ما هم آمده است که این گونه افکار در قیامت به انسان عرضه می شود و خداوند آن ها را به انسان یاد آوری می نماید ولو در صف اعمال انسان قرار نگیرند و عقوبتی هم متوجه آن نباشدو همین امر موجب می گردد که اگر هم در صف بهشتیان قرار بگیرید در رتبه های پایین تر جای خواهید گرفت.

با فراهم آوردن فضایی مناسب از فکر گناه هم دوری کنیم چرا که جدای از تاثیرات سوء می تواند این دوری کردن موجب آرامش خاطر شما گردد. 

پايگاه حوزه

نتیجه خودداری نکردن از گناه

نوشته شده توسطرحیمی 5ام مرداد, 1394

وَمَا أَصَابَكَ مِنْ سَيئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ (النساء/79)

و آنچه از بدي به تو مي‏رسد از خود توست!

وَمَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيدِيكُمْ (شوري/30)

و هر [گونه] مصيبتي به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست.

 

علل و ریشه هاى ارتكاب گناه : جهل، پیروى از هواى نفس، حب دنیا، و غضب.

روشهاى پیشگیرى از گناه: ایمان به خدا، اعتقاد به حضور خدا در همه جا، ذكر و یاد خدا، خودشناسى، ایمان به معاد، توجه به عرضه اعمال بر پیشوایان دین، یاد مرگ، توجه به پیامدهاى شوم گناه، عبادت، شناخت علل و ریشه هاى گناه، و عدم همنشینى با گنه كاران.

راههاى درمان گناه : توبه، عبادت، ریاضت، و احسان.

آرزوهاى دراز! (طول امل)

نوشته شده توسطرحیمی 5ام مرداد, 1394

«طول امل» و به تعبير ديگر «آرزوهاى دور و دراز» از مهمترين رذايل اخلاقى است كه انسان را به انواع گناهان آلوده مى كند، از خدا دور مى سازد، به شيطان نزديك مى كند و گرفتار عواقب خطرناكى مى سازد.

البتّه اصل «آرزو» و «اميد» نه تنها مذموم و نكوهيده نيست، بلكه نقش بسيار مهمّى در حركت چرخهاى زندگى و پيشرفت در جنبه هاى مادّى و معنوى بشر دارد.

اگر اميد و آرزو در دل «مادر» نباشد هرگز فرزندش را شير نمى دهد و انواع زحمت ها و ناراحتى ها را براى پرورش او تحمّل نمى نمايد، همان گونه كه در حديث معروف نبوى(صلى الله عليه وآله) آمده است:

«اَلاَْمَلُ رَحْمَةٌ لاُِمَّتِى وَ لَوْلاَ الاَْمَلُ مَا رَضِعَتْ وَالِدَةٌ وَلَدَهَا وَ لاَ غَرَسَ غَارِسٌ شَجَرَهَا:

اميد و آرزو، رحمت براى امّت من است و اگر اميد و آرزو نبود هيچ مادرى فرزندش را شير نمى داد و هيچ باغبانى نهالى نمى كاشت».(بحارالانوار، جلد 74، صفحه 173)

كسى كه يقين كند مثلا امروز روز آخر زندگى اوست يا در آينده بسيار نزديكى از دنيا مى رود، دست از همه كار مى شويد و در واقع موتور زندگى او خاموش مى شود و چرخهاى آن از كار مى افتد و شايد يكى از دلايل مخفى بودن پايان عمر هر كس همين باشد كه چراغ پر فروغ اميد و آرزو در دلش خاموش نشود و به تلاشهاى زندگى ادامه دهد.

ادامه »

آتش حسد

نوشته شده توسطرحیمی 4ام مرداد, 1394

در زمان يكى از خلفا مرد ثروتمندى بود، روزى وى غلامى را از بازار خريد اما از روز اولى كه اين غلام را خريده بود با او مانند يك غلام عمل نمى كرد، بلكه مانند يك آقا با او رفتار مى نمود. يعنى بهترين غذاها را به او مى داد بهترين لباسها را برايش مى خريد، آسايشش را فراهم مى كرد. درست مانند فرزندش به وى مى رسيد، حتى شايد از فرزندش هم بهتر علاوه بر اين همه توجه و لطفى كه به او مى كرد پول زيادى هم در اختيارش مى گذارد. ولى غلام ارباب خود را هميشه در حال فكر مى ديد و او را اغلب اوقات ناراحت مى يافت .

بالاخره ارباب تصميم گرفت تا غلام خويش را آزاد سازد و يك پول و سرمايه زيادى هم به او بدهد، بعد يك شب با او نشست و درد دل خود را بيرون ريخت و رو به غلام كرد و گفت : اى غلام من حاضرم كه تو را آزاد كنم و اين اندازه پول هم به تو بدهم ولى آيا مى دانى كه اين همه خدمتهايى كه من به تو كردم براى چه بود؟
غلام : نه براى چه ؟
گفت : براى يك تقاضا! فقط اگر تو اين يك تقاضا را انجام دهى هر چه كه من به تو دادم حلال و نوش جانت باد. و اگر اين را انجام ندهى من از تو راضى نيستم ، اما چنانچه خود را براى انجام آن حاضر كنى من بيش از اينها به تو مى دهم .
غلام گفت : هر چه بفرمايى اطاعت مى كنم تو ولى نعمت من هستى تو به من حيات دادى ،
ارباب : نه قول قطعى بدهى ، زيرا مى ترسم كه پيشنهاد كنم و تو بگويى نه !
غلام مطمئن باش هر چه مى خواهى پيشنهاد كنى بفرما!
همينكه ارباب خوب از غلام قول گرفت ، گفت :
پيشنهاد من اين است كه تو در يك موقع خاص و در مكان مخصوصى كه بعدا معين خواهم كرد سر مرا از بيخ ببرى !

ادامه »

بلا يا لطف خدا

نوشته شده توسطرحیمی 3ام مرداد, 1394

 

پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله به خانه يكى از مسلمانان دعوت شدند؛ وقتى وارد منزل او شدند مرغى را ديدند كه در بالاى ديوار تخم كرد و تخم مرغ نيفتاد يا افتاد و نشكست . رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله در شگفت شدند.

صاحب خانه گفت : آيا تعجب فرموديد؟ قسم به خدايى كه تو را به پيامبرى برانگيخته است به من هرگز آسيبى نرسيده است .

رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله برخاستند و از خانه آن مرد رفتند، گفتند كسى كه هرگز مصيبتى نبيند مورد لطف خدا نيست .(بحارالانوار، ج 15، جزء اول ، ص 56، چاپ كمپانى ، نقل از كافى)
از حضرت صادق علیه السلام روايت شده كه :

انَّ اشدُ الناس بلاء الاَنبياء، ثمّ الّذين يلونهم ، ثمّ الامثل فالامثل.(بحارالانوار، ج 15، جزء اول ، ص 56، چاپ كمپانى ، نقل از كافى)

«پرگرفتارترين مردم انبيا هستند؛ در درجه بعد كسانى كه از حيث فضيلت بعد از ايشان قرار دارند و سپس هر كس كه با فضيلت تر است به ترتيب از بالا به پايين»

در كتب حديث ، بابى اختصاص يافته است به شدت ابتلاء اميرالمؤ منين علیه السلام و امامان از فرزندان او.

بلا از براى دوستان خدا لطفى است كه سيماى قهر دارد، آنچنان كه نعمتها و عاقبتها براى گمراهان و كسانى كه مورد بى مهرى پروردگار قرار مى گيرند ممكن است عذابهايى باشند اما به صورت نعمت و قهرهايى به قيافه لطف .(عدل آلهى ، مجموعه آثار، ج 1، ص 179 و 180.)

حكايتها و هدايتها در آثار استاد شهيد آية الله مرتضى مطهرى

محمّد جواد صاحبى

 

سيره سبز

نوشته شده توسطرحیمی 3ام مرداد, 1394


سرور فقيهان كربلا آیت الله محمد باقر بهبهانى(ره) لباسهاى ساده مى پوشيد،(1) همنشينى با تهيدستان را دوست داشت و در برآورده ساختن نياز ناتوانان جامعه از هيچ كوششى دريغ نمى كرد.

بسيار اتفاق مى افتاد كه استاد بزرگ بهبهان عبادت استيجارى انجام مى داد و در آمد آن را به شاگردان تنگدستى چون ميرزاى قمى مى سپرد تا در راه دانش اندوزى به كار گيرد.([2])

ميرزا محمد تنكابنى مى نويسد:

زوجه آن جناب در ايام زمستان جبه اى بر او درست كرد. آن بزرگوار جبه را پوشيد و چون وقت مغرب شد به مسجد رفت. در راه يكى از او باش كلاه از سر بر داشته، برهنه پاى نزد آقا شتافت و عرض كرد: آقا، سرم برهنه است و كلاهى ندارم، هوا سرد است، فكرى برايم كنيد.

آن جناب فرمود: چاقو همراه دارى؟

مرد پاسخ داد: آرى.

استاد با چاقو يك آستين جبه را بريد به مرد تهيدست داد و فرمود: اين آستين را بر سر بگذار و شب را بگذران تا صبح فكرى برايت شود.

چون به خانه بازگشت همسرش جبه وى را بى آستين ديد و بسيار ناخشنود شد و گفت: من مدتها زحمت كشيده، جبه اى آماده ساختم شما آن را ناقص كرديد.([3])

علاوه بر اين فقيه يگانه روزگار زندگى فرزندانش را نيز زير نظر داشت تا در استفاده از نعمتهاى جهان زياده روى نكنند و پا برهنگان جامعه را از ياد نبرند. روزى حضور زنى با پيراهن رنگارنگ در خانه توجه اش را جلب كرد. از اطرافيان پرسيد: اين زن كيست؟

گفتند: عروستان است آقا عبدالحسين لباس تازه برايش خريده.

استاد خشمگينانه به چهره فرزندش نگريسته، وى را از تكرار اين كردار باز داشت. آقا عبدالحسين اين آيه را تلاوت كرد: قُل مَن حَرَّمَ زينَةَ اللهِ التى اَخرَجَ لِعِبادِهِ …([4])

وحيد دوران فرمود: من نيز اين آيه را شنيده ام ولى بسيارى از فقيران پيرامون ما زندگى مى كنند كه به نادارى ما تسلاى خاطر مى جويند.([5])

ادامه »

راز سرفرازى

نوشته شده توسطرحیمی 3ام مرداد, 1394

     فقيه نسبت به جان و مال مومنان اولي است، اعم از اينكه خودش يا حاكماني از جانب او بر امر مومنين، نظارت و اقدام نمايند.

     فقيه فرزانه كربلا با همه گستردگى انديشه و ژرفناى دانشى كه داشت بسيار گشاده رو، شيرين گفتار و فروتن بود.

روزى گروهى از مؤمنان ضمن نامه اى از وى پرسيدند:

چگونه به چنين جايگاه بلندى در دانش، سرفرازى، شرافت و مقبوليتِ دوسرا دست يافته ايد؟

آن بزرگوار در پاسخ نوشت:

     من هرگز خود را چيزى نمى دانم و در شمار افراد موجود جاى نمى دهم. آنچه ممكن است مرا به اين وضع رسانده باشد اين است كه همواره دانشوران را به نيكى ياد كرده، يادشان را گرامى داشتم، هرگز اشتغال به تحصيل را رها نكردم و آن را بر هر كارى مقدم مى دارم.

فوائدالرضويه، ص405.

عمل جراحی برای زیبایی زبان!!

نوشته شده توسطرحیمی 3ام مرداد, 1394

اگر بگوییم چقدر انسان هایی بودند که به واسطه زبان، زندگیشان سیاه شد، باور می کنید و یا یکی از آنها را می توانید در ذهن یاد بیاورید؟
از بزرگ ترین نعمت هایی که خداوند در اختیار انسان قرار داده “زبان” است. زبان به غیر از اینکه به انسان در درک مزه های گوناگون خوردنی ها کمک می کند، به انسان ها در انتقال مفاهیم نیز کمک می کند. به طوری که در برقراری ارتباط ما با دیگران اولین نگرش و برداشت از انسان مربوط به نحوه ی سخن گفتن و گفتار ماست. چرا که محتوای صحبت و حرف های هرکس نشانگر شخصیت و نگرش اوست. چنانچه گفته شده است: تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد.
در این میان برخی با بد زبانی و استفاده غلط به غیر از ناشکری از این نعمت خداوند متعال به راحتی خود و اطرافیانشان را از این نعمت الهی محروم می کنند، به طوری که زندگی را سیاه و تاریک می سازند.حال چگونه با استفاده از این نعمت الهی، زندگی را برای خود و اطرافیانمان قشنگ و دلپذیر کنیم و چگونه مثل بلبل چه چه بزنیم که همگان را خوش آید؟


رمز و راز زیبا سخن گفتن


قرآن کریم زیباترین کلام هستی، رمز و راز زیبا سخن گفتن را چنین به ما می آموزد:
1- “قولاً سدیداً” «مستدل و محكم باشد.».
2- “قولاً معروفاً” «پسندیده و به اندازه باشد.».
3- “قولاً لیّناً” «نرم و مهربانانه باشد.».
4- “قولاً بلیغاً” «شیوا و رسا و واضح باشد.».
5- “قولا كریماً” «كریمانه و بزرگوارانه باشد.».
6- “قولو للناس حسنا” «زیبا، ‌نیكو و مطلوب باشد.».
7- “یقولوا التی هی احسن” «بهترین ‌ها گفته شود».
8- “جادلهم بالّتی هی احسن” «حتی مجادلات و گفت‌ و گوهای انتقادی، به بهترین وجه باشد.».


آثار زیبا سخن گفتن


سخن زیبا، آثار و برکات زیادی دارد و کسی که زبان خود را به‏ زیباگویی عادت دهد، از این برکات، بهره‏ مند خواهد شد.
1- پیامبر اکرم (صلی اله علیه و آله و سلم) زیبایی مرد را در زیبایی کلام او می داند.

2- امام علی (علیه السلام) خوش‏زبانی را موجب ازدیاد دوستان،کم‏ شدن دشمنان معرّفی می‏کند. «زبانت را به نرم‏گویی و سلام‏ دادن عادت ده تا دوستان تو بسیار ودشمنانت اندک شود.».

3- امام زین العابدین (علیه السلام) به پنج نمونه از آن آثار اشاره فرموده است. «سخن زیبا، مال و ثروت را زیاد می ‏کند، روزی را افزایش می‏دهد، مرگ را به تأخیر می ‏اندازد، آدمی را محبوب خانواده ‏اش می ‏سازد و او را وارد بهشت ‏می‏کند.»
امیرالمومنین (علیه السلام) یکی از راه های به دست آوردن حکمت را در زیبا سخن گفتن می داند و در حدیثی می فرمایند: « بدست آوردن حکمت به زیبا نمودن گفتار و به کارگیری نرمی در گفتار و رفتار است.»

4- زبان بد باعث تیرگی زندگی می شود. سه چیز زندگی را تیره و کدر می سازد: حاکم ستم پیشه، همسایه بد و زن بد زبان.

5- پسندیده سخن گفتن، هم امنیت خاطر به دنبال می آورد، هم زندگی مسالمت آمیز با دیگران را در زندگی فراهم می سازد. «به مردم ناسزا نگو که دشمنی آنان را به دست می آوری.».

6- عزت و  سربلندی با زیبا سخن گفتن و احترام به دیگران به دست می آید. پیامبر اکرم (صلی اله علیه و آله و سلم) ذلیل ترین مردم را کسی می داند که به مردم توهین می کند و ناسزا می گوید.

7- زیبا سخن گفتن باعث عاقبت بخیری انسان می شود. امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «هر انسانی که دیگران را مورد طعن قرار می دهد و به چشم دیگران می کوبد، نمی میرد مگر به بدترین مرگ و سزاوار و نزدیک است که عاقبت به خیر نشود.».

پس برای زیبا سخن گفتن و به دست آوردن برکات آن بهتر است تمرین کنیم، هر چند در ابتدا برایمان سخت و دشوار باشد. سعی کنیم زبان خود را به کلام زیبا عادت بدهیم و آن قدر در این کار اصرار داشته باشیم که از زبان ما جز سخن زیبا شنیده نشود. به راستی که زبان سرمایه ی بزرگی است، اگر قدرش را بدانیم.


سایت تبیان

 

 

وصيت نامه بسيار دلنشين و حكمت آميزى از ابن سينا

نوشته شده توسطرحیمی 3ام مرداد, 1394

خداوند متعال اولين و آخرين مقصدى است كه انسان بايد بدان بينديشد

و چشم جان خود را با نظر بر او روشن سازد و در پيشگاه او پيشانى خشوع و بندگى بسايد.

پس هنگامى كه اين حالت براى انسان سالك ملكه مى شود،

با حضرت حق انس مى گيرد و بالاترين لذت را نصيب مى برد

و آرامش ميهمان او مى گردد به گونه اى كه بر اهل عالم شفقت مى ورزد

همانا برترين حركات نماز، پاكيزه ترين اسرار صبر

و سودمندترين نيكى ها صدقه و بيهوده ترين تلاش ها جدال است.

حكمت، مادر فضايل و شناخت خدا، اولين معرفت است.»

سکوت مقدس

نوشته شده توسطرحیمی 31ام تیر, 1394

     اخلاص در كار تعليم و تدريس نيز از خصلتهاى بارز مقدس اردبيلى (ره) بوده است.

     ملاعبدالله شوشترى از شاگردان مقدس اردبيلى در مجلسى مسأله اى را از استاد خويش پرسيد.

     مقدس سؤال او را پاسخ گفت، اما شاگرد به اين پاسخ قانع نشد و بحث ادامه يافت، ناگهان مقدس سكوت كرد و پس از لحظه اى فرمود: اين بحث بماند براى بعد، بايد به كتاب مراجعه كنم! سپس از مجلس برخاست و به شاگرد فرمود تا همراه او به جايى ديگر بروند. پس از خروج از آن مجلس محقق اردبيلى پاسخى بسيار دقيق و عميق بيان كرد به طورى كه شاگرد قانع شد و شبهه اى برايش باقى نماند.

     شاگرد پرسيد: آقا، چرا پاسخى به اين نيكويى مى دانستيد و در همان مجلس بيان نفرموديد؟ محقق فرمود: آنجا چون در مجلس و در حضور جمعى از مردم بوديم احتمال داشت كه قصدمان جدل و فخرفروشى و اظهار فضل بر يكديگر باشد ولى اينجا اين شبهه نيست زيرا تنها خداى متعال ناظر بحث و گفتگوى ماست.

فرهیختگان تمدن شیعه